درس خارج فقه استاد مقتدایی
92/08/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر (جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در آیات و روایات)
در تعریف معروف و منکر گفتیم معروف عبارت است از کل فعل حسن بوصف زائد علی حسنه که اختصاص به یک وصف زاید بر جواز داشته باشد و گفتیم این رجحان دو قسم است یک وقت در حد الزام است که واجب است و یک وقت در حد الزام نیست که مستحب میشود یعنی کل فعل حسن جنس است از احکام خمسه چهار قسم -واجب مستحب و مباح و مکروه- را شامل میشود و قبیح را شامل نمیشود سپس با قید متصف به وصف زاید بودن مباح را خارج میکند چون مباح مساوی الطرفین است و وصف زاید ندارد و مکروه هم خارج میشود چون وصف زاید در مکروه مرجوحیت است نه راجح بنابراین در تعریف معروف فقط واجبات و مستحبات میماند
لذا امر به معروف هم تقسیم به واجب و مستحب میشود و امر به معروف واجب واجب و امر به معروف مستحب مستحب است.
در درس قبل گفتیم هم امام و هم دیگران قائلند که امر به معروف هم دو قسم است و بحث کردیم منتهی چون معروف تعریف نشده بود بحث تقسیم اجمالا مطرح شد امام فرمود:
مسألة 1 «ينقسم كل من الأمر والنهي في المقام إلى واجب ومندوب فما وجب عقلا أو شرعا وجب الأمر به، وما قبح عقلا أو حرم شرعا وجب النهي عنه، وما ندب واستحب فالأمر به كذلك»[1]
هریک از امر به معروف و نهی از منکر به دو قسم واجب و مستحب تقسیم میشود آن معروفی که عقلا و شرعا واجب باشد امر به آن واجب است و آنچه که عقلا و شرعا قبیح باشد نهی از آن واجب است و آنچه که مستحب باشد امر به آن نیز مستحب است.
مرحوم محقق در شرایع هم این تقسیم را قبول دارد و میفرماید «فالأمر بالواجب واجب و بالمندوب مندوب.»[2]
مرحوم صاحب جواهر از عدهای از علما نقل میکند و میفرماید: «کما صرح به الحلی[3] [4] [5] و الدیلمی[6] و الفاضل[7] و الشهیدان[8] [9] و غیرهم[10] [11] [12] [13] [14] بل عن المفاتیح[15] الاجماع علیه»[16] یعنی غالب علماء قائلند که امر به معروف در واجبات واجب و در مستحبات مستحب است.[17]
دلیل مسأله: وجوب امر به معروف واجب روشن است اما معروفی که مستحب است به چه دلیل میگوییم امر به آنها مستحب است؟
فقهاء برای استحباب امر به معروف مستحب دلائلی طرح کردهاند
1- اجماع: استحباب وادار کردن افراد به مستحبات اجماع همه فقهاء است.
2- زیاده فرع بر اصل: جهت لزوم زیادی فرع بر اصل این است که وقتی خود معروف مستحب است معنی ندارد امر به آن واجب باشد زیرا اگر امر به معروف مستحب واجب که فرع امر به معروف است از اصل که فرع معروف است شدیدتر و واجب باشد این زیادی فرع بر اصل است که معنی ندارد
3- نصوص و روایات داریم که وادار کردن دیگران به امر خیر مستحب است و دارای صواب زیادی است.
الف: «محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قال:
من ألفاظ رسولالله(ص) الدال على الخير كفاعله.»[18] از کلماتی که پیامبر همواره بر زبان داشت این بود که میفرمود کسی که راهنمایی کند کسی را به امر خیر مثل این است که خودش فاعل آن خیر است پس اگر فعلی دارای چنین صوابی است پس مستحب است.
ب: «وعن محمدبن علي ماجيلويه، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبيعبدالله(ع)، عن آبائه، عن علي(ع) قال: قال رسولالله(ص):
من أمر بمعروف أو نهى عن منكر أو دل على خير أو أشار به فهو شريك، ومن أمر بسوء أو دل عليه أو أشار به فهو شريك»[19]
کسی که امر کند کسی را به معروف و نهی از منکر کند و راهنمایی کند کسی را به خیر یا اشاره کند یعنی راهنمایی کند به کار خیر در آن عملی که آن شخص انجام میدهد شریک است. ملاحظه میفرمائید روایت تشویق میکند و ثواب آن را یادآور میشود برای نمونه میتوان گفت واعظ هم دال بر خیر است چون در واجب امر وجوبی مطرح است اما در واعظ دائر مدار امر نیستیم بلکه وعظ موعظه و منبر ترغیب و تحریص دیگران است و نیز اگر کسی را وادار به منکر کند یا راهنمایی کند او را با فاعل منکر شریک خواهد بود.
نکته: اینکه گفته میشود امر به معروف مستحب استحباب دارد بکار بردن کلمه «امر» تسامحی است یعنی از این جهت که رجحان دارد تسامحا نام امر بر آن میگذاریم.
ج: «وعن أحمدبن محمد، عن أبيه، عن محمدبن أحمد، عن أبيعبدالله البرقي عمن رواه، عن أبان، عن عبدالرحمن بن أبيعبدالله قال: قال أبوعبدالله(ع):
لا يتكلم الرجل بكلمة حق يؤخذ بها إلا كان له مثل أجر من أخذ بها، ولا يتكلم بكلمة ضلال يؤخذ بها إلا كان عليه وزر من أخذ بها.»[20]
امام صادق(ع) فرمود تکلم نمیکند رجل به کلمه حق مگر اینکه وقتی دیگران این کلمه حق را از او میگیرند و متابعت میکنند از او و پیروی میکنند و عمل به آن میکند که مثل همان ثواب عامل به حق را به گوینده آن نیز میدهند اگر کسی را وادار به منکری کند همان وزری که برای وادار شونده دارد برای آمر آن هم میباشد.[21]
پس به این نتیجه رسیدیم همانطور که امر به معروف و نهی از منکر در واجبات واجب است امر به معروف و نهی از منکر در مستحبات هم مستحب است.
لزوم رفق و مدارا در امر به معروف و نهی از منکر مستحب: منتهی در اینجا یک روایات اینگونه داریم که لازم است با رفق و مدارا باشد زیرا ممکن است به حدی برسد که متنفر از مستحبات و شاید متنفر از دین شود. یکی دو نمونه از این روایات را میخوانیم.
الف: «محمدبن يعقوب، عن محمدبن يحيى، عن أحمدبن محمد، عن علي بن الحكم، عن عمربن حنظلة، عن أبيعبدالله(ع) قال:
يا عمر لا تحملوا على شيعتنا وارفقوا بهم، فان الناس لا يحتملون ما تحملون.»[22]
بار نکنید به دوش شیعیان و با مدارا با آنان برخورد کنید و شما غیر از بقیه هستید آنچه که شما تحمل میکنید آنها تحمل ندارند.
ب:[23] «وعن أبيه، عن سعد، عن أحمدبن محمد، عن ابن محبوب، عن عماربن أبيالأحوص قال: قلت لأبيعبدالله(ع):
إن عندنا قوما يتولون بأميرالمؤمنين(ع) ويفضلونه على الناس كلهم، وليس يصفون ما نصف من فضلكم، أنتولاهم؟ فقال لي: نعم في الجملة، أليس عندالله ما لم يكن عند رسولالله(ص)، ولرسولالله(ص) عندالله ما ليس لنا، وعندنا ما ليس عندكم، وعندكم ما ليس عند غيركم إن الله وضع الاسلام على سبعة أسهم: على الصبر والصدق واليقين والرضا والوفاء والعلم والحلم، ثم قسم ذلك بين الناس، فمن جعل فيه هذه السبعة الأسهم فهو كامل محتمل، ثم قسم لبعض الناس السهم، ولبعضهم السهمين، ولبعض الثلاثة الأسهم ولبعض الأربعة الأسهم، ولبعض الخمسة الأسهم، ولبعض الستة الأسهم، ولبعض السبعة الأسهم، فلا تحملوا على صاحب السهم سهمين، ولا على صاحب السهمين ثلاثة أسهم، ولا على صاحب الثلاثة أربعة أسهم، ولا على صاحب الأربعة خمسة أسهم ولا على صاحب الخمسة ستة أسهم، ولا على صاحب الستة سبعة أسهم فتثقلوهم وتنفروهم، ولكن ترفقوا بهم وسهلوا لهم المدخل، وسأضرب لك مثلا تعتبر به إنه كان رجل مسلم، وكان له جار كافر، وكان الكافر يرافق المؤمن، فلم يزل يزين له الاسلام حتى أسلم، فغدا عليه المؤمن فاستخرجه من منزله فذهب به إلى المسجد ليصلي معه الفجر جماعة، فلما صلى قال له: لو قعدنا نذكرالله حتى تطلع الشمس، فقعد معه، فقال له: لو تعلمت القرآن إلى أن تزول الشمس وصمت اليوم كان أفضل، فقعد معه وصام حتى صلى الظهر والعصر، فقال له: لو صبرت حتى تصلي المغرب والعشاء الآخرة كان أفضل، فقعد معه حتى صلى المغرب والعشاء الآخرة ثم نهضا، وقد بلغ مجهوده، وحمل عليه ما لا يطيق، فلما كان من الغد غدا عليه وهو يريد مثل ما صنع بالأمس، فدق عليه بابه، ثم قال له: اخرج حتى نذهب إلى المسجد، فأجابه أن انصرف عني فان هذا دين شديد لا أطيقه، فلا تخرقوا بهم، أما علمت أن امارة بنيأمية كانت بالسيف والعسف والجور، وأن إمامتنا بالرفق والتألف والوقار والتقية وحسن الخلطة والورع والاجتهاد، فرغبوا الناس في دينكم وفي ما أنتم فيه.»[24]
عمار بن ابی الاحوص گوید به امام صادق(ع) عرض کردم در منطقه ما عدهای هستند که قائل به امامت امیرالمومنین هستند و ایشان را برتری میدهند بر تمام مردم تا این حد امیرالمومنین را قبول دارند بعنوان خلیفه بلافصل و او را تفضیل میدهند بر دیگران اما از فضلی که ما برای شما امامان بعد از حضرت علی(ع) و خود امام علی(ع) بیان میکنیم را قبول ندارند مثلا از کرامات و غیره که برای علی و اولادش قبول داریم آنها قبول ندارند. آیا با اینها تولی داشته باشیم و از خودمان بدانیم؟ امام فرمود بله و از خودتان بدانید آنها را شیعه بدانید و معامله دوستی بکنید بعد امام مثال میزند خداوند چیزهایی دارد که رسولالله ندارد و نیز رسولالله فضائلی دارد که ما ائمه نداریم و نیز ما فضائلی داریم که شما ندارید همه که مساوی نیستند و نیز فضائلی شما دارید که دیگران ندارند همانا خداوند در اسلام هفت سهم قرار داده 1-صبر، 2-صدق، 3-یقین، 4-رضاء، 5-وفاء، 6-علم 7-حلم که این هفت قسم از اوصافی هستند که در اسلام برای مومن قرار داده شده همه مسلمانان این همه را ندارند بعضیها یکی دارند بعضیها دو قسم را بعضیها هر هفت قسم را دارند که آن در حد کامل است.
در ادامه روایت میفرماید آنکه در حد یک سهم از ایمان را دارد شما دو سهم را به او حمل نکنید و نیز سه سهم را برای کسی که دو سهم دارد تحمیل نکنید هر کسی اندازه طاقت و توان و شرایطی که برایش هست و در ذیل روایت میفرماید یک مثلی برایت میزنم که عبرت بگیری.
یک مسلمانی بود که همسایه کافری داشت رفیق بودند و رفت و آمد داشتند کم کم تاثیر گذاشت و کافر مسلمان شد بعد از مسلمان شدن یک روز صبح رفیق مومن رفت درب خانه رفیق کافر تازه مسلمان را برد به مسجد که اول اذان نماز صبح را به جماعت بخوانند بعد از نماز گفت چقدر خوب است که بنشینیم ذکر خدا بگوییم تا طلوع آفتاب تازه مسلمان قبول کرد و نشست تا آفتاب طلوع کرد بعد گفت اگر قرآن بخوانیم و قرآن را یاد بگیری تا ظهر و امروز را روزه باشیم تا اینکه نماز ظهر و عصر را خواندند بعد گفت افضل این است که تا حالا که ماندیم بمانیم تا نماز مغرب و عشاء را هم بخوانیم سپس رفتند به منزل و دیگر طاقتی برای آن تازه مسلمان نمانده بود و حمل شد بر او چیزی که او طاقت نداشت شب را استراحت کردند فردا صبح آن مومن آمد درب منزل و میخواست روش دیروز را امروز هم ادامه بدهد درب خانه را زد و گفت برویم مسجد برای نماز آن بنده تازه مسلمان درب را باز نکرد و از داخل جواب داد از من منصرف شو این دینی که شما داری به درد من نمیخورد من طاقت این دین را ندارم.
امام در ادامه فرمودند زیاده روی نکنید ممکن است زیاده روی شما موجب تنفر از اصل دین شود.
بنابراین بعد از اینکه میگوییم وادار کردن به مستحبات مستحب است این رفق و مدارا هم لازم است.
نتیجه: از این روایات دو چیز میفهمیم یکی اینکه وادار کردن به مستحبات مستحب است و دوم اینکه باید در حد رفق و مدارا باشد
نکته: قبلا گفتیم منکر به معنای فعل قبیح است و دو قسم ندارد یعنی قبیح فعلی است که فاعلش مستحق ذم است و فاعل مکروه مستحق ذم نیست لذا منکر فقط حرام است پس امر به منکر فقط واجب است و امر به منکر مستحب باشد تصور ندارد وانهوا عن المنکر یعنی واجب است نهی از حرام کنید.
بعضی از علماء تقسیم به واجب و مستحب را در منکر نیز آوردهاند و گفتند همانطور که نهی از حرام واجب است و نهی از مکروه نیز مستحب است و امام قائل به این قول است و در همان مسأله1 میفرمایند «فما وجب عقلا او شرعا وجب الامر به و ما ندب و استحب فالامر به کذلک و ما کره فالنهی عنه کذلک»[25] یعنی نهی از مکروه هم مستحب است
در جواهر[26] هم این را قبول میکند نقل میکند از مختلف[27] علامه «انه استجود هنا عباره ابی الصلاح الحلبی الامر و النهی کل منهما واجب و مندوب فما وجب فعله عقلا او سمعا فالامر به واجب و ما ندب الیه فالامر به مندوب و ما قبح عقلا او سمعا النهی عنه واجب و ما کره منهما فالنهی عنه مندوب»[28]
مرحوم علامه عبارت ابوالصلاح حلبی را پسندیده است؛ حلبی میفرماید هرکدام از امر و نهی واجب و مندوب هستند و هرچیزی که فعل آن عقلا یا سمعا واجب باشد امر به آن هم واجب است و هرچه که فعل آن عقلا یا سمعا مندوب است امر به آن هم مندوب است و هرچه که فعل آن عقلا و سمعا قبیح و زشت است و استحقاق عقاب دارد نهی از آن واجب است و آنچه که فعل آن عقلا یا سمعا مکروه است نهی از آن مندوب است یعنی نهی از منکر را هم مانند امر به معروف به دو قسم واجب و مندوب تقسیم نموده است.
و خود صاحب جواهر هم بعد از نقل پذیرش علامه میفرماید «لاباس به»[29] و تمایل به این قول دارد.
نظر استاد: لاباس که در مکروهات هم نهی از آنها مستحب باشد به قرینه اینکه مستحبات مطلوب شارع است اینجا هم مکروهات چون مرجوحیتی در آن لحاظ است بگوییم نهی از آنها مستحب است.
دلیل قول استحباب نهی از منکر مکروه: شاید هم بشود -البته آقایان ذکر نکردهاند- به همان روایاتی که اول خواندیم بتوانیم تمسک کنیم نظیر روایت رسول الله «الدال علی الخیر کفاعله»[30] و بگوییم ترک مکروه خیر است و مستحب است پس وقتی ترک آن مستحب شد امر به ترک آن هم میتواند مستحب باشد.
وصلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین