< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

98/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام الحائض /هفتمین مورد از موارد مربوط به احکام حائض- وطی حائض-

 

احکام حائض- مورد هفتم- وطی حائض

 

درباره احکام حائض بحث می کردیم و رسیدیم به هفتمین حکم که استمتاع و وطی حائض بود. حکم گفته شد و رسیدیم به جای بسیار حساس و آن اینجا بود که السابع : وطؤها في القبل حتى بإدخال الحشفة من غير إنزال ، بل بعضها على الأحوط ، ويحرم عليها ايضاً ، ويجوز الاستمتاع بغير الوطء من التقبيل والتفخيذ والضم ، نعم يكره الاستمتاع بما بين السُرة والرُكبة منها بالمباشرة یعنی بدون حاجب وأما فوق اللباس فلابأس که در آن خلاف و اشکالی نیست ، وأما الوطء في دبرها فجوازه محل إشكال.[1] اما که در دبر حائض جوازش محل اشکال هست. در این رابطه از محرمات گفته شد که وطی در قُبُل حائض حرام اما وطی فی دبرها محل اشکالٍ.

بحث محل اشکال

سید یزدی می فرماید محل اشکال است.اشکال بسیار مهم و بحث هم بسیار حساس. اگر عنایت کنید عنوان بحث را گرفتید که با این حساسیت و مهم انشالله کامل بحث می کنیم. مرأة حائض است، در حال حیض استمتاعات مکروه است. سید طباطبائی می فرماید که وطی در دبر در حال حیض محل اشکال است. سیدناالاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که این مسئله که محل اشکال هستبر دو مبناست. 1- مبنا و قولی که اعلام می کند حرمت مواقعه در دُبُر مطلقاً فی حال الحیض و غیر حال الحیض. 2- قول دوم که می فرماید مواقعة در دُبُرها یجوز فی حال طُهر و لایجوز فی حال الحیض.

 

دو قول مشهور و غیر مشهور

 

درباره اصل این عمل جواز و عدم جواز اطلاقاً دو قول وجود دارد. مشهور و غیر مشهور. مشهور این است که می گوید جایز است علی کرامتٍ. غیر مشهور هم که عده ای هستند نه افراد کمی. می گویند لایجوز که این را بحث می کنیم. برای اینکه بحث کامل بشود یک متونی را برای شما لزوماً ذکر کنم که از این متون می توانید خوب استفاده کنید انشالله.

 

وطی دبر حائض – اقوال و نصوص و تفسیر-

نظر مشهور

 

درباره این حکم اولاً مشهور را بگویم. محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: إن جامع فی الدبر و لم ینزل وجب الغسل علی الاصح[2] تا جایی که می فرماید أن المشهور الجواز لکن علی کراهةٍ شدیدة.[3] [4] این رأی مشهور. شهید ثانی می فرماید: قال جمع من الفقهاء انه لایجوز . ذهب جماعة من علماءنا منهم القمییون علی انه حرامٌ.[5] قمییون کیا هستند؟ از شیخ کلینی به بالا. اساتید احمدبن محمد، محمدبن احمد تا ابن قولویه تا صدوقین را هم که تهرانی هستند تقریباً قمی می گوییم. صدوقین و کلینی و تا ابن قولویه اینها قمییون اند. قمییون اعلام کرده اند که این عمل حرام است. بعد می فرماید که نصوصی که در اینجا وجود دارد، جواز و عدم جواز، سند و دلالت خالی از نقاش نیست. خالی از اشکال نیست که شهید ثانی رحمة الله می فرماید و جمیع الاخبار من الجانبین لیس فیها حدیثٌ صحیحٌ.[6] شهید ثانی که یکی از خصوصیاتش این است که بر بحث استدلال فقهی درایة را هم خوب دقت و توجه می کند. در بین احادیث جواز و عدم جواز، یک حدیثی که سند و دلالتش کامل باشد نداریم. و بعد می فرماید که فلذا أضربنا عن ذكرها من الجانبين. اما استدلال می رسد به آیه شریفه ای که می فرماید ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنىَ‌ شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكمُ‌ْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اعْلَمُواْأَنَّكُم مُّلَاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِين نساءکم﴾[7] [8] این آیه را که ترجمه اش معلومه استتفاده شود برای جواز که نساء شما کشتزار شماست، مزرعه شماست و از آن مزرعه استفاده کنید، کشت و کار داشته باشید هر طوری که می خواهید. ﴿أَنىَ‌ شِئْتُمْ﴾ این کلمه ﴿أَنىَ‌ شِئْتُمْ﴾ که اطلاق دارد استمتاع یا مواقعه فی القبل و الدبر را شامل بشود. این نهایت استدلال از این آیه. و اینکه می فرماید ﴿أَنىَ‌ شِئْتُمْ﴾. اطلاق دارد. این أنّا شئتمی که گفته می شود یعنی هر طوری که خواستید استفاده کنید از قبل و دبر.

 

نظر مفسرین

شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: اول دلالت را می گوید در حدی که گفتم بعد می فرماید خالف‌ ‌في‌ ‌ذلک‌ جميع‌ الفقهاء، و المفسرين‌، و قالوا: ‌هذا‌ ‌لا‌ يجوز ‌من‌ وجوه‌: ، یکی از آن وجوه این است که

أحدها‌-‌ ‌أن‌ الدبر ليس‌ بحرث‌، دبر حرث نیست. حرث کشتگاه ولد است. لأنه‌ ‌لا‌ ‌يکون‌ ‌فيه‌ الولد. و ‌هذا‌ ليس‌ بشي‌ء . این اصلاً حرث به حساب نمی آید لأنه‌ ‌لا‌ يمتنع‌ ‌أن‌ تسمي‌ النساء حرثاً، لأنه‌ ‌يکون‌ منهن‌ّ الولد، ‌ثم‌ يبيح‌ الوطء فيما ‌لا‌ ‌يکون‌ ‌منه‌ الولد، يدل‌ ‌علي‌ ‌ذلک‌ ‌أنه‌ ‌لا‌ خلاف‌ ‌أنه‌ يجوز الوطء ‌بين‌ الفخذين‌ و ‌إن‌ ‌لم‌ يكن‌ هناك‌ ولد.

و ثانيها‌-‌ قالوا: ‌قال‌ اللّه‌: ﴿فَأتُوهُن‌َّ مِن‌ حَيث‌ُ أَمَرَكُم‌ُ اللّه‌ُ﴾ و ‌هو‌ الفرج‌، و الإجماع‌ ‌علي‌ ‌أن‌ ‌الآية‌ الثانية ليست‌ بناسخة للأولي‌. و ‌هذا‌ أيضاً ‌لا‌ دلالة ‌فيه‌، لأن‌ ‌قوله‌: ﴿مِن‌ حَيث‌ُ أَمَرَكُم‌ُ اللّه‌ُ﴾ معناه‌: ‌من‌ حيث‌ أباح‌ اللّه‌ لكم‌، ‌أو‌ ‌من‌ الجهة ‌الّتي‌ شرعها لكم‌، ‌علي‌ ‌ما حكيناه‌ ‌عن‌ الزجاج‌، و يدخل‌ ‌في‌ ‌ذلک‌ الموضعان‌ معاً.[9]

و ثانيها‌-‌ قالوا: ‌قال‌ اللّه‌: ﴿فَأتُوهُن‌َّ مِن‌ حَيث‌ُ أَمَرَكُم‌ُ اللّه‌ُ﴾ آیه، آیه دیگری را تفسیر کند. اینجا فاتوا آمده و در آیه ای دیگر فاتوهنّ آمده است و تفسیر آیه ای به آیه ای دیگر که چنین تفسیر کرده است. فاتوهنّ من حیث أمرکم الله که مواقعه از طریق قُبُل باشد و ‌هو‌ الفرج‌.

و ثالثها‌-‌ قالوا: ‌إن‌ معناه‌: ‌من‌ أين‌ شئتم‌: أي ‌ ائتوا الفرج‌ ‌من‌ أين‌ شئتم‌، و ليس‌ ‌في‌ ‌ذلک‌ إباحة لغير الفرج‌. و ‌هذا‌ ايضاً ضعيف‌، لأنا ‌لا‌ نسلم‌ ‌أن‌ معناه‌ الفرج‌، بل‌ عندنا معناه‌: ائتوا النساء، ‌أو‌ ائتوا الحرث‌ ‌من‌ أين‌ شئتم‌، و يدخل‌ ‌فيه‌ جميع‌ ‌ذلک‌. سومین وجهی که گفته می شود که این آیه دلالت ندارد . اباحة لغیر الفرج یعنی عین شئتم از حیث زمان، از حیث حالت، به تعبیر سیدناالاستاد به شکل مقاربت حیوانات، مِن خَلف. این ﴿أنّی شئتم﴾ است که تطبیق می کند از (زمان و مکان و حالت). أنی شئت به دُبُر ربطی ندارد. سید می گوید که ﴿أنّی شئتم﴾ باشد که مواقعه ای در دهن زوجة انجام بدهد. أنی شئتم جا دارد. مناسبت دارد. معنا ندارد أنی شئتم را هر کجا تطبیق کنید. اگر به این وسعت باشد یعنی مواقعه هم دهن، أنی شئتم که معنی ندارد. پس أنی شئتم مکان و قابلیت و شرعیت می طلبد. این نکته سوم.

و رابعها‌-‌ قالوا: ‌قوله‌ ‌في‌ المحيض‌ (قُل‌ هُوَ أَذي‌ً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِي‌ المَحِيض‌ِ) فإذا حرم‌ للاذي‌ ‌في‌ الدم‌، و الأذي‌ بالنجو أعظم‌ ‌منه‌. و ‌هذا‌ أيضاً ليس‌ بشي‌ء، لأن‌ ‌هذا‌ حمل‌ الشي‌ء ‌علي‌ غيره‌ ‌من‌ ‌غير‌ علة، ‌علي‌ ‌أنه‌ ‌لا‌ يمتنع‌ ‌أن‌ ‌يکون‌ المراد بقوله‌:«قُل‌ هُوَ أَذي‌ً» ‌غير‌ النجاسة، بل‌ المراد ‌أن‌ ‌في‌ ‌ذلک‌ مفسدة، و ‌لا‌ يجوز ‌أن‌ يحمل‌ ‌علي‌ غيره‌ ‌إلا‌ بدليل‌ يوجب‌ العلم‌ ‌علي‌ ‌أن‌ الأذي‌ بمعني‌ النجاسة حاصل‌ ‌في‌ البول‌، و دم‌ الاستحاضة و ‌مع‌ ‌هذا‌، فليس‌ بمنهي‌ ‌عن‌ الوطء ‌في‌ الفرج‌.[10] اما وجه و نکته چهارم: قالوا: ‌قوله‌ ‌في‌ المحيض‌ ﴿قُل‌ هُوَ أَذي‌ً فَاعتَزِلُوا النِّساءَ فِي‌ المَحِيض‌ِ﴾ ترجمه چه می شود؟ گفت که محیض اذیت است. اعتزال کنید، کنار بکشید خودتان را از نساءتان در حال حیض. می فرماید: فإذا حرم‌ للاذي‌ ‌في‌ الدم‌، و الأذي‌ بالنجو أعظم‌ ‌منه‌. آن که دمی خارج می شود ازا باشد که بوسیله آن عزا منصوص العلة بوسیله آن ازا مقاوعه حرام باشد أذی در نجو، دبُر اعظم أذی است پی بر اساس نص نباید جایز باشد. بعد در تتمه می فرماید همین تفسر که و يقال‌: ‌أن‌ ‌هذه‌ ‌الآية‌ نزلت‌ ردّاً ‌علي‌ اليهود، و ‌أن‌ الرجل‌ ‌إذا‌ أتي‌ المرأة ‌من‌ خلف‌ ‌في‌ قبلها خرج‌ الولد أحول‌، فأكذبهم‌ اللّه‌ ‌في‌ ‌ذلک‌، ذكره‌ ‌إبن‌ عباس‌، و جابر، و رواه‌ أيضاً أصحابنا. و ‌قال‌ الحسن‌: أنكر اليهود إتيان‌ المرأة قائمة، و باركة، فأنزل‌ اللّه‌ إباحته‌ ‌بعد‌ ‌أن‌ ‌يکون‌ ‌في‌ الفرج‌، و ‌هو‌ السبب‌ ‌ألذي‌ روي‌، و ‌لا‌ يمنع‌ ‌أن‌ ‌يکون‌ ‌ما ذكرناه‌ مباحاً، لأن‌ غاية ‌ما ‌في‌ السبب‌ ‌أن‌ تطابقه‌ ‌الآية‌، فأما ‌أن‌ ‌لا‌ تتعداه‌، ‌فلا‌ يجب‌ عند أكثر المحصلين‌.[11] یهود گفته بودند که اگر کسی مقاربت کند از خلف، از پشت سر در قبل زوجه خودش فرزندش أحول در می آید. یک همچین مسلکی داشتند. خدای متعال یهود را در این مورد تکذیب کرد و فرمود ﴿فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنىَ‌ شِئْتُمْ﴾ از جلو وارد بشود یا از پشت سر در مجامعت. ذکره ابن عباس رضی الله عنه و جابر رواه ایضاً اصحابنا. اصحاب ما هم این را روایت کرده است.

نظر و رای استاد

تحقیق این است که تناسب حکم و موضوع برای مواقعه یک انصرافی درست می کند که شکی در آن نیست. تناسب حکم و موضوع که معلوم است. موضوع همان مواقعه در قبل است و حکم هم عدم جواز و جواز در حال حیض و طهر است و این تناسب جزء آن قرائن قطعیه است که انصراف درست می کند، یک انصراف قطعی و واضح که منظور از این مواقعه، مواقعه فی القبل است. در نتیجه از آیه شریفه نه تنها جواز ثابت نمی شود بلکه با توجیح و تفصیلی که داشتیم و آیه دومی را که آوردیم ﴿...و لا تقربوهن حتى یطهرن فاذا تطهرن فاتوهن من حیث امرکم اللّه ان اللّه یحب التوبین و یحب المتطهرین﴾[12] تفسیر شد مِن حیث أمرکم الله معلوم شد که از آیه استفاده می شود عدم جواز مواقعه در دُبُر در حال ظهر فضلاً هن حالت الحیض.

اما جمع بندی مجملش را شهید ثانی فرمودند ودر آیه قران شرح داده شد و دلیل دیگری برای جواز اصلاً وجود ندارد اما برای تکمیل مطلب به ادله عقلیه ای هم در این رابطه اشاره کنیم. بعد از آنکه از ادله لفظیه کتاب و سنت دیدیم چیزی استفاده نمی شود و اجماعی هم در کار نیست و شهرت را هم تضعیف کردیم. چطوری؟ شهرت دوتا نکته داشت که یکی شهرت بود و یکی هم کراهةٌ شدیدةٌ بود که کراهةٌ شدیدةٌ با جواز تقریباً تطبیق نمی کند یعنی میل به عدم جواز دارد. کراهة ٌشدیدةٌ که محقق حلی می فرماید و خوشبختانه مِن حیث الحظ سیدناالاستاد قدس الله نفسه الزکیه در همین کتاب عروة همین احکام حیض در تشریحش و در کتب فتوایی دیگر می فرماید الأحوط وجوباً عدم الجواز. تا اینجا که آراء را دیدید و شهرت تمام و فتوای آخر را دید سیدناالاستاد. ما یک مقداری جرأتمان بیشتر می شود. به ادله عقلیه براساس استحکام بخشی یعنی برمبنای استحکام بخشی اشاره کنیم.

ادله عقلیه این حکم

ادله عقلی که می توانیم ارائه بدهیم در مجموع میتوانیم 7 دلیل ارائه بدهیم.1- دلیل عقلی شرعی. هم عقلی است و هم شرعی که دلیل می تواند مشترک باشد. که در اینجا عبارت است از عدم دلیل بر جواز نسبت به یک عمل خطیر. عمل، خطیر باشد عقل می آید کمک می کند. عدم دلیل وجه شرعی دارد بنابراین عدم دلیل، دلیل بر عدم جواز است آن هم نسبت به یک امر خطیر که این دلیل سبقه شرعی و عقلی می تواند داشته باشد و علی الاقل دلیل عقلایی است 2- شکی در آن نیست که این عمل، عمل شنیع است. لاشبهةً فی شناعته عند اهل الشرع و کلّ عملٍ شنیعٍ ممنوعٌ شرعاً بلاإشکالٍ. اگر به ذهنتان سپرده باشید گفته بودیم که هر عملی که فطرتاً عقلاً سیرتاً عندالعقلاء و اهل شرع یک عمل شنیع و زشت است آن عمل از سوی شرع ممنوع و بد است و هر عملی که خوب و زیبا و فطرتاً غریزتاً خواستنی و مطلوب است درست و مجاز است منتها در مقدار این اعمال تحدیداتی است. مثلاً مال آدم را دوست دارد مال غیر را هم دوست داشته باشد؟ نه مال غیر نه. روی این خواسته ها تشریع کرده قانون گذاری. پس شناعت این عمل معلوم است و عمل شنیع عقلاً که شناعت داشته باشد از سوی شرع قطعاً ممنوع است و قاعده ما این شد که کلّ أمرٍ قبیح عندالعقل و الفطرة قبیحٌ عندالشرع و کل عمل محبوبٌ مطلوبٌ عندالعقل و الفطرة محبوبٌ و مطلوبٌ عندالشرع. آن قاعده ای را هم که قبلاً گفته بودیم اشاره می کنیو که آن قاعده هم یک جورایی با این قاعده همخوانی دارد. آن قاعده این بود که کلّما حَکَم به العقل حَکَم به الشرع منتها آن یک تتمه داشت که این بود که حکم عقلی قطعی. نه حکم عقلی ظنی و بعد هم یک تتمه دیگر هم داشت که کلّما حَکَم موردش را پیدا کنیم در جهت احکام و إلا کلّما حَکَم که عمومیت ندارد. عقل می گوید که از نظر ریاضی این فرمول جمع نتیجه اش اینجوری است شرع که اینجا کاری ندارد. پس آن کلّما حَکَمَ هم قلمروش احکام است و آن احکامی که قطعی و جزمی باشد. این کامل شد. 3- اینکه این عمل که معروف شده است به عمل قوم لوط. شناعتش در حدی است که عمل قوم لوط می گویند. این عمل که معروف شده است به عمل قوم لوظ ضرر می زند به جسم. یضرِ فی الجسم ضرراً ینتهی إلی هلاک یقال من منظور علم الطب أن ذلک العمل یوجب مرضٍ یسماه مرضٍ ایدز الذی لایعالج.[13] کتاب فقه العبادات نوشته خود حقیر است. می فرماید این عمل از دید طبی موجب بیماری می شود که آن بیماری قابل درمان نیست که آن بیماری را ایدز می گویند که من با اهل علم پزشکی هم در میان گذاشتم گفتند که قطعی نیست. گفتم قطعی نباشد اما احتمال قوی که هست. احتمال قوی که باشد ما یک قاعده داشتیم که این بود که اگر احتمال ضعیف هم باشد ولی محتمل أهم باشد به ان احتمال عقلاء عمل می کنند. اینجا احتمال قوی است و محتول هم قوی. مطلب تمام 4- حکم عقلی چهارم که الحکم بالجواز بانسبة إلی ذلک العمل الشنیع ربّما یوجب الوهن بانسبة إلی المذهب. الان افرادی که از این مساله اطلاع ندارند، یعنی برای بعض موارد اعلام می کنند که همچین چیزی را مذهب شیعه تجویز می کند در حالیکه در مذهب خودشان هم هست. تجویز می کند و علم می کند. اگر تجویز اعلام بشود وهن مذهب است. وهن مذهب در رأس ضرورتهایی که ما در مذهب داریم قرار دارد. جلوگیری و دفاع و مبادرت در جهت دفاع از اهانت به مذهب یک واجب قطعی بر عهده هر کسی است که توان دفاع را داشته باشد مخصوصاً اهل علم و فضلاء. 5- دلیل چنجم از قواعد عقلی ما قاعده وجوب دفع ضرر محتمل. قاعدهٌ عقلائیة عقلیةٌ اصولیة.اطلاقاً مخصوصاً اگر آن ضرر محتمل یک ضرر مهم باشد. عقل و عقلاء اگر ضرر ضرر مهم نباشد ممکن است بگوییم قاعده در حد عقلاست، اگر ضرر، ضرر مهم تا خطر جانی تا خطر هلاکت باشد می شود قاعده عقلی. ضرر محتمل اینجا شرح داده شد که احتمال ضرر قطعی بود و شبهه ای در آن وجود نداشت. 6- این است که الجواز هناک علی خلاف الاصل. لأنّ الاصل فی عملٍ مخالفٍ للطبع و الطبیعة عدم الجواز. از آن أصلی که گفته بودیم قبل از تطور اصل چه بود؟ هر عملی که مقتضای جریان طبیعی باشد. ان مطابق اصل است. هر چیزی که به مقتضای سر طبیعی و حرکت طبیعی طبع انسان باشد آن مطابق اصل است و هر چیزی که مخالف طبیعی و طبع انسان باشد آن خلاف اصل است و این قطعاً خلاف اصل است و طبیعت انسان سالم از آلودگی ها قطعاً اجتناب است. اما اشکال و جواب. اشکال این است که رسم است در دنیا نه در بین مردم کشورهای شرق و غرب، بلکه در غرب جزء رسمیات است پس چیزی نیست که خلاف اصل باشد؟ جواب این است که آنجا از نظر انسانیت إذاالوحوش حشرت. آنجا اصلاً از انسانیت به این معنا خبری نیست. مثلاً مجامعت به کلب می کنند. ازدواح با سگ می کنند. یک مرأة زوجه می شود برای کلب خودش. این که نمی توانیم بگوییم انسانیت است. آن مکتب از دائره انسانیت خارج است.7- مسلک خودمان که مقتضای احتیاط اجتناب است از این عمل جزماً و بلاشبهةٍ و نتیجه این شد که ما در حقیقت ادله ای داریم بر عدم جواز کتاباً و تحلیلاً و عقلاً و ادله عقلی ئ عقلایی بر عدم جواز داریم و مطابق احتیاط هم هست و آن حرفی را که شنیده بودید که مشهور این است اضافه کنید که اولاً مشهوری در کار نیست که در برابر آن جماعتی باشد و ثالثاً مشهور هم گفته اند علی کراهةٍ شدیدةٍ، فقهاً کراهةٍ شدیدةٍ با جواز تطبیق نمی کند و همان کراهةٍ شدیدةٍ هم نتیجه اش عدم جواز است والله هوالعالم . فتوا بر حرام انشالله.


[8] زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [هر وقت] كه خواهيد به كشتزار خود [در] آييد و آنها را براى خودتان مقدم داريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده.
[13] فقه العبادات، سید محمد کاظم مصطفوی نیا.استاد درس خارج.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo