< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله مرتضوی

99/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قسم چهارم / شکوک صحیحه / شک در رکعت / شکوک در نماز

«الرابعة: الشك بين الاثنتين و الثلاث و الأربع بعد إكمال السجدتين، فيبني على الأربع و يتم صلاته، من قيام و ركعتين من جلوس، و الأحوط بل الأقوى تقديم الركعتين من قيام».[1]

دلیل نظریه اول (دو رکعت قیام و دو رکعت نشسته): برای این نظریه، به دو روایت استدلال شده است:

منها: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ لَا يَدْرِي اثْنَتَيْنِ صَلَّى أَمْ ثَلَاثاً أَمْ أَرْبَعاً فَقَالَ يُصَلِّي رَكْعَةً مِنْ قِيَامٍ‌ ثُمَّ يُسَلِّمُ ثُمَّ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ جَالِسٌ».[2]

اشکالات این روایت که سه اشکال بود بیان شد.

منها: «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي رَجُلٍ صَلَّى فَلَمْ يَدْرِ اثْنَتَيْنِ صَلَّى أَمْ ثَلَاثاً أَمْ أَرْبَعاً قَالَ يَقُومُ فَيُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ مِنْ قِيَامٍ وَ يُسَلِّمُ ثُمَّ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ مِنْ جُلُوسٍ وَ يُسَلِّمُ فَإِنْ كَانَتْ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ كَانَتِ الرَّكْعَتَانِ نَافِلَةً وَ إِلَّا تَمَّتِ الْأَرْبَع‌».[3]

اشکال: این حدیث معتبر نیست، چون مرسله می باشد.

جواب از اشکالات روایت اول:

جواب از اشکال اول: احمد بن محمد بن یحیی العطار، مشکله ای در این سند ایجاد نمی کند، چون:

اولا: بسیاری از فقهاء و بلکه اکثر فقهاء می گویند احمد بن محمد بن یحیی العطار، ثقه هستند.

ثانیا: بر فرض که بگوئیم احمد بن محمد بن یحیی العطار، مجهول است، باز هم معلوم نیست مشکله ای داشته باشد، چون در طریق 168[4] [5] که طریق شیخ صدوق به عبدالرحمن، جماعتی هستند که یکی از آنها حسن بن محبوب و یکی دیگر ابن ابی عمیر است و طریق شیخ صدوق به این دو صحیح است و گویا این می شود که شیخ صدوق از کتاب حسن بن محبوب نقل کرده است.

شاهد: مرحوم آقای خویی با اینکه اصرار دارد که احمد بن محمد بن یحی العطار مجهول است، اما از این حدیث چهار بار تعبیر به صحیحه کرده است. شاید دلیل اینکه ایشان می گوید این روایت صحیحه است، حرف ما باشد.[6] [7]

پس این روایت بنا هر دو مسلک معتبره است، چون یا می گوئیم این فرد ثقه است یا اینکه گفتیم طریق صدوق به دو کتاب حسن بن محبوب و ابن ابی عمیر صحیح است.

پس اشکال اول که ضعف طریق بود، دفع می شود.

اگر کسی به مدارک[8] [9] نگاه کند که ببنید ایشان گفته این روایت صحیحه است یا گفته خبر است. اینکه می گوئیم نگاه کنید می خواهیم ببنیم اشکال حدائق بر ایشان چه مقدار جا دارد.

جواب از اشکال دوم: اشکال این بود که اول ثابت کنید که رکعتین از امام صادر شده است و بعد استدلال کنید در حالی که این ثابت نیست، چون در یکجا رکعة آورده است و یکجا رکعتین آورده است.

این اشکال هم ظاهرا صحیح نمی باشد، چون در خود من لا یحضره الفقیه دو قرینه واضحه است که نقل مرحوم صدوق رکعتین است و اگر اشتباه صورت گرفته است در نسخ و چاپخانه ها صورت گرفته است.

قرینه اول: مرحوم صدوق در من لا یحضره الفقیه در حدیث 38 رکعتین دارد، بعد از دو روایت، به روایت 41 می رسد که تقریبا در یک صفحه است که عکس حدیث 38 گفته است.

ملاحظه کنید در حدیث 38 دارد: «وَ رَوَى عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- رَجُلٌ لَا يَدْرِي أَ ثِنْتَيْنِ صَلَّى أَمْ ثَلَاثاً أَمْ أَرْبَعاً فَقَالَ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ مِنْ قِيَامٍ ثُمَّ يُسَلِّمُ ثُمَّ يُصَلِّي رَكْعَتَيْنِ وَ هُوَ جَالِس‌».[10]

در حدیث 41 این گونه دارد: «وَ قَدْ رُوِيَ أَنَّهُ يُصَلِّي رَكْعَةً مِنْ قِيَامٍ وَ رَكْعَتَيْنِ مِنْ جُلُوس‌».[11]

دومی مرسله صدوق است، اگر این را مقابل آن قرار دهید، آیا با دو روایت تغییر عبارت می دهید؟ اگر حدیث 38 هم رکعت بود، با دو روایت فاصله، دوباره می گوید روی رکعة، این همان می شود و معنای محصلی نمی دهد و خود این فاصله کم یرشدنا به اینکه در حدیث 38، رکعتین بوده است که بعد از آن شیخ صدوق، یک چیز تازه ای آورده است که یصلی رکعة باشد.

پس قرینه اول که بهترین قرینه است که نقل شیخ صدوق، رکعتین بوده است نه رکعة و لذا در چند حدیث بعد روی یصلی رکعة را ذکر کرده است.

قرینه دوم: در خود من لا یحضره الفقه اینگونه آمده است: «وَ لَيْسَتْ هَذِهِ الْأَخْبَارُ بِمُخْتَلِفَةٍ وَ صَاحِبُ السَّهْوِ بِالْخِيَارِ بِأَيِّ خَبَرٍ مِنْهَا أَخَذَ فَهُوَ مُصِيب‌».[12]

مشار الیه هذه الاخبار چیست؟ حدود 10، 20 روایت است که آیا اشاره به اینها است یا اشاره به حدیث 38 و 41 است؟ اگر شیخ صدوق می گوید جمع بین حدیث 38 و 41 این است که قائل به تخییر شویم.

قطعا مراد شیخ صدوق کل روایات باب نیست چون شک بین 2 و 3 و 4 از حدیث 38 استفاده می شود.

پس هذه الاخبار، به حدیث 38 و 41 بر می گردد که می گوید مخیر هستید در عمل به این دو.

پس دو چیز اینجا بیان شد:

اولا: مشار الیه هذه به اول باب تا اخر نیست، چون خیلی از روایات ربطی به شک 2 و 3 و 4 دارد.

ثانیا: حال که مراد از هذه حدیث 38 و 41 باشد، اگر هر دو رکعتین باشد، تخییر و مقابله معنا ندارد و اگر هر دو رکعة باشد باز هم تخییر و مقابله معنا ندارد، پس باید یکی رکعة و دیگری رکعتین باشد تا مقابله و تخییر صحیح باشد.

پس تعبیر خود شیخ صدوق که گفته است هذه الاخبار و مشار الیه را حدیث 38 و 41 بگیریم، یرشدنا که حدیث 38 رکعتین است و حدیث 41 هم که اختلافی نیست رکعة نیست.

پس این حدیث به نقل مرحوم صدوق، رکعتین است.

موید: بین حدیث 38 و 41، حدیث 39 فاصله شده است که هیچ ارتباطی به شکوک صحیحه ندارد و بلکه در مورد کثیر الشک است.

شما می بینید یک روایاتی که هیچ ارتباطی ندارد، مرحوم صدوق در این جا آورده است و اسقاط باید شود.

حدیث 40 هم باید ساقط شود، چون این روایت را قبلا بیان کردیم که شک بین 2 و 4 را می گوید و ربطی به شک بین 2 و 3 و 4 ندارد.

پس حدیث 39 و 40 اسقاط می شود و مقابله دقیقا بین 38 و 41 است و هذه الاخبار به این دو روایت بر می گردد و برای جمع باید قائل به تخییر شود.

این اشکال را مرحوم حکیم در مستمسک فرموده اند و بعضی دیگری هم فرموده اند، اما به نظر می رسد این مشکله به دو قرینه خود شیخ صدوق حل است.

موید: مرحوم صاحب وسائل حدیث 40 من لا یحضره را در باب 13 ذکر نکرده است و بلکه در باب 8 ذکر کرده است و ایشان هم این دو روایت را نزدیک کرده است. ایشان در باب 13 یک فاصله بین حدیث 38 و 41 من لا یحضره الفقیه آورده است که کاش این یک فاصله را نمی آورد.

نتیجه ما ذکرنا اگرچه صاحب وسائل کار خوبی است و یکی از واسطه ها را نیاورده است و فاصله را کمتر کرده است اما بهتر بود یک فاصله ای که انداخته است را هم نمی آورد.

پس آنچه که شیخ صدوق فرموده است، رکعتین است و لذا من لا یحضره الفقیه هم رکعتین را نوشته است و بعضی هم مثل مرحوم مجلسی هم رکعة و هم رکعتین را نوشته است.

جواب اشکال سوم: اشکال این بود که از مدارک نقل شد که متعارف نبوده که امامی از امام سوال کند.

جواب این است که این حرف شما که می گوئید بعید است، اما بعید بودن در مقابل روایت صحیحه معنا ندارد.

نکته: دو کار پژوهشی خوب انجام شود:

اول: روایاتی که امام از امام قبل نقل می کند، چه مقدار است و چگونه است.

دوم: چند روایت داریم که امامی از امام قبل سوال کرده است؟

پس سه اشکال روایت اول صحیح نمی باشد و این روایت سرجایش است.

اما اشکال حدیث دوم صحیح است، اگر بگوئیم مراسیل ابن ابی عمیر مثل مسندات است که مشهور می گویند، این حدیث بهترین دلیل است اما این حرف نقضی زیاد دارد.

حرف دیگر این است که می گوئید اگر مشهور عمل کردند، جابر است، چرا اینجا نمی گوئید؟

ما این را نگفتیم چون احراز نکردیم که مشهور به این عمل کرده اند، خیلی ها گفته اند للمرسلة اما عمل مشهور از قدماء بخاطر این مرسله است یا بخاطر صحیحه، پس ما حدیث چهار موید حدیث اول قرار می دهیم.


[5] «وما كان فيه عن عبد الرحمن بن الحجاج فقد رويته عن أحمد ابن محمد به يحيى العطار رضي الله عنه، عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن ابن أبي عمير والحسن بن محبوب جميعا، عن عبد الرحمن بن الحجاج العجلي الكوفي، وهو مولي وقد لقي الصادق عليه السلام وموسى بن جعفر عليهما السلام وروى عنهما وكان موسى عليه السلام إذا ذكر عنده قال: إنه لثقيل في الفؤاد».
[7] «و يستدلّ للمشهور بصحيحة عبد الرحمن بن الحجاج».
[9] «مع أن ابن بابويه- رحمه اللّه- روي في الصحيح، عن عبد الرحمن بن الحجاج».
[12] من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج1، ص351.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo