< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

1401/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد مسیر پیامبری، نقد و بررسی اشکالات

 

عمومیت نبوت

موضع بحث مساله عمومیت نبوت و پاسخ به اشکالی بود که نویسنده کتاب مسیر پیامبری در این باره مطرح کرده بود. در جلسات قبل تبیین شد که اصل نبوت بنابر دلایل عقلی و نقلی امری لازم و ضروری است و همین دلایل نیز عمومیت آن را نیز اثبات می کند. خواجه نصیر الدین طوسی در این باره فرمود: «و دليل الوجوب يعطي العمومية»

مساله ای که در این باره مورد سوال و اشکال واقع شده مساله فترت است. فترت به معنای فاصله ای است که پیامبری در آن مبعوث نشده است. نویسنده کتاب مسیر پیامبری در این باره گفته است: علاوه بر اینکه به لحاظ مکانی، عمومیت نبوت وجود ندارد و آثاری از حضور نبی در مکان هایی مشاهده نمی شود، به لحاظ زمانی هم دوران هایی بوده که پیامبری مبعوث نشده است. هر چند در همه جای عالم دین هست اما دین توحیدی که پیامبران الهی مردم را به آن دعوت کرده اند در مناطقی از کره زمین وجود نداشته است.

برای بررسی این مساله باید عمومیت نبوت را از جهت زمانی و مکانی مورد بررسی قرار داد. از نظر زمانی از نظر عقلی و نقلی آنچه مسلم است این است که هیچ گاه از زمان آدم (ع) تا قیامت زمین از حجت خدا خالی نبوده و نیست. این مساله هم مقتضای دلیل عقلی است که ضرورت وجود حجت الهی را بیان می کند و هم دلیل نقلی، زیرا خلا معرفتی انسان از جهت دینی توسط هیچ چیزی جز وجود حجت الهی قابل رفع نیست. عقل انسان با اینکه این همه رشد کرده است، اما نمی تواند همه باید ها و نبایدها را به صورت کامل درک کند. رفع این نیاز گاه به صورت نبوت تشریعی و گاه نبوت تبلیغی بوده است.

عمومیت نبوت در روایات

مقتضای دلیل عقلی، خصوص وجود نبی نیست، بلکه آنچه عقل لازم می داند هدایت ویژه ای است که نارسایی ها را جبران می کند. در روایات نیز همین مطلب بیان شده است. در اصول کافی بعد از کتاب عقل و جهل و علم، کتاب حجه مطرح شده است و اولین باب آن به مساله اضطرار به حجت پرداخته است. در ادامه به برخی از این روایات اشاره می شود:

1. از امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) نقل شده که فرمودند: خداوند از روزی که آدم (ع) از دنیا رفت، زمین را از وجود امام (به معنای عام امام) خالی نگذاشته است و او حجت بر بندگان است. هر کس او را رها کند گمراه و هلاک خواهد شد و هر کس ملازم او باشد نجات می یابد.[1]

2. امام کاظم (ع) فرمود: «مَا تَرَكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَطُّ مُنْذُ قُبِضَ آدَمُ ع يَهْتَدِي بِهِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ الْحُجَّةُ عَلَى الْعِبَادِ مَنْ تَرَكَهُ ضَلَّ وَ مَنْ لَزِمَهُ نَجَا حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[2] : خداى عز و جل هرگز زمين را بى‌امام نگذارد از آنگاه كه آدم وفات كرده و او رهبرى بخداى عز و جل كند و حجت بر بندگانش باشد هر كس او را ترك كند گمراه باشد و هر كس باو بچسبد نجات يابد اين حقى است بر خداى عز و جل‌.

3. امیرالمومنین (ع) می فرماید: « اللَّهُمَّ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ أَوْ خافي [خَافٍ‌] مَغْمُورٍ لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُكَ وَ بَيِّنَاتُكَ»[3] : بار خدايا زمين را خالى از راهنما و حجت بر مردم نكن يا ظاهر و آشكار باشد و يا ترسان و پنهان تا دلائل و براهين تو باطل نگردد.

4. امام صادق (ع) می فرماید: همواره روی زمین حجتی بوده و خواهد بود که حلال و حرام را می شناسد و مردم را به راه خداوند دعوت می کند.

5. در روایات آمده است که حتی اگر دو نفر روز زمین زندگی کنند یکی از آنها حجت است.[4]

6. خداوند به حضرت آدم (ع) وحی فرمود که علوم نبوی را به هبه الله (شیث) بسپارد، و به ایشان فرمود: آثار نبوت تا قیامت در ذریه تو باقی خواهد ماند و هیچ گاه زمین را بدون کسی که به دین خدا شناخته می شود و حجت بر خلق باشد خالی نخواهد گذاشت.[5]

نکته: روایاتی که بیان گر این مطلب است، متواتر است. در کتاب بحارالانوار، علامه مجلسی در ج23، بابی را با عنوان الاضطرار الی الحجه قرار داده اند که در آن 118 روایت نقل شده است.[6] ما حصل این روایات این است که از آغاز آفرینش انسان تا پایان دوران زندگی، حجت الهی بر روی زمین بوده است.

مساله فترت در قرآن کریم

در قرآن کریم مساله فترت مطرح شده است، فترت به این معنا است که زمانی بوده است که پیامبری در آن زمان مبعوث نشده است. ﴿يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى‌ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشيرٌ وَ نَذيرٌ وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَديرٌ﴾[7] : اى اهل كتاب ! بى‌ترديد رسول ما پس از روزگار فترت و خلأ پيامبران به سوى شما آمد [ و آنچه را مورد نياز دنيا و آخرت شماست ] براى شما بيان مى‌كند كه [ روز قيامت در پيشگاه خدا ] نگوييد : براى ما هيچ مژده دهنده و بيم رسانى نيامد ، يقيناً مژده دهنده و بيم رسان به سويتان آمد ؛ وخدا بر هر كارى تواناست‌.

فترت به چه معنا است؟ راغب در این باره گفته است: فترت به معنای سکون بعد از حرکت و یا نرمی بعد از شدت و یا ضعف بعد از قوت است. اهل تفسیر در این معنا اتفاق دارند که فترت به معنای انقطاع نبوت است.[8]

در قرآن کریم غیر از آیه فترت، در دو آیه دیگر لفظ فترت نیامده اما همین مطلب ذکر شده است: ﴿وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون﴾[9] و ﴿لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُون﴾[10] . مقصود از قوم در آیه اول، مردم عصر رسالت است و این آباء در آیه دوم به معنای پدران نزدیک است، زیرا آباء قدیم آنها پیامبر داشتند که معروف ترین آنها حضرت عیسی (ع) بود.[11] در روایات نیز این مطلب آمده است. در نهج البلاغه در چند جا درباره مساله فترت سخن به میان آمده است.

در مورد اینکه مراد از اینکه نذیر نداشتند چیست چند وجه بیان شده است:

1. قتاده گفته است: مقصود این است که در دوره فترت میان عیسی (ع) تا پیامبر اکرم (ص) برای اینها پیامبری نیامده است.

2. حسن بصری گفته است: مقصود این است که از میان قوم خود آنها پیامبری نداشتند گر چه از غیر خودشان پیامبر داشتند.

3. قول دیگر این است که از خودشان هم پیامبر داشتند، بلکه مراد این است که پیامبری از جنس پیامبر اکرم (ص) که صاحب شریعت بود برای آنها نیامده است. مثلا خالد بن سنان و غیب بن ساعده پیامبر بودند که به زبان عربی سخن می گفتند. کمال الدین بابی به همین نام دارد، البته این ها مشهور نبوده اند.

4. اکرمه گفته است کلمه ما در آیه نافیه نیست، بلکه برای تشبیه است. معنای لتنذر قوم این است که پیامبری باشد که شبیه آنان باشد. این بیان عکرمه با سوره قصص نمی سازد.[12]

در مورد این دو آیه و آیه فترت و وجوهی که بیان شده لااقل می توان گفت که اگر در این دوران پیامبری نیامده است، اما وصی آنان وجود داشته و همو حجت الهی بوده است.

جالب اینکه در ذیل آیه سوره یس و قصص، سخنی آمده که بیان می کند نمی شود زمین خالی از منذر و حجت خدا باشد و الا اگر چنین می بود اینان احتجاج می کردند.

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.


[1] کمال الدین، شیخ صدوق، ج1، ص211- 220.؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج23، ص334.
[4] بصائر الدرجات، ص446 و الغیبه ص139 و بحار ج23 ص52.
[5] تفسیر عیاشی، ج1، ص310 ؛ بحار، ج23، ص60 تا 64.
[6] بحارالانوار، ج23، ص2- 52.
[8] تفسیر طبری، ج6 ؛ کشاف، ص619 ؛ تبیان، ج3، ص479. تفسیر الکبیر، ج11، ص194 ؛ مجمع البیان، ج3 و 4 ص.
[11] المیزان، علامه طباطبایی، ج16، ص51 و ج17، ص63.
[12] مجمع البیان، ج7-8، ص416.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo