درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
1400/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/التيمم /تحقیق و توضیح ادامه مساله 21 و همچنین مباحث مساله 22 از مسائل مربوط به تیمم
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله و السلام علی عباده الذین الصطفی و الصلاة و السلام علیک یا مولای یا أباصالح المهدی و رحمة الله و برکاته
توضیح و شرحی نسبت به مساله نفس محترمهای که لایجب حفظها-
پرسیدند سید که میفرماید ولا یجب حفظ الماء در مثل تلف نفس محترمهای که حفظ آن نفس واجب نیست.
نظر و توضیح استاد
تحقیق این شد که آن آب را برای آن فرد که کافر ذمی بود؛ کافر ذمی نفس محترمه هست ولی حفظ آن نفس برای کسی دیگر واجب نیست. و محترمه هست یعنی قتلش جایز نیست اما حفظ نفسش جایز نیست. سوال شده بود که اگر آب را به آن فرد ندهند طبیعتاً آن فرد از عطش میمیرد و این گفته که قتلش جایز نیست، شما بالواسطه آن را به قتل رساندید یا سبب قتل شدهاید؛ این اشکال دارد. و اما توضیح؛ دربارهی فعلی که از مکلف صادر میشود فرق است بین استناد و ارتباط؛ آنجایی که استناد و صحّت استناد وجود دارد، مسئولیت وجود دارد و آنجایی که ارتباط وجود دارد مسئولیتی نیست، والا کل شیء یرتبط به شیء؛ کاردی که کاردساز و صکاک درست میکند، خودش مرتبط است به قتل کسی که توسط یک چاقوکشی به قتل میرسد، آن چاقوکشی که آن چاقو را گرفته است که فردی را به قتل برساند، آن چاقو ساخته شده به توسط یک صنعتگر، ربطی به صنعتگر دارد ولی فرق است بین استناد و ارتباط، جایی که صحت استناد بود؛ مسئولیت هست. اگر کسی آن چاقو را به دست قاتل که در وقت قتل، چاقو نداشت؛ داد، و قاتل از آن چاقو استفاده کرد در عمل قتل صحت استناد دارد. و اما صنعتگری که چاقو ساخته و در بازار عرضه کرده، ارتباط دارد به قتل، ولی ارتباط مسئولیت ندارد. المسئولیت خاصة تختصُ بصحة الاستناد و لا علاقة بینها و بین الارتباط ؛ این قاعده را که گفتید که فرق بین استناد و ارتباط است، با توجه به این مقدمه میگوییم فرض کنید فرد مفسدی است، این فرد مفسد بیمار است و فردی هم میتواند علاج کند، ولی علاج نمیکند آن فرد میمیرد مرگش مستند به آن بیماری است، نه به عدم معالجه، و آن بیماری آن را به طرف مرگ سوق داده، درست عطش یک بیماری است. ذمی یک فرد مفسد، خود آن عطشی که بر او عارض شده، خود آن عطش در فرض مسئله آن را میمیراند، و کسی معالجه کند آب بدهد، آب ندهد؛ مسئلهای جداست حکمی جدا دارد ارتکاب به قتل دارد ولی استناد به آن ندارد. حفظ نفس واجب نیست یعنی چه؟ یعنی برای آدم مفسد معالجه واجب نیست، جایز هست ولی واجب نیست. و این مفسد در اثر بیماری، مفسد یا فرض کنید حتی معتاد، اگر بمیرد در اثر بیماری خودش؛ سبب آن بیماری است. این است که گفتیم الان تطبیق کنید. اینکه؛ کافر ذمی مثل یک مفسد است، إفساد جسمی و معنوی است، إفساد معنوی دارد کافر است دیگر، این مفسد محترم است عقلش الان جایز نیست اما حفظ نفسش وظیفهی ما نیست چرا؟ چون حفظ نفس متعلق خاصی دارد نفس محترمهی کامل، نه نفس محترمهی ناقص. و سبب قتل هم عطش خودش است نه عدم معالجه، بر اساس استناد و ارتباط.
سوال و جواب
اما سؤال دیگر که گفتند پیامبر که ما ارسلناک إلا رحمة للعالمین ؛ دین و مذهب ما، دین حرمت است و فتوای امام هم پیدا کردند که لایعبد فرموده است؛ که آب را به ذمی بدهند چه میشود؟ در جواب اولاً شما از لحاظ فقهی بحث کنید، نه از لحاظ حقوقی. و ثانیاً از لحاظ حقوقی. اما از لحاظ فقهی، در فقه حفظ نفس مسلمان واجب است که از دست ما ساخته باشد. کسی را میبینید که دارد غرق میشود إنقاذ غریق واجب است. از باب حفظ نفس محترمه. اما در فقه، حفظ نفس کافر ذمی واجب نیست. احکام خاصه دارد، آن یک حکم دارد و این هم یک حکم دارد. بر اساس حکم فقهی. اما حقوقی؛ از لحاظ حقوقی که شما میگویید حقوق بشر، حقوق بشر یک رأی عمومی دارد آن رأی عمومی چه هست؟ این که در هر منطقهای در هر قارّهای در هر کشوری که قانون حقوقی رسمی برای خودشان داشته باشند؛ رعایت آن قانون حقوقی، حقوقی است. رعایت قانون رسمی خود آن کشور، حقوقی و کار درستی است. اگر اینجوری نباشد لایستقیم حجراً علی حجرٍ؛ کل دنیا را دادگاه لاحق میآید برنامهی زندگی بدهد که نمیشود. با تحلیل طلبگی موجب عسر و حرج یا حرج و مرج میشود قانون کلی آن اعلامیه بود که برایتان گفتم، بر اساس آن اعلامیه قانون ما مفسد، فردی که اهل إفساد هست و کافر ذمی و امثال او اینها افرادی هستند که وجوب حفظ نفس اینها از لحاظ قانونی واجب نیست. هر چند قتلشان هم برای هر فردی جایز نیست باید محاکمه میشود و شرحی دارد. این مسئله را که گفتیم ابهامی که در ذهن شما بود حل شد.
مساله بیست و دوم از مسائل مربوط به تیمم
مسألة ٢٢ : إذا كان معه ماء طاهر يكفي لطهارته وماء نجس بقدر حاجته إلى شربه لا يكفي في عدم الانتقال إلى التيمم ، لأن وجود الماء النجس حيث إنه يحرم شربه كالعدم ، فيجب التيمم وحفظ الماء الطاهرلشربه ، نعم لو كان الخوف على دابته لا على نفسه يجب عليه الوضوء أو الغسل وصرف الماء النجس في حفظ دابته ، بل وكذا إذا خاف على طفل من العطش فإنه لا دليل على حرمة إشرابه الماء المتنجس ، وأما لو فرض شرب الطفل بنفسه فالأمر أسهل فيستعمل الماء الطاهر في الوضوء مثلاً ويحفظ الماء النجس ليشربه الطفل ، بل يمكن أن يقال إذا خاف على رفيقه أيضاً يجوز التوضؤ وإبقاء الماء النجس لشربه فإنه لا دليل على وجوب رفع اضطرار الغير من شرب النجس ، نعم لو كان رفيقه عطشاناً فعلاً لا يجوز إعطاؤه الماء النجس ليشرب مع وجود الماء الطاهر ، كما أنه لو باشر الشرب بنفسه لا يجب منعه.[1] مسئله این بود که آب پاکی دارد و آب نجسی دارد، فقط آن آب پاک برای شرب خودش کافی است. میتواند از آب نجس خودش برای شرب استفاده کند و آن آب طاهر را برای وضو بگذارد فرمودند که آب نجس کالعدم است اینجا وظیفهاش تیمم است. از همان آب برای رفع عطش استفاده کند و آب نجس قابل استفاده نیست و میفرماید که برای اطفال و برای حیوانات عیبی ندارد که آب نجس را بدهد و میفرماید که همین طور هست اگر رفیق و همراهی داشته باشد يجوز التوضؤ وإبقاء الماء النجس لشربه آب طاهر فقط از وضو کفایت میکند و آب نجس برای شرب کافی است. رفیقش هم عطشان هست چه کند؟ آن آب نجس را بگذارد برای شرب رفیقش و آن آب طاهر را در وضو هزینه کند، این است. آیا در این صورت که برای رفیقش آب را هزینه کرده است، آب نجس را که آن استفاده کند، کار حرامی انجام نداده؟ فإنه لا دليل على وجوب رفع اضطرار الغير من شرب النجس این غیری که رفیقش هست، الآن مضطر میشود چون آب طاهر را مالک آب، برای وضوی خودش استفاده میکند فردی که همراهش هست فقط آب نجس را دارد برای شرب، مضطر هست و آن مضطر بر اساس دلیل اضطرار از آن آب استفاده میکند مامِن الشی ما من شیءِ محرمٍ إلّا أحلّهُ الله لضرورةٍ. این آب را بگذارد برای شرب رفیق خودش چون او مضطر است اگر آب طاهر را برای رفیقش بدهد؛ گویا رفع اضطرار کرده و رفع اضطرار واجب نیست مضطر خود او شده است و رفع اضطرار برای فرد دیگر واجب نیست والا اگر اونجوری باشد آدم برود در داخل شهر تتبع کند دهها مضطر را پیدا میکند و وقتش را همیشه برای رفع اضطرار هزینه کند آن موقع دیگر اصلاً از عسر و حرج هم میزند بالا و مالایطاق میشود. تا اینجا درست بود. بعد میفرماید که ، نعم لو كان رفيقه عطشاناً فعلاً لا يجوز إعطاؤه الماء النجس ليشرب مع وجود الماء الطاهر میگوید اگر رفیقش عطشان باشد در حالت عطش شدید، فعلاً یعنی در حال حاضر، لا يجوز إعطاؤه الماء النجس جایز نیز که برای رفیق عطشانش آب نجس را بدهد تا شرب کند تا از آن آب استفاده کند با وجود آب طاهری که در اختیار دارد اینجا میفرماید که اعطاء آب نجس برای رفیق عطشان، جایز نیست. فرق اول این بود که عطش فعلی نیست این آب نجس را میدهد اگر یک وقتی مضطر شد بخورد، زمینه و موضوع پیدا میشود و حکمش هم همان است. اما اینجا این است که فعلاً مضطر است و آب را هم فرد خودش برای وضوء استفاده نکرده هنوز، آب طاهر هم هست، آب نجس را بدهد برای رفیق مضطر میفرماید که جایز نیست. چرا؟ آنچه که تتبع به عمل آمد، وجه دیگری نمیشود. فقط یک وجهی که گفته میشود این است که اعانهی بر اثم باشد. اگر إعانهی بر إثم باشد از این باب جایز نیست. دلیل این مطلب اعانهی بر إثم است. دربارهی إعانهی بر إثم مطلبی داریم قابل بحث و قابل توجه كما أنه لو باشر الشرب بنفسه لا يجب منعه.
بحثی در باره إعانهی بر إثم
دربارهی إعانهی بر إثم مطلبی داریم قابل بحث و قابل توجه كما أنه لو باشر الشرب بنفسه لا يجب منعه. این عبارت را فقها مورد ملاحظه قرار دادهاند سیدناالاستاد میفرماید که این عبارت باید لایجبُ نباشد، باید یجبُ باشد. بعضی از صاحبنظران دیگر میفرمایند که باید عبارت این باشد که ولو باشره، یعنی جملهی مستأنفه، ولو باشر شرب به نفسه...؛ دیگر کما معنا ندارد که به مطلب بعدی مرتبط کند. اما ما ببینیم که عبارت بدون دست بردن درست میشود یا نمیشود. میفرماید جایز نیست اعطاء آب نجس برای رفیق عطشان که شرب کند در صورتی که آن رفیقش فعلاً عطشان است. همینطور میفرماید که اگر آن رفیقش خودش مباشرت کند به شرب آن آب نجس، لا يجب منعه؛ ما بگوییم همانطوری که آن فرع قبلی عدم جواز داشت اینجا هم عدم وجوب در کار هست به چه صورت؟ به این صورت که اگر خود فرد عطشان مبادرت کند به شرب آب نجس، واجب نیست منع او چون او خودش اقدام کرده، فرقش این است که در صورت اول اعطاء از طرف این صاحب آب بود در فرع دوم، در صورت دوم؛ فرد عطشان خودش اقدام کرده است به شرب آب نجس، شرب آب نجس را خود مبادرت کرده واجب نیست که منعش بکند. در صورتی که میفرماید اضطرار داشته باشد اگر اضطرار داشته باشد مباشرت به شرب بکند دیگر واجب نیست که آن را منع بکند بعضی از فقهاء تعلیقه زدهاند که لایجب منعه در صورت اضطرار، تعلیقة به امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه هست. توضیح مطلب؛ فرد عطشان هست و رفیق صاحب آب، این مالک آب در صورتی که آن فرد مضطر شده باشد آب نجس را بدهد، اشکال ندارد. در صورتی که مضطر نشده باشد اینجا میفرماید که باید این آب نجس را به آن رفیق عطشان خودش ندهد چرا؟ چون اعانه ی بر إثم میشود. اما اگر رفیقش، خودش اقدام کرد به شرب، مانع نشود چون خود او اقدام کرده، خود او که اقدام کرده است که کأنّما اقدام او برای خود او حالت اضطرار داشته، چون آبی که در ملکیت فرد دیگر هست، فرد غیر مالک واجد ماء نیست فاقد ماء است. آن ماء نجسی که در اختیارش هست، در حالت اضطرار است. اگر در حالت اضطرار خودش مباشرت کند به شرب آب، اشکالی ندارد. سید یک حاشیهای رفته است که آن حاشیه را برای شما شرح بدهم، میفرماید اعانهی بر إثم؛ در اعانهی بر إثم و تعاون بر إثم،
کلام سید الخوئی در مورد تعاون برإثم
سیدالاستاد در همان منبعی که مکرر گفتم مسئلهی تعاون بر إثم را در اینجا و جاهای دیگر بحث میکند بحث جدیدی است قابل ذکر و آن این است میفرماید که إعانهی بر إثم حرام نیست، تعاون بر إثم حرام است. چون در مستند اصلی که آیهی قرآن باشد ما داریم تعاونوا علی البر و التقوی، در این آیه میبینیم تعاون مورد نهی قرار گرفته است نه اعانه، اعانه غیر از تعاون است. تعاون یعنی همکاری و مشارکت چند نفر در یک کار، این میشود تعاون. اعانه یعنی یک فرد، فرد دیگری را کمک کند در جهت انجام یک عمل، آن که محرم است، تعاون است نه اعانه، ما به دلیل باید توجه کنیم. دلیل ما فقط تعاون را تحریم کرده است. تعاون بر إثم را نه إعانه بر إثم را. این فرمایش ایشان هست و بحث را هم تفصیل بیشتری دادهاند و به وادی اعانهی ضالم هم مسئله را گسترانده است که إعانهی ظالم یا أعوان الظلمه که در کتاب وسائل جلد 12 از باب 42 تا باب 44، أعوان ظلمه احکامش بیان شده است؛ آنجا هم میبینیم که أعوان الظلمه که از افراد استاد هستند و افرادی هستند که معاقب هستند و در نفوس جهنمی هستند؛ آنها هم وضعیت اعانه ندارند و وضعیت تعاون گویا دارند یا وضعیت مشارکت دارند. إعانهی در إثم از لحاظ شرعی حرمتی برایش ثابت نیست. این فرمایش ایشان است. در جاهای متعددی هم این بیان را ایشان دارند و حقیر از قبل هم با این بحث ایشان برخورده بودم و دغدغهی ذهنی در این رابطه دارم که برای شما یادآور میشوم.[2]
نظر استاد در مورد تعاون بر إثم
تحقیق این است که فرمایش ایشان که فرق بین اعانهی بر إثم و تعاون بر إثم را اعلام میکنند؛ بسیار دقیق و عالی است اما این دقت نکتهاش این است که فقط نظر دارد به سیاقت صرفی که تعاون از باب تفاعل است إعانه از باب إفعال؛ اشارهای به این دو باب دارد اما در لغت که مراجعه کنیم؛ تعاون نه در لغت، در تفسیر که مراجعه کنیم، تعاونوا علی الإثم را معنا کردند که یعنی احدی اعانهی بر إثم بر دیگری نداشته باشد. در نتیجه تعاون هم با إعانه آنقدر غریب المخرج است که تعاون اعانهی مباشر است و اعانه با فاصله است. اما تحقیق این است که تعاون و اعانه در فهم عرف، و بر اساس وحدت ملاک هر دو در یک جهت هستند ما در احکام وضعیه گفتیم قدرت بر تشخیص ملاک وجود دارد احکامهی تکلیفیه، علم به ملاک داریم و تشخیص ملاک از وظیفهی ما خارج است و در احکام وضعیه تشخیص ملاک هم برای ما ممکن است مثلاً طهارت به آب، یعنی إزالهی نجاست و همینطور اینجا هم احکام وضعیه هست، احکام وضعیه یعنی مساعدت و کمک برای تحقق گناه و إثم، مساعدت برای گناه و إثم این ملاک است. مساعدت و کمک در جهت تحقق گناه که یک عمل وضعی است، ملاک برای تعاون است. تعاون آن شاکله که موضوعیت ندارد، که فقط اگر دستهجمعی بود، با همدیگر دست به دست همدیگر داده بودند؛ حرام است. شاکله که موضوعیت ندارد. ملاک فقط خود کمک کردن به گناه است. کمک به گناه منتها به صورت استنادی نه ارتباطی که همین امروز گفتم به صورت استنادی. بنابراین کمک کردن به گناه، به صورت تعاون باشد یا به صورت إعانه باشد، ملاک همان است فهم عرف هم همان است کسی در عرف به هیچ وجه فرق قائل نمیشود بین این دو مورد که کسی به تنهایی کمک به گناه بکند یا کسی مشترکاً کمک به گناه بکند. اگر بگوییم که تعاون محرم است و اعانه محرم نیست؛ لازمهاش چه میشود؟ اگر چند نفر مشترکاً به گناه کمک کند حرام است اگر یک نفر تنها به گناه کمک کند، حرام نباشد. قابل التزام نیست بنابراین ملاک محقق است و فرق بین اعانه و تعاون هم فرقی نیست که تباینی باشد و دو تا مطلب جدا از هم باشد که حتی در تفسیر هم دیدم که تعاون را تجزیه کردهاند که اعانه کند هر یکی به دیگری به برّ یا اعانه کند هر یکی به دیگری به إثم، خود تعاون هم با اعانه انقدر نزدیک است که اعانه شرح میشود برای تعاون و ملاک هم معلوم است، بنابراین آنچه که از آیه استفاده میشود، اعانهی بر إثم هم حرام و محرم باشد برای اینکه ملاک همان است و حتی معنا از دل تعاون اعانه هم در میآید این تحقیقی است که مطابق با واقع به نظر میرسد اگر نگویید که من به استادم جسارت کردم گفتم که فرمایش ایشان درست است متین است اما نگاه فقط به زاویهی سیاقت و سیق صرفی دارد. سیاقت و سیق صرفی فرق دارد درست است. اما اگر علی التحقیق برویم معنای عرفی و تجزیه و ارتباط و ملاک را در نظر بگیریم، تعاون عن الإثم و إعانهی علی الإثم فرقی ندارد که شما هم قبول کردید. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.