< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مقتدایی

99/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الجهاد/أحكام البغاة / حکم ظن و احتمال عقلائی به حیله بودن اظهار ادبار از مهاجم

تذکر اخلاقی: عرض تسلیت به مناسبت سال‌روز شهادت امام هادی(ع)

دیروز سوم ماه شریف رجب مصادف بود با روز عزاء و مصیبت و شهادت دهمین اختر آسمان امامت و ولایت حضرت علی النقی علیه آلاف التحیة والثناء؛ راجع به تاریخ شهادت آن حضرت اختلافی نیست و همه‌ی مورخین شهادت آن حضرت را سوم ماه رجب[1] نوشته‌اند و این روز را روز عزا و مصیبت برای امت اسلامی می‌دانند.

من این مصیبت را به پیشگاه آقا بقیة الله الأعظم ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء و پیشگاه مراجع بزرگوار تقلید و مقام معظم رهبری و حوزه‌های علمیه و جامعه‌ی شیعه و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تسلیت عرض می‌کنم و از خدای بزرگ مسئلت داریم که نام همه‌ی ما را جزء آن کسانی که در عزاداری این امام بزرگوار سهیم بودند و جزء محبّین و پیروان آن حضرت بودند ثبت و ضبط نماید و إن شاء الله همه‌ی ما به ثواب عزاداری آن حضرت نائل شویم.

امام علی النقی(ع) در زمان شهادت 41 یا 40سال داشتند و مدت امامت ایشان 33 سال بوده است؛ طول مدّت امامت آن حضرت با طول مدت امامت سایر ائمه اطهار(ع) متفاوت است زیرا اغلب ائمه بزرگوار قسمتی از عمر شریفشان در دوران امامتشان واقع می‌شد مثلا برخی ائمه‌ی بزرگوار 63 سال طول عمر با برکتشان بوده و قسمتی از این عمر در دوران امامت واقع شده بود ولی این امام بزرگوار اکثر عمر شریفشان در دوران امامتشان واقع شده بود و به همین جهت مشقّات فراوانی را متحمل شده بودند.

دوران امامت امام هادی(ع) هم زمان بود با دوران خلافت شش نفر از خلفای عباسی و همه‌ی آنها در حد اعلاء در صدد آزار و اذیت این امام بزرگوار بر آمده بودند مخصوصا یکی از آنها متوکل عباسی است که جدّاً اذیت و آزار را در مورد امام هادی(ع) به آخر رساند؛ متوکل عباسی شخصی عنود و کینه ورز و بی رحم نسبت به امام هادی(ع) بود این شخصیت چنان است که وقتی امیرالمؤمنین(ع) اوصاف خلفای عباسی را بیان می‌کنند در مورد این شخصیت روسیاه تعبیری به کار می‌برند که علامه مجلسی در تفسیر آن می‌گوید: «أن عاشرهم ـ وهو المتوكل ـ أكفرهم بل أكفر الناس [ كلهم ] اجمعين ، لشدة نصبه وإيذائه لاهل البيت : وشيعتهم وسائر الخلق»[2] .

نمونه‌ای دیگر از عداوت متوکل عباسی نسبت به امام هادی(ع) جریان شعبده باز هندی[3] است در این ماجرا روزی متوکل متوجه می‌شود که یک شعبده باز زبردستی وارد بغداد شده است و با هنرنمایی خود توجه مردم را به خود جلب کرده است به نحوی که تا آن زمان کسی در این حد از توانایی در انجام شعبده بازی وارد بغداد نشده بود.

از طرفی متوکل عباسی مدام به این فکر بود به هر وسیله‌ای که شده از اعتبار و جایگاه عظیم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مخصوصا امام هادی(ع) بکاهد و در نظر عموم مردم این جایگاه را به سخره بگیرد، با دیدن این شعبده باز فکری به ذهن متوکل وارد شد تا از توانایی این شعبده باز در ضربه زدن به آبروی امام هادی(ع) استفاده کند تا این که برای عملی کردن نقشه شیطانی خود این شعبده باز را به حضور خود دعوت کرد و پس از بیان کردن مقصود خود، پیشنهاد این شعبده باز این بود که مجلس مهمانی ترتیب داده شود و امام هادی(ع) به آن مجلس دعوت شود تا برنامه‌ای که مد نظر دارد را اعمال کند.

در روز موعود امام هادی(ع) در مجلسی که متوکل ترتیب داده بود حاضر شدند و در زمان پذیرایی چند قرص نان در میان سفره قرار گرفته بود همین که حضرت خواستند قرص نانی را در مقابل خود قرار دهند این شعبده باز با ترفندی این نان را به طرف بالا برد و از دست‌رس امام خارج شد حضرت مجدّد خواستند قرص نان دیگری به خود نزدیک کنند مجدّد این نان نیز به طرف بالا رفت و همین جریان باعث شد مهمانان و اطرافیان متوکل که در مجلس حاضر بودند امام(ع) را مورد مضحکه قرار دهند در همین حین امام(ع) به تصویر شیری که در پرده‌ای کشیده شده بود امر کردند که «خذه» این شعبده باز و این دشمن خدا را ببلعد و به إذن الهی این تصویر تبدیل به شیر واقعی شد و مستقیما به سراغ این شعبده باز رفت و او را چنان بلعید که هیچ اثری از او باقی نماند و به جای خود برگشت همه‌ی حضّار از دیدن این صحنه به وحشت افتادند و متوکل با حالت لرزان از امام سؤال کرد آیا امکان دارد این شعبده باز دوباره زنده شود؟ حضرت فرمودند هرگز چنین اتفاقی نمی‌افتد تو خواستی دشمن خدا را به یکی از اولیای خدا مسلط کنی!

و به اراده‌ی الهی مجلسی که دشمنان به منظور خدشه دارد کردن جایگاه اهل بیت پیغمبر ترتیب داده بودند به مجلسی تبدیل شد که جایگاه خاندان پیغمبر بیش از گذشته برای دوست و دشمن نمایان شد.

روزی به جهت سعایت تعدادی مزدورِ از خدا بی خبر، متوکل عباسی متقاعد شد که امام هادی(ع) به منظور مبارزه‌ی نظامی با خلیفه‌ی وقت در صدد جمع آوری سلاح‌های جنگی[4] هست، متوکل فی الحال دستور داد تعدادی از غلامان ترک او از در و دیوار منزل حضرت وارد بیت ایشان شدند و تمام قسمت‌های منزل را مورد تفتیش قرار دادند ولی اثری از سلاح جنگی پیدا نکردند در این حال امام(ع) مشغول قرائت قرآن بودند و لباس نسبت خفیفی بر تن داشتند و این مأموران با همین وضعیت امام(ع) را به اجبار به طرف مجلس متوکل بردند و اجازه ندادند که حضرت عبا و عمامه‌ای بر تن کنند.

وقتی امام را وارد مجلس متوکل کردند متوکل مشغول خوش گذرانی و شرب خمر بود متوکل با دیدن عظمت و هیبت امام از جا بلند شد در همین حال امام را دعوت کرد کنار او بنشیند متوکل به قصد اهانت، امام را به شرب خمر تعارف کرد و حضرت فرمود که مرا از این عمل معاف دار که گوشت و خون من از این آلودگی‌ها به دور است و از امام خواست لااقل شعری بخواند حضرت به جهت اصرار او اشعاری بالبداهه در مذمت حب دنیا و دل بستن و لذت‌های آن سرودند:

بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند، در حالی که مردان چیره و نیرومندی از آنان پاس می‌دادند، ولی آن قله‌ی کوهها بر ایشان سودی نبخشید

از پناه‌گاههایشان پایین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند

پس از آن که در قبرهای خود قرار گرفتند فریاد زنی بر آنها داد زد: کجا رفت آن بازوبندها؟ کو آن تاجها؟ و کجاست آن زر و زیورها؟

کجا رفت آن چهره‌ها که با ناز و نعمت پرورش یافته و مقابل آنها پرده‌های گرانبهای نازک آویخته بودند؟

هنگامی که این سؤال از آنها می‌شود قبرهایشان از طرف آنها جواب می‌دهد: آن چهره‌ها هم اکنون محل رفت و آمد کرمهای لاشخوار شده‌اند

عمرهای دراز خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش خود خوراک کرمها شده‌اند

چه بسیار کاخ‌ها ساختند که آنها را در برگیرد ولی سرانجام آن کاخ‌ها و عزیزان خود را واگذاشتند و درگذشتند

چه بسیار اموالی که روی هم انباشته کردند ولی آن را برای دشمنانشان بر جای گذاشتند و زندگی را بدرود گفتند

عاقبت نشیمن گاههای آنان به ویرانی گرایید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخ‌ها به سوی قبرهایشان شتافتند

این اشعار چنان در همه اهل مجلس اثر گذاشت که همه را به گریه واداشت و حتی متوکل به گریه افتاد و مبالغی به حضرت هدیه داد و اجازه داد حضرت با احترام به منزل باز گردد.

به هر حال همه‌ی خلفایی که در دوران امامت امام هادی(ع) بودند شب و روز در صدد آزار حضرت بر می‌آمدند تا این که به دستور معتز عباسی ملعون، امام هادی(ع) مسموما با دلی پر خون به شهادت رسیدند إن شاء الله که همه ما از عزاداران واقعی آن حضرت باشیم.

بحث فقهی: مرحوم امام در نوزدهمین بحث، اقبال و ادبار مهاجم را مطرح نمودند؛ اقبال آن است که مهاجم در صدد تهاجم برآید و تمام مقدمات و ابزار این تهاجم را مهیا کند و همچنان مشغول فعل تهاجم باشد در این وضعیت مهاجمٌ علیه حق دارد که از هر وسیله‌ای استفاده کند تا شر آن مهاجم را دفع نماید البته باید بر اساس قاعده‌ی الاسهل فالاسهل در صورت امکان دفع مهاجم با ابزارهای کم خطر، به همان‌ها اکتفا کند و به سراغ ابزار پرخطر نرود و الا در مقدار زائد ضامن خواهد بود و صورت دیگر آن است که مهاجمٌ علیه متوجه می‌شود مهاجم در وضعیت ادبار قرار گرفته است و گویا از ادامه‌ی تجاوز دست کشیده است در این فرض مهاجمٌ علیه نباید در صدد اضرار مهاجم برآید و الا ضامن خواهد بود.

در مسئله‌ی بیستم مرحوم امام فرض دیگری را در صورت ادبار مهاجم مطرح نمودند و آن موردی است که مهاجم ظاهرا ابراز ادبار کرده است ولی مهاجمٌ علیه علم یا اطمینان دارد که این ادبار او حیله‌ای است جهت تجدید قوا و ضربه زدن در فرصت مناسب دیگر، در چنین وضعیتی حکم تکلیفی جواز دفاع و اضرار به مهاجم است و اما در همین فرض دو حالت قابل تصور است حالت اول آن است که پس از اضرار به مهاجم، معلوم می‌شود که او در اظهار ادبار خود صادق بوده است در این صورت حکم وضعی ضمان مهاجمٌ علیه خواهد بود و صورت دوم آن است که واقعا تشخیص مهاجمٌ علیه درست بوده است و ادبار ظاهری مهاجم به منظور حیله بوده است در این صورت هیچ ضمانی بر عهده مهاجمٌ علیه نخواهد بود.

و اما مرحوم امام در مسئله21 فرض دیگری را در این موضوع مطرح نموده‌اند:

مسألة٢١: «لو ظنّ‌ أو احتمل احتمالاً عقلائياً أنّ‌ إدباره لتجهيز القوى، وخاف لأجله على نفسه أو عرضه، وخاف مع ذلك عن فوت الوقت لو أمهله، وأ نّه يغلبه لو صار مجهّزاً، فالظاهر جواز دفعه مراعياً للترتيب مع الإمكان. ولو بان الخطأ ضمن لو فعل ما يوجبه، والأحوط في المال الترك، سيّما في مثل الجرح و القتل»[5] .

اگر مهاجم در حین تهاجم دست از ادامه تجاوز بردارد و ابراز پشیمانی و ادبار نماید ولی مهاجمٌ علیه ظن یا احتمال عقلائی به وجود حیله در این ادبار داشته باشد و این که مهاجم قصد تجدید قوا و اضرار دارد، در حکم این مسئله صور ذیل قابل طرح است:

اگر موضوع مورد تجاوز جان و ناموس باشد و مهاجم علیه نگران باشد که اگر در همین وضعیت ادبار، دفاع نکند و به مهاجم اضرار وارد نکند و به او مهلت دهد، فرصت مناسب دیگری به دست نمی‌آورد و این که مهاجم در این مهلت خود را مجهّز خواهد کرد و قصد پلید خود را عملی خواهد کرد، ظاهرا جواز دفاع و اضرار به مهاجم مشروعیت دارد و البته باید قاعده‌ی الاسهل فالاسهل را رعایت کند و در صورت امکان با کمترین آسیب شر آن مهاجم را از خود دور کند و اگر بعدا معلوم شود که این مهاجم در اظهار ادبار خود صادق بوده است و مهاجمٌ علیه دچار خطا شده باشد، حکم وضعی حرمت اضرار به چنین مهاجمی می‌باشد و نتیجه‌ی آن، ضمان مهاجمٌ علیه خواهد بود ولی اگر معلوم شود در واقع این اظهارِ ادبار کِذب و به قصد حیله بوده است هیچ گونه ضمانی بر عهده مهاجمٌ علیه نخواهد بود.

و اما اگر موضوع مورد تجاوز امور مالی باشد و مهاجم در وضعیت ادبار قرار گیرد احتیاط واجب آن است که از هر نوع دفاعی اجتناب شود مخصوصا اگر دفاعی باشد که منتهی به جرح و قتل مهاجم شود.

احتیاط واجب در امور مالی ترک اضرار به مهاجم با وجود احتمال حیله: با وجود احتمال حیله در اظهار پشیمانی و ادبار از طرف مهاجم به دو جهت می‌توان گفت احتیاط واجب در امور مالی ترک اضرار به مهاجم است:

جهت اول: این است که احتمال حیله در اظهار ادبار و پشیمانی وجود دارد نه یقین و اطمینان و این احتمال نمی‌تواند مجوز اضرار به مهاجم باشد زیرا احتمال این نیز وجود دارد که این اظهار ادبار حقیقی باشد.

جهت دوم: آن است که مال دنیا این ارزش را ندارد که به خاطر آن کسی خود را به خطر بیاندارد یا این که به کس دیگر به احتمال این که قصد سرقت و غارت مال او را داشته باشد صدمه وارد کند زیرا با ورود در جدال و درگیری معلوم نیست که کار به چه جایی ختم شود و کار عقلائی آن است که اگر مهاجم از ادامه سرقت و غارت مال کسی دست کشید و اظهار پشیمانی کرد طرف مقابل نیز اعتماد کند و او را رها کند. إن شاء الله ادامه مباحث در جلسه آینده.


[1] أنوار البهية، شيخ عباس قمی، ج1، ص297، مؤسسه إسلامي مدرسين قم. «فصل في تاريخ وفاة أبي الحسن الهادي عليه السلام قبض أبو الحسن علي بن محمد الهادي عليهما السلام مسموما بسر من رأى في يوم الاثنين ثالث رجب سنة أربع وخمسين ومائتين وله - يومئذ - إحدى واربعون سنة وأشهر، وكانت مدة إمامته ثلاثا وثلاثين سنة واشهرا، وكان أيام إمامته بقية ملك المعتصم، ثم ملك الواثق، ثم ملك المتو كل، ثم ملك المنتصر، ثم ملك المستعين، ثم ملك المعتز، ودفن في داره بسر من رأى.»
[3] بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج50، ص146، دارالاحیاء التراث. «روى أبوالقاسم بن أبي القاسم البغدادي، عن زرارة حاحب المتوكل أنه قال : وقع رجل مشعبذ من ناحية الهند إلى المتوكل يلعب بلعب الحق لم يرمثله، وكان المتوكل لعابا فأراد أن يخجل علي بن محمد بن الرضا فقال لذلك الرجل : إن أنت أخجلته أعطيتك ألف دينار زكية. قال : تقدم بأن يخبز رقاق خفاف واجعلها على المائدة وأقعدني إلى جنبه ففعل وأحضر علي بن محمد 8 وكانت له مسورة عن يساره كان عليها صورة أسد وجلس اللاعب إلى جانب المسورة فمد علي بن محمد 7 يده إلى رقاقة فطيرها ذلك الرجل ومد يده إلى اخرى فطيرها فتضاحك الناس. فضرب علي بن محمد 8 يده على تلك الصورة التي في المسورة، وقال : خذه فوثبت تلك الصورة من المسورة فابتلعت الرجل، وعادت في المسورة كما كانت. فتحير الجميع ونهض علي بن محمد 8 فقال له المتوكل : سألتك إلا جلست ورددته فقال : والله لا ترى بعدها أتسلط أعداء الله على أوليآء الله، وخرج من عنده فلم يرالرجل بعد [ ذلك ].»
[4] بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج50، ص211، دارالاحیاء التراث. «قال المسعودي في مروج الذهب : سعي إلى المتوكل بعلي بن محمد الجواد 8 أن في منزله كتبا وسلاحا من شيعته من أهل قم، وأنه عازم على الوثوب بالدولة، فبعث إليه جماعة من الاتراك، فهجموا داره ليلا فلم يجدوا فيها شيئا ووجدوه في بيت مغلق عليه، وعليه مدرعة من صوف، وهو جالس على الرمل والحصا وهو متوجه إلى الله تعالى يتلو آيات من القرآن. فحمل على حاله تلك إلى المتوكل وقالواله : لم نجد في بيته شيئا ووجدناه يقرء القرآن مستقبل القبلة، وكان المتوكل جالسا في مجلس الشرب فدخل عليه والكاس في يد المتوكل. فلما رآه هابه وعظمه وأجلسه إلى جانبه، وناوله الكاس التي كانت في يده فقال : والله ما يخامر لحمي ودمي قط، فاعفني فأعفاه، فقال : أنشدني شعرا فقال : إني قليل الرواية للشعر فقال : لابد فأنشده وهو جالس عنده : باتوا على قلل الاجبال تحرسهم -غلب الرجال فلم تنفعهم القلل./ واستنزلوا بعد عز من معاقلهم-وأسكنوا حفرا يابئسما نزلوا/ناداهم صارخ من بعد دفنهم-أين الاساور والتيجان والحلل./ أين الوجوه التي كانت منعمة-من دونها تضرب الاستار والكلل/فأفصح القبر عنهم حين ساءلهم-تلك الوجوه عليها الدود تقتتل/قد طال ما أكلوا دهرا وقد شربوا-وأصبحوا اليوم بعد الاكل قد اكلوا - قال : فبكى المتوكل حتى بلت لحيته دموع عينيه، وبكى الحاضرون، و دفع إلى علي 7 أربعة آلاف دينار، ثم رده إلى منزله مكرما.».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo