< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی کلام مرحوم آخوند در باب وضع حروف/ وضع حروف/ امر دوم: وضع/ مقدمه/ اصول فقه

مرحوم آخوند در کفايه، راجع به معانی‌ حروف مبنايی‌ دارند که معنا کردن اين مبنا، انصافاً کار مشکلی‌ است.

مرحوم آخوند می‌فرمايند: «در معانی‌ حرفيه، وضع و موضوعٌ له عام است و مستعملٌ فيه خاص است».[1] مثلاً در «سرتُ مِن البصرة الی‌ الکوفة»،‌ اين «مِن» در «سرتُ مِن البصرة» و «الی» در الی‌ الکوفه، معنای‌ حرفی‌ است و معنای‌ حرفی‌ يعنی‌ خود به خود معنا ندارد، اما همه کاره است؛ برای‌ اينکه اگر مِن و الی‌ نباشد، «سرتُ من البصرة الی‌ الکوفة» هيچ معنایی ندارد؛ پس درحالی‌ که خودبه خود معنا ندارند، اما همه کاره هستند. مرحوم آخوند می‌فرمايند: واضع لفظ «مِن» را که مفهوم عامی‌ است برای‌ ابتداء وضع کرده و همچنين لفظ «الی» را که مفهوم عامی‌ است برای‌ انتهاء وضع کرده است. آن وقت می‌شود: «سرتُ الإبتداء البصرة و الإنتهاء الکوفة»؛ الاّ اينکه مستعملٌ فيه خاص است و واضع گفته است: در وقتی‌ که معانی‌ اسميه استعمال می‌کنی،‌ لفظ ابتدا را بياور و مثلاً‌ بگو: «ابتداء سيری‌ الکوفة و انتهاء سيری‌ البصرة»، اما در وقتی‌ که معنای‌ حرفی‌ را می‌خواهی‌ استعمال کني، «من» را بياور و بگو: «سرتُ من البصرة الی‌ الکوفة» و الاّ‌ «من» و «ابتداء» با هم مترادف است و همين‌طور که در کلمه‌ی ابتداء، وضع عام، موضوع له عام و مستعملٌ فيه خاص است، همين‌طور در همه‌ی حروف‌، وضع عام است، موضوع له هم عام است و مستعملٌ فيه خاص است. لذا مشهور گفته‌اند: در معانی‌ حرفيه، وضع عام و موضوع له خاص است؛ اما ايشان در مقابل مشهور می‌گويند: وضع عام، موضوع له نيز عام است.

بعضی‌ از اساتيد ما، کفايه را این جور معنا می‌کردند و می‌گفتند: معنايش اين است که واضع خواهش کرده؛ يعنی‌ معانی‌ حروف عام است و معنای‌ اسمی‌ است؛ اما خواهش کرده که اين لفظ «من» و «الی» را در جملات اسميه نياور؛ بلکه در جملات حرفيه بياور و ابتداء و انتهاء را در مفاهيم اسميه بياور.

من نمی‌دانم بعضی‌ از اساتيد، اين حرف‌ها را از کجا گرفته‌اند؛ اما علی‌ کل حالٍ اگر بخواهيم کفايه را معنا کنيم، کفايه اين است و ابتکار مرحوم آخوند است که در باب حروف، وضع عام و موضوع له عام است و مستعملٌ فيه خاص است.

اين ايراد به مرحوم آخوند هست که اگر در حروف، وضع و موضوع له عام است، بايد بتوانم بگويم: «سرتُ الإبتداء البصرة الإنتهاء الکوفة» و معنا درست شود؛ اما معلوم است که معنا غلط است. بايد بگويم «سرتُ من البصرة الی‌ الکوفة» و اينکه می‌گوييم: وضع عام و موضوع‌له خاص است؛ برای‌ اين است که وضع عام است؛ يعنی‌ کلمه‌ی «مِن» مفهوم عامی‌ است و همه‌ی «مِن»ها در کتاب همين است، اما موضوع‌له خاص است؛ يعنی‌ آن مفهوم نمی‌تواند در خارج بيايد؛ آنچه کوفه را به بصره ربط می‌دهد و آنچه جمله‌بندی‌ درست می‌کند «مِن» خارجی‌ است؛ پس وضع عام و موضوع‌له خاص می‌شود.

لذا در باب حروف آنچه می‌تواند کار کند، معنای‌ اندکاکی‌ است؛ يعنی‌ «من» يا «الی» که بين «سرتُ من البصره الی‌ الکوفه» واقع شده است، معنای‌ اندکاکی‌ است؛ به اين معنای که خود به خود معنا ندارد، وقتی‌ معنای‌ حسابی‌ پيدا می‌کند که بگويم: «سرتُ من البصرة» و به اين، معنای‌ اندکاکی‌ می‌گويند که خود به خود معنايی‌ ندارد و اگر بخواهد معنا پيدا کند و کار کند، بايد جمله‌بندی‌ کنيم و «من» و «الی» را بين «سرتُ» و «البصرة» و «الکوفه» بياوريم و بگوييم: «سرتُ من البصرة الی‌ الکوفة» تا درست شود. لذا مراد مرحوم آخوند از اين فرمايش چيست؟ نديده‌ام کسی‌ بتواند اين فرمايش را به طوری‌ که ايرادی به مرحوم آخوند وارد نشود معنا کند.

آنچه انسان می‌فهمد، قول مشهور است که در باب حروف، وضع عام و موضوع‌له خاص و مستعملٌ فيه هم خاص است. وضع «مِن»، همه‌ی «من»های‌ عالم را می‌گيرد و وضع «الی»، همه‌ی «الی»های‌ در عالم را می‌گيرد؛ پس وضع عام است، اما موضوع‌له خاص است؛ يعنی‌ آنچه به نحو عموم لحاظ کرده است، نمی‌تواند در خارج بيايد؛ برای‌ اينکه در خارج مصداق می‌آيد، نه مفهوم؛ پس وضع عام و موضوع‌له خاص می‌شود و وقتی‌ موضوع‌له خاص شد، مستعملٌ فيه نيز خاص است. فرق بين «مِن» و «الی» و «زيد» و «عمر» همين است که در زيد، وضع خاص و موضوع‌له خاص است؛ یعنی اين جثه‌ی خارجی‌ را در نظر می‌گيرد و می‌گويد: «سميّته زيد»؛ پس وضع خاص و موضوع‌له خاص است. در مثل لفظ «رجل» وضع عام و موضوع‌له عام است و اين موضوع‌له در خارج می‌آيد و «جئنی‌ برجل» و «اکرم رجلا» و امثال اينها را داريم. اما در باب حروف، وضع عام و موضوع‌له خاص است

در مباحثه‌ی گذشته از مرحوم آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌، وضع خاص و موضوع‌له عام را نقل کرديم[2] و گفتیم: اشکال مشهور اين است که خاص نمی‌تواند آينه‌ی عام شود و ما گفتيم: نمی‌خواهد آينه‌ی عام شود؛ برای‌ اينکه اختراعات را مثال زديم و گفتيم: ماشين را می‌سازد و به ماشين نگاه می‌کند و می‌گويد: اين ماشين است؛ اما در وقتی‌ که می‌خواهد وضع کند، وضع خاص و موضوع‌له عام است و می‌گويد: اين و هرچه مثل اين است، ماشين است. اسمش را خاص گذاشتيم، اما علی‌ نحو قضايای‌ حقيقيّه، یعنی «کلّما وُجد فی‌ الخارج و يصدق انّه سیارة».

پس ما هر چهار قسم را درست کرديم.

    1. وضع عام و موضوع‌له عام، مثل رجل.

    2. وضع خاص و موضوع‌له خاص، مثل زيد.

    3. وضع عام و موضوع‌له خاص، مثل باب حروف.

    4. وضع خاص و موضوع‌له عام، مثل اختراعات.

مرحوم آخوند وضع عام و موضوع‌له عام و وضع خاص و موضوع‌له خاص را قبول دارند، اما می‌گويند: وضع خاص و موضوع‌له عام محال است و در وضع عام و موضوع‌له عام می‌گويند: مثل باب حروف و در وضع خاص و موضوع‌له عام به استادشان آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌ جسارت می‌کنند و می‌گويند: اين توهّم و تخيّل است[3] و چيزهايی‌ می‌گويند که به ساحت قدس مرحوم آخوند نمی‌خورد؛ اما وقتی‌ به حرف خودشان می‌رسند، ابتکاری‌ درست می‌کنند و می‌گويند: وضع عام و موضوع‌له عام داریم و باب حروف اين گونه است.

ما می‌گوييم: اگر وضع حروف عام و موضوع‌له عام است، بايد معنای‌ اندکاکی‌ بتواند در خارج بيايد و حال آنکه وقتی‌ بخواهد در خارج بيايد، آن وقت وضع عام و موضوع‌له خاص می‌شود و معنای‌ ابتداء و انتهاء نمی‌تواند در خارج بيايد و وقتی‌ نتوانست در خارج بيايد، آن وقت وضع عام و موضوع‌له خاص می‌شود. لذا واضع مفهوم «مِن» و «الی» و مفهوم اشاره، مثل «هذا» و مفهوم ضمير، مثل ضميرِ «هو» را در نظر می‌گيرد که خود به خود معنا ندارند و لفظی را که معنای‌ عام دارد در نظر می‌گيرد و وقتی‌ می‌خواهد وضع کند، برای‌ آنکه حسابی‌ به درد می‌خورد، یعنی خارج وضع می‌کند. خارج هم خاص است و عوارض مشخصه دارد؛ مثل «مِن» در «سرت مِن البصرة الی‌ الکوفة» و «مِن» در «مِن الاصفهان الی‌ القوم» و هذا در کلام «هذا رجلٌ» و ضمير هو در «ضربَ» و همه‌ی اينها خارج است و وقتی‌ همه خارج شد، مفهوم ما و وضع عام است؛ اما موضو‌ع‌له خاص است؛ يعنی‌ خارج و يعنی‌ اندکاک و اين فرمايش مرحوم آخوند که گفتند: وضع عام و موضوع‌له عام، را نتوانستيم درست کنيم.

چيزی‌ که به نظر من می‌رسد این است که بگوييم: مرحوم آخوند به طور ناخودآگاه حرف آقا سيد حبيب‌الله رشتی‌ را زده و آن وقت وضع عام و موضوع‌له عام می‌شود. ايشان لفظ ابتداء را در نظر گرفته و وقتی‌ می‌خواسته وضع کند، برای‌ «سرت من البصرة الی‌ الکوفة» که در نظرش بوده وضع کرده و گفته است: برای‌ اين و اشباه اين و اين حرف آقا ميرزا حبيب‌الله رشتی‌ است که می‌گويد: وضع خاص و موضوع‌له عام داريم؛ در اينجا هم وضع عام و موضوع‌له خاص است، اما علی‌ نحو قضايای‌ حقيقيّه. آن وقت بين حرف کسانی‌ که می‌گويند: وضع عام و موضوع‌له خاص و حرف مرحوم آخوند که می‌گويند: وضع عام و موضوع‌له عام، جمع می‌شود.

اگر حرف مرا بپسنديد، نزاع لفظی‌ می‌شود؛ یعنی مرحوم آخوند که در کفايه می‌فرمايند: وضع عام، موضوع‌له عام و مستعملٌ‌فيه خاص است، بگوييم: مراد اين است که آينه برای‌ ابتداء‌ها است؛ «مِن» را در نظر می‌گيرد و می‌گويد: برای‌ اين و اشباه اين، ‌علی‌ سبيل قضايای‌ حقيقيّه وضع می‌کنم. مثل أکرم العلماء که می‌گويد: اين زيد و اشباه اين را اکرام کن و آنگاه کلی‌ می‌شود؛ يک بار می‌گويد: زيد را اکرام کن و يک بار می‌گويد: زيد عالم را اکرام کن و درحالی‌ که زيد جزئی‌ است، اما درحقيقت کلّی‌ است. يا اينکه می‌گويد: «اکرم زيداً‌ لانّه عالم ٌ»، وضع خاص و موضوع‌له هم خاص شد؛ اما در واقع و نفس‌الامر به واسطه‌ی علت، زيد در «اکرم زيداً» علی‌ سبيل قضايای‌ حقيقيه عام شد و معنايش اين‌طور می‌شود که «کلّما وُجد فی‌ الخارج و يصدق انّه عالم أکرمه».

ظاهراً حرف من خوب است و اگر حرف مرا بپسنديد، اين بغرنج کفايه را حل کرديم و هر چهار قسم وضع را نيز درست کرديم و نه ايراد مرحوم آخوند به آقا ميرزا حبيب‌الله وارد است و نه اين بغرنجی‌ که همه می‌گويند: نمی‌دانيم مرحوم آخوند چه می‌گويند؛ برای‌ اينکه ظاهر کفايه غلط است و درست نيست و اگر حرف من درست باشد، آن وقت ظاهر کفايه هم عالی‌ می‌شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo