درس خارج فقه آیت الله مظاهری
کتاب الحج
92/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:
حکم کسي که نذر ميکند، پياده به حج رود اما نميتواند
مسئلهی امروزمان اینست که اگر کسی نذر کند که پیاده به مکه رود.
در زمان رسول گرامی و ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» رسم بود که برای درک ثواب پیاده به مکه میرفتند. حال اگر نذر کند که پیاده به مکه رود. فرمودند نذرش منعقد میشود برای اینکه رجحان دارد، و رجحانش نیز یا یک امر عرفی است و روایات ما هم خیلی روی آن تأکید دارد و یا به قاعدهی «أفضل الاعمال أحمزها» رجحان پیدا میکند. ما خیلی نمیتوانیم معنایش را درک کنیم. مخصوصاً الان هم رسم شده که پیاده از نجف به کربلا میروند. در آن وقتها هم که حوزهی نجف برقرار بود، طلبهها و حتی مراجع در ماه یک مرتبه یا بیشتر پیاده به کربلا میآمدند واین یک رسمی بود. الان هم رسم شده و حتی شنیدم که بعضیها از ایران پیاده به کربلا میروند. خدا به آنها حول و قوه داده است. علی کل حالٍ یک امر راجحی بوده و الان هم هست. روایات فراوانی هم روی آن هست و روایت یا ارشاد است و یا روایت یک کار راجحی را مستحب کرده است. پس رجحانش اشکال ندارد. نذر روی آن هم اشکال ندارد. برای اینکه متعلق نذر باید رجحان داشته باشد و این هم رجحان دارد. حال حرفی که مسئله را مشکل میکند، اینجاست که اگر کسی نذر کند و اما به نذرش عمل نکند، یعنی به جای اینکه پیاده رود، سواره برود. معلوم است که باید کفاره بدهد، برای اینکه مخالفت نذر کرده است. همان کفاره که در نذر هست و هرکه هرچه بگوید. مشهور در میان اصحاب گفتند نذر او نظیر خوردن روزه در ماه مبارک رمضان است. یعنی باید شصت روزه بگیرد و یا شصت مسکین را طعام بدهد و یا بنده ای را آزاد کند. در این باره نیز حرفی نیست.
حال در اینکه حج او صحیح هست یا نه؛ روی قاعده باید بگوییم حج او صحیح است. این دو سه روز هم دربارهاش صحبت کردیم و نمیشود وجهی برای بطلان حج پیدا کرد. اما از آن طرف هم مثل مرحوم محقق و صاحب مدارک و مرحوم صاحب جواهر و بعضی از محشین بر عروه گفتند حجش باطل است. اما نفرمودند حال که حجش باطل است، چه میشود و به وضوح باقی گذاشتند. معنایش اینست که این حج باطل است و اگر مقید به امسال باشد، سالبه به انتفاء موضوع است و اگر مقید مطلق باشد، باید بعد حجش را به جا بیاورد. ظاهراً این را به وضوح باقی گذاشتند.
حرف در اینست که چرا این حج باطل است. وصفی از این نیامده است، درحالی که وصف و آن هم وصف مستحبی از این نیامده، پس به چه دلیل بگوییم این حج باطل است. معلوم است که نذرش را به جا نیاورده و باید کفاره دهد، اما علاوه بر اینکه کفاره دهد، حجش هم باطل باشد؛ ظاهراً وجهی برای این باقی نمیماند که بگوییم حج هم باطل است.
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند قید است و بعد هم در مباحثههای قبلی و مباحثه های بعدی میفرمایند که قید نیست بلکه ظرف است و وصف است. برای اینکه اگر بخواهد قید باشد، باید از اجزا شود و لاأقل باید از شرایط باشد و این از اجزاء و شرایط نیست بلکه اول حج احرام است تا آخر که باید ده دوازه چیز را به جا بیاورد. جزء آن رکوب و مشی و راکباً و ماشیاً از اجزای حج نیست. مثل اینکه کسی نماز اول وقت میخواند و نذر میکند که در رکوع و سجدهاش صلوات بفرستد و «وعجل فرجهم» را بگوید. حال عمداً این صلوات را نفرستاد، نمیتوانیم بگوییم نمازش باطل است بلکه ترک مستحبی کرده است و اگر روی آن نذر کرده، معلوم است که باید کفاره بدهد برای اینکه مخالفت نذر کرده است. جزء فرد باشد یا جزء ماهیت باشد، ظرف باشد یا غیر ظرف باشد و ما بخواهیم این حج را باطل کنیم، نمیشود. البته نذر باطل است برای اینکه نذر روی حج ماشیه آمده و متعلق نذر نیامده و باید کفاره بدهد. اما اینکه این حجی که به جا میآورد، راکبا باطل است برای اینکه رکوب قید آن است. اما رکوب قید حج نیست و حتی اگر این قید کند یعنی شما بفرمایید که نذر قید و شرط درست میکند، اما این نیست برای اینکه نذر آن ظرف و وصف را واجب میکند که آن ظرف نه جزء ماهیت است و نه جزء فرد است. یک امر راجحی هست و نذر آن امر راجح را واجب کرده است. بنابراین این فرمایش مرحوم محقق که میفرمایند حجش باطل است و از صاحب مدارک نقل میکنند که حجش باطل است. مرحوم صاحب جواهر میفرماید حجش باطل است و مرحوم فاضل اصفهانی صاحب کشف اللثام که یک افتخاری برای اصفهان بوده و به او فاضل هندی میگویند زیرا برای ترویج تشیع مدتی به هندوستان رفته است. این فاضل اصفهانی به قول صاحب جواهر فرموده حجش صحیح است و باید به خاطر مخالفت نذرش کفاره بدهد و آن حج که اوله احرام و آخره تقصیر یا آخره قربانی است، به تماماً به جا آورده و باید «وقع فی محله» باشد. لذا حتی سابقاً این را گفتیم و اگر یادتان باشد روز اولی که وارد نذر شدیم، گفتیم چیزی که در میان علما و بزرگان مشهور است و شهرتی است که «لااصل له» است و اینکه میگویند نماز واجب دو قسم است، یکی نمازهای یومیه و یکی هم نمازی که روی آن نذر کرده باشد. ما گفتیم آن نماز واجب نیست بلکه مستحب است. مثل اینکه کسی نذر میکند نماز شب بخواند. نماز شب واجب نمیشود بلکه مصلحت تامهی غیرملزمه را دارد و اگر بخواهد نماز شب به جا بیاورد، باید نیت مستحب کند تا متعلق نذر بیاید. متعلق نذر نماز واجب نیست بلکه نماز مستحب است. لذا میگفتیم اگر متعلق نذر واجب نباشد، نذر نمیتواند آن را واجب کند. من جمله در مانحن فیه، این مشی و رکوب جزء حج نیست بلکه این نذر کرده حج را به جا بیاورد و اما یک رجحانی داده و گفته من این حج را راکبا به جا میآورد. حال رکوبش را به جا نیاورده اما خود حج آمده است و بگویید متعلق حج نیامده است. برای اینکه متعلق نذر مشروط بود و آن مشروط نیامده است، اما چرا حج باطل باشد! و این فساد حج ظاهراً وجهی ندارد.
بله شاید مرحوم محقق و مرحوم صاحب جواهر و بعضی از محشین بر عروه فرمودند، مرادشان اینست که منظور باطل است. این را میتوان درست کرد که این نذر کرده راکباً بیاید و نیامده، پس متعلق نذر نیامده است. اگر متعلق نذر نیاید، باید کفاره بدهد و اما اینکه بگوییم حج باطل است، ظاهراً حج صحیح به جا آورده بلکه منذورش نیامده و باید کفاره بدهد. خواه ناخواه قضایش اینگونه است که یک دفعه حج مطلق است و این در آن سال به جا نیاورده و سال دیگر باید به جا بیاورد و یک دفعه مطلق حج را نذر کرده و یا حج استطاعتی یا نیابتی را نذر کرده که راکباً باشد و این وجهی برای قضا ندارد.
مسئلهی دیگری که از نظر قاعده حرف ندارد اما حرف دار شده، اینست که اگر کسی نذر کرد که حج را با یک وصفی به جا بیاورد و مثلاً راکباً به جا بیاورد و حال این عاجز شد و نتوانست این حج را راکباً به جا بیاورد، حال چه میشود؟ آیا باید سال دیگر اصل حج را به جا بیاورد و یا همین حج را راکباً به جا بیاورد و به قاعدهی حرج وصفی از اوصاف از بین رفته و قاعدهی حرج میگوید طوری نیست.
اما دراینجا هم اگر مطالعه کرده باشید، حرف زدند و گفتند حجش باطل است و باید راکباً می آمده و نیامده، بنابراین سال دیگر باید حج را به جا بیاورد و علاوه بر این کفاره هم بدهد. بعد فرمودند علاوه بر اینکه کفاره بدهد، یک بدنه، که درروایت آمده یک گاو باید کفاره دهد به خاطر همین عجزی که برایش پیدا شده است.
همهی اینها را با قواعد نمیتوان درست کرد. یعنی کسی گفته من این حجی که به جا میآورم، میخواهم مثل مردم پیاده بروم و ثواب بگیرم و حالا کمی راه رفت و نشد و یا از اول از راه رفتن عاجز شد. وقتی عاجز شد، متعلق نذر تمام شد و مثل آنکه از اول عاجز باشد، چطور نذر منعقد نمیشود، در اینجا هم نذر خود به خود منحل میشود. حال که نذر منحل شد، حجش را به جا میآورد و اگر حج واجب باشد، حج واجب و اگر حج مستحب باشد، حج را به جا میآورد و چیزی هم باید بر ذمهی او نباشد. زیرا وجهی ندارد و همهی کفارات دلیل میخواهد و چنین اموری در باب حج نداریم که بگوییم الان که نتوانست پس کفاره بدهد. بنابراین قاعده اقتضاء میکند که چیزی هم بر ذمهی او نباشد. حال علاوه بر اینکه قاعده اینطور است و همینطور باید مشی کنیم، در مسئله دو دسته روایت داریم. یک دسته روایتها صحیح السند و ظاهرالدلاله است و میگوید باید کفاره بدهد و یک دسته روایتها هم صحیح السند و ظاهرالدلاله میگوید این کفاره واجب نیست و مستحب است. نمیدانم چه شده که بعضی از فقها که ظاهراً مانند مرحوم شیخ طوسی است که گفتند باید این بَدنه را بدهد و واجب است و راجع به حج هم گفتند باطل است.
خیلی باید از بزرگان تشکر کنیم که چه تتبعها میکند و مانند مرحوم محقق که چه تتبّعها کرده است و آن وقتها وسائل هم نبوده و پیدا کردن این روایتها در کتب اربعه خیلی مشکل بوده است.
روایت 3 از باب 34 از ابواب وجوب حج، جلد 8 وسائل:
صحیحه حلبی، قلت لأبی عبدالله علیهالسلام: رجل نذر ان یمشی الی الحج و عجز؟ قال: رکب و علیه بدنه. [1]
این «رکب و علیه بدنه» دلالت خیلی خوب بر اینست که حج صحیح است. اما برای این عجزی که برایش پیدا شده، گفته کفاره «و علیه بدنه».
روایت 5 از باب 8 از کتاب نذر، جلد 16 وسائل:
روایت عنبسه:
احب ان کان موسراً ان تذبح بقره، من جعل لله شيئا فبلغ جهده فليس عليه شئ.[2]
این فلیس علیه شیء یعنی واجب نیست اما قبل از آن فرموده «ان کان موسراً ان تذبحبقره»، تقریباً نص در استحباب است. روایت حلبی را به قرینهی روایت عنبسه حمل بر استحباب میکنیم و میگوییم بنابراین اگر این نتوانست حجی که منظورش است یعني حج راکبه را به جا بیاورد، حجش صحیح است و وجهی ندارد که بگوییم حجش فاسد است. و اما چیزی هم بر او نیست و رفع ماضطروا الیه میگوید چیزی هم بر ذمّهی او نیست. اما امام صادق «سلاماللهعلیه» میفرمایند من دوست دارم که اگر میتواند یک کفارهای بدهد.
آنچه اهمیت دارد و فقها را گیر انداخته، اینجاست که بعضی از بزرگان و حتی بعضی از محشین بر عروه گفتند واجب است که این کفاره بدهد، کفارهی او هم یک بدنه باشد، یعنی گوسفند باشد یا گاو باشد و یا شتر باشد و تمسک کردند به روایت حلبی و امثال روایت حلبی که سه ـ چهار روایت است و گفتم روایتها را مرحوم صاحب وسائل در باب 8 از ابواب وجوب حج نقل کردند. اما از آن طرف در باب نذر هم سه ـ چهار روایت هست که میگوید این نمیتواند راکباً حج را به جا بیاورد، پس ماشیاً به جا بیاورد و چیزی هم بر عهدهی او نیست و آن روایت که میگوید چیزی بر عهدهی او هست و این روایت که میگوید چیزی بر عهدهی او نیست، جمع عرفی اقتضاء میکند که اگر میتواند یک کفاره هم بدهد به خاطر این عجزی که از این نذر پیدا کرده است. در اینجا ان قلت قلت خیلی شده است و مانند مباحثهی قبل و نمیدانم در ذهن مبارک اینها چیست که در باب حج نذری میخواهند این نذر را قید برای حج بگیرند وما میگوییم اصلاً نذر نمیتواند چیزی را واجب کند، بلکه نذر واجب است و این باید متعلق نذر را بیاورد تا آن واجب را بیاورد. حال متعلق نذر اگر واجب باشد، واجب و اگر مستحب باشد، مستحب و اگر حرام باشد، حرام و اما نذر نمیتواند تغییر ماهیت بدهد. حال این را کسی نمیگوید. یعنی الان هم در رسالههای عملیه در وقتی که واجبات را تقسیم میکنند مثلاً میگویند روزه دو قسم است و واجب و مستحب و واجب هم یکی روزهی ماه رمضان و یکی هم روزهای که برای شفای بچهاش نذر کرده است. درحالی که همین جا که برای شفای بچهاش نذر کرده، متعلق نذرش روزه است با قید شفای بچهاش. و اما نذر بتواند چیز مستحبی را واجب کند، تغییر ماهیت است و محال است. دیروز میگفتم مگر اینکه کسی توجیه کند و بگوید مراد از فقها کلاه صدراعظم بر سر نوکر گذاشتن است و میخواهند بگویند نذر واجب است و میگویند منظور واجب است. شاید هم مرادشان این باشد که مثلاً روزهی هفدهم ربیع الاول را مرحوم محدث قمی «رضواناللهتعالیعلیه» خیلی سفارش کرده است. حال روز هفدهم ربیع الاول تولد پیغمبر اکرم مستحب است که انسان روزه بگیرد. حال نذر میکند. و اما این غلط است که بگوییم هفدهم ربیع الاول واجب است که روزه بگیرد بلکه روزه گرفتن در هفدهم ربیع واجب نیست و بگوییم مراد فقها که میگویند واجب، واجب بالعرض است و یا به عنوان ثانوی باشد. یعنی اینکه واجب است، معنایش اینست که منذور واجب است و ماهیت واجب نیست. پس اگر کسی بخواهد هفدهم ربیع الاول را روزه بگیرد، باید بگوید روزهی مستحب به جا میآورم. چنانچه اگر روزهای به ذمهی اوست، باید بگوید روزهی قضا به جا میآورم و اما نمیتواند بگوید روزهی واجب به جا میآورم برای اینکه نذر کردم. الاّ اینکه یک تسامحی کنیم و بگوییم مراد از فقها اینست که بالعرض باید این کار را بکند و اگر نکند، کفاره میدهد.
حال در اینجا شما هستید و فتوای خودتان و در این چهار ـ پنج روز بحثها مشکل بود و اگر حرف مرا بپذیرید، بحثهای مشکل، هم موجز و هم آسان شد و اگر حرف مرا نپذیرید، بحث مشکل و طولانی است.
مسئلهی امروزمان اینست که اگر کسی نذر کند که پیاده به مکه رود.
در زمان رسول گرامی و ائمهی طاهرین «سلاماللهعلیهم» رسم بود که برای درک ثواب پیاده به مکه میرفتند. حال اگر نذر کند که پیاده به مکه رود. فرمودند نذرش منعقد میشود برای اینکه رجحان دارد، و رجحانش نیز یا یک امر عرفی است و روایات ما هم خیلی روی آن تأکید دارد و یا به قاعدهی «أفضل الاعمال أحمزها» رجحان پیدا میکند. ما خیلی نمیتوانیم معنایش را درک کنیم. مخصوصاً الان هم رسم شده که پیاده از نجف به کربلا میروند. در آن وقتها هم که حوزهی نجف برقرار بود، طلبهها و حتی مراجع در ماه یک مرتبه یا بیشتر پیاده به کربلا میآمدند واین یک رسمی بود. الان هم رسم شده و حتی شنیدم که بعضیها از ایران پیاده به کربلا میروند. خدا به آنها حول و قوه داده است. علی کل حالٍ یک امر راجحی بوده و الان هم هست. روایات فراوانی هم روی آن هست و روایت یا ارشاد است و یا روایت یک کار راجحی را مستحب کرده است. پس رجحانش اشکال ندارد. نذر روی آن هم اشکال ندارد. برای اینکه متعلق نذر باید رجحان داشته باشد و این هم رجحان دارد. حال حرفی که مسئله را مشکل میکند، اینجاست که اگر کسی نذر کند و اما به نذرش عمل نکند، یعنی به جای اینکه پیاده رود، سواره برود. معلوم است که باید کفاره بدهد، برای اینکه مخالفت نذر کرده است. همان کفاره که در نذر هست و هرکه هرچه بگوید. مشهور در میان اصحاب گفتند نذر او نظیر خوردن روزه در ماه مبارک رمضان است. یعنی باید شصت روزه بگیرد و یا شصت مسکین را طعام بدهد و یا بنده ای را آزاد کند. در این باره نیز حرفی نیست.
حال در اینکه حج او صحیح هست یا نه؛ روی قاعده باید بگوییم حج او صحیح است. این دو سه روز هم دربارهاش صحبت کردیم و نمیشود وجهی برای بطلان حج پیدا کرد. اما از آن طرف هم مثل مرحوم محقق و صاحب مدارک و مرحوم صاحب جواهر و بعضی از محشین بر عروه گفتند حجش باطل است. اما نفرمودند حال که حجش باطل است، چه میشود و به وضوح باقی گذاشتند. معنایش اینست که این حج باطل است و اگر مقید به امسال باشد، سالبه به انتفاء موضوع است و اگر مقید مطلق باشد، باید بعد حجش را به جا بیاورد. ظاهراً این را به وضوح باقی گذاشتند.
حرف در اینست که چرا این حج باطل است. وصفی از این نیامده است، درحالی که وصف و آن هم وصف مستحبی از این نیامده، پس به چه دلیل بگوییم این حج باطل است. معلوم است که نذرش را به جا نیاورده و باید کفاره دهد، اما علاوه بر اینکه کفاره دهد، حجش هم باطل باشد؛ ظاهراً وجهی برای این باقی نمیماند که بگوییم حج هم باطل است.
مرحوم صاحب جواهر میفرمایند قید است و بعد هم در مباحثههای قبلی و مباحثه های بعدی میفرمایند که قید نیست بلکه ظرف است و وصف است. برای اینکه اگر بخواهد قید باشد، باید از اجزا شود و لاأقل باید از شرایط باشد و این از اجزاء و شرایط نیست بلکه اول حج احرام است تا آخر که باید ده دوازه چیز را به جا بیاورد. جزء آن رکوب و مشی و راکباً و ماشیاً از اجزای حج نیست. مثل اینکه کسی نماز اول وقت میخواند و نذر میکند که در رکوع و سجدهاش صلوات بفرستد و «وعجل فرجهم» را بگوید. حال عمداً این صلوات را نفرستاد، نمیتوانیم بگوییم نمازش باطل است بلکه ترک مستحبی کرده است و اگر روی آن نذر کرده، معلوم است که باید کفاره بدهد برای اینکه مخالفت نذر کرده است. جزء فرد باشد یا جزء ماهیت باشد، ظرف باشد یا غیر ظرف باشد و ما بخواهیم این حج را باطل کنیم، نمیشود. البته نذر باطل است برای اینکه نذر روی حج ماشیه آمده و متعلق نذر نیامده و باید کفاره بدهد. اما اینکه این حجی که به جا میآورد، راکبا باطل است برای اینکه رکوب قید آن است. اما رکوب قید حج نیست و حتی اگر این قید کند یعنی شما بفرمایید که نذر قید و شرط درست میکند، اما این نیست برای اینکه نذر آن ظرف و وصف را واجب میکند که آن ظرف نه جزء ماهیت است و نه جزء فرد است. یک امر راجحی هست و نذر آن امر راجح را واجب کرده است. بنابراین این فرمایش مرحوم محقق که میفرمایند حجش باطل است و از صاحب مدارک نقل میکنند که حجش باطل است. مرحوم صاحب جواهر میفرماید حجش باطل است و مرحوم فاضل اصفهانی صاحب کشف اللثام که یک افتخاری برای اصفهان بوده و به او فاضل هندی میگویند زیرا برای ترویج تشیع مدتی به هندوستان رفته است. این فاضل اصفهانی به قول صاحب جواهر فرموده حجش صحیح است و باید به خاطر مخالفت نذرش کفاره بدهد و آن حج که اوله احرام و آخره تقصیر یا آخره قربانی است، به تماماً به جا آورده و باید «وقع فی محله» باشد. لذا حتی سابقاً این را گفتیم و اگر یادتان باشد روز اولی که وارد نذر شدیم، گفتیم چیزی که در میان علما و بزرگان مشهور است و شهرتی است که «لااصل له» است و اینکه میگویند نماز واجب دو قسم است، یکی نمازهای یومیه و یکی هم نمازی که روی آن نذر کرده باشد. ما گفتیم آن نماز واجب نیست بلکه مستحب است. مثل اینکه کسی نذر میکند نماز شب بخواند. نماز شب واجب نمیشود بلکه مصلحت تامهی غیرملزمه را دارد و اگر بخواهد نماز شب به جا بیاورد، باید نیت مستحب کند تا متعلق نذر بیاید. متعلق نذر نماز واجب نیست بلکه نماز مستحب است. لذا میگفتیم اگر متعلق نذر واجب نباشد، نذر نمیتواند آن را واجب کند. من جمله در مانحن فیه، این مشی و رکوب جزء حج نیست بلکه این نذر کرده حج را به جا بیاورد و اما یک رجحانی داده و گفته من این حج را راکبا به جا میآورد. حال رکوبش را به جا نیاورده اما خود حج آمده است و بگویید متعلق حج نیامده است. برای اینکه متعلق نذر مشروط بود و آن مشروط نیامده است، اما چرا حج باطل باشد! و این فساد حج ظاهراً وجهی ندارد.
بله شاید مرحوم محقق و مرحوم صاحب جواهر و بعضی از محشین بر عروه فرمودند، مرادشان اینست که منظور باطل است. این را میتوان درست کرد که این نذر کرده راکباً بیاید و نیامده، پس متعلق نذر نیامده است. اگر متعلق نذر نیاید، باید کفاره بدهد و اما اینکه بگوییم حج باطل است، ظاهراً حج صحیح به جا آورده بلکه منذورش نیامده و باید کفاره بدهد. خواه ناخواه قضایش اینگونه است که یک دفعه حج مطلق است و این در آن سال به جا نیاورده و سال دیگر باید به جا بیاورد و یک دفعه مطلق حج را نذر کرده و یا حج استطاعتی یا نیابتی را نذر کرده که راکباً باشد و این وجهی برای قضا ندارد.
مسئلهی دیگری که از نظر قاعده حرف ندارد اما حرف دار شده، اینست که اگر کسی نذر کرد که حج را با یک وصفی به جا بیاورد و مثلاً راکباً به جا بیاورد و حال این عاجز شد و نتوانست این حج را راکباً به جا بیاورد، حال چه میشود؟ آیا باید سال دیگر اصل حج را به جا بیاورد و یا همین حج را راکباً به جا بیاورد و به قاعدهی حرج وصفی از اوصاف از بین رفته و قاعدهی حرج میگوید طوری نیست.
اما دراینجا هم اگر مطالعه کرده باشید، حرف زدند و گفتند حجش باطل است و باید راکباً می آمده و نیامده، بنابراین سال دیگر باید حج را به جا بیاورد و علاوه بر این کفاره هم بدهد. بعد فرمودند علاوه بر اینکه کفاره بدهد، یک بدنه، که درروایت آمده یک گاو باید کفاره دهد به خاطر همین عجزی که برایش پیدا شده است.
همهی اینها را با قواعد نمیتوان درست کرد. یعنی کسی گفته من این حجی که به جا میآورم، میخواهم مثل مردم پیاده بروم و ثواب بگیرم و حالا کمی راه رفت و نشد و یا از اول از راه رفتن عاجز شد. وقتی عاجز شد، متعلق نذر تمام شد و مثل آنکه از اول عاجز باشد، چطور نذر منعقد نمیشود، در اینجا هم نذر خود به خود منحل میشود. حال که نذر منحل شد، حجش را به جا میآورد و اگر حج واجب باشد، حج واجب و اگر حج مستحب باشد، حج را به جا میآورد و چیزی هم باید بر ذمهی او نباشد. زیرا وجهی ندارد و همهی کفارات دلیل میخواهد و چنین اموری در باب حج نداریم که بگوییم الان که نتوانست پس کفاره بدهد. بنابراین قاعده اقتضاء میکند که چیزی هم بر ذمهی او نباشد. حال علاوه بر اینکه قاعده اینطور است و همینطور باید مشی کنیم، در مسئله دو دسته روایت داریم. یک دسته روایتها صحیح السند و ظاهرالدلاله است و میگوید باید کفاره بدهد و یک دسته روایتها هم صحیح السند و ظاهرالدلاله میگوید این کفاره واجب نیست و مستحب است. نمیدانم چه شده که بعضی از فقها که ظاهراً مانند مرحوم شیخ طوسی است که گفتند باید این بَدنه را بدهد و واجب است و راجع به حج هم گفتند باطل است.
خیلی باید از بزرگان تشکر کنیم که چه تتبعها میکند و مانند مرحوم محقق که چه تتبّعها کرده است و آن وقتها وسائل هم نبوده و پیدا کردن این روایتها در کتب اربعه خیلی مشکل بوده است.
روایت 3 از باب 34 از ابواب وجوب حج، جلد 8 وسائل:
صحیحه حلبی، قلت لأبی عبدالله علیهالسلام: رجل نذر ان یمشی الی الحج و عجز؟ قال: رکب و علیه بدنه. [1]
این «رکب و علیه بدنه» دلالت خیلی خوب بر اینست که حج صحیح است. اما برای این عجزی که برایش پیدا شده، گفته کفاره «و علیه بدنه».
روایت 5 از باب 8 از کتاب نذر، جلد 16 وسائل:
روایت عنبسه:
احب ان کان موسراً ان تذبح بقره، من جعل لله شيئا فبلغ جهده فليس عليه شئ.[2]
این فلیس علیه شیء یعنی واجب نیست اما قبل از آن فرموده «ان کان موسراً ان تذبحبقره»، تقریباً نص در استحباب است. روایت حلبی را به قرینهی روایت عنبسه حمل بر استحباب میکنیم و میگوییم بنابراین اگر این نتوانست حجی که منظورش است یعني حج راکبه را به جا بیاورد، حجش صحیح است و وجهی ندارد که بگوییم حجش فاسد است. و اما چیزی هم بر او نیست و رفع ماضطروا الیه میگوید چیزی هم بر ذمّهی او نیست. اما امام صادق «سلاماللهعلیه» میفرمایند من دوست دارم که اگر میتواند یک کفارهای بدهد.
آنچه اهمیت دارد و فقها را گیر انداخته، اینجاست که بعضی از بزرگان و حتی بعضی از محشین بر عروه گفتند واجب است که این کفاره بدهد، کفارهی او هم یک بدنه باشد، یعنی گوسفند باشد یا گاو باشد و یا شتر باشد و تمسک کردند به روایت حلبی و امثال روایت حلبی که سه ـ چهار روایت است و گفتم روایتها را مرحوم صاحب وسائل در باب 8 از ابواب وجوب حج نقل کردند. اما از آن طرف در باب نذر هم سه ـ چهار روایت هست که میگوید این نمیتواند راکباً حج را به جا بیاورد، پس ماشیاً به جا بیاورد و چیزی هم بر عهدهی او نیست و آن روایت که میگوید چیزی بر عهدهی او هست و این روایت که میگوید چیزی بر عهدهی او نیست، جمع عرفی اقتضاء میکند که اگر میتواند یک کفاره هم بدهد به خاطر این عجزی که از این نذر پیدا کرده است. در اینجا ان قلت قلت خیلی شده است و مانند مباحثهی قبل و نمیدانم در ذهن مبارک اینها چیست که در باب حج نذری میخواهند این نذر را قید برای حج بگیرند وما میگوییم اصلاً نذر نمیتواند چیزی را واجب کند، بلکه نذر واجب است و این باید متعلق نذر را بیاورد تا آن واجب را بیاورد. حال متعلق نذر اگر واجب باشد، واجب و اگر مستحب باشد، مستحب و اگر حرام باشد، حرام و اما نذر نمیتواند تغییر ماهیت بدهد. حال این را کسی نمیگوید. یعنی الان هم در رسالههای عملیه در وقتی که واجبات را تقسیم میکنند مثلاً میگویند روزه دو قسم است و واجب و مستحب و واجب هم یکی روزهی ماه رمضان و یکی هم روزهای که برای شفای بچهاش نذر کرده است. درحالی که همین جا که برای شفای بچهاش نذر کرده، متعلق نذرش روزه است با قید شفای بچهاش. و اما نذر بتواند چیز مستحبی را واجب کند، تغییر ماهیت است و محال است. دیروز میگفتم مگر اینکه کسی توجیه کند و بگوید مراد از فقها کلاه صدراعظم بر سر نوکر گذاشتن است و میخواهند بگویند نذر واجب است و میگویند منظور واجب است. شاید هم مرادشان این باشد که مثلاً روزهی هفدهم ربیع الاول را مرحوم محدث قمی «رضواناللهتعالیعلیه» خیلی سفارش کرده است. حال روز هفدهم ربیع الاول تولد پیغمبر اکرم مستحب است که انسان روزه بگیرد. حال نذر میکند. و اما این غلط است که بگوییم هفدهم ربیع الاول واجب است که روزه بگیرد بلکه روزه گرفتن در هفدهم ربیع واجب نیست و بگوییم مراد فقها که میگویند واجب، واجب بالعرض است و یا به عنوان ثانوی باشد. یعنی اینکه واجب است، معنایش اینست که منذور واجب است و ماهیت واجب نیست. پس اگر کسی بخواهد هفدهم ربیع الاول را روزه بگیرد، باید بگوید روزهی مستحب به جا میآورم. چنانچه اگر روزهای به ذمهی اوست، باید بگوید روزهی قضا به جا میآورم و اما نمیتواند بگوید روزهی واجب به جا میآورم برای اینکه نذر کردم. الاّ اینکه یک تسامحی کنیم و بگوییم مراد از فقها اینست که بالعرض باید این کار را بکند و اگر نکند، کفاره میدهد.
حال در اینجا شما هستید و فتوای خودتان و در این چهار ـ پنج روز بحثها مشکل بود و اگر حرف مرا بپذیرید، بحثهای مشکل، هم موجز و هم آسان شد و اگر حرف مرا نپذیرید، بحث مشکل و طولانی است.