< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/التيمم /مساله 36 و 37 از مسائل مربوطه به تیمم و فصل جدید. فصل في بيان ما يصح التيمم به

 

سی و ششمین مساله از مسائل مربوط به تیمم

مسألة ٣٦ : لا يجوز التيمم مع التمكن من استعمال الماء إلا في موضعين :

أحدهما : لصلاة الجنازة ، فيجوز مع التمكن من الوضوء أو الغسل على المشهور مطلقاً ، لكن القدر المتيقن صورة خوف فوت الصلاة منه لو أراد أن يتوضأ أو يغتسل ، نعم لما كان الحكم استحبابياً يجوز أن يتيمم مع عدم خوف الفوت أيضاً لكن برجاء المطلوبية لا بقصد الورود والمشروعية.

الثاني : للنوم ، فإنه يجوز أن يتيمم مع إمكان الوضوء أو الغسل على المشهور أيضاً مطلقاً ، وخصّ بعضهم بخصوص الوضوء ، ولكن القدر المتيقن من هذا أيضاً صورة خاصة وهي ما إذا آوى إلى فراشه فتذكر أنه ليس على وضوء فيتيمم من دثاره لا أن يتيمم قبل دخوله في فراشه متعمداً مع إمكان الوضوء ، نعم هنا أيضاً لا بأس به لا بعنوان الورود بل برجاء المطلوبية حيث إن الحكم استحبابي. وذكر بعضهم موضعاً ثالثاً وهو ما لو احتلم في أحد المسجدين ، فإنه يجب أن يتيمم للخروج وإن أمكنه الغسل ، لكنه مشكل بل المدار على أقلية زمان التيمم أو زمان الغسل أو زمان الخروج ، حيث إن الكون في المسجدين جنباً حرام فلابد من اختيار ما هو أقل زماناً من الأمور الثلاثة ، فإذا كان زمان التيمم أقل من زمان الغسل يدخل تحت ما ذكرنا من مسوّغات التيمم من أن من موارده ما إذا كان هناك مانع شرعي من استعمال الماء ، فإن زيادة الكون فيالمسجدين جنباً مانع شرعي من استعمال الماء. [1] در مساله سی و ششم دوتا استثناء داشتیم که یکی مربوط می شد به نماز جنازه و یکی هم مربوط می شد به حالت نوم. هر دو در حقیقت دو أمر مستحب است. می فرماید: الثاني : للنوم ، فإنه يجوز أن يتيمم مع إمكان الوضوء أو الغسل على المشهور أيضاً مطلقاً ، وخصّ بعضهم بخصوص الوضوء ، ولكن القدر المتيقن من هذا أيضاً صورة خاصة این جمله را که در آخر می فرماید هم رأی خودش را و هم مستند حکم را بیان می کند. قدر متیقن همان صورت خاص است. کدام صورت خاصّة؟ آنی که در روایت آمده است. وهي ما إذا آوى إلى فراشه فتذكر أنه ليس على وضوء فيتيمم من دثاره. دثار از مدّثر. از لحاف و پتو و پارچه ای که روی خودش کشیده است. فيتيمم من دثاره لا أن يتيمم قبل دخوله في فراشه متعمداً مع إمكان الوضوء. این قدر متیقن است و دلیل ما هم 1- روایت شد و2- قدر متیقن و 3- اصل قضیه هم یک مساله الزامی نیست. خود وضوء هم مستحب است. وضو هم که مستحب بود و تیمم هم که أمر استحبابی می شود اگر در سند روایت هم شبهه کنیم قاعده تسامح به ما کمک می کند و مساله حل میشود. ، نعم هنا أيضاً لا بأس به لا بعنوان الورود. سید احتیاط می کند و اینجا هم می فرماید که لابأس به عنوان تیمم. نعم هنا أيضاً لا بأس به لا بعنوان الورود بل برجاء المطلوبية حيث إن الحكم استحبابي حکم استحبابی است به رجاء مطلوبیت انجام بدهید اشکالی ندارد .وذكر بعضهم موضعاً ثالثاً وهو ما لو احتلم في أحد المسجدين، فإنه يجب أن يتيمم للخروج وإن أمكنه الغسل، لكنه مشكل. یک وجه سومی هم بعضی از فقهاء گفته اند. صورت شسوم که فرد می تواند تیمم کند بدل از وضو. کجا؟ اگر کسی در یکی از دو مسجد مقدس مسجد النبی یا مسجدالحرام محتلم بشود. شما انشالله بروید زیارت می بینید که زواری مه آنجا هستند مخصوصاً از راه دور به طور عمده در مسجد الحرام میخوابند و گاهی آن خدمة بیدار می کنند ولی الحمدلله به برکت جمهوری اسلامی زوار کشور در جای خوب و مناسب و هتل و... خوب بشر است در حرم میخوابند و ممکن است محتلم بشوند. اینجا اگر کسی در أحدالمسجدین محتلم بشود يجب أن يتيمم للخروج از آنجایی که شخص جنب باید فوراً از مسجدالحرام یا مسجدالنبیّ بیرون بیاید واجب است تیمم کند. آنجا آب هم هست در قسمت هایی از مسجد. وضو هم می تواند بگیرد و یا غسل حتی ممکن باشد ولی فإنه يجب أن يتيمم للخروج وإن أمكنه الغسل. لكنه مشكل. مشکل است که ما تیمم را اینجا اعلام کنیم. چرا؟ برای اینکه بل المدار على أقلية زمان التيمم أو زمان الغسل أو زمان الخروج ، حيث إن الكون في المسجدين جنباً حرام فلابد من اختيار ما هو أقل زماناً من الأمور الثلاثة. در اینجا وجه اشکال را فرمودند که به طور متعین نمی توانیم بگوییم باید تیمم بکند. ببینیم زمان کدام یکی کمتر است و به زمان اندک و کمترین زمان باید توجه کند چون که بیرون رفتن از مسجدالحرام برای جنب واجب فوری است. این سه تا راهی که وجود دارد غسل- وضو- تیمم، هر کدام أقلِّ زماناً باشد باید به آن مبادرت کند. لذا به طور مشخص اگر بگوییم باید تیمم بکند دلیلی ندارد. فلابد من اختيار ما هو أقل زماناً من الأمور الثلاثة فإذا كان زمان التيمم أقل من زمان الغسل يدخل تحت ما ذكرنا من مسوّغات التيمم من أن من موارده ما إذا كان هناك مانع شرعي من استعمال الماء ، فإن زيادة الكون فيالمسجدين جنباً مانع شرعي من استعمال الماء. اگر غسل کردن زمانش بیشتر باشد و زمان تیمم کمتر باشد از مسوغات تیمم محقق می شود که گفتیم از مسوغات تیمم آن است که مانع شرعی از استعمال آب وجود داشته باشد. ماندن در مسجدالحرام مانع شرعی دارد ولو برای غسل باشد لذا باید تیمم کند.

سی و هفتمین مساله از مسائل مربوط به تیمم

مسألة ٣٧ : إذا كان عنده مقدار من الماء لا يكفيه لوضوئه أو غسله وأمكن تتميمه بخلط شيء من الماء المضاف الذي لا يخرجه عن الإِطلاق لا يبعد وجوبه ، وبعد الخلط يجب الوضوء أو الغسل وإن قلنا بعدم وجوبه الخلط لصدق وجدان الماء حينئذ.[2] می فرماید اگر آبی دارد که برای وضو کفایت نمی کند ولی فرض کنید مایع دیگری است، نوشیدنی یا دمنوشی در اختیارش هست که به آن آب اضافه کند می تواند وضو بگیرد می فرماید: لا يبعد وجوبه بعید نیست وجوب آن خلط و وضو گرفتن. وجه لایبعد این است که قاعده عبودیت و مولویت و اهتمام شرع و حکم عقل برای تمهید مقدمه نسبت به انجام واجب. این وجه لایبعد. بعد می فرماید : وبعد الخلط بعد از آنکه اگر خلط صورت بگیرد. فرض کنید کسی آمد و خلط کرد و یا خودش واجب هم نبود ولی خلط کرد، بعد از آن دیگر واجب می شود. چرا؟ لصدق وجدان الماء حينئذ. آب مخلوط است ولی از صورت اطلاق و مطلق بودن بیرون نیامده است. پس آب در اختیار دارد و واجد الماء هست و باید وضو بگیرد.

فصل في بيان ما يصح التيمم به

يجوز التيمم على مطلق وجه الأرض على الأقوى سواء كان تراباً أو رملاً أو حجراً أو مدراً أو غير ذلك وإن كان حجر الجص والنورة قبل الإِحراق وأما بعده فلا يجوز على الأقوى، كما أن الأقوى عدم الجواز بالطين المطبوخ كالخزف والآجر وإن كان مسحوقاً مثل التراب ، ولا يجوز على المعادن كالملح والزرنيخ والذهب والفضة والعقيق ونحوها مما خرج عن اسم الأرض، ومع فقد ما ذكر من وجه الأرض يتيمم بغبار الثوب أو اللبد أو عُرف الدابة ونحوها مما فيه غبار إن لم يمكن جمعه تراباً بالنفض ، وإلا وجب ودخل في القسم الأول ، والأحوط اختيار ما غباره أكثر، ومع فقد الغبار يتيمم بالطين إن لم يمكن تجفيفه ، وإلا وجب ودخل في القسم الأول....[3]

 

مطلب اول

يجوز التيمم على مطلق وجه الأرض على الأقوى. جابز است تیمم بر مطلق آنچه که بر روی زمین است علی الاقوی. تراب باشد یا رمل باشد یا سنگ. در این رابطه درباره تیمم به طور عمده دو قول وجود دارد و قول سومی هم هست ولی تقریباً قول نادری است. دو قول عبارت است از اینکه تیمم أمرش دائر است بین اینکه بر تراب انجام بگیرد یا بر مطلق وجه الأرض. به عبارت دیگر قول اول این است که تیمم فقط بر تراب انجام بگیرد و بر غیر تراب جایز نیست مگر در حالت ضرورت. قول دوم این است که بر مطلق وجه الأرض تیمم درست است. مستند ما در این رابطه أولاً آیه قرآن هست بعد أقوال لغویین و أقوال فقهاء و نصوص باب. چهارمرحله بحث داریم.

آیه قرآن

خداوند متعال می فرماید: ﴿فَلَمْ تَجِدُواْ مَاء فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدًا طَيِّبًا﴾ [4] أمر شده است تیمم بر صعید انجام بگیرد. صعید چه باشد؟ ما اگر معنای صعید را به طور کامل بدست بیاوریم قضیه حل است.

در معنای صعید به طور طبیعی باید به اهل لغت مراجعه کنیم.

کلام أهل لغت درباره کلمه صعید

به ذهن شریفتان سپردید که اعتبار قول لغوی از دید شیخ انصاری اعتبار قول لغوی ثابت نیست . اما شرحی که داده شد این بود که قول لغوی در حقیقت قول اهل خبره است و حجیتش در حقیقت از باب اهل خبره است و نکته دوم این بود که فقهاء و صاحب نظران در استدلالاتشان به قول لغوی اعتماد می کنند. تتبع و استقراء نشان می دهد که محققین به قول لغوی اعتناد دارند یعنی یک نوع عمل حققین به حساب می اید. شما چه طوری می گویید عمل مشهور. الان بفرمائید عمل فقهاء به قول لغوی و اعلام اعتبار عملی به قول لغوی. بنابراین به لفت باید مراجعه کنیم. در لغت که مراجعه می کنیم متاسفانه کلمه صعید در لغت نامه ها به هر دو معنا آمده است هم به معای وجه الأرض آمده است و هم به معنای تراب خالص آمده است. نمونه مورد اول: أزهری که از لغت شناسان معروف و معتبر است. می فرماید: مذهب الأکثر العلماء أن الصعید هو التراب. این رأی أزهری است. و نمونه دوم: زجاج که از لغوییون معروف هست می فرماید لاأعلمُ اختلافاً بین أهل اللغة فی ذلک. و مصباح المنیر هم خودش اعلام می کند که صعید وجه الأرض و بعد از آن اختلاف نظر را هم ذکر می کند. حال مطلب این می شود که دو نکته را باید عنایت کرد. شرط اعتبار قول لغوی این بود که در بین أهل لغت اختلاف نباشد. این شرط تنها برای لغت نیست. برای کل أدله لبیّه است. سیرة و خود إجماع از تمامی أدله لبیّه یکی از شرایط اعتبارش این است که اختلاف وجود نداشته باشد. اختلاف که وججود داشته باشد شک در اعتبار می شود و شک در اعتبار مساوی عدم اعتبار هست. این کلمه که از دید لغوی محل اختلاف هست پس از نظر لغوی معنای صعید معلوم نمی شود که چه باشد قابل اعتماد هم نیست و اگر بگویید أکثر این را گفته یا أقل این را گفته، اکثر و اقل در معنای لغوی هیچ کاری را نمی تواند از پیش ببرد.

أقوال فقهاء – تیمم به تراب و موافقان وجه الارض و مخالفان-

1-شیخ الطائفه قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: و لا يجوز التيمم إلا بما يقع عليه اسم الأرض إطلاقا سواء كان عليه تراب أو كان حجرا أو جصا أو غير ذلك،[5] شیخ تصریح دارد که تیمم به وجه الأرض درست است و اختصاص به تراب ندارد. و همین شیخ ما در جای دیگر می فرماید: يجب أن يكون التيمم بالتراب أو ما كان من جنسه من الأحجار و لا يلزم أن يكون ذا غبار. [6] و بعد هم می فرماید: دليلنا: إجماع الفرقة. إجماعی هم اعلام می کند. 2- محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: و الصعيد هو وجه الأرض بالنقل عن فضلاء اللغة، ذكر ذلك الخليل، و ثعلب عن ابن الأعرابي. [7] این نقل از خلیل به ما رسیدته است و بعد هم به روایتی استناد می کند که روایت را بعداً شرح می دهیم انشالله. همین محقق حلی در جای دیگر می فرماید: يجوز التيمم به: وهو: كل ما يقع عليه اسم الأرض.[8] این فقهائی بودند که قائل اند تیمم به مطلق وجه الأرض درست است و این فتئای متن ما هم همین است.

تا اینجا اگر مطلب مخالفی نداشت خیلی خوب بود ولی در مقابل این قول جماعتی من الاعاظم گفته اند که در صورت اختیار باید تیمم به تراب باشد و در صورت اضطرار می توان به مطلق وجه الأرض تیمم کرد. از این أعاظم در رأس خود شیخ مفید هست.1- شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: و الصعيد هو التراب و إنما سمي صعيدا لأنه يصعد من الأرض على وجهها و الطيب منه ما لم تعلم فيه نجاسة. [9] تیمم درست آن است که به تراب واقع بشود. 2- سید مرتضی علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید تیمم فقط به تراب أصل و در غیر تراب أصل دستوری نیامده است و اختصاص دارد به تراب أصل.[10] . فقط این دوتا شخصیت و علمین نیستند بلکه فقیه حلبی در کتاب کافی و سید در غنیه، گویا عده ای از فقهاء این مطلب را فرموده اند.

مستند روایی فرمایش سید مرتضی در مورد تیمم به تراب

اما آنچه که درباره رأی سید یا تیمم به تراب گفته می شود این است که مستند این حکم روایتی است که درابواب تییم آمده است. متن روایت اول: محمد بن علي بن الحسين قال: قال النبي صلى الله عليه وآله: أعطيت خمسا لم يعطها أحد قبلي: جعلت لي الأرض مسجدا وطهورا. الحديث.[11] محمد بن علی بن الحسین شیخ صدوق. قال قال النبی، اینگونه است که اگر شیخ صدوق بفرماید رُویَ سند می شود مرسل؛ اما اگر بگوید قال: قال النبیّ، خود شیخ صدوق اذعان کرده است که این روایت از پیامبر صادر شده است و اعتبار پیدا می کند این روایت به اعتبار خود صدوق. قال: قال النبي صلى الله عليه وآله: أعطيت خمسا لم يعطها أحد قبلي: جعلت لي الأرض مسجدا وطهورا. درباره طهارت ترابی تصریح شده است که تراب از طهور است. متن روایت دوم: في (الخصال) عن محمد بن جعفر البندار، عن مجاهد بن أعين، عن أبي بكر بن أبي العوام، عن يزيد، عن سليمان التميمي، عن سيار، عن أبي أمامة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: فضلت بأربع: جعلت لي الأرض مسجدا وطهورا، و أيما رجل من أمتي أراد الصلاة فلم يجد ماء ووجد الأرض فقد جعلت له مسجدا وطهورا، ونصرت بالرعب مسيرة شهر (تسير بين يدي) وأحلت لامتي الغنائم، وأرسلت إلى الناس كافة.[12] متن روایت سوم: وعن محمد بن الحسن، عن الصفار، وسعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، وأحمد بن محمد بن خالد، عن محمد بن سنان، عن زياد بن المنذر، عن أبي الجارود، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: أعطيت خمسا لم يعطها أحد قبلي: جعلت لي الأرض مسجدا وطهورا، و نصرت بالرعب، وأحل لي المغنم، وأعطيت جوامع الكلم، وأعطيت الشفاعة.[13] سند این روایت عامی است. این متن که تراب طهوراً است در کتاب مسائل الناصريات آمده است. در این نصوص بالا کلمه ترابها قبل از طهوراً در کتاب هست ولی...

کلام سیدالخوئی

سیدنالاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: مستند سید این روایت هست ولی این روایت در نصوص ما یعنی در کتب اربعه که به نقل رسیده است کلمه ترابها ندارد و فقط آمده است جعلت لي الأرض مسجدا وطهورا. کلمه ترابها نیست و حتی گفته می شود که صاحب حدائق فرموده اند که ترابها أصلاً در روایات نیامده است بلکه اصطلاح فقهاست. [14] [15]

تا به اینجا این روایت اعتبارش بسیار بسیار می آید پایین و دیگر قابل التزام نیست چون ما جرئت نمی کنیم بگوییم که روایت از اعتبار ساقط است بلکه درجات اعتبار روایت فرق می کند. علی الأقل ترابها که ثابت و مضبوط نباشد قابل استناد نیست. درباره أقوال که گفته شد تا اینجا درست بود.

أصل در مساله و مقتضای أصل

سیدنالاستاد قدس الله نفسه الزکیه در همان منبعی که ذکر شد أصلی را که اینجا عنوان می کنند أصالت البرائة است. می فرماید ما اینجا اطلاق داریم و تقیید. اطلاق مطلق وجه الارض و تقید به تراب خالص. از آنجایی که برائت نسبت به اطلاق و تقیید تعارض ندارد که اگر بگویید برائت از اطلاق هم جاری کنیم در برابر براوت از تقیید جا ندارد. چرا؟ چون برائت اصل امتنانی است و جائی جاری می شود که امتنانی در کار باشد و در صورت اطلاق اگر ما برائت جاری کنیم امتنانی نیست. اطلاق آزاد برائت از آزادی، معنا و مفهومی در وادی امتنان ندارد اما اگرنسبت به تقیید برائت جاری کنیم بله. تقیید تضییق است. کلفت است برائت جا دارد. بنابراین أصالت البرائت در جانب تقیید جاری می شود و مقتضای أصل این است که مطلق وجه الأرض لایجوز به التیمم. بعد هم ای أصل را یکمقداری إضافه هم می فرماید که بین دوران بین أقل و أکثر هم این أصل إشتغال جاری می شود که آن أصالت الإشتغال با این أصالت البرائت مکن است برخورد و إصطکاکی داشته باشد. به عبارت دیگر در برابر أصالت البرائت گفته می شود که أصالت الإشتغالی هم هست. چرا؟ برای اینکه ما اگر به مطلق وجه الأرض اکتفا کنیم شک در برائت می کنیم. باید به تراب مراجعه کنیم و از تراب برای تیمم استفاده کنیم تا امتثال قطعی حاصل بشود. می فرماید این أصالت الإشتغالی که گفته می شود وجهی ندارد برای اینکه نسبت به این أصالة الإشتغال ما شک در بین أقل و أکثر می کنیم و شک در بین أقل و أکثر مقتضای أصل این است که ما از آن تقیدی که کلفت می اورد برائت جاری می کنیم و بعد هم عمل می شود آزاد و مطلق. به عبارت دیگر در صورتی که ما شک بی ن أقل و أکثر بکنیم اگر أقل و أکثر جایی باشد که انجام آن مشکلی نداشته باشد به عسر و حرج برنخورد ما به آن أکثر عمل می کنیم. اینجا برای ما که تیمم کنیم به مطلق وجه الأرض مشکل که ندارد هیچی بلکه مساهلة هم هست. لذا در صورتی که اشکال نداشته باشد ما می توانیم به آن أکثر عمل کنیم. جایی که اکثر و أقل به مشکل بربخورد آنجا هست که ما برائت از أکثر جاری کنیم اما آنجایی که أکثر هیچ مشکلی ندارد و مطلق وجه الأرض است ما می توانیم به آن اکثر عمل کنیم و جایی برای إشتغال وجود ندارد. اما نکته ای که حمل مطلق بر مقید است که اگر زمینه برای حمل مطلق بر مقید وجود داشته باشد مرحله أصل لفظی است و نوبت به أصل عملی نمی رسد و جایی برای برائت باقی نمی ماند. بنابراین ببینیم که مساله از باب حمل مطلق بر مقید امکان دارد یا ندارد. فردا انشالله. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 


[14] لتنقيح في شرح العروة الوثقى، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص187.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo