درس خارج فقه استاد مقتدایی
95/12/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت فقیه (شرائط ولی فقیه: علم و فقاهت)
در مورد شرایطی که برای ولی فقیه مطرح است 1- عقل 2- ایمان و اسلام 3- عدالت را بحث کردیم. اکنون چهارمین شرط یعنی علم و فقاهت را مورد بررسی قرار میدهیم تا بعد به بحث لزوم یا عدم لزوم اعلمیت بپردازیم.
4- فقاهت و علم و اجتهاد:
در اینکه اصل علم و عالم بودن و فقاهت شرط لازم برای کسی است که ولایت امر به عهده او قرار میگیرد متفق علیه است. یعنی کسی ادعا نکرده است که عالم بودن در ولی فقیه شرط نیست. و لذا به بررسی ادله آن میپردازیم.
دلیل شرطیت علم و فقاهت برای عهده داری زعامت مسلمین:
1- عقل و بناء:
اولاً: شکی نیست که عقل حکم میکند کسی که زمام امور کشور و امور مسلمین را به عهده میگیرد باید عالم به دین و اسلام باشد.
ثانیاً: علاوه بر حکم عقل بناء عقلاء بر این است که شخصی که عهدهدار اداره امور مسلمین میشود باید عالم باشد. حتی مردم اگر برای مؤسسهای خواسته باشند رئیس انتخاب کنند ملاحظه میکنند که از علم و آگاهی لازم برخوردار باشد. بدیهی است در بحث ولایت فقیه چون ولایت امر اسلامی است کسی که عهده دار مسؤولیت میشود باید فقیه و عالم دین باشد.
2- آیات: یک مورد از قرآن را مورد بررسی قرار میدهیم.
﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ﴾[1]
خداوند در آیه 35 سوره یونس امر میکند به پیامبر(ص) که از مشرکین که در مکه بتکده دارند و بتها را زینت میکنند و بر آنها سجده میکنند بپرس؛ اینانی که شما شریک خدا قرار دادید آیا کسی از آنان هست که بتواند شما را به سوی حق و رشد و هدایت راهنمایی کند؟ این پرسش بدیهی است که جوابش قطعا منفی است و خود مشرکین میدانند این بتها نه میشنوند و نه میبینند و نه نفعی دارند و نه ضرری دارد و هیچ تحرکی ندارند.
یکی از آزمایشاتی که در قضیه حضرت ابراهیم(ع) اتفاق افتاد همین بود که وقتی اهالی شهر برای تفریح و مراسم خاصی به خارج شهر رفتند غروب وقت برگشتن دیدند بتها خرد شده و فقط بت بزرگ در حالیکه تبر بر دوش او بود سالم مانده است و مانده بودند که چه کسی اینکار را کرده است؟ برخی گفتند جوانی به نام ابراهیم هست که معمولا بتها را مذمت میکرد و امروز هم برای تفریح به خارج شهر نیامد شاید او انجام داده باشد. نزد ابراهیم(ع) آمدند و او را در محضر قوم در بتخانه حاضر کردند. و گفتند چه کسی اینکار را کرد؟ آن حضرت جواب داد خیر بت بزرگ اینکار را کرده و بروید از او بپرسید میبینید که تبر بر دوش اوست شاید بتهای کوچک بد کردهاند و بت بزرگ آنها را تنبیه کرده است در این صورت بود که آنان به فکر فرو رفتند و خودشان به هم گفتند شما گمراه هستید بعد در حالیکه سر به زیر و خجل بودند خطاب به ابراهیم(ع) گفتند تو که میدانی اینها حرف نمیزنند تا ما از او بپرسیم در این حال آن حضرت فرمودند چیزی که برای شما نفع و ضرری ندارد را چگونه میپرستید.[2] و همین جریان باعث شد تمام جمعیت شهر که این جواب را از ابراهیم(ع) شنیدند منفعل شدند و به فکر فرو رفتند که چه کار غلطی را در پیش گرفتند و بتها را میپرستیدند؟
به هر حال در آیه 35 سوره یونس خداوند بعد از طرح سؤال؛ که آیا این بتها میتوانند راهنما باشند در جواب این سؤال میفرماید اما به مشرکین بگو که خداوند که خدای من است میتواند اینکار را بکند و راهنمای مردم در طریق حق باشد و در ادامه قرآن کریم خطاب به مشرکان آنان را به وجدان خودشان ارجاع میدهد و میپرسد که خودتان فکر کنید و وجدان خود را حاکم کنید. آیا کسی که هدایت به حق میکند و مردم را به رشد و سعادت میرساند قابلیت پرستش را دارد یا آن کسی که این کار را نمیتواند انجام دهد. و حتی هدایت شدن خودش هم در اختیار خداوند است؟ پس بگویید چه خواهید کرد و چگونه اندیشه و تصمیمگیری میکنید؟ و در آخر میفرماید اکثر این مشرکین از وهم و خیال و گمان خود پیروی میکنند در حالیکه وهم و خیال نمیتواند انسان را از حق بینیاز کند.
کیفیت استدلال:
اینجا یک قاعده کلی به دست میدهد که آنکه که هدایت به حق میکند قابلیت پرستش دارد.
خود آیه در مقام عبودیت و پرستش خداوند است و از آیه استفاده شد که آنکه نمیتواند هدایت کند جاهل است و صلاحیت تبعیت ندارد لذا در اینجا میگوییم ولی فقیه یعنی کسی که زعامت امر امت را بدست میگیرد؛ پس باید عالم باشد.
و احق در اینجا به معنی تفضیل نیست[3] مانند آیه اولی الارحام[4] ،[5] که در قرآن هم آمده بلکه به این معنی است که باید اینگونه باشد چون در ارث تا طبقه قبل باشد به طبقه بعد هیچ ارثی نمیرسد نه اینکه به طبقه بعد ارث میرسد اما خوب است فقط به طبقه قبل بدهند در اینجا هم أحقّ است یعنی اگر علم نداشته باشد صلاحیت ندارد و نمیتواند راهنمایی کند چون هدایتگر باید عالم باشد.
نتیجه: جاهل که هدایت نشده قابل پیروی نیست و ولی فقیه هم که اطاعتش واجب است پس باید عالم باشد چون از جاهل نمیتوان پیروی کرد.
در مرحله بعد اکنون میرسیم به اینکه عالم به چه چیزی باید باشد؟ میگوییم عالم به امری باشد که به عهدهاش گذاشته شده است یعنی در تمام شئونی که در اداره اجتماع باید اعمال ولایت نماید باید عالم باشد پس باید مجتهد باشد و علم اسلامی داشته باشد یعنی در همه بخشهای سیاسی، نظامی، اقتصادی و غیره باید به اموری که در اسلام حکم دارد عالم باشد و در این موارد اجتهاد لازم است و تقلید کافی نیست بلکه باید انتساب یهدی را به این شخص دهند بلکه باید هدایت کننده باشد و فقیه ولایتی که پیدا میکند از طریق فقه است. بنابراین از آیه استفاده میکنیم که قرآن میفرماید آن کسی که راهنمایی میکند سزاوارتر است یعنی کسی که عالم است و میتواند ولایت را بعهده بگیرد و باید از این شخص اطاعت شود و از نظر مقدار علمی هم که باید دارا باشد، دارا بودن علم تمام امور فقهی و تمام شؤون اسلامی است یعنی یک مجتهد مطلق و کامل باشد.
روایات: در روایات هم شرطیت علم و فقاهت برای فقیه آمده است و حتی به همین آیه شریفه 35 سوره یونس استناد شد و در ذیل یک مورد را بررسی میکنیم.
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) قَالَ: لَقَدْ قَضَى أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ(ع) بِقَضِيَّةٍ مَا قَضَى بِهَا أَحَدٌ كَانَ قَبْلَهُ وَ كَانَتْ أَوَّلَ قَضِيَّةٍ قَضَى بِهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ أَفْضَى الْأَمْرُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ أُتِيَ بِرَجُلٍ قَدْ شَرِبَ الْخَمْرَ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ أَ شَرِبْتَ الْخَمْرَ فَقَالَ الرَّجُلُ نَعَمْ فَقَالَ وَ لِمَ شَرِبْتَهَا وَ هِيَ مُحَرَّمَةٌ فَقَالَ إِنَّنِي لَمَّا أَسْلَمْتُ وَ مَنْزِلِي بَيْنَ ظَهْرَانَيْ قَوْمٍ يَشْرَبُونَ الْخَمْرَ وَ يَسْتَحِلُّونَهَا وَ لَوْ أَعْلَمُ أَنَّهَا حَرَامٌ فَأَجْتَنِبُهَا قَالَ فَالْتَفَتَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ مَا تَقُولُ يَا أَبَا حَفْصٍ فِي أَمْرِ هَذَا الرَّجُلِ فَقَالَ مُعْضِلَةٌ وَ أَبُو الْحَسَنِ لَهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ يَا غُلَامُ ادْعُ لَنَا عَلِيّاً قَالَ عُمَرُ بَلْ يُؤْتَى الْحَكَمُ فِي مَنْزِلِهِ فَأَتَوْهُ وَ مَعَهُ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ فَأَخْبَرَهُ بِقِصَّةِ الرَّجُلِ فَاقْتَصَّ عَلَيْهِ قِصَّتَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ(ع) لِأَبِي بَكْرٍ ابْعَثْ مَعَهُ مَنْ يَدُورُ بِهِ عَلَى مَجَالِسِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَمَنْ كَانَ تَلَا عَلَيْهِ آيَةَ التَّحْرِيمِ فَلْيَشْهَدْ عَلَيْهِ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ تَلَا عَلَيْهِ آيَةَ التَّحْرِيمِ فَلَا شَيْءَ عَلَيْهِ فَفَعَلَ أَبُو بَكْرٍ بِالرَّجُلِ مَا قَالَ عَلِيّ(ع) فَلَمْ يَشْهَدْ عَلَيْهِ أَحَدٌ فَخَلَّى سَبِيلَهُ فَقَالَ سَلْمَانُ لِعَلِيٍّ(ع) لَقَدْ أَرْشَدْتَهُمْ فَقَالَ عَلِيٌّ(ع) إِنَّمَا أَرَدْتُ أَنْ أُجَدِّدَ تَأْكِيدَ هَذِهِ الْآيَةِ فِيَّ وَ فِيهِمْ ﴿أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾[6] »[7]
امام صادق(ع) فرمود در یک قضیهای حضرت علی(ع) قضاوتی کردند که هیچکس تا آن زمان به این صورت قضاوت نکرده بود. و این اول قضیهای بود که آن حضرت در آن زمان بعد از وفات رسول الله(ص) قضاوت میکردند جریان این است که وقتی ابابکر خلافت را به دست گرفت شخصی را نزد ابوبکر آوردند که شراب خورده بود و باید حد جاری میشد. ابابکر پرسید آیا تو بودی که شراب خوردی آن مرد گفت آری ابوبکر گفت چرا شراب خوردی؟ گفت من وقتی مسلمان شدم همسایههای من همه میخوردند و حلال میدانستند و من نمیدانستم که حرام است و الاّ اگر میدانستم حرام است قطعا اجتناب میکردم. ابابکر رویش را به عمر کرد و گفت چه میگویی عمر گفت یک معضلهای است شراب خورده و مدعی جاهل بود آیا جهل به حکم مانع اجرای حد میشود یا نه فقط ابوالحسن(ع) میتواند آن را حل کند (همواره اینگونه بود که وقتی گیر میکرد به حضرت علی(ع) مراجعه میکردند. حتی گفتهاند عمر هفتاد بار در حضور جمع و یا در جای دیگر گفت «لَوْ لَا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ»[8] ) و ابوبکر به غلامش اشاره کرد برو به دنبال علی(ع) و علی(ع) را به مسجد بیاور. عمر گفت نه، اکنون حاکم اوست و ما باید برای فصل خصومت نزد او برویم هر دو به همراه شرابخورده به منزل حضرت علی(ع) رفتند و سلمان فارسی خدمت حضرت علی(ع) عرض کرد که قضیه چیست و شخص شارب هم قضیه را تعریف کرد حضرت علی(ع) به ابابکر فرمود یکی همراه این شخص بفرست در جمع مسلمانان از مهاجرین و انصار بپرسند که آیا کسی آیه حرمت شرب خمر را برای این شخص خوانده است یا خیر؟ اگر کسی شهادت بدهد که آیه را خواندم حد را جاری نما و اگر آیه تحریم شراب برایش خوانده نشده حد ندارد. و چنین کردند و در شهر هیچکس ادعا نکرد که من برایش آیه حرمت شراب را خواندم در نتیجه ابوبکر او را رها کرد بعد از جریان در اینجا سلمان به حضرت گفت شما ارشادشان کردی و خلیفه مسلمانان را هدایت کردی. کنایه از اینکه او که خلیفه است جاهل بود و حکم را نمیدانست. حضرت فرمودند من میخواستم مصداق این آیه را در مورد خودم و آنان، برای آنان مجدداً روشن نمایم و تأکید نمایم که آیا کسی که هدایت به حق میکند احق به خلافت است یا کسی که هدایت به حق نمیکند؟ (شاید به خود آیند که نباید حق مرا غصب کنند)
ملاحظه میفرمایید امیرالمؤمنین هم به آیه شریفه 35 سوره مبارکه یونس به این صورت استدلال کردند. و این نشان میدهد که از دیدگاه روایات هم علم و فقاهت برای ولی فقیه شرط است و جاهلی چون ابوبکر نمیتواند خلیفه و زعیم مسلمین باشد.
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین.