< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

99/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي /رأی و نظر محقق خراسانی دربارةی دلالت نهی در عبادت و معاملة بر فساد

 

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله و سلام علی عباده الذین الصطفی والصلاة و السّلام علیک یا مولای یا أبا صالح المهدی (عج) و رحمة الله و برکاته

 

رای و نظر محقق خراسانی درباه دلالت نهی در عبادت و معامله بر فساد.

محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه در این مساله بحث مبسوطی دارد و ابتدائاً أموری را به عنوان مقدمات بیان می کند.

أمور مقدماتی

محقق خراسانی 8 أمر را به عنوان أمر مقدماتی بیان می کند و بعد از بیان این هشت أمر آنچه که مورد انتخاب و رأی و نظر ایشان هست اعلام می دارد. این امر با ساده سازی و یک مقدار توضیحات از این قرار است. 1- أمر اول همان فرق بین مساله اجتماع أمر و نهی و مسالة دلالت نهی در عبادت بر فساد. در این رابطه بحث مفصل، آراء مقارنه ای بیان شد که تکرار نکنیم. فقط یک فرق نسبتاً جدیدی از ضمن بیان ایشان استفاده می شود هر چند که آن فرق هم برگشت دارد به فرق جهتی. گفته می شود که مساله اجتماع أمر و نهی یک مساله عقلیه است بلاشبهةٍ. که عقلاً ممکن است اجتماع بین أمر و نهی یا ممکن نیست. جایی برای لفظیت در آن نیست و مساله دلالت نهی در عبادت بر فساد گفته می شود قولی هست که این مساله، مساله لفظیه است. پس یک فرق جدیدی اضافه شد و آن اینکه مساله اجتماع أمر ونهی عقلیة و مساله دلالت نهی در عبادت لفظیة. هر چند این هم برمی گردد به همان فرق جهتی که ماهیت تغییر نمی کند. یک أمر و نهی مقارن یا در کنار هم قرار میگیرند ولی از یک جهت در یک مساله بحث می شود، از جهت دیگر در مساله دیگر. 2- أمر دوم: نوعیت مسالة. می فرماید که دلالت نهی بر فساد که گفته می شود یک مساله لفظیه هست. نه عقلیة.برای اینکه ملاک عقلیه بحث از ملازمة هست که اگر ملازمه بود بین حرمت و فساد یا بین نهی و بطلان و فساد می شود عقلیه. اگر بحث از ملازمه نبود بحث از دلالت خود نهی بر فساد بود می شود لفظیه. می فرماید که آن قولی که گفته می شود دلالت نهی در عبادت لفظیه هست برگرفته از این نکته هست که نظری به ملازمه ندارد. فقط به دلالت خود نهی توجه می کند. از این رو گفته می شود که مساله، مساله لفظیه هست.

اشکال و جواب

اگر اشکال شود که در نهی در عبادات گفته شد که دلالت بر فساد دارد ولی این دلالت بر فساد برگرفته از ملازمه هست. بر این مسالة عقلیه می شود و در عبادات دیگر جایی برای این نیست که بگوییم این مساله صورت لفظیه به خود بگیرد. در جواب می فرماید که هرچند در عبادات ملاک و معیار ملازمه عقلیه گفته شود ولیکن دلالت صیغه نهی بر حرمت أمر قابل انکار نیست. بنابراین می گوییم که دلالت صیغه بر حرمت أعم است از دلالت مطابقی و دلالت التزامی.صیغه نهی بالإلتزام دلالت می کند بر اینکه حرمت که وجود داشت لازمه اش فساد هست. آنجا هم دلالت از ناحیه لفظ می تواند وجود داشته باشد منتهی دلالت التزامی. 3- أمر سوم: می فرماید که در این أمر سوم منظور از نهی، نهی عام و شامل است نه نهی تحریمی فقط که شیخ انصاری فرمود. برای اینکه ملاک و مناط دلالت بر فساد بر نهی تنزیهی هم وجود دارد. ملاک چیست؟ ملاک تنافی است. تنافی بین مقتضای أمر به عبادت و مقتضای نهی ای که وارد شده است. لذا گفته می شود که عبادت مکروهه هم محکوم به صحت نباشد چون ملاک وجود دارد. به تعبیر استادناالعلامه شیخ صدرا باکویی قدس الله نفسه الزکیه در حقیقت تنافی بین محبوبیت و مبغوضیت است و محبوبیت و مغبوضیت قابل جمع نیست لذا نهی تنزیهی هم جا دارد. از این هم عبور می کنیم. می گوییم نهی تنها اختصاص به نهی نفسی ندارد می تواند نهی غیری هم باشد. اشاره به رأی محقق قمی است که فرمودند تهی تبعی مورد بحث نیست. برای اینکه نهی غیری که دو قسم است نهی غیری اصلی و نهی غیری تبعی.نهی غیری اصلی آن است که خود آن نهی در خطاب مورد ارادة مولی قرار گرفته باشد. در حقیقت می شود از مقوله لفظ. مثل اینکه مولی بفرماید لاتصل فی المسجد لوجوبِ إزالة النجاسةِ عنه. این نهی غیری است و منتهی غیری اصلی بخاطر إزالة نجاست نه بخاطر اینکه خودش نماز است. به غیر یعنی بواسطة وجوب إزالة نجاست از مسجد. نهی می شود غیری منتهی غیری اصلی که مورد خطاب و ارادة متکلم واقع می‌شود. اینجا می فرماید همین نهی غیری آن ملاک دلالت بر فساد را دارد که تنافی بود. و اما نهی غیریِ تبعی می فرماید جایی است که خود آن نهی غیری موجب التفات و ارادة نباشد ولی بالتبع خطاب، کلام، استفاده شود. به اصطلاح می فرماید نهی غیری تبعی از مقوله معناست. از مقوله لفظ نیست مثل اینکه مولی بگوید لاتصلِّ مع الوضوء عندالخطر یا عندالضرر. در اینجا خطاب به صلات هست و اراده مستقلی به عدم وضوء تعلق نگرفته است. اراده مستقل به صلات هست ولی عدم وضوء و نهی از وضوء به طبع این نهی استفاده می شود. فرض کنید التفاتی بهش صورت نگرفته، این صورت از نهی، نهی غیری تبعی است و اینجا هر چند این نهی از مقوله معناست. لاتتوضأ اینجا نیست. آنجا لإزالة النجاسة بود و اینجا لاتتوضأ نیست. نهی مستقل به این أمر غیری تعلق نگرفته اما از معنا استفاده می شود، از ضمن نهی از خود صلات استفاده می شود و از مقوله معناست. در این صورت می فرماید باز هم این نهی تاثیرگذار است و آن ملاک را دارد. تنافی را دارد. چطوری؟ این دلالت بر حرت دارد و حرمت خودش ملازم با فساد هست که می شود تنافی باصحت. 4- أمر چهارم: بیان ماهیت عبادت در تعلق نهی یا تعیین معنای عبادت در تعلق نهی. گفته می شود که آن تعاریفی که گفته شد که عبادت نیاز به نیت داشت که محقق قمی گفته بود یاأمر لأجل بک که شیخ انصاری فرموده بود، آن تعاریف، تعاریف کاملی نیست و نقض و طردی ندارد و اشکالاتی بر آن تعاریف آمده است. آن تعاریف قابل التزام نیست ولیکن می فرماید تمامی آن اشکالات اساس درستی ندارد. چرا؟ می فرماید این اشکالات اساس درستی ندارد زیرا اشکالات وقتی جا دارد که تعریف، تعریف حقیقی باشد نه تعریف لفظی و شرح الاسم. که بیان محقق خراسانی خلاف مشهور است. مشهور لفظی و شرح الاسمی فرق دارد ولی ایشان دوتا را یکی می کند. و اما می فرماید که معنای عبادت در حقیقت یعنی بماهوالواقع، طبق واقع باید اعلام کنیم و بیان کنیم. آنچه که واقع است عبادت این است که بوسیله آن تقرب به عمل بیاید. عمل قربی. این عبادت است. و این عمل قربی به دو قسم است. 1- عملی که نیاز به أمر ندارد و ذاتاً خودش یک عمل قربی است مثل سجود و رکوع و ذکرالله. اینها عمل قری ذاتی است. أمر نداشته باشد نیازی به أمر نداریم. قربی است.2- قسم دوم از عبادت عملی است که أمری از سوی شرع آمده است که این عمل را تعبداً و تقرب إلی الله انجام بدهید مثل صلاة و صوم. پس عبادت معنایش به طور واضح و واقعی این است که لباً و واقعاً این است که گفته شد اما آن تعاریفی هم که شده است عیبی ندارد که یک وصفی از عبادت بیان شده است که ما مضایقه نمیکنیم.

اشکال و جواب در معنای عبادت

نکته ای را هم در این معنای عبادت به اصطلاح توضیح می دهد یا اشکالی را جواب می دهد که در متن چیزی مشهود نیست به آن صورت، ولی از ضمن بیان استفاده می شود و افاضات و بیانات اساتید. کأنما اینجا سوالی پیش می‌آید که اگر عبادت أمر داشته باشد می گویید دلالت نهی در عبادت. اگر أمر داشته باشد جایی برای ورود نهی نیست پس چطور میگویید که أمر دارد و نهی آمد. چنین چیزی ممکن نیست. و در جواب می فرماید که عبادت دو قسم است. در قسم اول خود عبادت ذاتی است. أمر نمی خواهد. بدون أمر. پس أمری نیست که شما اشکال کنید با وجود أمر ورود نهی جا ندارد. سجود إلی الله به حسب ذات عبادت است بدون أمر. و در قسم اول اشکال وارد نیست اما در قسم دوم مثل صلات و صوم که نهی شده است که نماز نخوان ایام عادت یا روزه نگیر روز عیدین. این نهی ها به چه وجهی وارد شده است؟ جواب می فرماید که در این دو صورت که نهی آمده است أمر در مثل چنین موادردی فعلیت ندارد. أمر در مرحله اقتضا هست نسبت به صوم عیدین و صلات در حال مان اما فعلیت ندارد پس أمر فعلی مانع از ورود نهی است نه أمر اقتضائی و شأنی.

5- أمر پنجم: بیان ماهیت معامله. درباره ماهیت معامله هم می فرماید که معامله در حقیقت دو قسم است. 1- معامله ای که اتصاف به صحت و فساد دارد مثل عقود و ایقاعات و غیرها که إحیاء و حیازة و امثال ذلک باشد و این قسم اول مورد بحث قرار می گیرد. چرا؟ چون قابلیت برای صحت و فساد دارد. نهی نیامده است صحیح است. نهی آمده باشد ممکن است موجب فساد بشود. قابلیت بحث وجود دارد. 2- اما قسم دوم از معاملات مواردی است که قابلیت صحت و فساد ندارد مثل زمانات، مثل غصب، اتلاف، ید و غیرها. اینها اگر نهی ای بیاید و یا نیاید حالت یکی است. غصب، غصب است. اتلاف، اتلاف است. نهی بیاید یا نیاید. تغییری و تاثیری ایجاد نمی کند. لذا بحث در این قسم بحثی از صحت و فساد زمینه ندارد. بحثی از بررسی دلالت نهی در معامله بر فساد هم اصلاً زمینه نخواهد داشت. بنابراین آن قسمی که مورد بحث ما قرار میگیرد معاملاتی است که اتصاف به صحت و فساد دارد. 6- أمر ششم: بیان مقصود از صحت و فساد. که در مقدماتی که شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه فرموده بودند این مطالب بوده است که کفایة ناظر به رسائل و مطارح است. می فرماید که صحت و فساد که گفته می شود أمرانِ اضافیان. صحت و فساد أمر اضافی است اما یک معنای اصلی دارد صحت و یک معنای اصطلاحی دارد. معنای اصلی صحت لغتاً و عرفاً تمامیت است. صحت یعنی تمامیت و فساد یعنی غیرتمامیت. یک معنای اصطلاحی دارد. اصطلاح متککلمین و فقهاء و محدثین و أهل بیان و بدیع و هر کدام اصطللاحی دارد درباره صحت و فساد بنابراین صحت و فساد در این اصطلاحات اضافی است. چطوری اضافیست؟ یعنی نسبت به آن غرضی که اهل اصطلاح در نظر دارد عمل می شود صحیح و ممکن است در اصطلاح دیگر صحیح نباشد مثلاً اگر بگوییم که صحت یک عبادت در اصطلاح شرعی عبارت از این است که قصد قربت باید وجود داشته باشد. این غرض و ملاک شد برای صحت. اما در اصطلاح و ادب و بلاغت یک صلات صحیح با یک قرائتی یک تکبیری مثلاً الان صعودی ها پیش نمازهاشون قاریان هستند و دیگر کاری به عدالت و تقوا و اینها وجود ندارد. یک قرائت درست تجویدی یک صلات صحیح است و همینطور. بنابراین می فرماید که صحت و فساد امران اضافیان هستند و حقیقت صحت همان است که گفتیم لذا استادناالعلامة شیخ صدرا باکویی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که اصلاً صحت به قول مطلق واقع ندارد یعنی یک جایی که صحت به معنای مطلق بگیریم حتماً یک نقصی در جای دیگر دارد لذا می شود اضافی مثل صلات قصر برای مسافر بالإضافه به مسافر صحیح است. صلات قصر نسبت به غیر مسافر باطل است. اضافی می شود و نسبی.

مساله جعل شرعی درباره صحت و فساد

تتمه: درباره احکام گفته می شود که همانطور که احکام تکلیفیه خمسه است احکام وضعیه هم گفته می‌شود که پنچ تاست.احکام خمسة تکلیفیة و احکام وضعیه خمسة که عبارت است از صحت و فساد و سببیت و شرطیت و مانعیت.این حرفی است مشهور. استادناالعلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه می فرماید این قولی که گفته می شود که احکام وضعیه مثل احکام تکلیفیه پنج تا هست قابل التزام نیست. این حصر، حصر حقیقی نیست شاید حصر غالبی است برای اینکه ملاک تکلیفیه و وضعیه این است که اگر یک حکم از سوی شرع مستقیماً جعل بشود می شود تکلیفیه و اگر مستقیماً از سوی شرع جعل نشود و دارای واقعیت باشد می شود وضعی و بعد می فرماید که درباره صحت و تعلق جعل شرعی به آن از منظور متکلمین و فقهاء باید بررسی بشود. از منظور متکلمین صحت، انتزاعی است و از منظور فقهاء دو قسم است هم قسم اول عقلی یک أمر عقلی است و هم قسم دوم یک أمر شرعی است. توضیح مطلب فردا انشالله.

سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo