< فهرست دروس

 

موضوع: اسرار آفرينش انسان/ خلق جسمانی اهل بیت(ع) ۲/ حضور بر بالین محتضرین،معراج جسمانی ،ویژگی ولادت،حیات و ممات معصومین

مقدمه

بحمدلله موفق شدیم که بعد از گذراندن مقدماتی در فهم اسرار معارف شیعه موضوع معرفت و نورانیت اهل بیت عصمت و طهارت که همان شناخت کیفیت روحانیت آنها بود را به اجمال در دو جلسه مطرح کنیم و بعد به اسرار آفرینش در موضوع جسمانیت اهل بیت عصمت و طهارت رسیدیم.

در جلسه قبل بیان شد که طبق احادیث شریفی که ذکر شده است در این باب ، اساسا جنس جسم اهل بیت با آنچه ما در خیال خودمان داشتیم متفاوت است و در روایات به صراحت فرمودند جنس جسم ائمه از جنس روح شیعیان است.

بعد از این وارد شدیم به این که روح مجرد است پس این از قبیل به شکل درآمدن سایر اصناف از مجردات است مثل ملائکه که در قرآن مکرر آمده که ملائکه به شکل انسان میتوانند در بیایند خب این هم یک نورانیت فوق العاده است که در قالب جسمانی ما آن را رویت میکنیم و این جسمانیت آنقدر شریف است که خود از جنس روح است.

معراج پیامبر روحانی بود یا جسمانی؟

یکی از مباحثی که امروز مطرح هست و یکی از اختلافات ما و اهل سنت این هست که آیامعراج حضرت رسول خدا جسمانی بوده است یا روحانی؟ روح حضرت رسول خدا به معراج رفت یاجسمشان؟ اهل سنت اساسا میگویند معراج یک خوابی بود و میگویند حضرت پیغمبر خوابیده بودند و خواب دیدند که رفته اند به معراج و بر همین اساس هم در آن رویای صادقه ای که داشتند مطالبی را دیدند و بعدا آمدند به عنوان سفر معراج نقل کردند و ما هم به عنوان معراج پیغمبر میدانیم بر همین اساس هم آیه نازل شد که ﴿سبحان الذی اسری بعبده لیله من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی﴾[1] این کجا اتفاق افتاد و حضرت کجا بودند؟ مثلا در مسجد الحرام خوابیده بودند روحشان این حرکت را داشت!

از این خوابها ما هم می بینیم، مومنین هم می بینند. این که نمیشود معجزه و آیه برایش نازل نمیشود! البته این تنها نیست مثلا در موضوع اینکه چرا ما نماز میخوانیم و علت اینکه نماز به این شکل تشریع شد میگویند این خوابی بود که عبید ابن کعب دید آمد برای پیغمبر تعریف کرد و حضرت رسول خدا خوششان آمد و گفتند خوب است از فردا همگی اینجوری نماز میخوانیم! این شد حرف ؟ خیلی عجیب است یعنی اصلا اساس این مذهب بر خواب است! می پرسیم اذان و اقامه چگونه درست شد؟ میگویند این خواب را خلیفه دوم دید! خلیفه دوم خواب دید که اینجوری اذان بگوییم و اذان تشریع شد! نظام دینی که بخواهد بر اساس خواب درست شود که نمی شود!

آن هم نه خواب رسول خدا ، بلکه بعضی جاها بقیه کمک میکنند و یک خوابی می بینند و خاطره ای تعریف میکنند و بعد وارد دین میشود! خواب های ما چرا هرز رفت؟ خوابهای ما را هم بگیرید و چندتا را وارد کنید! دیگران نبودند؟ این مدل صحبت کردن واقعا تنش زا اس و کسانی که گمان میکنند اعتقادات ما اینجور به دست آمده نمی توانند زیر بار آن بروند.

یک شبهه علمی هم در اینجا وجود دارد که در علم فیزیک بحث میکنند که اگر شما یک شی را داشته باشید و این را بتوانید به سرعت نور برسانید این تبدیل به انرژی میشود یعنی از حالت جسمانیت خارج میشود. شبهه کردند که اگر حضرت رسول خدا می خواستند با جسمشان به معراج بروند ، یعنی بروند فوق آسمان هفتم آن هم طی یک شب و برگردند و کلی هم خاطره تعریف کنند و در بین راه با ملائک مختلف صحبت کنند این وقت زیادی میگیرد! و به نظر می آید در طی مسافت حضرت وقتی نگذاشتند و زمانشان به خاطر صحبت در بین مسیر صرف شد و به صراحت در ادعیه ما و هم در احادیث ما وجود دارد که ذکر بحث معراج را میکنند و میگویند که فاصله زمینی بین مسجد الحرام تا مسجدالاقصی را یک حرکت افقی و از مسجد الاقصی به سوی آسمان هفتم عمودی حرکت میکنند.

این خیلی روشن است؛ کلمه براق را خیلی شنیده ایم. همان مرکب حضرت بود که از مسجد الحرام ایشان را رساندند تا مسجدالاقصی. اگر قرار باشد که طی مسافت نکرده باشند که اینطوری نمیشود. حتی حضرت برخی از منازل راه را توضیح دادند. حتی در برگشتشان صحبت کردند و گفتند به این نشانه که مثلا کاروان فلان قریش فلان جاست. یعنی من این را دیدم، جسم من بود. جواب تمام این شبهات با این مطلب علمی که ما از دیروز در بیان مطلبش هستیم روشن میشود و آن هم این است که وقتی جسم حضرت از جنس روح مومنین هست یعنی تجرد دارد و در قالب مکان میتواند باشد و اگر نخواست میتواند نباشد. اینطور که شد نیازی به این حرفها نیست. او خودش جنسا از فوق انرژی است مبدا انرژی است. چطور ممکن است اینطور سوالات برایتان پیش بیاید وقتی این را بدانید؟ وقتی ندانید صد تا سوال از این عجیب تر ممکن است برای انسان پیش بیاید. لذا ببینید این بحث اصلا درست نیست. در ابتدای دعای ندبه که پیامبران را نقل می کنند و می رسند به رسول خدا که می خواهند بگویند شرایطشان چگونه بود میفرمایند سَخَّرْتَ لَهُ اَلْبُرَاقَ[2] براق همان مرکبی است که از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی در اختیار ایشان قرار دادند.

می رسیم سراغ جمله بعدی که می فرمایند: عرجت بروحه الی السما[3] یعنی روح او را به آسمان بردیم. آقایان آمدند وارد شدند گفتند اگر اینطور باشد که روح حضرت به معراج رفته است پس جسم حضرت نبوده است ، بعضی ها سعی کردند این مطلب را درست بکنند و اینطور بگویند که این را به واسطه شرافت میگویند یعنی بین جسم و روح که بوده است ، روح شریف تر است یا جسم؟ چون روح شریف تر است گفته اند عرجت بروحه و مسائل مختلف دیگری که سعی کردند بیانش کنند. اما در داستان تشرف به حضرت ولی عصر ، کسی بود خدمت حضرت دعای ندبه میخواند رسید به اینجا عرض کرد و عرجت بروحه حضرت فرمودند اصلاح کن. عرجت به... خود حضرت رفتند نه روح حضرت. در مفاتیح هم نگاه کنید در پرانتز عرجت به نوشته شده است یعنی خود حضرت رفتند این مسئله حل است دیگر. وقتی این نسخه بدل وجود دارد و این داستان تشرف هم وجود دارد دیگر انسان جای شبهه ای برایش باقی نمی ماند.

حضرت نیازی نبوده است که به روحشان بالا بروند ، جنسیت جسمانیتشان در شرایطی هست که رفتنشان به آنجا که تبدیل به انرژی نمی شود بلکه خودش فوق انرژی است. بحث های علمی را هم اینگونه جواب میدهیم.

نکته بعدی که میخواهیم عرض کنیم این هست که در روایات گاهی وقت ها ذکر شده که ائمه اطهار علیهم السلام در یک لحظه در چند جا حضور داشتند. خب اگر بخواهید به عنوان یک جسم ﴿انا بشر مثلکم﴾[4] به معنایی که امروز قبول داریم باشد که این میشود غلو. حضرت بالاخره یا خانه زید است یا خانه عمر. نمیشود همان شب هر دو جا باشد. میشود؟ یعنی حضور حضرات معصومین علیهم السلام در یک لحظه در چند جا قطعا میشود غلو با این دیدگاه. مگر اینکه دیدگاه را عوض کنیم و بگوییم جسمانیتشان فرق میکند ، عین روحانیت ماست. چطور روح یک انسان مومن میتواند در همه جا حضور داشته باشد؟ به خاطر آن احاطه وجودی است که دارد که از زمان و مکان بیرون است. در همه زمانها هست دیگر زمان گذشته و حال و آینده برای او ترجمه نشده است. نرم افزارش اصلا زمان را متوجه نمیشود، پیر نمیشود، مکان را متوجه نمی شود.

چطور ممکن است حضرات در چند جا باشند؟ جوابش در همین نکته جنس جسم ائمه است به علاوه دقت کنید در داستان های تشرف به محضر حضرت صاحب الزمان گاهی میگوید من حضرت را دیدم به این قیافه و یکی میگوید من دیدم به آن قیافه! بالاخره قیافه حضرت کدوم است؟ جالب این است که هم ایشان و هم دیگری در یک ساعت دیده اند منتهی در دو مکان مختلف و به دو قیافه و گاهی وقت ها به دو سن و سال و با دو نوع لباس مختلف! چه طور قابل توجیه است؟

وقتی که جسمانیت در گرو بعضی از این گرفتاری ها نباشد این مسئله خیلی عادی است. جالب این است که ما در ذهن خودمان و عقیده خودمان این مطلب را قبول داریم یعنی وقتی که می نشینیم پای دعا و یک گرفتاری برایمان درست شده است میدانیم که دیگران هم در آن لحظه دارند در جایی دیگر دعا میخوانند و همه میگویند یا صاحب الزمان ، اما به امید اینکه بیایند ما را نجات بدهند میگوییم. کاری هم به قیافه و شکل و شمایل نداریم ، کار نداریم که با اسب می آیند یا پیاده یا با ماشین! ما فقط میدانیم که میتوانند بیایند. ولی وقتی پای استدلال می آید وسط نمیتوانیم این را بیان کنیم که چجوری ممکن است این. مبنای علمی اش این است.

حضورجسمانی اهل بیت در چند مکان

در زندگی حضرت امیرالمونین علی علیه السلام نقل شده حضرت در یک شب در چندین مکان بودند و دیده هم می شدند و فردا می آمدند و نقل هم میکردند. این محدودیت جسمانی را باید از ایشان برداریم.

یک شبهه دیگری شده است و بعضی میگویند این روایت و معجزات دروغ است و بعضی می گویند درست است و می خواهند درستش بکنند یک جوری و این روایاتی است که درباره جنگهای امیرالمونین است و مکرر وارد شده است که دو تا را امروز عرض میکنم.

میخواهیم بینش و اعتقادات ما درست شود و با دلیل باشد که حضرت امیرالمؤمنین که در جنگ وارد می شدند تعداد زیادی از نفرات بعد از جنگ خاطره تعریف میکردند و همه آنها می گفتند من به دست حضرت اسیر شدم ، من به دست حضرت زخمی شدم ، من از ترس حضرت فرار کردم! افراد زیادی که گاهی تا بیست هزار نفر در یک جنگ در یک لحظه فرار کردند! وقتی می پرسیدند چرا فرار کردی می گفتند علی همه را رها کرده بود و مرا دنبال میکرد! کسی که همه ابطال عرب را کشته است من چکار کنم از دست او؟ باید فرار میکردم ، من عذرم موجه بود! میگویند قبول! چرا شما فرار کردی؟ میگوید این دروغ میگوید علی دنبال من بود! در کتاب شریف مدینه المعاجز جلد اول معجزه ای را نقل کردند از حضرت امیر به این عنوان که در عیون المعجزات سندش را نقل کردند از عبدلله بن عباس که نقل کرده است از جنگ صفین.

معجزه ای از امیرالمومنین در جنگ صفین:

وقتی که دو لشکر امیرالمونین و معاویه روبه روی هم قرار گرفتند معاویه برگ برنده ای رو کرد که همه ترسیدند آن چه چیزی بود؟ یک گردان که خاص بودند را پیدا کرد و لشکری آورده بود بیست هزار نفره که همه سوار بر اسب و خودشان و اسب هایشان پوشیده از زره بودند و تنها جایی از بدنشان که زره نداشت چشم هایشان بود. اصحاب امیرالمونین وقتی در جنگ صفین آمدند و جلو اینها قرار گرفتند ترسیدند. حضرت امیر متوجه شدند و شروع کردند به صحبت کردند ابن عباس وقتی میخواهد این را نقل کند به وجد در می آید و جمله ای میگوید که عجیب است! میگوید عقمت النساء أن يأتين بمثل عليّ بن أبي طالب[5] ! زنها عقیم شدند از اینکه بخواهند بچه ای را به دنیا بیاورند که شبیه امیرالمونین باشد! بعد داستان را شروع میکنند و میگویند حضرت امیر وقتی این حالت رادیدند ایستادند رو به طرف لشکر خودشان خطابشان کردند مالکم من اهل العراق! چه شده ای لشکریان من از اهل عراق! چرا ترسیده اید؟ اینها ترسی ندارند، بلند شوید بروید سراغشان! اینها می ترسیدند و می گفتند برویم جلو که میکشند ما را! حضرت خودشان حمله کردند و یاران دشمن فرار کردند! شکست خوردند و عقب رفتند. پیش معاویه که رفتند معاویه می پرسد چرا فرار کردید؟ از هر کدامشان که سوال می شد می گفتند امیرالمونین علی پشت سر من بود و آمده بود که من را بکشد ، من هم فرار کردم . خلاصه خیلی ناراحت شد معاویه از این کاری که صورت گرفته بود و آخرش به اینها خطاب کرد که ويلكم إنّ عليّا لواحد، كيف كان وراء جماعة متفرّقين[6] ! علی یکی است شما دیوانه اید. چگونه میشود پشت سر بیست هزار نفر یک علی باشد؟ چه جوری ممکن است پشت سر بیست هزار نفر که هرکدامشان از یک راهی فرار میکند یک علی باشد؟ این که نمی شود!

در حدیث دیگری در موضوع جنگ خندق دارد که مرحوم شیخ رجب بُرسی در کتابش نقل کرده اند که از مقداد نقل شده است که حضرت امیر المومنین در جنگ خندق که عمربن عبدود را به درک واصل کرد ، بعد ایستادند لب خندق و شمشیرشان را تمیز میکردند! و آن خون هایی که روی شمشیر بود را پخش می کردند به هوا به این طرف و آن طرف و تمام آن ها فرار می کردند! بعد مقداد می فرمایند: و هو خلفَ الکلُّ مِنهم یحسد هم بسیفِ و هو فی مکانِه لم یبره[7] . آن ها که می دیدند ، حضرت امیر المومنین پشت سر تمام دشمنان حضور داشتند و این ها را می کشد ، حال اینکه ما می دیدیم حضرت همانجا ایستاده و شمشیرشان را پاک میکنند! لم یبره یعنی دائماً. اصلا از سر جایشان تکان هم نخوردند!

حالا این روایت را چکار کنیم؟ بگوییم سندش ضعیف است؟! بگوییم غلّو هست؟ بگوییم اصلا نمی شود؟ یا اینکه بیاییم سطح معلومات خودمان را بالا ببریم و اعتقادات خودمان را اصلاح بکنیم؟ هرچه که نفهمیدیم را بگوئیم دروغ است؟ اینطوری که خیلی دینداری راحت است و دین دیگر صاحب سرّی نیست. سرّی وجود ندارد در چنین دینی که هرجایش که با عقل ما جور در نیامد ما بگوییم یا دروغ است یا غلّو است! اینها برداشته اند و اسطوره‌ سازی کردند! واقعا این صلاح نیست که یک مومن این صحبت را بکند. وقتی که انسان فهمید و تفکر کرد و این ها را هضم کرد بعدش خیلی از چیزها برایش جالب می شود به جای اینکه بگوییم که دروغ است میگوید نه! اصلا باید همینطور باشد و غیر از این باشد نمی شود.

جالب است که بدانید این بحث جسمانیت اهل بیت عصمت و طهارت را خود مرحوم صفّار قمی که عرض کردیم از اصحاب امام عسکری علیه السلام هستند ، وقتی باب نهم از جزء اول کتابشان را تدوین میکنند میگویند این باب را من تدوین کردم و روایت بسیاری را آوردند و در آن جا نقل کردند و میگویند که یکی از دلایلش که میخواهم خلق جسمانی اهل بیت عصمت و طهارت را برایتان بگویم این است که شما شبهه غلّو از ذهنتان برود! غلّو یعنی یک چیزی که قد و قواره اش کوچک است ما بیاییم این رو به اندازه این سالن بزرگش کنیم ، هی اسطوره سازی کنیم ، بی خودی تعریف کنیم! واقعا چه کسی توانست که ائمه را بشناسد تا بتواند بیشتر بگوید؟ تنها جمله و تنها کلمه ای که اهل بیت عصمت و طهارت در باب غلّو دارند این هست که یک وقتی شما اشتباه کنی بیایی بگویی من خدا هستم ، همین! غیر از این هرچی بخواهید بگوئید اگر ما را بنده خدا دانستید هر قدرتی که منسوب به ما بکنید هیچ اشکالی ندارد چون محل تجلی قدرت های الهی است چه چیزی را شما میتوانید تصویر بکنید در ذهنتان که از قدرت خدا بیشتر باشد بعد بشود غلّو؟ مگر اینکه بگوییم این خداست. میگوید این یک کلمه را نگو! بگو این بنده خداست هر چیزی از خوبی ها دلت میخواهد بگو. هیچ وقت به ما نمی رسید تا بخواهید غلّو انجام بدهید.

چند نکته از مویدات بحث:

چند نکته ظریف را عرض میکنم ان شا الله که در زندگی مان به درد بخورد و ان شاء الله دعا کنید برای فرج مولا و حضرت صاحب الزمان.

نکته ای که می خواهم نتیجه بگیرم این است که یکی از کارهای لازم و شدنی که ما در زندگی مان داریم ، نجوا کردن با امام است! برای نجوا کردن با امام ما یک وقتی مقاله می‌نویسیم یا یک سخنرانی میکنیم و یک شعری میگوییم یا می رویم در یک مجمعی میخوانیم! این را نمیگویم! نجوا کردن با امام البته اگر کسی حالش خوب باشد در جمع هم میتواند نجوا کند ، من نمی گویم که اصلا کاری به جمع ندارد و دلش جای دیگریست! اما نجوا کردن با امام به این معنا که انسان در یک خلوتی قرار بگیرد که هیچ تعلق خاطری به هیچ کس نداشته باشد بعد هم به جای اینکه بلند بلند سخنرانی کند ، آرام آرام با مولای خودش سخن بگوید از درد دل خودش بگوید از درد دل آقا بگوید از آن چیزی که میتوانست انجام بدهد و انجام نداد عذر خواهی کند! عذر بطلبد و بگوید آقا ببخشید من فلان کار را می توانستم انجام بدهم برای شما ، اما تنبلی کردم ، من را ببخشید. به همین سلیسی به همین روشنی. عده ای هستند که میگویند ما افسردگی داریم! اما بعضی از افرادی که اهل معرفت هستند می گویند اگر کسی دلش با خدا باشد ، هیچوقت افسردگی نمیگیرد! میگوییم در حالی که شعار نیست. حتی در کنج خلوت و تنهایی بهترین جایی است که مردم از آن فراری اند! آنجا جایی است که انسان میتواند تمام تعلقاتش را کنار بگذارد، تمام وجودش را با وجود حضرت مماس کند و توجه داشته باشد به اینکه من الان باید بنشینم با مولای خودم نجوا کنم. فلذا دلی که با مولای خودش نجوا نداشته باشد آن دل مرده است و حیات در آن نیست. آن دلی که خلوت هایش را با ترانه پر میکند و تا دید همه از خانه رفته اند بیرون یا به فساد و فحشا می پردازد یا فیلم میگذارد و تلویزیون و شبکه های تلویزیون را جا به جا میکند ، حال این را ندارد که با مولای خودش خلوت بکند.

وقتی که همه رفتند، وقتی که شب است و همه خوابیدند ، در واقع فرصتی به من داده اند که از این شلوغی بازار دنیا خارج بشوم. آقا! من که در طول روز نمیتوانم با شما خلوتی داشته باشم این نیمه شب که همه مرا رها کرده اند و خوابیده اند ، خدمت حضرت عالی آمدم ، من را ببخشید. من باید تمام لحظاتم را خدمت شما باشم اما این چند لحظه را به من فرصت بدهید. بخاطر جرم و جرایمی که انجام دادم این وقت را از من نگیرید و من را مبتلای به حواس پرتی و چرت زدن نکنید. فلذا انسان نیاز دارد برای اینکه حیات داشته باشد ، نجوا داشته باشد؛ اگر نداشته باشیم زندگی نکرده ایم. اگر میخواهید عمری که سپری میشود حیف نشود و نگذرد ، نجوا کنید با مولایتان که در این جلساتی که بحث کردیم مشخص شد که حضرت با جسمشان در نزدمان حاضرند. ارتباطی که حضرت در نجوا با هر کدام از ما دارند مستقل از دیگری است این حس را اگر انسان داشته باشد مثل این است که یک خط خصوصی و یک ارتباط و یک شماره ی خصوصی داده اند برای شما! جالب این است که شما هیچ وقت پشت این خط نمی روید! حضرت همیشه این شماره را گرفته است و همیشه درگوششان هست ، میگویند عزیزم کجایی؟ تا شما بروید گوشی را بردارید. اصلا نیازی نیست شما خیلی دست و پا بزنید تا پیش شما حاضر شوند، حضرت هستند و این تو هستی که غایب هستی نه او. ما همیشه اشتباهی عرض میکنیم که میگوییم آقا بیا! باید بگوئیم آقا کمک کن من بیایم من حاضر بشوم.

در مجلس دعا حواسم به خانم بغل دستی هست که حالا که من گریه میکنم این می بیند یا نمی بیند؟ بعدش میخواهند غذا بیاورند ، من چه جوری میتوانم یکی بیشتر در کیفم بگذارم برای شوهرم که در منزل است؟ این بحث ها را رها کنید که حیات ما دارد میرود! به فکر خودمان باشیم یعنی این ، نه اینکه بروی خانه ات که یک طبقه است را دو طبقه کنید و ماشین را دومدل بالاتر خرید کنی! این که حیات نیست. اینها لوازم زندگی است ولی به شرط اینکه زندگی بکنیم ، درحالی که ما گاهی وقت ها زندگی نمی کنیم و فقط لوازم جمع میکنیم و بعد که مردیم می فهمیم که ما چقدر لوازم جمع کردیم ولی وقتِ زندگی نداشتیم! زندگی یعنی با ائمه مماس شدن و توجه کردن؛ غیراز این باشد یک مرده متحرک هستیم!

حالا که میشود محضر امام بود چه چیزی از ایشان بخواهیم؟

حالا که ما باید محضر ولی عصر ارواحنا فدا مناجات داشته باشیم و حیاتمان نیز همین است، چه چیزی از ایشان بخواهیم؟ ممکن شما در ذهنتان بگوئید بزرگترین چیزهایی که ذهنمان را مشغول میکند از حضرت بخواهیم! این درست هست و درست است که مثلا اگر قرار است ما صبح برویم دکتر ، قبل از آن بگوییم آقا ما از شما می خواهیم ، شما جورش کنید و از روایات و سیره معصومین و اصحاب خاص حضرت نیز بر می آید که حتی نمک آش تان را هم از ما بخواهید. این خیلی مهم است. ما فکر میکنیم درخواست های بزرگ زندگی مان را ببریم و از حضرات بخواهیم! ولی وقتی حضرت نشسته خودش در تنهایی خودش میگوید نمک آشت را هم از من بخواه تو چرا فقط میگویی من بچه میخواهم ، ازدواج میخواهم ، من فلان می خواهم و...؟ میگوید حتی کوچک ترین چیزهایت را هم از من بپرس من به تو میگویم. وقت داشته باشید و کوچکترین کارها را از حضرت بخواهیم. اصلا حضرت دوست دارد این طور باشی و همه چیز خود را به او عرضه کنی و همه مشکلاتت را با او در میان بگذاری و در فکر همه مشکلات او هم باشی. بگویی اول مشکلات شما؛ شنیده ام که شما غائب هستید و هزار و صد و چهل و اندی از غیبت شما میگذرد. آقا من الان بودم خدمتتان عرض بکنم که منتظر بودم فلان کار انجام بشود، ده روز که جوابم نمی دهند منتظر بودم که شکایت کنم یک دفعه جریان شما را یادم آمد، دیگر خجالت میکشم به شما بگویم. خدایا به حق زهرای اطهر فرج آقا و مولای ما را برسان. آن موقع است که حضرت کیف می کنند و میگویند نگاه کن! فقط به فکر خودش نبوده است، تا یاد مشکلات من میفتد! میخواهی در جمع غذا بخوری و یک غذای خیلی خوب آورده اند ، انسان یادی از حضرت میکند که ایشان الان هستند میگوید آقا نمیدانم این غذا را به یُمنِ وجود شما داریم میخوریم ، بکم رزق الورا... آقا نمیدانم این غذا را برای ما آورده اید. نکند مثل جدتان که خانی و جایگاهی داشت و مهمان هایش را آنجا غذای خوب میداد و خودش نان خشک میخورد ، آقا نکند شما اینطوری دارید زندگی میکنید؟ این زندگی هست! نه اینکه پای پلو و چلو که نشستیم دیگر یادمان برود که چه چیزی بوده و هست. گرسنگان از مسلمین و مومنین که هیچ! اون ولی منعم را هم فراموش میکنیم، هیچ! حتی یک یادی نمی کنیم. ما چه بنده ای هستیم! چه عاشقی هستیم! چه منتظری هستیم! خیلی خوب باشیم ، تمام مشکلاتمان را عرضه میکنیم، ولی حتی بزرگترین مشکل آقا را یک کم نیز به ذهنمان نمی آوریم! فکر میکنیم خیلی خوب هم هستیم! حال اینکه حضرت به جسمه وجود دارند در کنارمان همین الان در همین مجلس حاضرند بعد بعضی آدم های بی معرفت بلند میشوند یک میکروفن هم دست میگیرند که آی امام زمان یک سری هم به این مجلس بزنید! من اصلا از این جمله متنفرم! که چی؟ یعنی تو از اولش نفهمیدی که حضرت اینجا هستند؟ آن وقت تا حالا با چه کسی حرف میزدی!؟ برای هوا حرف میزدی؟ چه کسی قرار بود حوائجت را بشنود و وساطت کند! وای به حال چنین شخصی! این زندگی هست؟ ببینید یک معرفت ، یک نکته چقدر اثر گذار هست در زندگی! یک مرام ، انسان رو تعویض میکنه!

اگر خانه خودت را از گناه عاری اش کنی، آن را به عنوان مسجد خودت در نظر بگیری! بعد بروی در آنجا حاضر بشوی بعد بگویی یا صاحب الزمان ، حضرت در آنجا هم هستند! چرا حضرت جلوه نکنند؟ چرا نبینیم؟ اگر عالم صغیر وجود خودت را آماده برای حضور و ظهور حضرت بکنی ، حضرت برای چه در عالم صغیر تو ظهور نکنند؟ مگر حضرت بلا تشبیه ظالم هست؟ مگر محدودیت دارند برای اینکه شما ایشان را روئیت بکنید؟ آن چیزی که محدودیت ایجاد شده هست جو اجتماعی برای حضور حکومتی حضرت هست نه برای رویت تو! این که مشکلی ایجاد نکرده است. اگر که بستر را درست کردم برای اینکه محضر ولی عصر شرف یاب بشوم حتی اگر جامعه همراهی نکردند، نکردند. به این یک نفر که ظلم نمی شود مگر ندیدید داستان های تشرفات کسانی را که مکرر محضر ولی عصر شرف یاب شدند و صدا و چهره واقعی حضرت را می‌شناسند.

من تعجب میکنم از بعضی صحبت ها ، این ها مبادی اطلاعلاتی و کمترین دانسته های ما از تشییع است ، یعنی اگر کمتر از این داشته باشیم اصلا نیست دیگر چیزی وجود ندارد!

عناوینی از برخی شگفتی هایی که در وجود مقدس اهل بیت عصمت و طهارت ظاهر شده است که تمام این ها با این خلق جسمانیتی که گفتیم توجیه پذیر است و هیچ کدامش غلّو و دروغ نیست. انسان باید برود این را یاد بگیرد، این ها را من در چند برهه از زندگی اهل بیت عصمت و طهارت تقسیم کرده ام از به دنیا آمدنشان در این دنیا تا آن زمانی که وفات ظاهریشان میرسد! کاری به اختلافات مذهبی نداریم و این مسائلی که اینجا عرض میکنم ، مسائل داخلی خودمان است این ها اسرار معارف شیعه است؛ خطابمان اهل سنت نیست و کاری به دیگران نداریم! هر مذهب و مسلکی یک اسراری دارد یک جلوه خارجی دارد یک اسرار درونی دارد.

یک سوال؛ مذهبی که میگوید من برای رئیس خودم این همه شرایط دارم ، این قویم تر و بهتر هست یا آن مذهبی که میگوید حتی اگر یک دزد بیابان بیاید و توبه بکند و بعد مردم به او رای بدهند این میتواند خلیفه مسلمین باشد؟ ما که میگوییم باید عصمت داشته باشد در جسمانیتش و این همه شرایط داشته باشد یا آن کسی که میگوید هیچ شرایطی نداریم هرکه میخواهی باش؟ اصلا این نیازی به بحث دارد؟ وقتی که ما اهل بیت را با این سلسله معارف بشناسیم دیگر کسی نمیتواند گول بزند که بیا به فلان مذهب یا دین. در این برهه از زمان ، این اسرار معارف هست که ما را حفظ میکند که در آخرالزمان ایمان را نگهداریم. که فرمودند: نگه داری ایمان از نگه داشتن آتش در کف دست سختر است.[8] اینهاست که انسان را حفظ میکند. وقتی انسان فهمید یک دین و مسلک بسیار قوی با یک پایه های اساسی و علمی در وجود او نهادینه شده است چه لزومی دارد بلندشود این را رها کند؟ انسان همیشه یک چیز را ترک میکند و به چیز دیگر می پیوندد بخاطر اینکه به یک سری متامعی که دارد برسد و یک چیز بهتر را پیدا بکند ، وقتی هیچ چیز بهتر از این وجود ندارد هرچیزی را می آورند مقایسه با این میکند و میگوید اصلا نیازی ندارم. وقتی شما آنقدر خانه ات خوب و قشنگ است هرچه برایت تعریف کنند که عکس خانه های قشنگ را نشانت میدهم بیا و ببین ، میگویی این چیزی که خودم درست کردم از همه بهتر است و اصلا شک ایجاد نمیشود.

اولین مسئله: مسئله صُلب تا ولادتشان.

یکی اینکه آن ها سلسله اجداشان باید طاهرین باشند و یکی از آنان مشرک نیست؛ محل ولادت بعضی از آنها محل مبارکی است مثل کعبه برای امیر المومنین و بعضی از جاهای دیگر که اینطوری نبوده بعد از ولادت آن ها یک جای مقدس می شود. مادر آنها از نیکان و پاکدامن ترین زنهاست! نطفه آنها بر اثر غذای بهشتی گذاشته می شود! وقتی به دنیا می آیند شروع به تکلم میکنند و شهادات را میگویند بعضی آیات قرآنی را میخواند، بر روی کتف آنها و بین کتف های اون ها آیات قرآنی نقش بسته است! آنها ختنه شده به دنیا می آیند و قابله آنها فقط معصوم می تواند باشد برای مابقی مردم شرایط اینطوری نداریم. ما برای یک شخص اینقدر شرایط گذاشته ایم بعد میگوییم هذا امامنا این امام ما است. حال بقیه مذاهب را هم ببینید! به دنیا آمدن اهل بیت را تعبیر به ظهور میکنند. وقتی از دنیا می روند یعنی حیات ظاهریشان تمام میشود، تعبیر به غیبت می شود و محل شهادتشان را میگویند مغیب یعنی محل غایب شدنشان. چرا ؟ چون جسمانیت شان فرق میکرد مثل ما نبود! اصطلاح آن هم فرق میکند!

دوران کودکی:

در دوران کودکی رشد جسمانی حضرات معصومین علیهم السلام، در یک روز به اندازه یک هفته، در یک هفته به اندازه یک ماه‌، و در یک ماه به اندازه یک سال رشد جسمانی دارند. خیلی زود به یک سنی که به نظر می آید که سن بالایی دارند و آن شکفتگی های علمی که از خودشان نشان می دهند ، اهل بیت غیر از ماهستند ، بخاطر اون مبدا جسمانی و اون مبدا روحانی که دارند رشد علمی شان غیر از رشد عملی است که ماها داریم و اطلاعاتی که ماها داریم آنها ندارند. در طول زندگی دوباره یک سری خصوصیاتی دارند که غیر از ما هست. یکی اینکه از ابتدای طفولیت تا به انتهای مماتشان در تمام این دوران لحظه به لحظه اش معصوم اند ، برخلاف برخی از اهل سنت که می گویند حتی پیامبران ، فقط در زمان پیامبری معصوم اند.

دیگر اینکه جسمانیت آن ها یک جور خاصی است ، هوشیاری آن ها در خواب مثل بیداری است ، پشت سرشان را هم همان طوری می بینند که جلو چشمشان را می بینند. ما میگوییم امامان باید اینجوری باشند. حضور در اماکن مختلفه دریک لحظه دارند که عرض کردیم. اعضا و جوارح اونها کارهای خارق العاده ای میتواند انجام دهد مثل کندن در خیبر که هرکسی نمی تواند انجام دهد حتی اگر شما خیلی زور زیادی داشته باشید. اگر درب خیبر را به صورت عادی روی دست یک نفر بگذارند حتی اگر پهلوان باشد له میشود! چه طور ممکن است با یک دست بلند کند و آن طرف تر پرتاب کند؟ بدن اهل بیت هیچ وقت دچار بدبویی و این چیزی که ما داریم نمی شود. توازن در همه اعضا و جوارح آنها به عنوان سبکی از عدالت وجود دارد. در وقت اتمام امامتشان با اینکه علم به همه چیز دارند، خداوند ذهن آنها را منصرف میکند و انها به وسیله سم یا شمشیر به شهادت می‌رسند. همه آنها اینجوری هستند و یک نفر نیز استثنا از این قاعده نشده است. ما منّا إلّا مسموم أو مقتول. (هیچ کدام از ما نیست مگر مسموم یا مقتول از دنیا برود).[9]

روح همه افراد را حضرت عزرائیل میگیرد ولی حضرت عزرائیل که از شیعیان این درگاه است چطور میتواند حامل چنین روحی بشود؟ آن نورانیتی که خلق اول است و یکی از متفرعات خلق اول عزرائیل است. چطور ممکن است یکی بزرگتر از خودش را به دوش بکشد؟ نمیتواند حامل آن باشد و لذا تنها موجودات که در عالم وجود دارند وشخص خداوند قبض روح میکند فقط اهل بیت است. این خصوصیات را در هر کسی دیدید امام است.

کسی که این طور فکر کند اختلاف مذهبی برایش پیش نمی آید. کسی که خودش بارها و بارها اقرار به نادانی خودش کرده است این نمیتواند امام باشد برخلاف ائمه ما که می فرمایند سلونی قبل ان تفقدونی[10] هر چی میخواهید از ما سوال کنید هر چه به ذهنت میرسد بپرس من جواب میدهم. این را در طول تاریخ جز ائمه معصومین کسی نگفته است. همین را امام زمانمان الان دارد می گوید. چرا ما به دیگران بپیوندیم؟ تنها کسانی هستند که محل وفاتشان تعبیر به مغیب شده است. حتما به شهادت از دنیا میروند. غسل و کفن و نماز آو را که تجهیز میگویند را خود معصوم باید انجام دهد امکان ندارد معصوم باشد و دیگری بیاید این کارها را انجام دهد. داستان های شهادت ائمه حتی انهایی که در بند زندان بودند را بخوانید. همه آنها اینطور است که امام بعدی می آید این کار را انجام میدهد و میرود. مثل امام سجاد که برای دفن امام حسین می آیند. و بدن اهلبیت خاک نمیشود چون اعلی از خاک هستند و در خاک نمی ماند و آنها تنها وجودهایی هستند که خداوند اینطور قرار داده که بعد از مماتشان دقیقا کاری میکنند که در وقت حیاتشان انجام می دادند. ما قبول نداریم امام رضا علیه السلام مرده ای مثل سایر مرده ها است. این یهود امت که غاصب حرممین عسکریین هستند اینها میگویند رسول خدا مرد و صار ترابا تبدیل به خاک شده شما چرا میگویید السلام علیک....؟ مرده و تمام شده. مگر شما دیوانه اید؟

ما مسلک و مذهبی هستیم که قبول نداریم اتمام حیات به معنی اتمام خدمات رسانی است.

یک نکته ظریفی وجود دارد که اگر اینطور باشد فرق بین امام رضا و حضرت ولی عصر چه میشود؟ بله. همه از کیسه امام زمان خارج میشود یعنی ما متوسل به امام رضا علیه السلام می شویم امام رضا جواب ما را میدهند اما این به دستان مبارک حضرت ولیعصر اتفاق می افتد. ما متوسل به حضرت عباس علیه السلام میشویم شفایی که صورت میگرد به اذن تبارک و تعالی به خاطر ابروی حضرت ابوالفضل، امام زمان آن را انجام میدهد. خوب است انسان اینطور فکر بکند و اینجور ببیند. زندگی شیرین میشود و انسان احساس میکند در یک دنیای زنده ای زندگی میکند نه در یک مشت مرده تر از خودش. دست به هر چیزی میگذارد می بیند این حیات دارد. مولایش را حاضر دید دیگر گناه نمی کند. جامعه ای که رو به طرف گناه و تباهی میرود به خاطر این است که مولای حاضرش را حاضر نمی بیند. هی به او گفته اند غایب است پس رویش میشود گناه می کند.

راهکار:

اگر شما حس این را داشته باشید و در فرزندتان ایجاد بکنید که حضرت همیشه همراهت هست از کوچکی به او تلقین کنی و بگویی وقتی که در خلوت هستی و هیچ کس نیست حضرت دارد نگاهت میکند، آن موقع بنشین با حضرت صحبت کن. هر وقت من اذیتت کردم و ناراحت شدی یک جایی هست که بروی برو پیش حضرت. به او یاد بدهید از خودتان سرمایه گذاری کنید.

حاصل این کار ، این میشود که این بچه وقتی در خلوت قرار گرفت وقتی که احساس کند در کوچکی اینطور تربیتش کردند که حضرت را حاضر می بیند اهل گناه نمی شود. ولذا میگویم اگر می خواهید بچه هایتان معصوم از گناه باشد ، از بچگی آنها رو سوق دهید ، وقتی شد 18 ساله به زور می خواهید بفرستید کلاس قرآن! خیلی عجیب است که برخی خانه ها ماهوارده دارند و اصرار دارند بچه هایشان برود مسجد. خب نمیرود. هاله ای از گناه که در خانه است باعث میشود ملائکه رفت و آمد نکنند. تو داری با این کارت با سگ نگه داشتن در اتاقت ملائکه را میرانی از آن طرف میگویی پسرم تو برو مسجد! باید بوی خوش بدهند تا ملائکه در مسجد راهش بدهند. باید مقدماتش را جور کنی نه اینکه در خانه دوست دارم همه چیز باشد ولی پسرم باید بنده خوب خدا و نماز شب خوان باشد. این نمیشود. خودمان بچه هایمان را خراب میکنیم چون دنبال کیف خودمان هستیم. ولی اگر دنبال عشق حقیقی مان بودیم این اتفاق نمی افتاد.

این فضا را عرض کردم که بتوانیم از این زندگی روحانی که اهل بیت داشتند ان شاء الله بهره ای ببریم. خدایا به حق اهل بیت این معارف را در وجود همه ما متجلی بفرما. خدایا به حق اهل بیت ذهن و قلب ما را آماده پذیرش اهل بیت بفرماید.


[8] نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسایل، بیروت، موسسه آلبیت، سال 1388، ج12 ص33.
[9] علي بن محمد خزاز قمي، كفاية الاثر (قم: انتشارات بيدار، 1401 ق)، ص227.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo