درس خارج فقه الطهارت آیت الله مظاهری
87/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب الطهارت
جلسه:59
رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث دیروز بحث مشکلی بود مرحوم صاحب جواهر و من تبع ایشان فرموده بودند اگر کسی منکر ضروری از ضروریات بشود این کافر است منکر نماز شود، منکر روزه، خمس، زکات، حج.
اما بعد از صاحب جواهر مخصوصاً صاحب عروه و محشین بر عروه فرمودهاند که این منکر ضروری وقتی کافر است وقتی نجس است که برگردد به انکار خدا یا انکار رسالت و تا به آن جا برنگردد گفتهاند نه نجس نیست کافر هم نیست.
دو تا مسئله مشکل هست. یک مسئله که دیروز روایاتش را خواندیم روایات به طور مطلق میگوید اگر کسی منکر بشود این کافر است نجس است و ندارد این که آن منکر برگردد به انکار الوهیت یا انکار نبوت و این روایتها را که مرحوم صاحب جواهر به آن تمسک کرده است دیگران چه گفتهاند؟ چه کردهاند؟
یک مسئله مشکلتر از این این که روایات نداشت ضروری و داشت اگر حکمی از احکام اسلام میخواهد ضروری باشد میخواهد ضروری نباشد این منکر این است که اختلاط بین زن و مرد حرام است از ضروریات دین نیست آیا این هم کافر است؟ نجس است؟ روایات میگفت آری، اما همه فقهاء من جمله صاحب جواهر که مطلق میگویند میفرمایند ضروری از ضروریات دین است.
در حالی که روایات را که خواندیم نداشت که ضروری حتی میگفت که اگر کسی گردوئی در دستش است و بگوید این سنگ است، سنگی در دستش است بگوید این گردو است و دان علیه متدین به این حرف بشود یعنی یک چیزی باشد مربوط به اسلام یا بدعت در دین بگذارد آن که در روایات بود این بود بدعت در دین بگذارد حالا آن میخواهد انکار ضروری باشد یا غیر ضروری به عبارت دیگر ما لیس فی الدین را بگوید از دین است و ما یکون من الدین را بگوید از دین نیست حالا میخواهد آن ضروری باشد میخواهد ضروری نباشد و این مسئله را صاحب عروه اصلاً متعرض نشدهاند و دیگران هم که مسئله را متعرض شدهاند رفتهاند روی ضروری و این چرا این جور کردهاند قوم؟ حرف مشکلی است دیگر، لذا مثل مرحوم محقق همدانی ایشان میفرمایند که ضروری و غیر ضروری ندارد اگر فقهاء ضروری گفتهاند از باب مثال است و این جور حرفی گردن فقهاء گذاشتن کار مشکلی است انصافاً خب فقهاء این جور روایتها را دیدهاند چه فقهاء چه متأخرین افرادی که مسئله را متعرض شدهاند حالا من جمله بگویید از صاحب جواهر به این طرف، اینها این روایتها را دیدهاند اما گفتهاند که اگر کسی انکار ضروری از ضروریات دین و این یامطلقاً یا اگر برگردد به الوهیت و رسالت این کافر است و نجس است اما در کلمات فقهاء نداریم که اگر چیزی که از دین است منکر بشود یا چیزی که از دین نیست داخل در دین بکند این کافر است این نجس است نگفتهاند فقهاء در حالی که روایات که دیروز خواندیم یک روایتش را هم امروز بخوانم ببینیم که در این مسئله مشکل چه باید بگوییم؟
روایت 1 از باب شرک از ایمان و کفر اصول کافی جلد اول روایت صحیح السند است مرحوم صاحب وسائل آن روایات دیروز که دو سه تا روایت خواندیم همه این روایتها در جلد اول وسائل در مقدمات عبادات بود این روایت را مرحوم صاحب وسائل اصلاً نیاورده.
سئلته عن ادنی ما یکون به العبد مشرکا قال من قال للنواه انها حصاه و للحصاه انها نواه ثم دان به این کمتر چیزی است که انسان را مشرک میکند البته این من دان به متدین به آن شود به معنا این که چیزی را نسبت به اسلام بدهد یا چیزی را از اسلام بیرون بکند این مراد است دیگر، این سئوال کرد آقا کمتر چیزی که انسان را مشرک میکند چیست؟ حضرت فرمودند یک چیزی را نسبت به اسلام بدهد یا از اسلام کم بکند، آن دو سه تا روایت هم که دیروز خواندیم هیچ کدام ضروری نبود توی مسئله، لذا مثل این که حق با مرحوم محقق همدانی رضوان الله تعالی علیه میشود این که آقا این ضروری ندارد بدعت در دین موجب کفر است.
لذا آن که فقهاء گفتهاند مثال زدهاند به احکام ضروری در اسلام مثل نماز و روزه و خمس و حج و امثال اینها آن هم که مرحوم صاحب عروه در عروه دارد باز همین است انکار نماز وروزه و امثال اینها، منکر حجاب در اسلام بشود، منکر این که این احکام ضروری اسلام، منکر خاتمیت پیامبر اکرم بشود اینها را مثال زدهاند اینها راگفتهاند و اما اگر ضروری نباشد فقهاء نگفتهاند اصلاً متعرض مسئله نشدهاند و حق با مرحوم محقق همدانی رضوان الله تعالی علیه است که ایشان میفرمایند آقا ضرورت را برای چه میگویید؟ هر چه میخواهد باشد بدعت در دین موجب کفر است لذا میخواهد ضروری باشد میخواهد نه، اختلاف فتوی نباشد همان طور که ایشان هم میگویند، این دیگر ضروری نیست لذا مثل همین چیزهایی که الان هست که اینها از ضروریات دین نیست اما خب میگویند از اسلام است یا از اسلام نیست، مثلاً کسی بگوید که این ضروری که گفته شده از باب مثال است چرا از باب مثال گفتهاند؟ برای این که میخواهند بگویند که چیزی که متفق علیه در اسلام است اختلافی در میان شیعه و سنی و امثال اینها نیست این را اگر کسی منکر بشود موجب کفر است موجب نجاست است و گفتهاند ضروری از باب مثال، تا حرف مرحوم محقق همدانی هم درست در بیاید، علی کل حال ما بخواهیم ضروری را بیاوریم در مسئله ظاهراً وجهی ندارد مگر از باب مثال باشد والا این سه چهار تا روایت که خواندیم همه میگوید که چیزی را بگویند از دین است یا چیزی را بگویند از دین نیست و متدین به آن بشوند در حالی که از دین است متدین بشود که از دین نیست و چیزی که از دین نیست متدین بشود که از دین است بر میگردد به این که بدعت گزار در دین این کافر است برمیگردد به این که بدعت گزار در دین این نجس است، بد نیست انسان همین جور بگوید حالا ولو این که این جوری که من عرض میکنم مرحوم محقق همدانی هم نگفتهاند اما مرادشان دیگر همین است که بگوییم نگویید از جمله نجاسات منکر ضروری، بگوییم از جمله نجاسات یا کفر بدعت گذاشتن در دین، که این بدعت گذاشتن در دین اسمش را تشریع هم میگذارند که ما میگوییم تشریع محال است اما بدعت درست است این که مشهور در میان فقه ما شده که تشریع حرام است میگوییم اصلاً تشریع ممکن نیست برای این که کسی که بداند نماز از اسلام است و منکر بشود این ممکن نیست، بدعت ممکن است از نظر قول بگوید که نماز در اسلام نیست اما بداند نماز از اسلام است و تشریع بکند منکر بشود این را ما گفتیم ممکن نیست، محال است لذا هر کجا هم تشریع میگوییم یعنی بدعت یعنی میداند این از اسلام است اما میگوید از اسلام نیست میداند از اسلام نیست و میگوید از اسلام است ما یکون فی الدین اخرج من الدین، مالایکون فی الدین ادخل فی الدین این معنای بدعت و به جای ضروری بگوییم که میخواهد ضروری باشد میخواهد نه هر کس منکر حکمی از احکام اسلام بشود و بداند که این از اسلام است یا کسی چیزی را در دین میآورد و بداند از اسلام نیست این موجب کفر است، روایات دیروز و روایات امروز به ما این را میگوید، حالا اگر بپسندید دیگر خواه ناخواه باید بگوییم از جمله نجاسات بدعت در دین است نه انکار ضروری اگر نپسندید خواه ناخواه همین جور که فقهاء گفتهاند بگوییم که انکار ضروری موجب کفر است موجب نجاست است اما روایتها این گفته فقهاء جور نمیآید دیگر شما هستید که باید جور کنید و به ما بگویید تا از شما استفاده بکنیم.
اما آن مسئله اول که حالا ما میگوییم بدعت آنها گفتهاند ضروری آیا خود به خود مستقلاً موجب کفر است؟ موجب نجاست است؟ یا باید برگردد به خدا و پیامبر؟ خب مرحوم صاحب جواهر میگوید مستقلاً، دیگران مشهور میگویند نه باید برگردد، مرحوم صاحب جواهر تمسک میکند به اطلاق روایت، آنها میگویند روایتها اطلاق ندارد روایتها فی الجمله میگوید ضروری موجب کفر است قدر متیقن آن این است که برگردد به انکار الوهیت یا انکار رسالت، خب ظاهراً حرف غیر صاحب جواهر درست باشد دیگر، این سه چهار تا روایتی که خواندیم نداریم یک روایتی که بتوانیم از آن اطلاق گیری کنیم یا عامگیری کنیم که بگوید که مطلق ضروری یا مطلق بدعت ولو برنگردد به انکار الوهیت و به انکار رسالت این موجب کفر است موجب نجاست است وقتی نداریم روایتها آن جاست که برگردد به انکار رسالت، آن وقت اگر شما انکار الوهیت و شرک و انکار رسالت را موجب نجاست دانستید خب این مصداق آن میشود و اما اگر بر نگردد دیگر دلیل نمیتوانید پیدا کنید بر نجاستش و بر کفرش، نه بر کفرش میتوانید دلیل پیدا کنید نه بر نجاستش، میگوییم اگر برگردد به آن جا آن وقت آن روایتها میگوید نجس است اگر گفتید نجس نیست خب نجس نیست.
خلاصه حرف این شد که ما مدعی هستیم که بدعت گذاشتن در دین این میخواهد از ضروریات باشد میخواهد نباشد این موجب کفر است موجب نجاست است، کی؟ وقتی که برگردد به انکار رسالت و اما اگر به انکار رسالت برنگردد این دیگر موجب کفر و موجب نجاست است دلیل نداریم، به عبارت دیگر کل منکر ضروری که فقهاء میگویند یا کل بدعه که موجب کفر است موجب نجاست است این را دیگر دلیل روی آن نداریم حرف قوم غیر از صاحب جواهر البته باز هم غیر از صاحب جواهر فرمودهاند محشین بر عروه هم بعضی دارند قول صاحب جواهر مطلق دلیل ندارد وقتی که دلیل نداشت قدر متیقن گیری میکنیم از روایتها قدر متیقن از روایتها این است که منکر ضروری که برگردد به رسالت یا به قول ما منکر بدعت که برگردد به رسالت خب این موجب کفر است، آن وقت اگر کسی منکر رسالت را کافر بداند اما نجس نداند بحثش را کردیم دیگر، یعنی اهل کتاب را پاک بداند در حالی که اهل کتاب اینها منکر رسالت هستند اگر کسی پاک بدانند این جا را هم دیگر باید بگوید پاک است اگر کسی آن جا نجس بداند این جا هم دیگر مصداقش میشود باید بگوید نجس است.
یک حرف دیگر هم هست که انشاء الله بعد دربارهاش صحبت میکنیم حرف مهمی هم هست و آن این است که انکار ضروری موجب کفر است اگر برگردد به رسالت، خب آن کسانی که انکار ولایت میکنند ولایت از ضروریات در اسلام است این هم موجب کفر است موجب نجاست است یا نه؟ به قول حافظ شیرازی آن را که دوستی علی نیست کافر است گو زاهد زمانه و گو کیش راه باش، خب بله میگوییم اما در مقابلش یک اشاره کردم بعد هم صحبت میکنیم حسابی این که عامه اینها مسلم پاکند کافر هم نیستند رفت و آمد با آنها در زمان ائمه طاهرین بوده حتی ازدواج با آنها هم بوده معاشرت با آنها هم شیعه داشته بلکه ائمه طاهرین علیهم السلام هم داشتهاند آن وقت آن سیره دیگر خواه ناخواه باید بگویند اینها پاکند ولو به حسب قواعد و به حسب فقه و به حسب ظاهر باید بگویید که کافرند برای این که انکار نماز با انکار ولایت اگر ولایت بالاتر از نماز نباشد کمتر نیست، لذا بنی الاسلام علی خمس یکی از آنها ولایت است بعد هم میفرماید و ما نودی فی الاسلام بشیء کما نودی بالولایه پیامبر اکرم این قدر که داد ولایت زد داد نماز نزد و همین طور که نماز ضروری است ولایت هم ضروری است خب اینها هم خوب است اما آن سیره کار را خراب میکند یعنی میبافیم یا میرسیم به سیره ائمه طاهرین میبینیم ائمه طاهرین علیهم السلام اینها را پاک میدانند رفت و آمد دارند ازدواج با اینها دارند دختر میدهند دختر میگیرند پس نه کفر است نه نجاست، لذا مشهور در میان اصحاب گفتهاند بگویید که ظاهری، واقعاً کفر است نجاست است اما ظاهراً برای این که شیعه در مضیقه واقع نشود اتحاد بین شیعه و سنی حفظ شود فرمودهاند که ولو منکر ولایت هستند اگر کسی منکر نماز باشد نجس است کافر است اگر منکر ولایت باشد نجس نیست کافر نیست لذا این مسئله ضروری یک مسئله مشکلی است دیگر ما از مسئله رد میشویم شما باز هم یک مطالعه در مسئله بکنید این دو سه تا فرعی که یا دو سه تا مسئله مشکلی که جلو هست شاید بتوانید شما حل بکنید انشاءالله.
مسئله بعدی راجع به منافق است خب از نظر قرآن منافق خیلی بدتر از کافر است مثلاً میبینید که اول قرآن راجع به شیعه یعنی مومن 5 ، 6 تا آیه دارد راجع به کافر 5، 6 تا آیه دارد راجع به منافقین 100 تا آیه بیشتر دارد و راستی هم ضررشان خیلی بیشتر از کافرها هستند، خدا رحمت کند یک کسی دو سه تا پسر داشت به یکی از پسرها میگفت من میدانم همیشه دروغ میگویی اما از تو راضی هستم به آن یکی میگفت که بارک الله از تو راضی هستم میدانم که راست میگویی، به آن سومی میگفت خدا لعنت کند تو را که نمیدانم گاهی دروغ میگویی گاهی راست میگویی، خب منافق این جوری است برای اسلام منافق خیلی ضرر دارد میرسد به آن جا که زحمات 23 ساله پیامبر اکرم ناگهان آن هم خیلی فوری همه کاسه و کوزهها به هم میریزد، لذا منافق قطعاً بدتر از کافر است منافق قطعاً بدتر از مشرک است و ما هم از قرآن هم از روایات که قرآن هم میگوید ان المنافقین فی الدرک الاسئل من النار عذابشان از همه بیشتر معلوم میشود ضررشان از همه بیشتر، همین جور هم هست و قرآن این قدر که پافشاری روی منافق دارد روی کافر حتی روی یهودیهای متقلب حقه باز در صدر اسلام این قدر اهمیت نمیداد قرآن پس کفرشان مسلم است، آیا نجس هستند یا نه؟ خب اگر بدتر از یهودی باشد باید بگویید نجس است اگر کسی اهل کتاب را نجس بداند اگر مشرک را نجس بدانید اینها بدتر از شرک هستند بالاتر از شرک هستند لذا باید بگویید نجس هم هستند اما پیامبر اکرم، مسلمانهای صدر اسلام اینها را پاک میدانستند مثل همین عامه که گفتم لذا همه حرفهای ما را از بین میبرد برای این که پیامبر اکرم با اینها تماس داشتند حسابی، مسلمانها در حالی که میشناختند حالا پیامبر اکرم با آن علم نبوتشان میشناختند، مسلمانها منافقین در میان خودشان را میشناختند که کی هستند میدانستند اما حسابی با هم تماس داشتند دختر میدادند دختر میگرفتند و حسابی با هم جنگ میرفتند مواکله داشتند معاشرت داشتند مثل ائمه طاهرین با سنیها همین جور که شما میگویید ائمه طاهرین با سنیها معاشرت داشتند پس پاکند کافر هم نیستند خب همین طور دیگر باید بگویید منافقین هم بدتر از کفر است بدتر از شرک است اما پاکند بلکه همان ظاهر که میگوید اشهد ان لااله الا الله کافیت میکند و احکام اسلام بر آن بار است ولو بدانیم اشهد ان لااله الا الله و شهاداتش آبکی است و به حسب ظاهر است ولو بدانیم به حسب ظاهر است اما همین ظهور ولو واقعیت ندارد کفایت میکند، لذا باید مواظبشان باشیم خیلی، من یادم نمیرود در آن جلسات سری به قول آنها زیر زمینی من بارها میگفتم به رفقا من از این مارکسیستهای اسلامی میترسم و به من میگفتند نه بابا ترس ندارد از چه میترسی؟ مسخرهام میکردند، و بالاخره این مارکسیستهای اسلامی مثل مطهری را کشتند مثل 72 نفر عزیزان ما شهید بهشتی و اطرافیانش را کشتند، به قول یکی از بزرگان گفت یک تیر غیبی در قضیه مرصاد از پهلوی گوش جمهوری اسلامی گذشت اما خدا رحم کرد لذا ضرر منافقین چه حالا چه گذشتهها همیشه چنین بوده چه زمان ائمه طاهرین چه زمان پیامبر اکرم ضررشان بدتر از یهودیها و نصرانیها بوده و هست اما پاکند یا نه؟ کافرند یا نه؟ خب میگوییم نه، چرا نه؟ سیره پیامبر اکرم و مسلمانهای صدر اسلام، لذا راجع به سنیها هم همین است اینها خب منکر ولایتند منکر خیلی چیزها هستند حتی گفتم الان این سعودیها که نجستر از همه هستند و ما را نجس میدانند و ما را کافر میدانند خب اینها قائل به خیلی حرفهای مزخرف هستند که منکر ضروری اسلام هستند مثل همان قضیهای که نصرانیت میگویند خدا کشتی گرفت با حضرت یعقوب و حضرت یعقوب خدا را زمین زد اینها امثال این حرفها را در صحاح سته در سنن سته دارند اما خب حالا کافرند یا نه؟ نه، مشرکند یا نه؟ نه، نجس هستند یا نه؟ نه، برای این که همین پذیرفته است اسلام عزیز ظاهر اسلام را از منافقین هم پذیرفته است همین مقدار که به زبان بگویند ولو بدانیم که انکار است ولو بدانیم که واقعیت ندارد، دیگر راجع به افراد چیزی نداریم و خلاصه حرف این شد، خسته شدیم این چند روز هم، خسته کردم، خسته شدیم اما چیزی هم به دست نیاوردیم اگر ما باشیم و اصول ما فقه ما قواعد ما باید بگوییم که ما انسان نجس نداریم اما در مقابل این اصول ما روایات ما فقه ما قواعد اصولی ما قواعد فقهی ما یک چیز دیگر داریم الکافر با قسامه نجس دلیل چیست؟ الاجماع اگر یادتان باشد میگفتم این الکافر باقسامه نجس این عام را توی روایات ما در قرآن شریف نداریم، اما اجماع روی این مسئله هست نمیشود این اجماع را منکر شد به قول صاحب سرائر میگوید ولو این که حالا یک نفر هم توی کتاب بگوید در کتاب دیگر از آن برگردد مثلاً مثل شیخ طوسی که بعضی اوقات در نهایه یک چیز میگویند اما آن مبسوط که کتاب رساله ایشان است خب میگویند الکافر باقسامه نجس.
این خلاصه حرف شد که بحث این چند روز ما بررسی کامل هم من قبلاً هم بررسی کامل کردهام حالا هم بررسی کامل کردم که ببینیم که آیا چیزی میشود به دست آورد یا نه؟ مخصوصاً در این دهه ماه صفر که تعطیلی هم بود و من وقت داشتم بررسی کامل از قول قدماء و متأخرین و متأخر متأخرین و مخصوصاً شیخ عزیزمان صاحب جواهر و بعدش هم محشین بر عروه و نظیر فتاوای حضرت امام و آقای حکیم و آقای خویی و محشین بر عروه، آن چه بر روی هم استفاده میشود این است که از نظر قواعد از نظر فقه از نظر اصول اینها ما انسان نجس نداریم این قواعد ما.
اما از آن طرف یک قاعده داریم الکافر باقسامه نجس اجماعاً و از این اجماع نمیشود گذشت و بگوییم اجماع نداریم و اجماع نیست، نه بابا این اجماع از قدماء هست و از متأخرین هست و از متأخر متأخرین هست و به قول حضرت امام که یک جمله زیبایی دارند میفرمایند که آقا این کارهایی که شما میگویید این قواعد فقهی این قواعد اصولی خب همه قدماء هم بلد بودند که حمل ظاهر بر نص بکنند چرا نکردند؟ آدم گیر میافتد دیگر، چرا نکردند؟ لذا اجماع آدم را گیر میاندازد اما اگر جرأت در فقه باشد و اجماع را بگذاریم کنار، باید بگوییم به اهل کتاب پاکند دیگر منافق هم پاک است، نه منافق پاک است سنی هم پاک است، نه سنی پاک است بدعت گذار پاک است و بالاخره اصلاً ما یک انسان نجس نداریم مثل حیوانها یک حیوان نجس نداریم جز کلب و خنزیر و این جا هم این جور است اما اجماع به ما میگوید نه، ما مشرک داریم نجس است کافر داریم نجس است یهودی باشد نصرانی باشد منکر ضروری باشد بدعت گذار در دین باشد بهائی باشد مرتد باشد و هر که کافر است این کافر با قسامه نجس است الا ما اخرجه الدلیل که ما اخرجه الدلیلش را هم فرمودهاند.
این خلاصه این حرف این چند روز است اما روی این جمعبندی که من کردم باز هم تقاضا دارم مخصوصاً فضلای جلسه بیشتر فکر کنند اگر هم حالش را داشته باشند مطالعه کنند از آن مطالعه فکر کنند اگر چیز نویی بدست آوردید حتماً بگویید تا علاوه بر این که استفاده کنم به آقایان هم بگویم آنها هم استفاده کنند انشاء الله .
وصلی الله علی محمد و آل محمد