< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

99/03/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام النفاس /مسالة ششم و هفتم و هشتم از مسائل مربوط به مرأة نفساء

 

مسالة ششم از مسائل مربوط به مرأة نفساء

مسألة ٦ : إذا ولدت اثنين أو أزيد فلكل واحد منهما نفاس مستقل ، فإن فصل بينهما عشرة أيام واستمر الدم فنفاسها عشرون يوماً لكل واحد عشرة أيام ، وإن كان الفصل أقل من عشرة مع استمرار الدم يتداخلان في بعض المدة ، وإن فصل بينهما نقاء عشرة أيام كان طهراً ، بل وكذا لو كان أقل من عشرة على الأقوى من عدم اعتبار العشرة بين النفاسين ، وإن كان الأحوط مراعاة الاحتياط في النقاء الأقل كما في قطعات الولد الواحد.[1]

متن هم خیلی روشن بود و ادله این مسئله را هم در بحث دیروز اشاره کرده ایم؛ خلاصه بحث این است که اگر یک مرئه ای دو تا طفل به دنیا بیاورد دو قلو تولید کند

نفاس مستقل

می فرماید إذا ولدت اثنين أو أزيد فلكل واحد منهما نفاس مستقل. هر یکی از این دو تا ولادت؛ نفاس مستقلی است، در صورتی که فاصله ای بین این دو وجود داشته باشد. اگر با هم بدون فاصله به دنیا بیایند که طبیعتا همان یک نفاس است. این هم ظاهراً فرضی است که بعید یا ناممکن است؟ بله از نظر علمی و پزشکی بسیار بعید است که فاصله بین دو ولادت در حدی باشد که یکی؛ یک نفاس را بگیرد ده روز؛ و ده روز دیگر نفاس دوم؛ بیست روز بشود. بیست روز حد نفاس نیست، که گفتیم حداکثر نفاس ده روز است. این بیست روز متعلق به دو ولادت است، ده روز مال یکی؛ ده روز هم مال دیگری و اگر چنین اتفاقی بیفتد از لحاظ ادله مسئله معلوم است. هیچ جای بحث ندارد. هر کدام موضوعش محقق است و حکمش هم همان که گفته شد.

تداخل نفاس

بعد می فرماید که وإن كان الفصل أقل من عشرة مع استمرار الدم يتداخلان في بعض المدة. اگر فاصله کمتر از ده روز باشد؛ تداخل می کند. دیروز تداخل را گفتیم؛ چگونه است؟ مثلا پنج روز ولادت اول صورت گرفته، بعد از پنج روز ولادت دوم، ولادت اولی تا ده روز حقش است. ولادت دوم ده روز خودشکه می شود 15 روز. آن پنج روز این وسط تداخل میشود؛ اشکالی ندارد. مانعی ندارد، ما از لحاظ ادله دلیلی بر منع نداریم و مقتضای اطلاق؛ حمل بر استقلال هست. و یک مدتی در وسط که تداخل می کند اشکالی در کار به وجود نمی آورد. تا اینجا مطلب روشن است. عنایت کنید وإن فصل بينهما نقاء عشرة أيام كان طهراً این که دیگر بحث ندارد؛ متسالم علیه است. شما نگویید که چنین چیزی ممکن نیست؛ فرضی است. اول ماه یک ولادتی صورت گرفت؛ تا ده روز نفاسش بود از دهم ماه تا بیستم ماه طاهر بود و بعد بیستم یک ولادت دیگر. این ده روزی که فاصله شده است اقل طهر است؛ در آن ده روز وسط اقل طهر؛ طاهر است. تمامی احکام را باید انجام دهد. در این هم هیچ بحثی نیست. آن چه که مورد بحث است این قسمت بعدی هست؛ بل وكذا لو كان أقل من عشرة على الأقوى. بلکه حکم همین است؛ اگر باشد؛ بل وكذا لو كان أقل من عشرة على الأقوى این است.

فرق أولی و أحوط و أقوی

همین الان در آن جلسه که بودیم عزیزان سوالی داشتند که بین أولی و أحوط و أقوی فرق چیست؟ گفتم أولی من حیث دلیل هست و أحوط من حیث العمل هست و أقوی درست مثل أشهر است. أشهر چگونه است؟ أشهر یک مشهور دیگری دارد. أقوی یک قوی دیگری دارد. لذا أقوی از فتوا پایین تر است.

اگر یک جا دیدید که أولی را استعمال کرده است در غیر موردش؛ شما به استعمال گیر ندهید؛ خوب بعضیها ممکن است تسامحی به کار ببرند. بعضیها ممکن است حواسشان نباشد؛ بعضیها ممکن است نظرشان خیلی بلند باشد به این چیزها خیلی توجهی نمی کنند. ما خاکیها که توجهی می کنیم به مسائل کوچک؛ قضیه از این قرار است.

اگر بین دو نفاس کمتر از 10 روز نفاء متخلل بود حکم طاهر است

سید طباطبایی می فرماید که اگر بین دو نفاس یک نقائی متخلل شد کمتر از عشره ایام؛ می گوید این هم به حکم طاهر است. این هم حکم طاهر را دارد. در حیض که چنین چیزی نبود؛ در نفاس بود. خلط نکنیم. اگر یک نفاس باشد؛ یعنی یک ولادت؛ یک نفاس ده روزه. در وسط آن ده روز؛ نقاء متخلل محکوم به نفاس است. که شرحش را دادیم و گفتیم.

اما اینجا در بین دو نفاس است؛ دو ولادت است. یک نفاس نیست. در بین دو نفاس اگر نقاء (یعنی پاکی) پاکی از رویت دم؛ از جریان دم. اگر نقاء متخلل. متخلل(یعنی در بین این دو تا رویت دم) اگر یک نقاء متخلل؛ کمتر از ده روز بود چه حکمی دارد؟ أقوی می گوید که حکم طاهر را دارد. باید احکام عبادیش را انجام بدهد؛ در حکم طاهر است.

اشکال و جواب

خوب اشکال؛ ما گفتیم که بین حیضتین باید اقل طهر فاصله باشد؛ نصاً؛ تسالماً و فقهاً. خوب اینجا که ده روز فاصله نشده. جواب؛ گفته می شود که در آن فاصله ای که لازم است اختصاص دارد؛ من حیث دلیل به دو حیض؛ اما آن فاصله بین دو تا نفاس در نصوص نیامده؛ دلیلی نداریم. بنابراین دلیلی که نداشتیم حمل بر چه می شود؟ حمل بر طهارت می شود. نقاء است. موضوع وجود ندارد؛ که رویت دم باشد و یک نفاس هم گذشته؛ بعد از آن پنج روز دیگر؛ نفاس دیگر برسد؛ این پنج روز محکوم به طهارت است.

شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه می فرماید این مورد و در حقیقت از اجماعات هست. مسئله مورد اجماع فقها است. که اصلا بین دو نفاس فاصله ده روز شرط نیست.[2] این مطلب تا اینجا تمام.

ما در اینجا نص خاص نداریم ولی فقط از عمومات که استفاده کنیم؛ عمومات فقط فاصله ده روز را بین حیضتین اعلام کرده است؛ بین نفاسین اعلام نکرده است. آن عموم شامل این مورد نمی شود. چون حیض با نفاس فرق دارد و این أقوی هست؛ عن الاقوی. اما معنی أقوی را هم که می فهمیم که این نکته را خود متن کامل می کند. أقوی این است على الأقوى من عدم اعتبار العشرة بين النفاسين ، وإن كان الأحوط مراعاة الاحتياط في النقاء الأقل كما في قطعات الولد الواحد. أقوی این شد؛ اما أحوط من حیث العمل؛ مراعات احتیاط است. که در این نقاء متخللی که کمتر از ده روز است؛ جمع کند بین اعمال طاهر و نفسا. همانطوری که در مسئله قبلی در قطعات ولد واحد گفته شد. تا اینجا مسئله واضح است.

سوال:...

جواب: آن ادله و امثالش کجا کاربرد دارد؟ قول قوی؛ یعنی قول دیگری که الان باعث احتیاط ما می شود هم همان است. که یکی را شما اشاره کردید. تنظیر یا قاعده مماثله بین نفاس و حیض. که انشالله شرح کاملتری می دهیم ولی آن قاعده؛ قاعده کلی نیست یک استثناعاتی دارد. آن در یک حد اقل به قدر متیقنی مماثله دارد نه در همه احکام.

مسالة هفتم از مسائل مربوط به مرأة نفساء

مسألة ٧ : إذا استمر الدم إلى شهر أو أزيد فبعد مضي أيام العادة في ذات العادة والعشرة في غيرها محكوم بالاستحاضة وإن كان في أيام العادة ، إلا مع فصل أقل الطهر عشرة أيام بين دم النفاس وذلك الدم ، وحينئذ فإن كان في العادة يحكم عليه بالحيضية ، وإن لم يكن فيها فترجع إلى التمييز، بناءً على ما عرفت من اعتبار أقل الطهر بين النفاس والحيض المتأخر ، وعدم الحكم بالحيض مع عدمه وإن صادف أيام العادة ، لكن قد عرفت أن مراعاة الاحتياط في هذه الصورة أولى.[3]

سید طباطبایی یزدی می فرمماید: إذا استمر الدم إلى شهر أو أزيد فبعد مضي أيام العادة في ذات العادة والعشرة في غيرها محكوم بالاستحاضة وإن كان في أيام العادة ، إلا مع فصل أقل الطهر عشرة أيام بين دم النفاس وذلك الدم .. این عبارت را اگر بروید مطالعه کنید؛ خوب گیر دارد دیگر.

أدلة خاصی در این مسئلظ نیست ز عمومات استفاده می کنیم

می گوید أيام العادة ؛ بعد می گوید حمل به استحاضه بشود محكوم بالاستحاضة وإن كان في أيام العادة. این چه می شود؟ این مسئله و همینطور مسئله بعدی؛ ادله خاصی در اینجا در اختیار ما نیست؛ از عمومات و قواعد باب حیض و استحاضه استفاده میکنیم. قاعده؛ قاعده امکان. عمومات هم عمومات ادله حیض و نفاس. می فرماید اذا استمر دم الی شهر او اذیت. فرض می کنیم نفاس شد؛ خون ادامه پیدا کرد تا یک ماه یا بیشتر از آن. می فرماید چه کند؟ بعد از گذشت ایام عادت در ذات العاده. در این مورد نصی که داشتیم قبلا چه بود؟ که اگر بیش از حد نفاس بشود به عادت مراجعه کند. چگونه؟ اگر عادت روز پنجم بعد از ولادت بود و عادتش هم هفت روز بود؛ تا دوازده روز عادت را می گیرد. نصی داشتیم و مخصوص بود. بعد هم می فرماید فبعد مضي أيام العادة في ذات العادة والعشرة في غيرها محكوم بالاستحاضة. اگر عادتی نداشت؛ ذات العاده نبود؛ مبتدئه یا مضطربه بود؛ از ده روز گذشت؛ فقط همان ده روز اول را می گیرد نفاس. بیش از آن می شود استحاضه. چرا؟ که آن قدر متیقن است؛ و بعد از ده روز ادله یا عمومات نفاس شامل این دو روز اضافی نمی شود و دلیلی بر نفاس وجود ندارد، بنابراین رویت دم و عدم تحقق حیض و نفاس؛ زمینه فراهم می کند برای استحاضه. بعد هم می فرماید که وإن كان في أيام العادة. در اینجا می فرماید که منظور از این عاده دوم؛ عادت وقتیه است. منظور از عادت قبلی که گفتیم؛ عادت عددیه بود. اینرا می فرماید که هر چند وإن كان في أيام العادة بیشتر از ده روز شده؛ چه کند؛ باید همان ده روز را نفاس بگیرد و بیشتر از آن استحاضه. هر چند که بعد از ده روز وقت عادت رسیده باشد. عادت وقتیه جزء مدلول نص نیست؛ مدلول نص ما عادت عددیه بود.

وإن كان في أيام العادة ، إلا مع فصل أقل الطهر عشرة أيام بين دم النفاس وذلك الدم. خوب این که معلوم است؛ مگر اینکه یک فاصله ده روزه ای بوجود بیاید بین دم نفاس و ذلک الدم؛ یعنی این دم اضافه؛ اضافه از ده روز؛ ، وحينئذ فإن كان في العادة يحكم عليه بالحيضية. حالا یک فاصله ده روز گرفت؛ اگر بعد از این فاصله ده روز ایام عادت رسیده بود و رویت دم داشت یحکم و علیه بالحیضیه؛ حکم به حیض می شود. چرا؟ بر اساس چه دلیلی؟ بر اساس قاعده امکان و عدم مانع از حیضیه و شمول عمومات. بعد می فرماید که وإن لم يكن فيها فترجع إلى التمييز، بناءً على ما عرفت من اعتبار أقل الطهر بين النفاس والحيض المتأخر. معلوم شد وعدم الحكم بالحيض مع عدمه وإن صادف أيام العادة ، لكن قد عرفت أن مراعاة الاحتياط في هذه الصورة أولى می فرماید که اگر مرأة ای که رویت دم برایش استمرار دارد و فاصله ده روز هم نشده است بین رویت دم تا حمل بر حیضیه بشود؛ نقاء متخللی ممکن است داشته باشد؛ در این صورت می فرماید که وحينئذ فإن كان في العادة يحكم عليه بالحيضية. پنج روز پس از نفاس باز هم رویت دم دارد و بعد هم یک نقاء متخللی مثلا و بعد رویت دم؛ در این صورت می فرماید که اگر عادتش همان موقع باشد یعنی بعد از پنج روز؛ به عادت مراجعه کند. به آن اندازه عادت؛ حیض در نظر بگیرد و خارج از آن عادت؛ محکوم به استحاضه می شود و اگر در عادت نبود؛ این استمرار و این انقطاع رویت دم پس از ده روز در نفاس در عادت نبود؛ خوب در عادت که نبود؛ یک علامت دیگری داریم. علامت در تشخیص حیض؛ أخذ به عادت است. علامت دوم ترجع و الی تمییز. باید به تمییز مراجعه کند؛ از لحاظ اوصاف اگر با حرارت و عبید بود؛ آن موقع می شود حمل به حیض که قاعده امکان هم کمک می کند و علامت تمییز هم در کار هست. وإن لم يكن فيها فترجع إلى التمييز، بناءً على ما عرفت من اعتبار أقل الطهر بين النفاس والحيض المتأخر.. این حرف را که زدیم؛ این حیض؛ حیض متاخری است. حیض متاخر یعنی چه؟ یعنی پس از نفاس می آید. حیض متاخر و نفاس نیست. باید یا ده روز طهر فاصله بشود؛ که آن معلوم است. و یا اینکه عادتی باشد؛ عادت عددیه؛ که حمل بر آن بشود. و یا اینکه مراجعه به تمییز بشود. اگر به عادت و به تمییز مراجعه کرد؛ اینگونه نمی شود که نفاسش ده روز از آن نفاس؛ بعد ده روز دیگر حیض. اینگونه نمی شود. عادت را می گیرد مثلا پنج روزش از داخل دهه نفاس است یا دو روزش از داخل دهه نفاس است و بقیه از خارج نفاس . آن قسمتی که در ابتدا بیرون از این عادت است. آن حمل بر نفاس نمی شود. آن را نه نفاس می گویند نه حیض. چرا؟ چون در این وضعیت طبق نصوص باید اخذ بر عادت بشود. معلوم شد؟ خیلی خوب.

اگر عادتی نبود و تمییزی در کار نبود با یک فاصله ای رؤیت دم آمد چه میکنیم

این مطلب را که گرفتیم می فرماید که اگر اینگونه نبود؛ عادتی نبود و تمییزی در کار نبود؛ با یک فاصله ای رویت دم آمد؛ حمل بر حیض نمی شود. چرا؟ برای اینکه صحیحه عبدلله ابن مغیره را خواندیم که بعد از نفاس تا رسیدن به حیض باید ده روز فاصله وجود داشته باشد.

متن روایت: محمد بن يعقوب، عن محمد بن أبي عبد الله، يعني محمد بن جعفر الأسدي، عن معاوية بن حكيم، عن عبد الله بن المغيرة، عن أبي الحسن الأول عليه السلام في امرأة نفست فتركت الصلاة ثلاثين يوما ثم طهرت ثم رأت الدم بعد ذلك، قال: تدع الصلاة، لان أيامها أيام الطهر قد جازت مع أيام النفاس. ورواه الشيخ بإسناده عن محمد بن أبي عبد الله مثله.[4] و روایتهای دیگر.

باز هم این ایام عادت را تشخیص می دهید که عادت وقتیه است نه عادت عددیه لكن قد عرفت أن مراعاة الاحتياط في هذه الصورة أولى. مراعات احتیاط در این صورت؛ أولى. است. أولى. من حیث دلیل و احتیاط هم من حیث العمل؛ این دیگر أولى. است. یک نکته دیگر؛ أولى من حیث دلیل؛ فقط أولى جایش است. ولیکن اگر دو دسته دلیل در کنار هم قرار بگیرد؛ أولی و غیر أولی در مقایسه با آن دو دسته دلیل هم به کار می رود هر چند من حیث دلیل است. ولی دلیل پایین تر از دلیل اول گویا؛ و دلیل مرتبه نازله ای و دلیل أولی و مرتبه عالیه.

مسالة هشتم از مسائل مربوط به مرأة نفساء

مسألة ٨ : يجب على النفساء إذا انقطع دمها في الظاهر الاستظهار بإدخال قُطنة أو نحوها والصبر قليلاً وإخراجها وملاحظتها على نحو ما مر في الحيض.[5] می فرماید که در مورد نفسا اگر انقطاع دم صورت بگیرد جا برای استظهار وجود دارد.

مستند متن استظهار

فتوا این است که يجب على النفساء إذا انقطع دمها في الظاهر الاستظهار. در اینجا جای آن ادله ای که شما هم اشاره کردید هست و بحث هم بسیار دقیق می تواند جا داشته باشد اینجا. اما کسانی که می فرمایند یا به عبارت دیگر مستند متن ما که باید استظهار بشود؛ سه چیز است. یک؛ قاعده مماثله بین حائض و نفسا. اول قاعده مماثله هست؛ دوم؛ این نسبت به خود حائض و نفسا است. دوم شمول حکم یا وحدت در حکم بین نفاس و حیض. فرق این دو تا امر به چه صورت است؟ دلیل اول که قاعده مماثله باشد؛ از جهت تکلیف خود مکلف بحث می شود. خود مکلف حائض و خود مکلف نفسا هر دو اشتراک دارند در حکم. یا به عبارت دیگر اشتراک حکم بین حائض و نفسا. دلیل دوم از حیث تعمیم دلیل حکم؛ نه از حیثیت اشتراک دو تا مکلف. از حیث تعمیم حکم. حکم حائض عمومیت دارد شامل نفسا هم می شود به عبارت دیگر. دلیل دوم ما از پنجره ادله حائض وارد می شود عمومات دلیل حیض شامل نفسا هم می شود.

دلیل اول ما قاعده مماثله بود یا اشتراک بین حائض و نفسا. بنابراین چه شد؟ قاعده از نص گرفته می شود؛ از اجماع گرفته می شود؛ از سیره گرفته می شود. تنها نص نیست نگران نباشید. به مدرکش هم کاری نداریم؛ ما دو چیز را پیدا می کنیم؛ یک؛ قاعده اشتراک یا مماثله. دو؛ عموم ادله حائض. این دو مطلب را که گرفتیم. دوتا دلیل شد. نتیجه اش چه می شود؟ همان استظهاری که به همین صورت انقطاع به عمل می آمد باید حائض استظهار می کرد. همان استظهار را هم در نفسا می گوییم. در حائض که قطعی بود در نفسا هم همان استظهار را می گیریم تا آخر کار. دلیل سوم ما نصوص است.

 

متن روایت اول: وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن إسماعيل بن مرار وغيره، عن يونس، عمن حدثه، عن أبي عبد الله عليه السلام قال سئل عن امرأة انقطع عنها الدم فلا تدرى أطهرت أم لا، قال: تقوم قائما وتلزم بطنها بحائط وتستدخل قطنة بيضاء وترفع رجلها اليمنى فان خرج على رأس القطنة مثل رأس الذباب دم عبيط لم تطهر، وإن لم يخرج فقد طهرت تغتسل وتصلي. [6]

عن علی بن ابراهیم عن أبیه که تمام. عن اسماعیل بن مرار هم که اعتبار دارد و غیره. که برای اعتبار یک امتیاز بیشتری اعلام می کند. هر کجا که یک راوی و کلمه غیره هم آمد یک امتیاز و اعتباری برای آن راوی به وجود می آید. اسماعیل بن مرار و غیره. عن یونس که یونس بن عبد الرحمان که از اصحاب إجماع است. و ستت الاخری هم الصفوان و یونس علیهم الرضوان... این یونس عمن حدثه. کار ما را یک مقدار با مشکل روبرو کرد. عمن حدث؛ کاش می گفت از بعضی أصحابه که کمی ما حال پیدا می کردیم. منتها عمن حدث هم که گفته است باز هم یک وجهی داریم برای اعتبار. آن وجه چیست؟ عمن حدث این یک راه برای اعتبار دارد؛ آن راه چیست؟ این مروی عنه اصحاب اجماع هست. مروی عنه اصحاب اجماع؛ هر که باشد؛ فرد است دیگر؛ نیاز به معرفت و تعریفش نداریم؛ بله یک فردی است که از او روایت کرده؛ مروی عنه بلاواسطه اصحاب اجماع اعتبار دارد. پس این حدیث خالی از اعتبار نباشد. اگر سندش را بتوانیم درست کنیم از حیث دلالت به اشکال خاصی بر نمی خوریم. هر چند اشکال شده است. ولی ظاهرا اشکالی نباشد. عن أبي عبد الله عليه السلام قال سئل عن امرأة انقطع عنها الدم فلا تدرى أطهرت أم لا، قال: تقوم قائما وتلزم بطنها بحائط وتستدخل قطنة بيضاء وترفع رجلها اليمنى فان خرج على رأس القطنة مثل رأس الذباب دم عبيط لم تطهر، وإن لم يخرج فقد طهرت تغتسل وتصلي؛ به این مضمون که تستظهر. سوال شد که خانومیست که جریان خون قطع شده است و نمی داند الان طاهر شده است یا نه. امام فرمورد استظهار کند. اختصاص به حیض ندارد اختصاص به نفاس ندارد. سئل عن امرأة. موضوع؛ سئل عن امرأة هست. انقطع حد الدم. ولی نمی داند طاهر شده یا نشده؛ استظهار کند. شما استظهار وقت نکنید. این مطلب را که گفتیم تا اینجا دلالتش کامل بود و اما روایت دوم را هم بگویم. جلسه بعد انشالله ....


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo