درس خارج فقه استاد مقتدایی
97/09/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: زکات: فصل اول زکات انعام ثلاثه: شرائط زکات انعام ثلاثه: مضی حول: جواز و عدم جواز تبدیل مال زکوی فراراً عن الزکاة:
بحث اخلاقی: سبک زندگی، راههای علاج تکبر و خود پسندی:در بحث اخلاقی راجع به سبک زندگی اسلامی و اینکه انسان چگونه باید رفتار نماید رسیدیم به حد تواضع انسان نسبت به برادران دینی در مقابل تکبر و خودخواهی و در موضوع تکبر گفتیم باید معالجه کرد که دو راه علمی و عملی داشت که رسیدیم به اخلاق پیامبر گرامی اسلام(ص) که بعنوان اسوه حسنه معرفی شده بود و روایات فراوانی مرحوم مجلسی در بحار و مرحوم علامه طباطبائی(ره) در سنن النبی جمعآوری کرده است و نقل کرده است که انشاءالله الگو باشد و در ذهنمان باقی باشد و در عمل پیاده کنیم.
یکی از روایات روایت ارشاد القلوب از امام صادق(ع) «الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّيْلَمِيُّ فِي الْإِرْشَادِ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ(ص) يَرْقَعُ ثَوْبَهُ وَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ- وَ يَحْلُبُ شَاتَهُ وَ يَأْكُلُ مَعَ الْعَبْدِ- وَ يَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ وَ يُرْدِفُ- وَ لَا يَمْنَعُهُ الْحَيَاءُ أَنْ يَحْمِلَ حَاجَةً مِنَ السُّوقِ إِلَى أَهْلِهِ- وَ يُصَافِحُ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ- وَ لَا يَنْزِعُ يَدَهُ مِنْ يَدِ أَحَدٍ حَتَّى يَنْزِعَهَا هُوَ- وَ يُسَلِّمُ عَلَى مَنِ اسْتَقْبَلَهُ مِنْ غَنِيٍّ وَ فَقِيرٍ وَ كَبِيرٍ وَ صَغِيرٍ- وَ لَا يُحَقِّرُ مَا دُعِيَ إِلَيْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ- وَ كَانَ خَفِيفَ الْمَئُونَةِ كَرِيمَ الطَّبِيعَةِ- جَمِيلَ الْمُعَاشَرَةِ طَلْقَ الْوَجْهِ بَسَّاماً مِنْ غَيْرِ ضَحِكٍ- مَحْزُوناً مِنْ غَيْرِ عُبُوسٍ مُتَوَاضِعاً مِنْ غَيْرِ مَذَلَّةٍ- جَوَاداً مِنْ غَيْرِ سَرَفٍ رَقِيقَ الْقَلْبِ- رَحِيماً بِكُلِّ مُسْلِمٍ وَ لَمْ يَتَجَشَّ مِنْ شِبَعٍ قَطُّ- وَ لَمْ يَمُدَّ يَدَهُ إِلَى طَمَعٍ قَطُّ.»[1] یعنی معاشرتهای ایشان با دیگران نیکو بود مطلقا یعنی با دوست و دشمن و مسلمان و کفار فرقی نداشت و طلق الوجه یعنی رویشان باز بود و عبوس نبودند «بَسَّاماً مِنْ غَيْرِ ضَحِكٍ» یعنی بسیار تبسم کننده بود و خنده صدادار از ایشان دیده نشد «جَوَاداً مِنْ غَيْرِ سَرَفٍ» یعنی بخشنده بودند و اسراف و زیادهروی در همان بخشش هم نداشتند «رَقِيقَ الْقَلْبِ» یعنی در برخوردها با رحمت و مهربانی و تواضع رفتار میکردند و خشن و سخت دل و سنگدل نبودند «رَحِيماً بِكُلِّ مُسْلِمٍ» یعنی با رحمت و دوستی و مدارا با هر مسلمانی رفتار میکردند.
اوج تواضع پیامبر(ص) با دیگران از این روایت استفاده میشود.
مرحوم علامه از کتاب مکارم الاخلاق نقل میکند «و كان رسول الله(ص) يؤتى بالصبي الصغير ليدعو له بالبركة أو يسميه فيأخذه فيضعه في حجره تكرمة لأهله فربما بال الصبي عليه فيصيح بعض من رآه حين يبول فيقول ص لا تزرموا بالصبي فيدعه حتى يقضي بوله ثم يفرغ له من دعائه أو تسميته و يبلغ سرور أهله فيه و لا يرون أنه يتأذى ببول صبيهم فإذا انصرفوا غسل ثوبه بعده. و دخل عليه(ص) رجل المسجد و هو جالس وحده فتزحزح له ص فقال الرجل في المكان سعة يا رسول الله فقال(ص) إن حق المسلم على المسلم إذا رآه يريد الجلوس إليه أن يتزحزح له»[2] گاهی بچهای را نزد پیامبر(ص) میآوردند که پیامبر در حق او دعا کند و یا اینکه اسم برایش انتخاب نمایند پیامبر(ص) این بچه را میگرفت برای اینکه به اهل آن بچه اکرام شود و خوشحال شوند و گاهی اتفاق میافتاد بچه در دامن پیامبر بول میکرد و بعضی از جالسین داد میزدند که اینگونه شده پیامبر میفرمودند بچه را اذیت نکنید و کاری نکنید که بولش را قطع کند و بعد پیامبر کارشان را تمام میکردند و کاری میکردند که اهل این بچه خوشحال از اینجا بروند و کوچکترین ابرازی از پیامبر دیده نمیشد از اینکه بچه در دامن پیامبر بول نموده و وقتی میرفتند پیامبر میرفتند لباسشان را عوض میکردند.
انشاءاله در عمل پیاده شود و فقط صرف گوش دادن نباشد.
در روایتی دیگر میفرماید «علِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ عَجْلَانَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِاللَّهِ(ع) فَجَاءَ سَائِلٌ فَقَامَ إِلَى مِكْتَلٍ فِيهِ تَمْرٌ فَمَلَأَ يَدَهُ فَنَاوَلَهُ ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَسَأَلَهُ فَقَامَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَنَاوَلَهُ ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَسَأَلَهُ فَقَامَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَنَاوَلَهُ ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَسَأَلَهُ فَقَامَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَنَاوَلَهُ ثُمَّ جَاءَ آخَرُ فَقَالَ اللَّهُ رَازِقُنَا وَ إِيَّاكَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ لَا يَسْأَلُهُ أَحَدٌ مِنَ الدُّنْيَا- شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ امْرَأَةٌ ابْناً لَهَا فَقَالَتِ انْطَلِقْ إِلَيْهِ فَاسْأَلْهُ فَإِنْ قَالَ لَكَ لَيْسَ عِنْدَنَا شَيْءٌ فَقُلْ أَعْطِنِي قَمِيصَكَ قَالَ فَأَخَذَ قَمِيصَهُ فَرَمَى بِهِ إِلَيْهِ وَ فِي نُسْخَةٍ أُخْرَى فَأَعْطَاهُ فَأَدَّبَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى الْقَصْدِ فَقَالَ وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً[3] »[4] راوی میگوید نزد امام صادق(ع) بودم سائلی آمد و چیزی خواست امام(ع) ظرفی خرما به او دادند تا سائل سوم آمد و خرما تمام شد و سائل چهارم که آمد فرمودند خداوند هم برای تو و هم برای من برساند و در ادامه فرمودند هیچ وقت پیامبر(ص) سائل را محروم نمیکردند که یک خانمی بچهاش را نزد پیامبر(ص) فرستاد که چیزی از پیامبر(ص) بخواه و اگر فرمود چیزی الان در نزد من نیست بگو پیراهنت را بده و همین هم شد و پیامبر(ص) هم پیراهنشان را درآوردند و دادند به بچه و همانجا این آیه نازل شد که به پیامبر(ص) فرمود حد وسط را رعایت نماید ﴿وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً﴾[5] ای پیامبر نه اینگونه سختگیری کن مثل دست کسی که به گردنش بسته است و بخل میورزد و این مقدار هم دستت را باز نکن که پیراهنت را دربیاوری و به سائل بدهی بلکه حد وسط را رعایت کن که مورد ملامت قرار نگیری.
بحث فقهی: صور اضافه شدن نصاب: بحث در این بود که اگر کسی مقداری از انعام ثلاثه دارد و به حد نصاب هم هست و سال هم قرار داده است و در اثناء سال مقداری به این حیوانات اضافه میشود که گفتیم سه حالت دارد:
1- اضافه به مقدار عفو است که معفو است که اگر از ابتدای سال هم بود زکات نداشت چون تأثیری در حول ندارد؛
2- اضافه خودش یک نصاب مستقل است، اینجا میگویند برای هردو جداگانه حول قرار میدهد؛
3- مقدار اضافه شده مکمل نصاب قبلی است لذا قبلی را به نصاب بعدی میرساند.
اینجا آیا میشود یک نصاب جدید قرار داده شود گفتیم مرحوم آقای خویی فرمودند اگر ما بودیم و اطلاقات روایات این کار را میکردیم اما مشکل اینجاست که در روایت صحیحهای داریم که یک مال در یک سال از دو جهت زکات داده نمیشود «قال لَا يُزَكَّى الْمَالُ مِنْ وَجْهَيْنِ فِي عَامٍ»[6] لذا در اینجا مقداری از انعام که در هر دو مشترک است دو بار زکات داده میشود که باطل است پس دو نصاب نمیتوانیم قرار دهیم بلکه مقدار اضافه را تا پایان سال نصاب اول کنار میگذاریم و بعد از پایان سال مقدار اضافه با مقدار اصلی یک نصاب قرار داده میشود و یا اینکه مقدار نصاب اول را کنار میگذاریم و مقدار اضافه با مقدار اصلی را که یک نصاب شده یک نصاب جدید قرار میدهیم و از الأن یک سال جدید محاسبه میکنیم.
مرحوم آقای خویی که این بحث را دنبال میکنند میفرماید «الظاهر: أنّه لا ينبغي التأمّل في الأوّل، لانطباق ضابطه عليه دون الثاني، فإنّ المناط في التزاحم على ما نقّحناه مفصّلًا في الأُصول عدم قدرة المكلّف على الجمع بين التكليفين في مقام الامتثال من غير تنافٍ بين نفس الحكمين في مرحلة الجعل، كإزالة النجاسة عن المسجد و أداء الصلاة في ضيق الوقت، فإنّ كلّاً منهما حكم متعلّق بموضوعه المقدّر وجوده، و هو البالغ العاقل القادر، غاية الأمر أنّ المكلّف ليست له إلّا قدرة واحدة لو صرفها في كلٍّ منهما عجز عن امتثال الآخر»[7] یعنی سال نصاب اول را محاسبه کنیم و مقدار اضافه را کنار بگذاریم و در پایان سال نصاب اول با هم نصاب جدید قرار میدهیم؛ به دلیل اینکه اول سال موضوع محقق شده و حد نصاب ثابت شد و وجهی ندارد که این نصاب را بهم بزنیم زیرا باعث کنار گذاشتن دلیل میشود پس باید همین را ادامه دهد.
مرحوم صاحب جواهر هم مثل همین حرف را دارند و احتمال اول را اولی میدانند و دلیلشان هم همین است و میفرمایند «اوجبها الاخیر لوجود المقتضی لوجوب اخراج زکات الاول» وقتی نصاب اول را قرار دادیم نمیتوانیم وسط سال این را منضم با نصاب دیگری نمود
مرحوم امام هم در متن میفرمایند «و فی الثانی یستانف حولا واحدا فی المجموع»[8] و برای مجموع یک سال قرار بدهد و ابتدای حول مجموع پایان حول اول است.
مرحوم سید هم در عروه همین فتوی را میدهند.