< فهرست دروس

درس اخلاق استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: راهکار عملی پیاده سازی اخلاق/عوامل پیاده سازی اخلاق در عمل /بون خود انسان عامل اصلی اصلاح نفس

 

راه عملی پیاده سازی اخلاق اسلامی:

قال الله تعالی خطابا لرسوله: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ.﴾[1]

گفته شد که بحث اخلاق، حیات معنوی انسان است. چیزی که برای انسان در دنیا آرامش، سلامت روح، آبرو، عزت و توفیق می‌دهد اخلاق است. انسان نمی‌تواند تمام نا بسامانی‌ها را از مسیر زندگی خودش بردارد؛ ولی یک راهی دارد که هیچ مشکلی در زندگی برای انسان اثر نکند و آن این است که انسان از اخلاق ولائی، معنوی و اسلامی استفاده کند و بهره‌گیرد. اخلاق برای انسان نه تنها آرامش است؛ بلکه یک سکوی پرواز به سوی کمال است. انسان به توسط اخلاق می‌تواند راه کمال را پیدا کند و به سوی آن صعود نماید. اگر اخلاق حاکم و پیاده شود، اگر در دنیا اخلاق پیاده شود، یک مورد درگیری در دنیا وجود نخواهد داشت. اگر اخلاق در جامعه محقق شود، اصلا اختلاف و درگیری در کار نخواهد بود. در بین یک خانواده اگر اخلاق جا باز کند، آن خانواده یک گونه‌ی بهشتی می‌شود. این اخلاق اگر نسبت به خود فرد به وجود بیاید و یک فرد خودش از اخلاق بهره مند باشد، به سوی عبودیت و کمال و عزت سوق داده می‌شود. انسان با اخلاق یعنی یک فرد آبرومند، یک فرد با عزت و یک فردی که در زندگی موفق است.

مطلب عملی:

در عمل می‌خواهیم از اخلاق استفاده کنیم و با اخلاق باشیم، با اخلاق بودن یعنی چه؟ یعنی انسان بودن، یعنی اینکه مردم را خوب ببینید و مردم شما را خوب ببینند. مردم از دست شما در آرامش باشد و شما از دست مردم از دست در آرامش باشید. با اخلاق بودن یعنی انسان شدن. اما اخلاق عملی، به تعبیر دیگر اصلاح نفس است که انسان ابتدا باید خود را اصلاح کند. در جامعه شناسی گفته اند که اصلاح جامعه از بیرون نمی‌آید. اصلاح جامعه از اصلاح فرد شروع می‌شود و اصلاح نفس یعنی اخلاق عملی و ما اگر بخواهیم اصلاح نفس را به دست آوریم، عوامل آن چیست؟

برای اصلاح نفس چند امر نقش دارد:

1- تربیت و معنویت خانواده: اگر خانواده متدین و با تربیت باشد، برای اصلاح نفس انسان مفید و مؤثر است. اگر کسی خانواده‌ی دارد اهل نماز و ادب و اخلاق، جای شکر دارد.

2- جامعه: دومین عامل این است که انسان در جامعه‌ی زندگی کند که در آن جامعه از انسانیت خبری هست، نه جامعه‌ی که به ظاهر انسان اند و در باطن حیوانات و گرگ‌های درنده. یک آدمی که به برادر مؤمن خودش رحم نکند، باطنش یک گرگ درنده است. یکی از مراجع تقلید نجف داستانی دارد که فردی خدمت ایشان آمد و عرضه داشت که فلان آدم آشنای من بود و اهل نماز و روزه هم بود، یک لحظه او را در مغازه اش به صورت یک گرگ دیدم (مکاشفه) و بعد از لحظاتی به حالت انسان برگشت. این آدم به مشتری هایش رحم نداشت و تا می‌توانست کلاه می‌گذاشت و جیب مردم را خالی می‌کرد. جامعه برای چند طائفه مؤثر نیست: طائفه اول انبیاء و اولیاء است که تحت تأثیر آن قرار نمی‌گیرند. طائفه دوم نوابغ اند که درک بالاتری دارند و تحت تأثیر جامعه قرار نمی‌گیرند. طائفه سوم کسانی اند که از عقل و خرد بی بهره اند، این افراد هم زیر بار جامعه نمی‌روند.

3- استاد خوب: اگر کسی استاد خوبی پیدا کند می‌تواند او را نجات دهد. انسان در عمق نفسانیات غرق است و یک صاحب نفس، با یک نکته او را نجات می‌دهد.

4

- عامل اصلی برای اصلاح انسان، خود فرد است «عليكم أنفسكم لا يضركم من ضل إذا اهتديتم»[2] بر شما باد خود تان، کسی به شما آسیب وارد نمی‌کند، هر چند کسی باشد که در کنار تان است و اگر گمراه هم باشد و شما راه اصلاح را در پیش گیرید، او نمی‌تواند شما را گمراه کند. پس عامل اصلی خود آدم است و عملیات آن عبارت است از: تفکر، مراقبت و محاسبه که انسان اول به این مطلب فکر کند که او یک انسان است و حیوان نیست و خودش را از وادی حیوانیت بیرون آورد. اگر انسان به این فکر افتاد که می‌تواند در اثر مراقبت و پایبندی به واجبات و محرمات، خودش را بالا ببرد، آن وقت به تمام معنا این هدف را دنبال می‌کند. انسان باید بداند که او موجودی است که در بین دو حقیقت و واقعیت قرار دارد؛ یکی واقعیت حیوانی و دیگری واقعیت انسانی. جنبه‌ی جسمانی انسان کشش‌های حیوانی دارد و جنبه‌ی روحی انسان کشش انسانی دارد، پس انسان بین انسانیت و حیوانیت است و این امر را باید درک کند. پس از درک و معرفت لازم، خداوند برای هر انسانی فطرتا معرفتی داده است که با یک تصور و تفکر و اندیشیدن درک می‌کند که انسان اگر مواظب خودش نباشد سقوط می‌کند و آبرویش می‌رود یا از دایره‌ی انسانیت بیرون می‌رود. خداوند با لطف خودش و با عنایت خودش در عمق فطرت انسان این مقدار آگاهی را داده و توجه مختصری لازم دارد. پس از این مقدار فکر، زمینه برایش آماده تر می‌شود و در فکر علاج می‌افتد و به سمت مسیر انسانیت حرکت می‌کند. مسیر انسانیت یعنی سعی در جهت عبودیت خدا. اصلاح نفس رابطه تنگاتنگ با عبودیت خداوند دارد. اگر انسان در آن ابتدا فکر کند که می‌تواند با اصلاح نفس رشدی بکند امکانش وجود دارد، لطف خدا گسترده است و می‌تواند شامل حال هر کسی بشود. وانگهی در این رابطه عنایت کند که با توجه به اصلاح نفس و با امید به کرم، رحم و لطف خدا و با توکل به خدا و توسل به اهل بیت (ع) رشد کند و هیچگاه راه رشد بسته نمی‌شود، سن اگر بالا هم رفته باشد راه رشد بسته نشده است و راه رسیدن به کمال معنوی بسته نشده است. انسان با اندک معرفت تشخیص می‌دهد که حیوانیتی در کنارش است و انسانیت هم در طرف دیگر و به طرف انسانیت سعی کند و یک ارشادی هم برایش وجود داشته باشد که این مسیر مراحلی دارد و هر مرحله کار می‌طلبد و هر مرحله لذت خودش را دارد. مرحله اول این است که انسان از حیوانیت بیرون بیاید و انسان شود، این انسان شدن کارش چیست و چه عواملی می‌طلبد و عملیاتش چیست؟

عملیاتش این است که در همان اول کار سعی کند که کار خلاف انجام ندهد. مرز بین انسانیت و حیوانیت این است که انسان در فکر کار خلاف نیست و انسان در این فکر است که کار خلاف عقل و شرع انجام ندهد و بر آن مواظبت کند.

مرحله بعد این است که به واجبات و محرمات پایبند شود تا عبد صالح شود و عبد صالح به سمت و سوی بهشت راه پیدا می‌کند. در مسجد پیامبر (ص) یک فردی وارد شد و حضرت فرمود این فرد اهل بهشت است. مردم به فکر افتادند که کار او چیست؟ از او پرسیدند کار شما چیست؟ او گفت من هنر دیگری ندارم، فقط پایبند به واجبات و محرمات الهی هستم تا یک واجبی ترک نشود و یک حرامی انجام ندهم.

مرحله بالاتر این است که انسان جزء ابرار شود و از آن بالاتر، جزء مقربین شود. گویند عبد صالح به بهشت راه دارد و ابرار بهشت را آرزو می‌کنند و مقربین را بهشت آرزو می‌کند. مقربین بالاتر از بهشت اند؛ چنانکه قرآن می‌فرماید: ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ﴾.[3] در کامل الزیارات ابن قولویه آمده که برای زوار و مخلصین اهل بیت، بخصوص اهل روضه، قرائت و مداحی، در روز قیامت مسیری است به بهشت و مخلصین سید الشهدا در جایی جمع می‌شوند و یک آقایی که عزیز ترین آقای آفرینش است؛ چون رسول خدا فرمود: «من أحب أن ينظر إلى أحب أهل الارض إلى أهل السماء، فلينظر إلى الحسين..»[4] در آن مسیر حضرت سید الشهداء صحبت می‌کنند و آن مردم گوش می‌دهند، آن مردم منتظر اند تا در بهشت باز شود. در این موقعیت هنگامی که فرصت توقف شان تمام می‌شود و خبر می‌آید که در بهشت برای شما باز شده، بشتابید به سوی بهشت که خداوند آن را برای شما روزی کرده است. جواب آنان برخواسته از عمق ولائی است که می‌گویند ما بهشت را چه کنیم؟ ما می‌خواهیم پای جلسه امام حسین (ع) باشیم و بهشت ما این است.

بنابراین مراحل اصلاح نفس اول عبد صالح شدن است، بعد جزء ابرار و مقربین شدن است. بعد از آن انسان فکر دیگری ندارد و تمام تلاشش این است که در این جهت صعود و حرکت کند. در حرکت انسان به سمت و سوی اصلاح نفس اول از پایبندی به واجبات و محرمات شروع شود و هر کسی باید عمل به واجبات و محرمات را خودش تنظیم کند و یک دروغ حتی در قالب شوخی جا ندارد؛ مثلا گاهی سؤال می‌شود بابایت خوب است؟ می‌گوید سلام رساند، کجا سلام رساند؟ یا قلبا نمی‌خواهد از شما پذیرایی کند و می‌گویید بفرمایید. این ها دروغ هایی است که انسان متوجه نیست. رسول خدا (ص) می‌فرماید: «لا يستقيم ايمان عبد حتى يستقم قلبه، ولا يستقيم قلبه حتى يستقيم لسانه.»[5] کسی که زبانی استقامت پیدا نکند، قلبش استقامت پیدا نمی‌کند.

انسان باید از ذهن خود اصلاح را شروع کند، یک وقت نسبت به مردم و مؤمنین بدبینی و کینه دارد، این ذهن، ذهن یک مؤمن نیست، خطر داخلی است که خیلی مهم تر و بنیان برانداز تر از خطر بیرونی است. ذهن فاسد خطر داخلی است و ذهن فاسد انسان است که به مؤمنی که حد اقل اهل شهادت ثالثه است و اشهد ان علیا ولی الله می‌گوید، بدبین است.

ای جوان رهبر تو کسیت از آن شاه بگو اشهد ان علیا ولی الله بگو

چه دلیلی داری که نسبت به او سؤ ظن به کار می‌بری؟ همه که معصوم نیست. کاری که از او دیدی حمل بر صحت کن. قانون اخلاقی و فقهی حمل افعال مردم بر صحت است و این کار دو فایده دارد: یکی این که به انسان آرامش می‌دهد و دیگری این که مردم هم کار شما را حمل بر صحت می‌کند. پس عامل اصلی برای اصلاح نفس خود آدم است.

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

اگر خطری هست از طرف خود آدم است. اگر بگویید شیطان آدم را اذیت می‌کند، آن شیطان هم خود آدم است. فردی در خواب دید که شیطان با یک لباس عجیب و غریب آمد و از او سؤال کرد که شما چه کسی هستید؟ گفت من ابلیسم. به او حمله کرد و از ریش او گرفت و یک سیلی محکمی به صورت او زد؛ اما وقتی از خواب بیدار شد، دید که از ریش خود گرفته است. یعنی شیطان خودتی. انسان اگر ملک و فرشته شود، خودش است و اگر شیطان شود هم خودش است. خطر داخلی خطرناک تر از خطر خارجی است و آن خطر داخلی، ذهن خود انسان است. اول خانه‌ی دل را از غیر پاک کنید که امام صادق (ع) می‌فرماید: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّهِ.»[6]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo