درس خارج فقه استاد سیدکاظم مصطفوی
1402/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/مکان مصلی /مثالها و موارد جواز یا عدم جواز سجده
سید طباطبائی مثال هایی را برای جواز سجده بیان کرده اند که چند مورد آن را یادآور شدیم و موارد دیگر آن به شرح ذیل اند:
5 مسألة لا بأس بالسجدة على مأكولات الحيواناتكالتبن و العلف.[1]
سجده بر مأکولات حیوانات؛ مثل کاه و علف جایز است؛ برای این که جزء ما انبتته الارض است و خوردنی برای انسان نیست. در نصوص گفته شد معیار برای جواز سجده اثباتا و نفیا دو چیز است: یک این که از زمین و ما انبتته الارض باشد. دوم این که از مأکولات و ملبوسات انسان نباشد. کاه و علف از ما انبتته الارض است ولی مأکول انسان نیست، پس سجده بر آن جایز است.
6 مسألة لا يجوز السجدة على ورق الچاي و لا على القهوةو في جوازها على الترياك إشكال.[2]
سجده بر برگهای چای درست نیست؛ چون معیار عدم جواز، مأکول بودن است و چای نوشیدنی و خوردنی است. سجده بر قهوه هم جایز نیست؛ چون جزء مأکولات است.
اما در جواز سجده بر تریاک اشکال است. وجه اشکال این است که گویا در مسائلی قبلی گفتیم که مأکول آن است که عادتا و به طور معمول جزء مأکولات باشد و اگر به طور نادر باشد، صدق مأکول نمیکند. تریاک به صورت متعارف مأکول بین عامهی مردم نیست و خوردن آن به طور نادر و برای افراد خاص است، وقتی سجده بر آن محل اشکال بود، زمینه برای احتیاط آمده میشود و احوط این است که سجده بر آن انجام نشود.
سیدنا الاستاد در کتاب مستند عروه، ج13، ص153 و صفحات بعد، این مسأله را شرح میدهد و میفرماید: اما در مورد برگ چای، سجده طبق قاعده جایز است؛ چون چای، نه خودش مأکول است و نه برگش؛ بلکه چای آبی است که با برگ چای جوشانده میشود و برگ چای به عنوان تفاله دور ریخته میشود، تفاله چای جزء ما انبتته الارض و غیر مأکول است؛ لذا طبق قاعده سجده بر آن جایز است.
اما قهوه مأکول است؛ چون پودر آن داخل آب ریخته و حل میشود، سپس خورده میشود؛ بنابراین سجده بر آن، طبق قاعده صحیح نیست. صحیح هشام بن سالم که حدیث شماره یک باب اول از ابواب «ما یسجد علیه» است فرمود: سجده بر روییدنی از زمین جایز است مگر این که مأکول و ملبوس باشد.
در بارهی تریاک سیدنا الاستاد شرح میدهد و به لحاظ موضوعی آن را موشکافی میکند. در فقه ما از لحاظ حکم مشکلی نداریم و مشکل از لحاظ موضوع است، موضوع که مشخص شود، حکم از سوی شرعی به طور عام یا خاص وجود دارد. برای سیدنا الاستاد شاید اهل خبره موضوع را شرح داده است که تریاک یک گیاه روییدنی با ساقه بلند به نام حشیش است و در آن ساقه یک شکوفهی به وجود میآید که آن را تیغ میزنند و از آن موادی بیرون میآید که آن مواد تریاک نامیده میشود. تریاک خودش جزء گیاه و روییدنی زمین نیست بلکه چیزی است که از درون گیاه استخراج میشود، بنابراین خود تریاک روییدنی زمین نیست و یک عملیات اضافه از روییدن روی زمین در کار است تا تریاک به عمل آید؛ بنابراین تریاک وقتی از نباتات نبود و از روییدنی روی زمین هم نبود، سجده بر آن جایز نیست.
اما با استجازه از روح بلند ایشان میتوان گفت که ساقه و اجزاء گیاه تریاک محل سجده نه خود تریاک؛ چون خود تریاک خیلی چیز مهم و نایاب است. شاید منظور سید طباطبائی در عروه، ساقه و برگ گیاه تریاک باشد که سجده بر آن محل اشکال است؛ چون معلوم نیست که آیا جزء مأکولات به حساب میآید یا نه؟ اگر مأکول را اعم از مأکول بالواسطه بگیریم، احوط این است که محل سجده قرار نگیرد.
7 مسألة لا يجوز على الجوز و اللوزنعم يجوز على قشرهما بعد الانفصال و كذا نوى المشمش و البندق و الفستق.[3]
سجده بر گردو و بادام جایز نیست؛ اما بر پوست گردو و بادام، بعد از انفصال که دانه را در بیاورد، جایز است؛ دلیل آن اولا همان عدم صدق مأکول است که کسی گردو را ببیند، خوراکی میگوید و صدق بالتبع اگر باشد، باز صدق است و عرفا اگر صدق مأکول محقق باشد، به عنوان مستند در این مسأله کافی است. ثانیا روایتی است در باب دو از ابواب ما یسجده علیه، حدیث 1 که میتواند مستند این حکم باشد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَسْجُدُ عَلَى الزِّفْتِ يَعْنِي الْقِيرَ فَقَالَ لَا وَ لَا عَلَى الثَّوْبِ الْكُرْسُفِ وَ لَا عَلَى الصُّوفِ وَ لَا عَلَى شَيْءٍ مِنَ الْحَيَوَانِ وَ لَا عَلَى طَعَامٍ وَ لَا عَلَى شَيْءٍ مِنْ ثِمَارِ الْأَرْضِ وَ لَا عَلَى شَيْءٍ مِنَ الرِّيَاشِ.[4]
که در این روایت ثمار آمده است و از سجده بر آن منع شده است.
سیدنا الاستاد میفرماید: این روایت تعارض دارد با روایت شماره یک باب یک که در آنجا «ما اکل و ما لبس» مطلق است و اکل اطلاق دارد و این مورد (پوست تنها) را شامل میشود. وقتی این دو دسته از روایات تعارض کند، تساقط میکند و اصل برائت از انفصال است، در نتیجه در حال اتصال هم میشود بر گردو سجده کرد.
گویا از خود شما آموخته ایم که برائت جایی جاری میشود که امتنانی محرز باشد و در رفع قید منّتی باشد؛ اما اینجا رفع انفصال چه منتی دارد؟ منّتی درک نمیشود، در صورتی که امتنان نباشد، جا برای برائت آماده نیست، پس تا وقتی اتصال بین پوست و مغز بر قرار است، سجده بر مأکول و سجده بر ثمار است و درست نخواهد بود و بعد از انفصال سجده بر ثمار نیست و لذا جایز خواهد بود.
مشمش (زدآلو)، فندق و پسته تا وقتی که هسته همراهش باشد، سجده بر آنها جایز نیست؛ به دلیل حدیث مذکور و صدق مأکول بودن و بعد از جدا شدن هسته، جزء نباتات روی زمین است که مأکول نیست؛ لذا سجده بر آن جایز خواهد بود.
8 مسألة [جواز السجود على نخالة الحنطة و الشعير و قشر الأرز]يجوز على نخالة الحنطة و الشعير و قشر الأرز.[5]
سجده بر سبوس گندم، جو و برنج جایز است؛ چون مأکولات عامهی مردم نیست، هر چند که گاهی به عنوان دارو و مفید بودن برای مزاج خورده شود.
9 مسألة لا بأس بالسجدة على نوى التمرو كذا على ورق الأشجار و قشورها و كذا سعف النخل.[6]
سجده بر هستهی خرما که روییدنی است و مأکول نیست، مانعی ندارد، ورق درختان و پوست آن هم مانعی ندارد، برگ نخل خرما هم سجده بر آن جایز است؛ چون روییدنی روی زمین است و مأکول نیست.
10 مسألة لا بأس بالسجدة على ورق العنب بعد اليبسو قبله مشكل.[7]
سجده بر برگ انگور بعد از خشک شدن جایز است و قبل از آن مشکل است؛ چون نازک و آب دار است و قابلیت خوردن را دارد و بعد از خشک شدن از خوردنی بودن ساقط میشود.
11 مسألة الذي يؤكل في بعض الأوقات دون بعض لا يجوز السجود عليه مطلقاو كذا إذا كان مأكولا في بعض البلدان دون بعض.[8]
چیزی که در بعضی از اوقات از مأکولات است و در بعضی از اوقات خوردنی نیست؛ مثلا گیاهی در زمستان برای انسان مورد استفاده است؛ مثل شلغم و در تابستان یا شلغم وجود ندارد یا مورد استفاده نیست؛ بنابراین اگر چیزی که در بعضی از اوقات خورده میشود و در برخی دیگر خورده نمیشود، سجده بر آن جایز نیست؛ چون منظور از مأکول این است که به طور متعارف خوردنی باشد. اگر چیزی در بعضی از شهرها خوردنی باشد و در برخی دیگر نباشد؛ مثل ملخ که در بعضی از شهرها و کشورها خوردنی است و در برخی دیگر خوردن آن مشمئز کننده است، در این موارد هم سجده جایز نیست؛ برای این که قابل اکل است و لو در بعضی از بلدان.
در این رابطه توضیح باید داد و آن این است که اگر گفتیم منظور از اکل، آن است که عامهی مردم به طور متعارف از آن استفاده کند، آن مأکولاتی که در بعضی از احیان خورده میشود و در برخی از احیان نمیشود، سجده بر آن جایز است؛ چون مأکول نیست و در مواقع ضرورت خورده میشود؛ اما اگر گفتیم منظور از اکل، اکلی است که برای انسان پیش میآید و اکل صورت میگیرد ولو در بعضی از احیان، در این صورت سجده بر آن جایز نیست طبق متن عروه.
ما از سوی شرع بیان کاملی نداریم که اکل را شرح داده باشد و گفته باشد که اکل در تمام ماه های سال باشد و برای عامه مردم باشد یا در برخی از احیان، وقتی از سوی شرع بیانی نیامده باشد، به عرف مراجعه میکنیم، عرف همان اکل موضعی و مقطعی را هم اکل میداند یا اکل مستمر را اکل میداند؟ منظور از اکل، برای عامهی مردم است یا اگر برای بعضی از بلدان هم باشد اکل میگویند؟ قضاوت عرف وقتی معتبر است که قطعی باشد و عرفی بر خلاف آن نباشد وا گر ابهام داشت، به قدر متیقن اخذ میشود و قدر متیقن این است که اکل به طور متعارف وجود داشته باشد و اکل موضعی و در مکانی دون مکان بر اساس ضرورت یا استفاده دارویی است، پس طبق قاعده، به قدر متیقن اکتفا میشود؛ ولی احوط اجتناب از سجده بر اشیائی است که اکل مقطعی دارد.