درس خارج فقه استاد مقتدایی
89/06/30
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتیم در همهي حقوق و جنايات راه اثبات در محکمه، يا اقرار است و يا بيّنه. یعنی گاهی خود طرف بدهکاريش را قبول دارد، و اقرار ميکند. و گاهی مدعي بيّنه دارد و دو نفر عادل شهادت ميدهند که اين آقا طلبکار است.
و گفتيم در خصوص «قتل» چون در اسلام از باب احتیاط در دماء قتل اهمیت بیشتری دارد، برای اثبات آن يک راه اضافه شده است و آن قسامه است. یعنی با اينکه در حقوق و جنايات قسم براي منکر است و منکر بايد قسم بخورد و مدّعي بايد با بيّنه اثبات حق بکند، ولي در باب قتل گفتند مدّعي ميتواند ادعایش را با قسم اثبات کند، منتهي با کيفيت خاص. لذا بحث قسامه مطرح شد که 50 قسم به عهدهي مدعي گذاشته ميشود.
و گفتيم برای اجرای قسامه شرط است که دعوی مورد لوث باشد يعني قرينه ظنيهاي باشد تا قاضي مظنه پيدا کند که شاید اين مدّعي راست ميگويد.
در ادامه گفتیم در بحث قسامه دو مطلب باید اثبات شود؛
مطلب اول:
مشروعيّت قسامة.
مطلب دوم:
شرطیت لوث در اجرای قسامة.
خواستیم از روایات این دو مطلب را استفاده کنیم؛
1-
دیروز صحیحه برید بن معاویه[1] را خواندیم اما فقط مطلب اول (مشروعیت قسامه) از آن قابل استفاده بودو دلالت بر شرطیت لوث نداشت.
بحث امروز:
2-
روايت ابي بصير[2] «قال سألت اباعبدالله(ع): «ان القسامة أين کان بدئها؟» راوی ميگويد از امام صادق(ع) پرسيدم قسامه از چه زماني شروع شد؟ ابتداء شروع اجرای قسامه از چه زماني بوده؟ قال: «کان من قبل رسول الله(ص)» امام فرمود: حکمي است که مشروعيتش از زمان پيغمبر است. قبلا حتی در زمان جاهلیت اجرای چنین قَسَمی مرسوم نبود. «لمّا کان بعد فتح خيبر» داستان از این قرار است که بعد از آن که قلعههاي خيبر به دست مسلمين فتح شد و مسلمین وارد منطقه شدند «تخلف رجل من الأنصار عن اصحابه فرجعوا في طلبه» یکی از انصار از بقیه عقب ماند و از جمیعت جدا شد انصار دنبالش رفتند «فوجدوه متشحطاً في دمه قتیلاً» او را پيدا کردند در حالتي که آغشته در خون کشته شده بود. «فجائت الانصار الي رسول الله(ص)» انصار خبر به پيغمبر دادند که يا رسول الله! يک نفر از جمع ما جدا شد اکنون در بين يهوديها جنازهاش را پيدا کرديم. «فقالوا يا رسول الله قتلت اليهود صاحبنا» گفتند اين يهوديها آن همراه ما، رفيق ما، آن رجل انصاري را کشتند. «فقال» پيغمبر فرمود: «لیقسم منکم خمسون رجلا» از شماها 50 نفر بيايد قسم بخورد «علي انّهم قتلوه» که آن يهودي او را کشت. اين قسامه است. «قالوا يا رسول الله، کيف نقسم علي ما لم نره؟» گفتند يا رسول الله در مورد چيزي که نديديم چه طور قسم بخوريم؟ پس ما نميتوانيم قسم بخوريم چون علم نداريم. «قال» پيغمبر فرمود: «فيقسم اليهود» پس يهوديها را قسم بدهيد. آنها بيايند برای برائتشان قسامه اجرا کنند «قالوا يا رسول الله من يصدّق اليهود» اصحاب گفتند اينها کافرند چطور ميشود به قسم کسي که کافر است اعتماد بکنيم؟ به آنها اعتماد نداريم. «فقال» پيغمبر فرمود: «انا اذن أدي[3] صاحبکم» من ديه دوست شما را ميپردازم. «فقلت له: کيف الحکم فيها؟» راوی ميگويد به امام صادق(ع) عرض کردم (کیفیت تشريع قسامه را فهميديم که از زمان پيغمبر و داستان خيبر تشریع شد) حکم در قسامه چيست؟ و چگونه اجراء میشود؟ «فقال ان الله عزّوجل حکم فی الدماء ما لم يحکم في شئ من حقوق الناس» امام صادق(ع) فرمود: خداوند دربارهي دَم، حکمي قرار داد که در ساير حقوق ناس قرار نداده است «لتعظيمه دماء» براي اينکه خداوند يک عظمت و احترام خاصی براي دماء قائل است.
امام در ادامه فرمود: «لو انّ رجلاً ادعی علي رجل عشرة آلاف درهم او أقل من ذلک او اکثر» اگر کسی ادعا کند من ده هزار درهم از فلاني ميخواهم يا کمتر يا بيشتر «لم یکن اليمين علي المدعي» اين جا مدّعي وظيفه ندارد قسم بخورد «وکانت اليمين علي المدعي عليه» اگر مدعي بينه نداشت و نتوانست اثبات بکند؛ به مدعي عليه ميگويند قسم بخور. اين ميزان و قاعدهي مدعي و منکر است که در محاکم اجرا ميشود «فاذا ادعی الرجل علي القوم انهم قتلوا» اما اگر بحث دَم پيش آمد و مدّعي ادعا کرد که قوم فلانی مرتکب قتل شدند «کانت اليمين لمدعی الدَم قبل المدعی علیهم» در اينجا برخلاف موازين کلّي باب حقوق و در دعاوي پیش از اینکه نوبت قسم به منکر برسد مدّعي بايد قسم بخورد «فعلي المدعي» بر عهدهي مدعي است «أن يجئ بخمسين یحلفون» مدعی وظيفه دارد 50 نفر پيدا کند بياورد يکي يک قسم بخورند[4] «ان فلاناً قتل فلاناً» فلاني فلاني را کشته است. «فیدفع اليهم الذي حلف عليه» آن محلوفعليه را (آن که قسم عليهاش خورده شد) تحويل مدعي ميدهند «فان شاؤوا عفوا» اگر بخواهند عفوش ميکنند «وان شائوا قتلوا» اگر خواستند قصاصش ميکنند و ميکشند «وان شائوا قبلوا الدية» و اگر خواستند دیه قبول میکنند. «و ان لم يقسموا» اگر اين 50 نفر قسم نخوردند؛ یعنی مدعي نه خودش حاضر شد قسم بخورد و نه 50 نفر را حاضر کرد. «فان علي الذين ادعي عليهم ان يحلف خمسون» آن قوم مدعیعلیهم میتوانند 50 نفر بيايند قسم بخورند «ما قتلنا» بگویند ما نکشتيم و ما قاتل نيستيم «ولا علمنا قاتلا» ما خبر هم نداريم چه کسي کشته است؟ آن وقت تبرئه ميشوند «فان فعلوا أدى أهل القرية الذين وجد فيهم، وإن كان بأرض فلاة أديت ديته من بيت المال، فان أميرالمؤمنين(ع) كان يقول: لا يبطل دم امرئ مسلم» اگر مدعیعلیهم قسم خوردند گفتند که ما قاتل نيستيم نبايد خون يک مسلمان پايمال بشود اگر در يک محلّهاي جنازه پيدا شده باشد و قاتل مشخص نباشد ميگويند لابد اهالي اين محل قاتلند اين جنازه در اين محل پيدا شده بالاخره يکي از اين محل او را کشته است مشخص نيست ديهاش را اهل محل باید بپردازند. فرمود: «و ان کان بأرض فلاة» اگر در يک بيابان اين جنازه پيدا شده که شخص یا افراد خاصي را نميتوان متهم کرد «أدیت دیته من بيت المال فان اميرالمومنين(ع) کان یقول لا يقتل دم امرئ مسلم» بايد از بيت المال ديه را بدهند؟ چون اميرالمومنين هميشه ميفرمود: خون مسلمان باطل نميشود.
ملاحظه میفرمایید، از روايت، مطلب اول یعنی اصل مشروعيّت قسامه خيلي روشن استفاده میشود و شروع تشریع را صریحاً بیان کرده است. و در مورد مطلب دوم گرچه همانند روایت قبلی که دیروز خواندیم موردش مورد لوث است، اما از مشروط بودن مشروعیت قسامه به لوث چیزی نگفته است.
يک شاهد در روايت داريم که نشان میدهد روایت بر شرطیت لوث در مشروعیت دلالت ندارد زیرا وقتي راوی پرسید «کيف الحکم» اگر حکم قسامه مقید به لوث بود بايد امام ذکر ميکرد اما امام چیزی نفرمود بلکه فقط کيفيت قسم خوردن را بیان فرمود.
مرحوم محقق اردبيلي فرمود: «ما در بین روايات روايتي که دلالت بر اشتراط لوث داشته باشد پيدا نکرديم ولي شرطیت لوث متسالم بین اصحاب است.»
و بر شرطیت لوث اجماع داريم و نميشود از آن تخلف کرد.
3-
صحيحهي زراره[5] «قال سألت اباعبدالله(ع) بالکلام عن القسامة» از امام صادق(ع) در مورد قسامه پرسیدم «فقال هي حق» امام فرمود: قسامه حق است و يک حکم شرعي است «ان رجلاً من الانصار وجد قتيلاً في قليب من قلب اليهود» جنازه شخصي از انصار که کشته شده بود در چاه محله یهود پيدا شد.
در معنای قلیب گفتهاند در عرب اینگونه بود که در بيابان در يک منطقهاي يک چاهي حفر میشد يک عده دورش جمع ميشدند چادر ميزدند یا ساختمان ميکردند و براي استفاده از آن آب همان جا ساکن میشدند و عملاً تبدیل به يک محله ميشد و قليب (بئر) نام داشت جمعش هم قُلُب (بضم الفاء والعین)[6] است. «فأتوا رسول الله» آمدند پيش پيغمبر «قالوا يا رسول الله انا وجدنا رجلا منا» جنازه يک شخصي از خودمان را در يک محلهاي که يهوديها مينشينند پيدا کرديم «فقال ایتونی بشاهدين من غيرکم» فردا صبح برويد دو شاهد از انصار بياوريد که شهادت دهند يهوديها آن مرد انصاری را کشتند. «قالوا يا رسول الله ما لنا شاهدان من غيرنا» گفتند از غير خودمان شاهدي نداريم «فقال رسولالله(ص) فليقسم خمسون رجلا منکم» پیامبر فرمود پس 50 نفر از شما بيايند قسم بخورند «علي رجل» عليه شخصي و بگويند که اين قاتل است و اين يهودي رفيق ما را کشته است «ندفعه اليکم» ما آن شخص محکومعليه را تحويل شما ميدهيم قصاص کنيد «قالوا يا رسول الله کيف نقسم علي ما لم نره» بر چيزي که نديديم چگونه قسم بخوریم؟ «فقال يقسم اليهود» پیامبر فرمود يهود را قسم بدهيد «قالوا يا رسول الله کيف نرضي باليهود» چه طور ما راضي بشويم به قسم يهوديها؟ «و ما فيه من الشرک اعظم» در حالیکه اینها به بالاترین گناه یعنی شرک آلودهاند «فوداه رسول الله» پیغمبر ديهاش را از بیت المال دادند «قال: زراره: قال ابوعبدالله(ع): انما جعلت القسامة احتياطاً لدماء الناس» زراره که راوی روایت است میگوید؛ امام در ادامه فرمود فلسفهي اين که در اسلام قسامه تشريع شد احتياطي بود که رعايت شد براي خون مردم «کيما» به علت اين که «اذا اراد الفاسق ان يقتل رجلاً» اگر يک آدم فاسق خواست شخصي را بکشد «او يغتال رجلاً» يا اين که بخواهد حيلهاي به کار بزند با حيله کسي را از بين ببرد «حيث لا يراه احد» بطوری که هيچکس هم او را نبیند؛ اگر قسامه نبود جرأت پيدا ميکرد و ميگفت: شب است تاريک است هيچ کس نيست که شهادت بدهد خودم هم که اقرار نميکنم خون پايمال ميشود. اما با خوف قسامه، احتمال ميدهد که اولياي دم از طریق قرائن متوجّه بشوند و با قسامه اثبات کنند که اين شخص قاتل است و او را بکشند لذا جرأت نميکند مرتکب قتل شود.
ملاحظه میفرمایید دلالت این روایت بر اصل تشريع قسامه ثابت است که پيغمبر فرمود 50 نفر بيايند قسم بخورند مورد هم مورد لوث است که همان قضيهي خيبر است. اما روایت متعرض شرطیت لوث در تشریع قسامه نشده است. چند روايت ديگر هست انشاءالله بعد. وصلی الله علی سیدنا محمد وآل محمد
[1] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج29، ص152، ابواب دعوی القتل، باب9، حدیث3، ط آل البیت.
[2] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج29، ص156، کتاب القصاص، ابواب دعوی القتل وما یثبت به ،باب10، ح5، ط آل البیت.
[3] أدی يأدي متکلم وحده است.
[4] در مورد اینکه قسامه با 50 نفر که هر یک، یک قسم بخورند اجراء میشود یا ممکن است از 50 نفر هر یک چند قسم بخورند بعداً بحث میکنیم.
[5] حر عاملی، وسائل الشیعه، ج29، ص155، کتاب القصاص، ابواب دعوی القتل وما یثبت به ،باب10، ح3، ط آل البیت.
[6] گفتنی است قلب بضم فاء و العین جمع کثره است و جمع قلیب أقلبه است.