درس خارج فقه استاد سید مهدی نقیبی
98/12/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر به معروف و نهی از منکر/ ترتیب بین مراتب/ تطبیق با روایات
بحث در مورد مراتب امر به معروف و نهی از منکر بود. فقها برای امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله ذکر کردند. مرتبه اولی، انکار به قلب. مرتبه ثانیه انکار به لسان. و مرتبه ثالثه انکار به ید.
برخی گفتند این مراتب سه گانهای که فقها ذکر کردهاند با آنچه از اخبار و روایات استفاده میشود منطبق نیست. روایات مراتب را به نحو دیگری ذکر کردهاند. البته تعابیری که در اخبار آمده متفاوت است. در برخی روایات تعبیر به گونهای است که با ترتیب فقها مطابقت دارد. مثل روایت امام باقر علیه السلام که فرمودند: «فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ»انکار به قلب داشته باشد، تذکر به لسان داشته باشید و به آنها سیلی بزنید (از این تعبیر به انکار بالید تعبیر میشود) و در مسیر خدا از سرزنش، سرزنش کنندهها نترسید.
در مورد «وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ»، برخی این تعبیر را قرینهای دانستند که «فانکرو بقلوبکم» گفتند صرفا آنچه که در قلب و دل است نیست که عبارت باشد از ناراحتی که مؤمن از تحقق گناه دارد. این خودش دو حالت دارد که در حالت اول، این ناراحتی فقط درحد کراهت و ناراحتی قلبی میماند همراه با مبرز و مظهری نیست. فقط در قلبش ناراحت است چرا این گناه اتفاق افتاد. ولی در حالت دوم، ناراحتی قلبی، ضمیمه یک فعل از افعال شخص میشود. مانند آنکه رو ترش میکند. اخم میکند. روی بر میگرداند. در کدام حالت لومه لائم (سرزنش سرزنش کنندگان) را به دنبال دارد؟ در حالت اول که ناراحتی فقط در قلب شماست و به کسی اظهار نکردید لومه لائم در پی ندارد. چرا که کسی اطلاعی ندارد از آنچه در قلب شما میگذرد که بخواهد شما را سرزنش کنند. بلکه این تعبیر با حالت دوم تناسب دارد. که به نحوی ما فی الضمیر خود را اظهار کند و روی ترش کند و اخم کند. وقتی شما نشان دادید که در قبال معصیت ناراحت هستید آنجاست که شما را سرزنش میکنند. مثلاً میگویند این آقا چه اخلاق بدی دارد که با هیچ کس نمیسازد. لذا اگر بخواهیم عبارت لا تخافوا لومه لائم را قید هر سه بدانیم در ارتباط با فانکروا بقلوبکم باید این طور تعبیر شود که انکار بالقلبی که با مبرز و مظهری همراه باشد. پس آنچه مدنظر است انکار قلبی همراه با عکسالعملی باشد. که این خود از مراتب انکار قلبی است.
با این حساب انکار بالقلب با این شکل، از مراتب امر و نهی به شمار میرود. اما اگر صرفاً در قلب ناراحت است و بدون آنکه ناراحتی خود را اظهار نماید این امر حداقل ایمان است که شخص از خوبیها خوشحال و از بدیها ناراحت است. یعنی همان بحث حب معروف و بغض منکر.
برخی یک بحث دیگری هم داشتند که قیدی که در آخر جمله (عمومات) ذکر میشود آیا باید بزنیم به همه موارد قبل، یا صرفاً باید به مورد آخر قید را برگردانیم؟ در این جا بنا بر آن است که لا تخافوا لومه لائم به هر سه مورد قبل برگردانیم.
البته ممکن است کسی بگوید در صفات و استثنایی که عقیب عمومات میآمد تخصیص نسبت به عام اول در اینجا اصلاً معنا ندارد. لذا میگوید که به عام اول کاری ندارد. مثال: کسی بگوید اکرم العلما، جالس الحکما، اعطی الفقرا، الا الفساق منهم. در این جا میشود تخصیص را به هر سه عام زد. چرا که در هر سه دسته فقرا، علما و حکما، فاسق وجود دارد. اما اگر در آخر عبارت بالا بگوید الا الجهال منهم. در این صورت این قید را نمیتوان به علما زد. حالا اگر کسی بگوید و لاتخافوا فی الله لومه لائم، به اولی (فانکروا بقلوبکم) کاری ندارد.
پاسخ: اگر این گونه بگوییم لاتخافوا به فانکروا بقلوبکم بر نمیگردد، این انکار فقط نقطه ایمان است و از مراتب امر و نهی محسوب نمیشود. لذا این تعبیر شما با این اشکال مواجه است. در نهی از منکر کثیراً همراه با سرزنش است. مثلا میگوید شما با بقیه چکار دارید؟ در کار بقیه دخالت نکنید. جلوی اختلاسها را بگیرید. غالباً نهی از منکرها و امر به معروف همراه با سرزنش است. آن زمان که نهی از منکر آشکار میشود و دیگران هم با خبر میشوند در آن زمان میشود لومه لائم که با سرزنش همراه است. و اگر بخواهد مربوط شود به بحث امر به معروف و نهی از منکر و لومه لائم هم صدق کند باید با مبرز و مظهر همراه باشد.
تا اینجا تنافی بین آنچه فقها فرمودند و از آنچه از روایات استفاده میشود وجود ندارد.
سؤال: روایات معمولاً نقل به معنا میشوند. ممکن است با این وجود از ترتیب مذکور در روایات استفاده نماییم؟
پاسخ: باید نقل به مضمون را باید ثابت کنید. روایات امر و نهی کثیر است.
«وَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ»
تا حضرت فرمود با بدنتان جهاد کنید.
اشکال: ممکن است کسی بگوید آنچه در مراتب ثالثه بود در مراتب امر به معروف، امام آن را اول ذکر کرد. از این جمله چنین استفاده می شود که آنچه از شما می خواهند جهاد به ابدان است. جهاد به ابدان مرتبه اولی است که امام از شما میخواهد. شما گفتید که این در مرحله آخر است.
پاسخ: در پاسخ میگوییم که این مربوط به جهاد است. و جهاد حساب خود را دارد. در جنگ آنچه تجسم دارد جهاد با بدن است. از این برداشت نمیشود که زمانی که منکری رخ داد وظیفه اول شما قتل و ضرب و شتم افراد عاصی باشد. این مورد، مورد جهاد است. بحث تناسب حکم و موضوع مطرح است. در بحث جهاد از انکار بالقلب بیان نمیشود. این عبارت فجاهدوا با این ترتیب که فقها فرمودند تنافی ندارد بلکه در جهاد با ابدان سرو کار داریم.
«وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ»؛ و البته شما باید با کسانی که در جنگ با شما هستند مبغوض بدارید. و یک ارتباطی است بین جهاد به ابدان و مبغوضیت به قلوب. در جهاد دفاعی و ابتدایی چه زمانی انسان تهیؤ است تا با دشمنان جهاد نماید؟ زمانی که انسان آنها را مبغوض داشته باشد و آنها در دلش مبغوض باشند و الا اگر در درون حسی نباشد معلوم نیست این جهاد بیرونی انجام شود. و بر این اساس این روایت ظاهرا با آن ترتیبی که فقها گفتهاند تنافی ندارد.
البته بین جهاد و امر و نهی ارتباطی است و امر و نهی مرتبه خفیف امر و نهی است. اگر متعظ شدند لاسبیل علیهم اما اگر متعظ نشدند با آنان جهاد نمایید. مانند آن گونه که امام حسین عمل کردند. ابتدا آنان را نصیحت نمود. خطبه خواند و وقتی نپذیرفتند امام با آنان وارد جهاد شد.
سند روایت: احمد بن محمد بن خالد بن برقی از برخی از اصحاب روایت میکند اما این بعض اصحاب معلوم نیستند. جناب برقی معمولا از ضعفاً نقل میکنند. بعلاوه یکی از اصحاب روایت قاضی مرو و حشر بن عبدالله است که نه توثیق دارد نه جرح. نوعا آقایان سند این روایت را قبول ندارند.
البته تجمیع قراین مهم است یعنی ما چندین قرینه و روایات را کنار هم گذاشته و به این برسیم که این کلام صادر از معصوم است و محتوا هم را تصدیق می کنند. حتی اگر روایت تضعیف شده باشد. لذا این روایت را نمیتوان به تنهایی در نظر گرفت. البته مضمون این روایت را میتوان کنار سایر روایات قرار داد. اگر همه اینها را کنار هم قرار داریم ما به این نتیجه میرسیم که این خبر از معصوم صادر شده و آن حجت است.
ما میگوییم این کلام صادره از معصوم است از کجا متوجه شدیم؟ از وثاقت صدوری، و امور متعدد دیگر. هر کدام به تنهایی حجت نیست. اما وقتی قرائن متعدد را کنار هم بگذاریم نمیتوانیم آن را کنار گذاشت. البته با لحاظ این نکته که ضم به لا حجت با لاحجت موجب حجیت نمیگردد. در مورد مراتب امر و نهی نیز گفتیم که این یک مطلب عقلی است. که عقل میگوید باید اسهل و فالاسهل را انتخاب نمود.