< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

99/04/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/أحكام الأموات /مسالة بیستم از مسائل مربوط به غسلِ مسِّ میت

 

مساله بیستم از مسائل مربوط به غسل مسِّ میت

مسألة ٢٠ : لا فرق في إيجاب المس للغسل بين أن يكون مع الرطوبة أو لا ، نعم في إيجابه للنجاسة يشترط أن يكون مع الرطوبة على الأقوى ، وإن كان الأحوط الاجتناب إذا مس مع اليبوسة خصوصاً في ميت الإنسان ، ولا فرق في النجاسة مع الرطوبة بين أن يكون بعد البرد أو قبله ، وظهر من هذا أن مس الميت قد يوجب الغَسلَ والغُسل كما إذا كان بعد البرد وقبل الغسل مع الرطوبة ، وقد لا يوجب شيئاً كما إذا كان بعد الغسل أو قبل البرد بلا رطوبة ، وقد يوجب الغُسلَ دون الغَسل كما إذا كان بعد البرد وقبل الغسل بلا رطوبة ، وقد يكون بالعكس كما إذا قبل البرد مع الرطوبة.[1] مطلب اولی که در این مسئله آمده است که دیروز هم گفته شد در مورد مسِّ میت که موجب غسل مسّ می‌شود. فرق نمی‌کند که این مس، مسِّ بدن میت با رطوبت باشد یا بدون رطوبت. خود مسِّ میت فقهاً موضوع حکم هست و حدث است. بعد میفرماید که در مورد نجاست دست مس کننده؛ میفرماید: شرط تحقق این نجاست دست این است که مس با رطوبت باشد علی الاقوی يشترط أن يكون مع الرطوبة على الأقوى یعنی کسی بدن میت را دست بزند اگر با رطوبت بود دست متنجس میشود اگر دست خشک بود وبدن هم یبوست و خشکی داشت با دست خشک به بدن خشک تماس قرار گرفت، مس صورت گرفت، نجاست و تنجیسی در کار نیست، منتهی میفرماید این حکم علی الاقوی. وإن كان الأحوط الاجتناب إذا مس مع اليبوسة خصوصاً في ميت الإنسان اما احوط این است که کسی اگر مس کند میت را و با رطوبت نباشد به صورت خشک دست و بدن بدون رطوبت مس شود احوط این است که تنجیس صورت میگیرد.

وجهی برای أقوی و أحوط

صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه این مسئله را مطرح فرموده اند که گویا مشهور و قریب به نفی خلاف یا به عبارت دیگر شهرت عظیمه این باشد که اگر کسی بدن میتی را دست بزند و دست خشک باشد و رطوبتی وجود نداشته باشد دست نجس نمیشود. دلیل بر این مطلب را صاحب جواهر یحت عنوان یک قاعده بیان میکند قاعده این است میفرماید كل يابس ذكي.[2] منظور از کل یابس ذکی یعنی نجسی که یابس هست، منجس نیست. و بعد میفرماید که در مورد مسِّ بدن میت هم سکوت اصحاب که اصحاب در این رابطه اظهار نظر نفرموده اند که اینجا تنجیس صورت میگیرد. این سکوت اصحاب هم مطلب را تایید میکند. أضف الی ذلک که در تنجیس،قاعده داریم. قاعده تنجیس چه بود؟ النجس منجس مع السرایة. این قاعده تنجیس است که نجس منجس میشود با سرایت. در صورتی که رطوبت نباشد سرایتی وجود ندارد. این مدرک شده برای أقوی و به عبارت واضح قاعده کلی در باب تنجیس نجاسات این است که تنجیس در صورتی که سرایت داشته باشد یعنی با رطوبت باشد محقق میشود اما در حال یبوست و خشکی تنجیس محقق نمیشود. این مدرک أقوی در متن ما.[3]

اما أحوط چه منشایی دارد؟ به ذهنتان سپرده اید که اگر أحوط یک مدرک احتمالی هم داشتیم قابل ذکر بود برای أحوط استحبابی کافی است. حتی رأیی یک فقهیه بزرگ یکی از قدما اگر در مسئله وجود داشته باشد برای احتیاط استحبابی کافی است. که احتیاط استحبابی سهل المؤونه است. در این رابطه شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: اگر ثوب انسان به بدن میت تماس برقرار کند در این صورت نجسه این مس یا لمس آن فوق را تنجیس میکند باید تطهیر بشود بنابراین از بیان شیخ مفید استفاده میشود که لمس و مس بدن میت هرچند با رطوبت نباشد موجب تنجیس است. و إذا وقع ثوب الإنسان على جسد ميت من الناس قبل أن يطهر بالغسل نجسه و وجب عليه تطهيره بالماء. [4] به تبع ایشان علامه حلی قدس الله نفسه الزکیه همین مطلب شیخ الشیعة الامامیة یعنی شیخ مفید را نقل مضمون میکند که اگر ثوبی به بدن میت رسید و تماس صورت گرفت آن ثوب نجس میشود.[5] شهیدین این مطلب را تایید کرده اند بنابراین براساس فرمایش شیخ مفید و مَن تبعِشان خود این تماس و مس ولو با رطوبت نباشد موجب تنجیس است که سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه براساس همین نظر و احتمال احوط استحبابی اعلام میکند میفرماید يشترط أن يكون مع الرطوبة على الأقوى ، وإن كان الأحوط الاجتناب إذا مس مع اليبوسة خصوصاً في ميت الإنسان.

 

عدم فرق در تنجیس

ولا فرق في النجاسة مع الرطوبة بين أن يكون بعد البرد أو قبله میفرماید که فرق بین تنجیس با رطوبت وجود ندارد که بعد از برد باشد یا قبل از برد باشد. تا وقتی که غسل مس میت صورت نگرفته باشد بدن میت نجس است و مس اش با رطوبت موجب تنجیس میشود. قبل از برودت باشد یا بعد از برودت.

بعد میفرماید: وظهر من هذا أن مس الميت قد يوجب الغَسلَ والغُسل كما إذا كان بعد البرد وقبل الغسل مع الرطوبة ، وقد لا يوجب شيئاً كما إذا كان بعد الغسل أو قبل البرد بلا رطوبة ، وقد يوجب الغُسلَ دون الغَسل كما إذا كان بعد البرد وقبل الغسل بلا رطوبة ، وقد يكون بالعكس كما إذا قبل البرد مع الرطوبة. این دیگر مسئله نبود. این خود سید لطفی کرد بحث برای ما شرح داد که این چیزی نبود بحث کنیم که خود ایشان آمدند جمع بندی کردند و حکم را توضیح دادند و توضیح بیشتر از این نمیشود. تمام.

فصل في أحكام الأموات

إعلم أن أهم الأمور وأوجب الواجبات التوبة من المعاصي ، وحقيقتها الندم ، وهو من الأمور القلبية ، ولا يكفي مجرد قوله : «أستغفر الله» بل لا حاجة إليه مع الندم القلبي ، وإن كان أحوط ، ويعتبر فيها العزم على ترك العود إليها ، والمرتبة الكاملة منها ما ذكره أمير المؤمنين ( عليه السلام ).[6] سید یزدی این بحث اخلاقی نیست بلکه فقهی است. مهم ترین کار یک مومن توبه است. أولاً أهم از واجبات، مهم ترین واجب توبه از معاصی است اولاً از أوجب واجبات است تویه از معاصی است. عنایت کنید معاصی دو قسم است شما ان دو قسم را شنید. کبائر و صغائر. ولی ما دو قسم دیگر داریم اعلام کنیم معاصی دو قسم است یک قسم شناخته شده است که مکلف میشناسد. یک قسم هم مختفی است آدم متوجه نمیشود که این گناه است مطالبی است که گناه است و اصلاً آدم متوجه نمیشود. مثلا یک جور سوء ظنی درباره کسی یا کسانی دارد اصلا متوجه نیستیم و کاری نکرد این خودش مشکل دارد. یک رفتارهایی است که ادم در زندگی فکر نمیکند گناه است که اهل یک خانواده و یک فامیل، زن های نامحرم و مسنی بین شان هستند یا دختران کم سن وسالی هستند. این أقارب ماست میگوید اینها اقوام ماست این دختر پسر عموی من است. اشکال ندارد یا این عمه بزرگ دایی من هست که مشکل نداره . گناهانی است که آدم متوجه نیست و یا اصلاً عملی آن را بگوییم در بین عوام یا متعارف مردم یک کلمات کذب صادر میشود که اصلا مکلف متوجه نیست معمول هست. مثلا مثال بزنم که این بابا حالش خوب بود میگوید سلام رساند کجا سلام رساند و همینطور در تعارف میگید با دوستتان، در خدمت باشم. حضرت عباسی قلباً راضی نیست یک گناهانی است که اینجا که میگوید. هزار نکته باریکتر زمو اینجاست/ نه که هر سروری قلندری داند. شما دفتر دارید معلم هستید یا استاد میاد یه اتاقی هست یک زن نامحرمی میاد شما هیچ جاذبه و کششی در ذهن او و شما نباشد اما خلوت با أجنبیه در یک اتاق حرام است. گناهانی است که ادم توجه اش بالا است. شما الحمد لله در بیبن شما کسی نیست کذب و زبان کاذبی داشته باشد و یا زبان فحش نستجیر بالله که طلبه زبان فحش داشته باشد باید بگوییم صحت سلب دارد غیبت براش صحت سلب دارد که سید طباطبایی بحرالعلوم أول در اتاقی بود از اتاق که بیرون امد در سن یازده سالگی وقتی بیرون آمد دیدم به شدت گریه میکند در این اتاق که بودم مومنینی نشسته بود که راحت غیبت میکردند وای مومنین راحت غیبت بکنند! از دیدن گناه متاثر میشد و گریه میکرد. در مکاشفه سید بن طاووس آمده است که سید یک حاجت اگر میخوایی شب قدر بگو که خدا به تو بدهد.بگو تا خدا بدهد گویا الهام شد برای او. حاجت این شد که میخوام پیش چشم خودم نبینم که گناهی انجام بگیرد. بنابراین اجتناب از معاصی کار مشکلی است.کار آسانس است ولی فقط مراقبت می خواهد. آدم که در فکر مراقبت قرار بگیرد آن آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ .[7] خود مراقبت برای آدم کمک می کند که از گناه اجتناب کند. توفیقات قهری بوجود می آید که آدم گناه نکند. أوجب واجبات توبة است.

نکاتی درباره توبة

فقها بحث کردند که این واجب، واجبِ ارشادی است یا واجب مولوی؟ فرقشان را قبلاً گفتم اما یک نکته اضافه کنید و این است که آنچه به عنوان فرق بین واجب مولوی و ارشادی گفته می شود به عنوان خود مِن حیث الآثار حکم مولوی و حکم ارشادی مِن حیث الآثار. گفته می شود که حکم مولوی باید فائده و أثری داشته باشد که آن فائده و أثر را می توانیم مصلحت اعلام کنیم و آن مصلحت از باب قاعده عدلیه یقینی است ولی تشخیص داده نمی شود. اما حکم ارشادی این است که فائده و مصلحتش معلوم باشد. أثرش مشخص و وجدانی باشد. فائده داشته باشد. در صورتی که فائده داشته باشد و واضح و قابل درک می شود حکم رشادی لذا یک أمری آمد و یک حکمی را اعلام کرد و بعد فائده آن حکم را هم ارشاد کرد از سنخ ارشادی می شود اگر یک حکمی الزاماً اعلام شد ولی به فائده اش اشاره نشد از سنخ مولوی است.

نکته دیگر: آیا حکم ارشادی و حکم مولوی قابل جمع هست یا نیست؟ قبلاً برایتان گفتم که حکم وضعی با حکم تکلیفی قابل جمع هست. می تواند حکم وضعی یک أمر تکلیفی هم رویش بیاید. تقریباً شبیه او اینجاست. یک حکم ارشادی می تواند یک أمر مولوی هم داشته باشد. أمر ارشادی به دو صورت هست 1- فقط خود حکم عقل است 2- أمر صادر از سوی شرع ارشاد به سوی حکم عقل که اینگونه ارشادی را در حقیقت می گوییم اخبار است این انشاء نیست. اما این اگر حکم ارشادی آمده باشد و فائده اش هم اعلام شده باشد، یک امر مولوی دیگر هم از سوی مولا صادر بشود، مانعی ندارد. سیدنالاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید که تنافی بین حکم ارشادی و حکم مولوی وجود ندارد لذا می فرماید که توبه هچنین از سنخ ارشادیات است فائده دارد. فوائد زیاد ولی با آن هم أمر مولوی مؤکدی آمده است.[8]

أمر ارشادی از مِن حیث الصدور با أمر مولوی هم فرق می کند. أمر مولوی اگر با تاکید، با تکرار، با لحن قاطع و جازم بیاید سبقه مولوی به خودش می گیرد. لذا درباره توبه آیات قران و نصوص مؤکداتی دارد که از این مؤکدات و تکرارها ﴿تُوبُوا إِلَی اللَّهِ....﴾ مکرر، نصوص فوق تواتر، از این تاکیدات استفاده می شود که أمر، أمر مولوی است. شما که اشکال کنید که این توبه ساختار ارشادی دارد. فائده اش ذکر شده در برخی از نصوص و فائده اش هم معولم است . عقلاء درک می کنند. عقل درک می کند. می شود ارشادی. می گوییم ارشادی هست اما روی ارشادی بودن مولوی هم جا دارد. فرمایش ایشان هم فرمایش درستی است اما خذالغایات واترک المبادی، تحقیق این است که توبة وجوبش، أمرش ارشادی باشد یا مولوی باشد یک عمل لازم است. الزام قطعی است. بلکه بگوییم الزامی که در توبة آمده است که متن هم فرمود أوجب واجبات در أکثر أعمال بلکه می توانیم بگوییم که شاید در عمل دیگر به این اندازه تاکید نیامده، پس توبه واجب است و وجوبش مولوی و ارشادی یا ارشادی اما نتیجه این شد که وجوب قطعی است و ما این غایت را میگیریم و به مبادی کار نداریم.

اما أصل أدلة دال بر وجوب

یکی از مواردی که می توانیم مثال بزنیم و با ضرس قاطع اعلام کنیم که مدرک اعتبارش در نهایت استحکام هست وجوب توبة است. اعلام می کنیم که التوبة واجبةٌ بالأدلة الأربعة. براساس ادله اربعه توبه واجب است. 1- کتاب که در قرآن مراجعه کنید مکرر در مکرر کلمه﴿توبوا﴾ تکرار شده است که أمر صریح است . ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا﴾[9] و آیات دیگر. 2- سنت. اما در سنت که مراجعه کنیم سیدالحکیم قدس الله نفسه الزکیه می فرماید روایات لاتعد و لاتحصی است. ومن السنة ما لا يحصى.[10] یک منبع را برای شما معرفی کنم. کتاب اصول کافی ج 2 باب توبه. یک باب مستقلی دارد کتاب کافی. نصوص معتبره ای درباره توبه امده است. عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ يُوسُفَ بْنِ أَبِي يَعْقُوبَ بَيَّاعِ الْأَرُزِّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‌ التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ‌ و..... [11] 3- إجماع: فقها کلمه إجماع را که در این رابطه بکار بردند درست است مثل همین سیدالحکیم در همین منبعی که گفتم. علامه حلی در کتاب شرح تجرید در آنجا که بحث از توبه به میان می آید می فرماید توبة هي واجبة بالإجماع.[12] علامه مجلسی در شرح اصول کافی همین باب توبة همین مطلب را می فرماید که توبة، وهي واجبة بالإجماع .[13] تا اینجا ما ادله اربعه را داشتیم اما ادله اربعه یک آیه یک حدیث یک اجماعی که گفته شده باشد اما اینجا آیات مکرر و احادیت فوق تواتر و إجماع هم أجماع أمّة. 4- دلیل چهارم عقل است که دلیل عقلی از برجسته ترین موارد تحسین و تقبیح عقلی ضروری توبة است. پس از اینکه ادم می داند گناه ازش سر زده است یک تحسین عقلی قطعی اعلام می کند که باید توبة کند. اگر توبه نکند مورد تقبیح قطعی عقلی است و گفتیم که حکم عقل کلامی از ادله اربعه فقهی است و نیاز به این ندارد که بگوییم اعتبارش از کجاست. خود آن حکم عقل از حجج شرعیه است و حجتش از سوی شرع مستقیم هست و یک نص دیگری لازم ندارد. قاعده اصل در همه واجبات فوریت است تاخیر و تراخی خلاف اصل است و نیاز به دلیل دارد. اگر یک وجوبی را ثابت کردیم خود وجوب دلالت تضمنی اش فوریت است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo