< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

98/11/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام النفاس /فصلٌ فی النفاس و اولین مساله از مسائل مربوط به مرأة نفساء

 

فصل في النفاس

وهو دم يخرج مع ظهور أول جزء من الولد ، أو بعده قبل انقضاء عشرة أيام من حين الولادة ، سواء كان تام الخلقة أو لا كالسقط وإن لم تلج فيهالروح ، بل ولو كان مضغة أو علقة، بشرط العلم بكونها مبدء نشوء الإِنسان ، ولو شهدت أربع قوابل بكونها مبدء نشوء الإِنسان كفى ، ولو شك في الولادة أو في كون الساقط مبدء نشوء الإِنسان لم يحكم بالنفاس ، ولا يلزم الفحص أيضاً. وأما الدم الخارج قبل ظهور أول جزء من الولد فليس بنفاس، نعم لو كان فيه شرئط الحيض كأن يكون مستمراً من ثلاثة أيام فهو حيض وإن لم يفصل بينه وبين دم النفاس أقل الطهر على الأقوى ، خصوصاً إذا كان في عادة الحيض ، أو متصلاً بالنفاس ولم يزد مجموعهما عن عشرة أيام ، كأن ترى قبل الولادة ثلاثة أيام وبعدها سبعة مثلاً ، لكن الأحوط مع عدم الفصل بأقل الطهر مراعاة الاحتياط خصوصاً في الصورتين من كونه في العادة أو متصلاً بدم النفاس.[1]

بحث ولادت و صدق ولادت

گفته شد که اگر صدق ولادت بکند هر چند مضغه و علقة باشد بعد از خارج شدن مضغه و علقه دمی که رؤیت بشود نفاس هست. و در ادامه می فرماید: ولو شك في الولادة أو في كون الساقط مبدء نشوء الإِنسان لم يحكم بالنفاس ، ولا يلزم الفحص أيضاً. در مجموع بحث ما ابتدای فصل نفاس هست. می فرماید که اگر کسی شک بکند یا شک بوجود بیاید در ولادت. ولادتی که ما فرض کردیم علقه ولادت بود یا مضغه ولادت بود. شک بکند که مثلاً علقه بیرون آمد یا نیامد. یا اینکه شک بکند که شیءای یا لخته خونی که احتمال می دهد علقه باشد بیرون آمد ولی معلوم نیست که این علقه مبدء نشوء انسان هست یا نیست. اینجا چه کند؟ می فرماید در صورتیکه شک در ولادت یا شک در کون ساقط که مبدأ نشوء ولادت هست یانیست باشد. در این دو صورت می فرماید حکم به نفاس صادر نمی شود. این خونی که بیرون بیاید دم نفاس به حساب نمی آید. چرا؟ چون دم نفاس ارتباط مستقیم و قطعی دارد به تحقق ولادت. شک در ولادت موضوع أثر نیست. احراز نشده است. که گفته بودیم هر موضوعی که مورد ترتیب أثر باشد فقهاً باید إحراز بشود. أثر مترتب بر موضوع مشکوک نمی شود. تمام. در عین حالی که مقتضای اصل هم اصل عدم ولادت است. شما اگر اشکال کنید که این اصل ممکن است مثبت باشد؟ ما می گوییم که مراد از این اصل، اصل عقلائی است. یعنی استصحاب اگر استصحاب عقلائی بود. اصل عقلائی بود یعنی چه؟ یعنی استصحابی که مدرک اعتبار آن سیره یا فهم عقلاء بود آن استصحاب می شود عقلائی یا اصل عقلائی. اصل عقلائی مثبتش هم اعتبار دارد.

وأما الدم الخارج قبل ظهور أول جزء من الولد فليس بنفاس. خونی که خارج بشود قبل از اولین جزء از ولد نفاس نیست. چرا؟ با همان شرحی که داده شد. نفاس مربوط است به تعقّب ولادت. تا ولادت محقق نشده است. خونی که خارج بشود محکوم به نفاس نیست. چه می شود؟ آن خون سرنوشتش چیست؟ بنابر مشهور استحاضة است. بنابر رأی محققین یا سیدنالاستاد حیض خواهد بود اگر خصوصیات حیض را داشته باشد.

 

اگر یک خونی قبل از نفاس بیاید بیرون و سه روز هم استمرار داشته باشد چه حکمی دارد

نعم لو كان فيه شرئط الحيض كأن يكون مستمراً من ثلاثة أيام فهو حيض وإن لم يفصل بينه وبين دم النفاس أقل الطهر على الأقوى ، خصوصاً إذا كان في عادة الحيض ، أو متصلاً بالنفاس. در این رابطه همان بحثی که عنوان کردیم و شما هم صحبت از قاعد هامکان به میان آوردید. بحث در این است که اگر یک دمی یک خونی قبل از نفاس بیاید بیرون و سه روز هم استمرار داشته باشد و که امکان حیض در آن خون هست. این سه روز را می تواند حمل بر حیض کند یا نه. استحاضة است؟ این بحث مربوط می شود به یک رأی فقهی معروف و آن رأی و نظر فقهی معروف این است که بین الحیضتین باید 10 روز أقل طهر محقق بشود. حالا یک خونی آمده است و سه روز هست و قاعده امکان می آید و می گوید حیض است و بعد هم نفاس پشت سرش می آید. 10 روز فاصله نشده. چه حکمی دارد؟ حکم حیض جاری بشود یا حکم نفاس؟ بنابراین که أقل طهر را شرط بدانیم یا نظر مشهور را رعایت بکنیم که قطعاً قبل از ولادت در حالیکه حیض حمل مستبین باشد جا برای حیض وجود ندارد. شیخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه می فرماید إجماع الفرقة.[2] بر این است که بین الحیض و النفاس هم 10 روز باید فاصله باشد. چرا؟ برای اینکه حیض که حیض است و نفاس که در نصوص قبلی در باب حیض اشاره داشتیم که النفاس حیضٌ محتبس. نفاس هم حیض محتبس هست.

نص مربوط به نفاس که خون محتبس هست

متن روایت اول: محمد بن علي بن الحسين في (العلل) عن أبيه، عن محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن عبد الله بن عبد الرحمان الأصم، عن الهيثم بن واقد، عن مقرن، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سأل سلمان (ره) عليا عليه السلام عن رزق الولد في بطن أمه، فقال: إن الله تبارك وتعالى حبس عليه الحيضة فجعلها رزقه في بطن أمه.أقول: يأتي وجهه.[3]

متن روایت دوم: محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن سليمان بن خالد قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك الحبلى ربما طمثت؟ قال نعم، وذلك أن الولد في بطن أمه غذاؤه الدم، فربما كثر ففضل عنه، فإذا فضل دفقته، فإذا دفقته حرمت عليها الصلاة.[4]

حیضٌ محتبش. بنابراین اولاً حیض محتبس است و ثانیاً اطلاقی که آمده است بین الحیضتین باید 10 روز فاصله باشد این مورد را هم شامل می شود و روایت که در این رابطه به طور خاص می توانیم مورد استناد قرار بدهیم و همان موثقه عمار بود.

روایت مورد استناد درباره بین الحیضتین باید 10 روز فاصله باشد

متن روایت: محمد بن يعقوب، عن أبي علي الأشعري، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسن بن علي، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في المرأة يصيبها الطلق أياما أو يوما أو يومين فترى الصفرة أو دما، قال: تصلي ما لم تلد فإن غلبها الوجع ففاتتها صلاة لم تقدر أن تصليها من الوجع فعليها قضاء تلك الصلاة بعد ما تطهر. محمد بن الحسن بإسناده عن محمد ابن أحمد بن يحيى مثله. [5] حدیث به جهت خود عمار می شود موثقه چون عمار فتحی است و در این حدیث آمده بود. قال: تصلي ما لم تلد فإن غلبها الوجع ففاتتها صلاة لم تقدر أن تصليها من الوجع فعليها قضاء تلك الصلاة بعد ما تطهر. تُصَلّی که می گوید یعنی حیض نیست. استحاضة است که می تواند تُصلّی. هم روایتی داریم و هم إجماع بود بر اینکه فاصله بین حیضتین و بین حیض و نفاس 10 روز باشد.

اگر خون استمرار داشته باشد و فاصله هم نباشد بین خون حیض و خون نفاس و أدله ارائه شده

اما سید طباطبایی یزدی می فرماید وأما الدم الخارج قبل ظهور أول جزء من الولد فليس بنفاس، نعم لو كان فيه شرئط الحيض كأن يكون مستمراً من ثلاثة أيام فهو حيض وإن لم يفصل بينه وبين دم النفاس أقل الطهر على الأقوى. می فرماید هر چند فاصله نباشد. خب ما از طرفی إجماع دیدیم و از طرفی دیگر دو دسته نصوص دیدیم. خب از طرفی سید یزدی می فرماید هر چند فاصله نباشد علی الأقوی شرائط حیض را اگر داشت حمل بر حیض می شود. دلیلی که از جهت سید بتوانیم ارئه بدهیم از این قرار است. 1- قاعده امکان 2- نصوص دیگری که قبلاً در بحث حیض داشتیم که دلالت داشت بر اینکه حامل مطلقاً حائز می شود. آن دلیل و آن قاعده امکان. اما فاصله بین حیضتین درست است بین حیضتین نص و إجماع است اما بین حیض و نفاس فاصله 10 روز نه إجماعی داریم و نه نصی. صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: فاصله 10 روز بین حیض و نفاس در روایتی نیامده است و آنچه که آمده است فاصله 10روز بین حیضتین هست که مکرر در مکرر دیده باشید بنابراین این فاصله دلیل ندارد. اینکه دلیل نداشت أدله و اطلاق تحقق حیض در حال حمل از یک سو و قاعده امکان از سوی دیگر می شود دَمی که قبل از نفاس باشد مخصوصاً اگر یک علائم دیگه ای هم داشته باشد. چه باشد آن علائم؟ اینکه در موقع عادت باشد و متصل به نفاس باشد. می توان آن دم را حمل کرد به دمِ حیض منتهی علی الأقوی. [6] این مطلب را که ایشان فرمودند أدله أقوی هم دیده شد و أدله مشهور هم برای شما إجمالاً بیان شد.

اما تحقیق

تحقیق این است که در مورد این مساله که گفته شد أدله که دِماء قبل از نفاس، پیشاپیش نفاس چه باشد؟ حمل بر استحاضة بشود. که محق حلی و شیخ طوسی قدس الله أنفسهم الزاکیات همین مطلب را می فرماید که إجماع هست بر اینکه در موقع استبانه حمل زمینه برای حیض وجود ندارد. اگر دمی دیده بشود حمل بر استحاضة می شود. آن إجماع شیخ و این فرمایش محقق حلی.[7] [8] روایتی هم را که خواندیم و حدیث دومی هم که الان بریتان می خوانیم.

متن روایت: وعنه، عن إبراهيم بن هاشم، عن النوفلي عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه عليهما السلام أنه قال: قال النبي صلى الله عليه وآله: ما كان الله ليجعل حيضا من حبل، يعني إذا رأت المرأة الدم وهي حامل لا تدع الصلاة إلا أن ترى على رأس الولد إذا ضربها الطلق ورأت الدم تركت الصلاة. أقول: هذا يحتمل النسخ والتقية في الرواية على أنه لا يعلم كون التفسير من الامام فليس بحجة، مع احتمال أن يراد بالدم ما يرى مع الولادة، أو بعدها بقرينة قوله: على رأس الولد.[9] حدیث معتبره سکونی. در این حدیث آمده است که ما كان الله ليجعل حيضا من حبل، يعني إذا رأت المرأة الدم وهي حامل لا تدع الصلاة إلا أن ترى على رأس الولد إذا ضربها الطلق ورأت الدم تركت الصلاة. با توجه به این نصوص و با توجه به این إجماعات جمع بین قولین که داشته باشیم جمعی است که سیدنالاستاد هم فرموده و تحقیق هم همین است که اگر رؤیت دم در وقتی بود که حمل در وضعیت استبانه هست. حمل مستبین یعنی پیشاپیش ولادت. گاه گداری یک وجهه هایی هم احساس بشود. اگر مستبین بود در حال مستبین حمل بر حیض نمی شود و اگر قبل از حالت استبانه بود نصوصی که می فرماید حامل حائض می شود از آن نصوص استفاده کنیم و آن رؤیت دم را با علامات و قاعده امکان حمل بر حیض بکینم. جمع بین این دو دسته از ادله این شد که حمل بر حیض در حال استبانه درست نیست و این قدر متیقن إجماع هم همین است . و اما قبل از استبانه مدلول نصوص دال بر تحقق حیض در حال حمل قابل التزام هست. پس جمع بین دو دسته که این بشود چه می کنیم؟ در این مورد اگر سه روز قبل از نفاس علائم حیض دیده شود أحوط جمع بین عملین هست. عمل استحاضة و عمل حیض را هر دو را باید رعایت کند که أقویآن بود وأحوط این بشود لذا سیدنالاستاد هم که بحث مفصلی حدود 20 صفحه دارد؛ جمع بین این دو دسته از دلیل را همین گونه در نظر گرفته اند[10] و تحقیق هم همین است که منافات با فتواب متن عروة هم وجود ندارد. فتوا أقوی است و آن جمعی که گفتیم أحوط است و أقوی با أحوط منافات ندارد و أحوط لزومی است. بعد می فرماید لكن الأحوط مع عدم الفصل بأقل الطهر مراعاة الاحتياط خصوصاً في الصورتين من كونه في العادة أو متصلاً بدم النفاس. این أحوط ما را راحت کرد. همان که بحثش را کردیم. صورتین یعنی متصل به نفاس باشد و در ایام عادت باشد.

سوال: فرمودید که جمع بین این دو جمع عملی کند. در استحاضة نماز بخواند و در حیض نماز نخواند این چه طوری می شود؟

جواب: جمع بین اش این است که در حالت استحاضة جمع احتیاطی این است که آدم عملی ، تکلیفی که إحتمالاً به عهده داشته باشد آن را انجامبدهد. إحتیاط معناش این است که تکلیفی که به ذمه دارد آن را انجام بدهد. خب حالا در زمان حیض تکلیف آمده است که نماز نخوانید. این شخص رجاءاً نماز بخواند. در حال حیض آمده است وضو برای نماز ندارید این فرد خود حائض اگر یک وضو بگیرد که کار حرامی نکرده و یک وضویی رجاءاً می گیرد و نماز می خواند و اگر حیض باشد نماز نداردو قضا ندارد و اگر استحاضة بود انجام داده است.

مساله اول از مسائل مربوط به مرأة نفساء

مساله اول: ليس لأقل النفاس حد ، بل يمكن أن يكون مقدار لحظة بين العشرة، ولو لم تر دماً فليس لها نفاس اصلاً ، وكذا لو رأته بعد العشرة من الولادة ، وأكثر عشرة أيام ، وإن كان الأولى مراعاة الاحتياط بعدها أو بعد العادة إلى ثمانية عشر يوماً من الولادة ، والليلة الأخيرة خارجة ، وأما الليلة الاُولى إن ولدت في الليل فهي جزء من النفاس وإن لم تكن محسوبة من العشرة ، ولو اتفقت الولادة في وسط النهار يلفق من اليوم الحادي عشر لا من ليلته ، وابتداء الحساب بعد تمامية الولادة و إن طالت ، لا من حين الشروع ، وإن كان إجراء الأحكام من حين الشروع إذا رأت الدم إلى تمام العشرة من حين تمام الولادة.

بحث حد أقلّ نفاس

درباره أقل و أکثر نفاس بحث می کند. متن ما این است که أقل نفاس همان رؤیت است که فقط رؤیت صدق کند. یعنی خروج دم. یعنی کمیت ندارد. زمان ندارد. مقداری که صدق خروج خون بکند نفاس است از کجا استفاده می کنیم؟ عمدتاً از اطلاق دلیل استفاده می کنیم که در ادله نفاس آمده است که عشرة أیام، این عشرة أیام آخرش که تهدید شده أولش فقط تحقّق مصداق کافیست. مقتضای اطلاق این می تواند باشد. مقتضای اطلاق یعنی فقط حداقلِ مصداق. اصل دلیل ما دباره حداقل این است.

آراء فقهاء در مورد حداقل نفاس

اما محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه کتاب معتبر همان ص و می فرماید أقل نفاس حدی ندارد و صدق مصداق کافیست و أکثر آن 10 روز است و می فرماید هذا مذهب علمائنا. علمائنا تعبیر دیگری از إجماع می تواند باشد. از لحاظ آراء فقهاء در حدّ إجماع است. از منظر دلیل طبق تحلیل و رأی سیدنالاستاد مقتضای إطلاق عشرة دیام هست اما یک دلیل خاص دیگه ای هم دارد.

نصی در مورد حداقل نفاس

یک روایتی که متاسفانه این روایت از لحاظ سند یک مقدار عیب دارد که ببینیم عیبش را می توانیم جبران کنیم.

متن روایت: محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن عبدوس، عن الحسن بن علي، عن المفضل بن صالح، عن ليث المرادي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن النفساء كم حد نفاسها حتى يجب عليها الصلاة؟ وكيف تصنع؟ قال: ليس لها حد. أقول: حمله الشيخ على أنه ليس لها حد شرعي لا يزيد و لا ينقص، بل ترجع إلى عادتها، والأقرب أن المراد ليس لها حد في القلة فإن الأحاديث تضمنت تحديد أكثره ولم يزد تحديد لأقله كما ورد في الحيض.[11]

محمدبن الحسن شیخ طائفه باسناده عن محمدبن علی بن محبوب که اسناد شیخ به محمدبن علی بن محبوب درست است عن أحمد بن عبدوس که این أحمد بن عبدوس توثیق خاص ندارد ولی در سند کامل الزیارت آمده که توثیق عام دارد و خالی از اعتبار نیست. عن الحسن بن علی. حسن بن علی ابن فضال می شود که قاعده دارد. قاعده اش چه بود؟ «خذوا بما رووا و دعوا ما رأوا». عن المفضل بن صالح که مفضل بن صالح را ما توثیقی برایش نیافتیم. نه توثیق عام و نه توثیق خاص منتهی مفضّل تضعیفی درباره اش نیامده است و دیده نشد. دقت کنید اگر یک راوی درباره اش تضعیف آمده باشد تصحیح آن کار مشکل و دشواری است ولی اگر تضعیف درباره اش نیامده است و فقط روایت نقل می کند ولی توثیق هم نشده و تضعیف هم نشده، اینگونه راوی راهی برای اعتبار دارد. زمینه و قابلیت برای اعتبار دارد. مُفضّل بن صالح نه تضعیفی برایش یافتیم و نه توثیقی هم برایش نیافتیم. عن لیث المرادی که این اصطلاح به ندرت بکار می رود چون همیشه أبابصیر است دیگر گاهی اسمش را هم بکار می برد لیث المرادی. ما اول این سند را ببینیم. گیر کردیم به مفضل که مفضل بن صالح توثیق ندارد ولی راهی برای اعتبار این روایت وجود دارد. راهش چیست؟ عمل أصحاب به مدلول این روایت که عمل در حد شهرت بلکه عمل در حدّ إجماع است. خب یک روایت اگر مورد عمل مشهور باشد بنابر مسلک مشهور اعتبار دارد ولی اگر یک روایت مورد عمل باشد، عمل کل أصحاب باشد یعنی إجماع أصحاب بر عمل به مضمون آن روایت باشد این دیگر حتی بر مبنای سیدین یعنی سید علم الهدی و سیدناالاستاد خوئی که سخت میگیرند، چه می شود؟ این روایت اعتبار به دست می آورد چون مضمون روایت مورد إجماع أصحاب قرار می گیرد. این روایت مضمونش. یک روایت اگر در یک باب اگر یک روایت باشد إشعار به اعتبار دارد. تنهاترین روایتی است. چرا إشعار دارد؟ حکم فقهای ما برگرفته از نصوص است. اگر آن باب یک نص دارد نشان می دهد که ـن یک نص پیش فقهاء جایی دارد. بله از طرفی هم اعتبار درجه دارد. مورد دیگر اینکه این إجماع مدرکی ندارد و خود این روایت مدرک است و عمل أصحاب بوده است و إجماع مدرکی جا ندارد. و إجماع مدرکی بعد از زمان شیخ انصاری آمده است و قبل از زمان شیخ انصاری اجماع مدرکی وجود ندارد. الان متن را می خوانیم و اگر شما هم باز هم سند را قبول نکردید و اشکال کردید که اشکال جا ندارد باز هم این روایت می شود مؤید. عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن النفساء كم حد نفاسها حتى يجب عليها الصلاة؟ وكيف تصنع؟ قال: ليس لها حد. این روایت دلالتش با یک ضمیمه درست است. لیس لها حدٌ اطلاق دارد. یعنی بی قید و بند است. نه انتها دارد و نه ابتدا. تا هر وقتی که بیاید، بیاید. نه چون نصوص و إجماع داریم که حدّ أکثر 10 روز هست، این لیس لها حدٌ مربوط می شود به أقل که أقلش حد ندارد که یک روز باشد یا کمتر، مصداق کافیست. نبابراین تا به اینجا به این نتیجه رسیدیم که نفاس حداقل ندارد و مصداق کافیست و این مورد نوعاً مجمعٌ علیه و هم مفتی به و هم نصی که روایا ابابصیر بود درباره این حکم در اختیار ماست و مطلب نسبت به حداقل حیض کامل اما حد أکثر آن که 10 روز است بحث می کنیم انشالله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo