درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی
1401/10/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/أصالة الإستصحاب /بررسی ادله اعتبار استصحاب از منظر محقق خراسانی
بحث در بارهی ادلهی اعتبار استصحاب از منظور محقق خراسانی:
باید توجه کرد که بحث استصحاب از نظر استدلال جای اصلی اش متن ماست؛ یعنی کفایة الاصول که محقق خراسانی هم نگاهی به رأی و نظر قدما؛ مثل علامه حلی دارد و هم نگاهی به مشهور دارد و هم توجه خاصی به رأی و نظر شیخ انصاری دارد. بنابراین اصلی ترین بحث استدلالی استصحاب در بیان محقق خراسانی آمده است.
در ورودی بحث محقق خراسانی میفرماید: دربارهی حجیت استصحاب آراء فقهاء مختلف است. قول به حجیت آن اطلاقا و قول بهتفصیل بین حجیت استصحاب در شبههی موضوعیه و عدم حجیت آن در شبههی حکمیه و تفصیل بین حجیت استصحاب در صورت شک در رافع و عدم حجیت آن در صورت شک در مقتضی. میفرماید: ذکر اقوال مهم نیست و چیزی که مهم است ذکر ادله و بحث استدلالی در جهت اثبات اعتبار استصحاب است.
محقق خراسانی ادلهی استصحاب را عنوان میفرماید که در شرح این ادله به چهار دلیل تمسک میکند که تقریباً همان تمسک به ادلهی اربعه در اصطلاح اصول میشود که گفته شد در اصول گاهی دلیل عقلی با دلیل عقلائی یکی و متحد اعلام میشود.
عناوین ادله:
۱- دلیل اول اجماع.
۲- دلیل دوم اصل اشتغال.
۳- دلیل سوم سیرهی عقلاء.
۴- دلیل چهارم نصوص باب.
اما دلیل اول که عبارت از اجماع است، نسبت به آن میفرماید: علامه حلی در کتاب مبادی الاصول، ص251 میفرماید: فقهاء اتفاق دارند بر این که اگر یک حکمی در سابق قطعی بود، پس از آن اگر شک در لاحق به وجود بیاید، فقهاء به همان حکم یقینی سابق اعتماد میکنند و آن را متعبر میدانند.
در ادامه علامه حلی مطلب را که در ضمن استدلال به اجماع شرح میدهد، یک وجه دیگری هم از کلام ایشان استفاده میشود.
میفرماید: اگر اخذ بهیقین نشود در مرحلهی بقاء و اخذ به شک بشود؛ یعنی به شک اعتبار قائل شود، نه به بقاء یقین، در این صورت ترجیح بلامرجح است که حکم عقلی میشود؛ بنابراین، این اجماع را که علامه اعلام میکند، اجماع محقّق و محصّل است و مفاد آن اعتبار حالت سابقه؛ یعنی اعتبار استصحاب است.
تنها علامه حلی اعلام اجماع نکرده؛ بلکه محققین دیگر هم این اجماع را ذکر فرمودهاند؛ ولی چون علامه حلی، علامه است به ذکر رأی و نظر او اکتفا میشود.
آنگاه دربارهی اعتبار این اجماع نقدی دارد و میفرماید: این اجماع قابلاعتماد نیست تا این که دلیل بشود برای اعتبار استصحاب؛ برای این که اولاً در حجیت استصحاب مبانی فرق دارد که مبنا حکم عقلاء باشد، نصوص باشد، قاعده ترجیح بلامرجح باشد. پس دربارهی حجیت استصحاب اولاً مبانی مختلف است و در صورت اختلاف مبانی، خود تحقق اجماع از یک قوّت و اعتباری برخوردار نخواهد بود.
ثانیاً اختلافنظر در تحقق اجماع هم وجود دارد؛ اخباریها مطلقاً قائل به حجیت استصحاب نیستند و آن موردی را که دربارهی وضو قائل هستند، به اعتبار نص است، نه به اعتبار استصحاب.
ثالثاً این اجماع که اجماع منقول است، خود اجماع منقول از اعتبار کافی برخوردار نیست؛ علاوه بر این که در تحقق آن هم شک و تردید وجود دارد؛ لذا اجماع در جهت اثبات اعتبار برای استصحاب، قابلاعتماد نخواهد بود. ممکن است به ذهن بیاید که چرا محقق خراسانی اشکال مدرکی بودن را مطرح نکرده، جواب این است که ایشان این اجماع را بر مسلک قبل از خودش مورد نقد قرار میدهد که قبل از او و شیخ انصاری، اجماع مدرکی وجود نداشته است.
دلیل دوم اصل است. دربارهی اصل گفته میشود که یک حکمی را قبلاً یقین داشته باشیم و الآن شک کنیم که آن حکم باز هم در ذمهی ما هست یا نه؟ نسبت به اشتغال ذمه، توجه کنیم. درصورتیکه اشتغال قطعی باشد، رفع اشتغال باید بهصورت قطع صورت گیرد و اگر رفع آن احتمالی بود، آن اشتغال قبلی بر قوت خودش باقی است. این که شنیدهاید قاعدهی اشتغال گاهی با استصحاب هماهنگی دارد، جایش همینجا است که اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد و ساختار آن، ساختار استصحاب است. این صورت دلیل میشود برای اعتبار استصحاب که حالت سابقه بر اساس اصل اشتغال بر قوت خود باقی است و مفاد آن اعتبار استصحاب است.
محقق خرسانی این دلیل را هم کامل نمیداند و میفرماید در اصول تحقیق شده است که اگر امر دائر باشد بین اقل و اکثر و اقل قدر متیقن باشد، نسبت به اکثر مشهور، برائت جاری میشود. ما اینجا یک حکمی را یقین داشته باشیم در مقطع زمانی قبلی و الآن شک میکنیم در مقاطع دیگر هم باقی است یا نه؟ در حقیقت امر دائر میشود بین اقل و اکثر، آن اقل قدر متیقن است و آن اکثر که مرحله بقاء است، مشکوک است و نسبت به آن برائت جاری میشود.
دلیل سوم که بسیار دلیل عمده است، عبارت است از بنای عقلاء. گفته میشود که اگر کسی فحص و تحقیق کند، عقلاء بما هم عقلاء هر امری را که قبلاً یقین داشته باشد در مرحلهی بقاء، به همان یقین قبلی اعتماد و اعتنا میکند، نهتنها عقلاء؛ بلکه حیوانات هم هر موردی را که قبلاً استفاده کرده باشد، به همان حالت سابقه اعتماد میکند؛ مثلاً اسبی که از یک چشمه ساری آب نوشیده است، همان جا را آشنا شده است و هر موقعی تشنه شود همان مسیر را در پیش میگیرد؛ بنابراین میتواند یک امر غریزی باشد و این یک واقعیتی است عملی. درصورتیکه با این قدرت استحکام وجود داشته باشد، میتواند مبنا باشد برای اعتبار استصحاب؛ لذا برای استصحاب این مبنا در کلام محققین هم آمده است.
شرح بنای عقلاء گفته شد و فرق بین آن و سیره عقلاء فرق تعبیری و حیثیتی است که از حیث جریان، سیره گفته میشود و از حیث استقرار، عمل عقلاء، بنای عقلاء گفته میشود.
محقق خراسانی دربارهی بنای عقلاء هم اشکال میکند. اشکالات بسیار دقیق و درعینحال متعدد. میفرماید این بنای عقلاء، بهعنوان یک بنای عقلاء تعبدی ثابت نیست. اگر اشکال شود که بنای عقلاء امر تعبدی، نیست چرا محقق خراسانی چنین فرموده؟ جواب این است که ایشان منظورش این باشد که این بنا، بنای عقلاء معتبر نیست که امضا بشود. در نهایت امر بنای عقلاء هم امضائش تعبدی است و در اثر تقریر معصوم معتبر میشود.
میفرماید: اولاً این بنای عقلاء ممکن است بر اساس رجاء و اطمینان باشد. کسی که یقین سابق دارد، در مرحلهی بقاء، به آن یقین ترتیب اثر میدهد؛ چون رجاء و اطمینان به حالت سابق دارد. اگر گفته شود که رجاء اگر هم باشد، اعتماد به حالت سابق است. جواب این است که اگر اطمینان یا رجاء باشد، خودش یک عنوان مستقلی است و دیگر استصحاب نیست و اطمینان و رجاء مورد اعتماد است، نه استصحاب.
ثانیاً ممکن است بر اساس غفلت باشد که میفرماید در حیوانات به طور اغلب این غفلت است و در انسان احیاناً. حالت ذهنی حیوانات را کسی غیر از خالق آن درک نمیتواند که آنان از روی غفلت میرود یا از روی شعور که شعور در حقیقت مشترک با عقل است و هر دو درک است منتها در مفاهیم و کلیات عقل میشود و درک جزئیات موردنیاز جسمانی و غریزی، شعور میشود. ممکن است حیوانات بر اساس شعور حرکت کنند که درک است. شاید منظور از غفلت، عدم توجه است که حیوانات توجه ندارند و انسان هم گاهی توجه ندارد.
اگر گفته شود که این بنای عقلاء بر اساس ظنی که از دل یقین سابق پا گرفته باشد که یقین سابق و شک در لاحق را داشته باشید، یقین سابق ایجاد ظن به بقاء میکند. این ظن بر بقاء اولاً اگر باشد، باز هم استصحاب نیست و ظن است و ثانیاً ظن بر بقاء هم همیشه نیست و گاهی تردید به وجود میآید و ثالثاً خود این ظن اعتبار ندارد.
در نتیجه سیرهی عقلاء ممکن است یک بنای صوری دیده شود؛ ولی بنیاد آن بر اموری است که اعتبار ندارد؛ لذا برای اثبات اعتبار دربارهی استصحاب از سیرهی عقلاء نمیتوان بهره گرفت.