< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

1401/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 52

از اسرار موفقیت انسان های معنوی

توسل به اهل بیت (ع) و اظهار ارادت شدید و خاکساری و اظهار کوچکی نسبت به آنان یکی از شیوه هایی بوده است که در زندگی همه انسان های معنوی و بزرگان دین یافت می شود. در احوالات علامه طباطبایی آمده است در زمان ایشان نویسنده ای، بوسه زدن بر در و دیوارهای حرم ها را زیر سوال بود. ایشان که آن موقع در مشهد بودند و در جواب فرموند: اگر مردم مرا منع نمی کردند از دم گوهر شاه که وارد حرم می شدم زمین را می بوسیدم تا به ضریح برسم.

مرحوم علامه اجازه نمی دادند کسی دست ایشان را ببوسد. در همان حرم رضوی (ع) شخصی نزد وی می آید و می گوید: من از راه دوری آمده ام تا دست شما را ببوسم. ایشان فرمودند: این زمین صحن را ببوس که از سر من هم ارزشش بالاتر است.

از شهید مطهری سوال کردند شما خیلی نسبت به علامه اظهار ارادت و احترام می کنید و تعبیر روحی فداه نسبت به ایشان دارید. ایشان فرمودند: من عالم و فیلسوف برجسته زیاد دیده ام اما مانند علامه کم دیده ام. ایشان در ماه رمضان قبل از افطار، ابتدا به حرم حضرت معصومه (س) رفته و با بوسه زدن بر ضریح مطهر افطار خود را باز می کنند. من بدین خاطر است که نسبت به ایشان اظهار ارادت زیادی دارم.

نکته ای در شیوه مناظره و گفت و گو با اهل سنت

یکی از مباحثی که در گفت و گوی میان شیعه و اهل سنت مطرح است این است که آیا چنین مباحثی از باب الزام است یا اثبات؟ طرفین این مباحث، در مقام این هستند که عقیده خود را اثبات کنند، و قطعا دو عقیده که در مقابل هم قرار می گیرد، اثبات یکی مساوی با ابطال عقیده دیگر است. راه اثبات و یا ابطال یک عقیده هم استدلال و برهان است، و لذا دلیلی که از یکی از دو طرف اقامه می شود یا برای اثبات مدعای خود و یا ابطال دلیل طرف مقابل است. بنابراین مدار این مباحث بر پایه اثبات و ابطال می چرخد، هر چند بحث الزام هم واقع می شود اما هدف از آن نیز رسیدن به همان اثبات و ابطال است.

در خصوص امامت خاصه، مساله جانشینی و خلافت پیامبر اکرم (ص) مورد بحث است. در این بحث، طرفین شیعه و اهل سنت هر دو اجماع دارند که پیامبر (ص)، دارای خلیفه و جانشین بودند و این امر را ضروری می دانند، اما آن خلیفه کیست و مصداق بلا فصل کدام است اختلاف نظر است؟ شیعه معتقد است آن شخص، امیرالمومنین (ع) است و اهل سنت معتقدند او ابوبکر است. طبعا هر دو طرف برای اثبات مدعای خود دلیل اقامه می کنند. شیعه برای اثبات مدعای خود دو دسته دلیل اقامه کرده است: دلیل عقلی و دلیل نقلی. مراد از دلیل عقلی در اینجا دلیل عقلی محض نیست، بلکه مراد دلیل عقلی خیر خالص است، یعنی دلیلی که یک مقدمه آن نقلی و دیگری نقلی است، و آن مقدمه عقلی کبرای استدلال را تشکیل می دهد، زیرا شاخص عقلی یا نقلی بودن دلیل، کبرای قیاس است.

دلایل عقلی اثبات امامت امیرالمومنین (ع) که در کتاب «براهین و نصوص امامت» بیان شده از این قرار است:

1. دلیل افضلیت. بر اساس این دلیل امام باید افضل باشد و امیرالمومنین (ع) افضل بودند، پس ایشان امام هستند. اهل سنت نیز افضلیت را در امامت شرط می دانند البته قیدی می آوردند و آن اینکه به شرط آنکه باعث حرج و مرج نشود.

2. دلیل عصمت. در امامت عامه اثبات شده که امام باید معصوم باشد و اجماعا امیرالمومنین (ع) معصوم بوده است، پس او امام است

3. دلیل علم کامل و جامع. امام کسی که علم کامل و جامع به دین داشته باشد. چرا امام باید چنین باشد و چه کسی این علم را داشتند؟ امیرالمومنین (ع) به ادله ای از جمله حدیث مدینه العلم دارای این ویژگی بودند.

4. دلیل معجزه. کسی که ادعای امامت داشته باشد و معجزه اقامه کند، ادعای او ثابت می شود کما اینکه اگر کسی ادعای نبوت داشته باشد و معجزه اقامه کند، نبوت او ثابت می شود.

وقتی این ادله از سوی شیعه اقامه شود، به این معنا است که آنان به اثبات مدعای خود پرداخته اند. در مقابل اهل سنت در مقام ابطال بر آمده و گفت و گو صورت می گیرد.

اینها ادله عقلی بود؛ ادله نقلی بر امامت امیرالمومنین (ع) نیز چند گونه است: برخی از ادله اختصاصی است به این معنا که این ادله تنها در منابع شیعه بیان شده است. ممکن است سوال شود آیا استدلال بر امامت اهل بیت (ع) به کلام خود آنان دور نیست؟ پاسخ این است که دور نیست زیرا استدلال به کلام آنان از باب امامت آنان نیست، بلکه از باب عصمت آنان است.

این ادله، امامت اهل بیت (ع) را ثابت می کند اما برد آنها محدود است و تنها به شیعیان اختصاص دارد. دسته دوم ادله مشترک است یعنی ادله ای که در قرآن کریم یا احادیث نبوی آمده و طریق نقل آنها مقبول میان طرفین است. مثل آیه ولایت که اهل بیت (ع) نیز به آن استدلال کرده اند. این آیه از جهت سند مقبول طرفین است و سخن در دلالت آن است. دلیل دیگر آیه اکمال دین و حدیث غدیر است. اهل سنت وقتی در موضع ابطال قرار می گیرند، در سند نمی توانند خدشه کنند، زیرا همه این جمله «من کنت مولاه فعلی مولا» را پذیرفته اند و سخن روی دلالت آن است.

آنچه بیان شد جنبه اثباتی داشت البته این اثبات الزامی هم به همراه خود دارد. بحث اثبات و الزام قابل جمع است؛ اگر طرف مقابل در برابر دلیلی که اقامه شده تسلیم نشود، تنها جنبه اثبات دارد و دیگر الزامی نیست، اما اگر تسلیم شود هم اثبات و هم الزام است.

نمونه این استدلال در قرآن کریم آمده است : ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميم﴾[1]﴿قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليم﴾[2] در روایت آمده است شخصی از امام صادق (ع) پرسید: آيا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نيز مجادله مى‌فرمود؟ امام صادق عليه السّلام پاسخ داد: هر گونه در باره رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى‌انديشى مبادا فكر كنى كه آن بزرگوار از فرمان و دستور خداوند سرپيچى كرده باشد، خداوند دستور مى‌دهد كه: «و با آنان به شيوه‌اى كه نيكوتر است مجادله كن- نحل: 125» و در پاسخ اعتراض منكرين حشر فرمايد: «همان خداى كه نخستين بار آفريدش، زنده‌اش مى‌كند- يس: 79»، با اين حال فكر مى‌كنى پيامبر از فرمان خدا كوتاهى و مخالفت نموده و مطابق مأموريت الهى مجادله نكرده و ديگران را از آن فرمان آگاه نساخته است؟

بنابراین یکی از نتایج اقامه دلیل، الزام اهل سنت است. نتیجه دیگر این می شود که عقیده شیعه دارای دلیل است. قاعدتا با اقامه دلیل، اهل سنت در مقام ابطال بر می آیند. حال به مدعای اهل سنت می رویم. آنان نیز برای اثبات ادعای خود دلیل اقامه می کنند. ادله آنان نیز دو گونه است: ادله اختصاصی به این معنا که به روایاتی استدلال می کنند که تنها از طریق اهل سنت نقل شده است، مانند حدیث خلت یا اقتدا. در این استدلال، بحث بین المذهبی مفید نیست، زیرا طرف مقابل آنها را قبول نمی کند. دسته دوم ادله مشترک است، مثل اینکه به آیه قرآن بر مدعای خود استدلال می کنند.

خاطره ای از گفتمان بلوچستان

در سال های گذشته که جلسات گفتمان میان اهل سنت و شیعه در هفته وحدت و مانند آن برگزار می شد، بنده شرکت می کردم. در جلسات اولی که وارد شدیم، نگاه غالب اهل سنت به ما شیعه بر اساس آموخته هایی که از کتب خود داشتند این بود که شیعه یک گروه جزئی است که اساسی ندارد. مقداری که مباحث جلو رفت معلوم شد اینگونه نیست. یک طلبه جوان شیعه با یک مولوی شاخص اهل سنت صاحب کتاب بحث می کند و او را به سکوت وا می دارد.

در یکی از مباحث طلبه جوان گفت: رویت خداوند در قیامت ممکن نیست.

مولوی گفت: نباید قیامت را با دنیا مقایسه کنید زیرا شرایط آنجا با اینجا فرق می کند.

طلبه جوان در جواب گفت: سخن شما متین است و قیاس قیامت به دنیا نادرست است. قرآن هم می فرماید: «یوم تبدل الارض غیر الارض». بدون شک انسان های قیامت را با انسان های دنیا نمی توان مقایسه کرد. اما جناب مولوی آیا خدای قیامت هم با خدای دنیا فرق می کند؟ خداوند اینجا جسم نیست، آنجا هم جسم نیست، در هر دو جا مکان و جهت ندارد. دید مومنین در قیامت هر چقدر قوی باشد باید جهتی را برای دیدن لحاظ کنند در حالی که خداوند جهت ندارد. مولوی در این هنگام سرش را پایین انداخته و سکوت می کند.

در بحث دیگر مولوی سوال می کند چگونه طبق نظر شیعه می توان قائل به بدا شد.

طلبه جوان می گوید: مساله بداء نقلی است و ما از امام صادق (ع) گرفته ایم. امام صادق (ع) به این آیه برای بدا استدلال کرده است: ﴿وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاء﴾[3] آن حضرت فرمودند: مراد ما از بداء رد این عقیده است که دستان خدا بسته است. یهودیان می گفتند قضا و قدرهای ازلیه دست خداوند را بسته است و نمی تواند در نظام عالم تغییری ایجاد کند.

مولوی می پرسد: این استدلال حضرت صادق (رضی الله عنه) به این آیه، چه نوع استدلالی است؟ آیه فقط مساله روزی دادن الهی را مطرح می کند، یعنی مورد آیه خاص است اما حضرت صادق (ع) به این آیه به بداء استدلال می کند که عام است. این چگونه تفسیری است؟

طلبه جوان می گوید: این از باب تفسیر قرآن به قرآن است که بدرالدین زرکشی در کتاب «البرهان فی علوم القرآن» می گوید این بهترین روش تفسیر است. شاهد قرآنی این شیوه استدلال هم در ذیل حدیث ایشان آمده است آنجا که می فرماید: ﴿يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب﴾[4] ‌ تعمیم مساله بداء از این آیه فهمیده می شود.

مولوی در ایجا سرش را پایین انداخته و سکوت می کند. جالب است که اوایل امر نتیجه کمیسیون را نوشته و امضا می کردیم که در فلان نتیجه به این نتیجه ها رسیده ایم. یک وقت نتیجه را خدمت حضرت استاد سبحانی (حفظه الله) آوردم، ایشان گفتند: هر کس اینها را امضا کرده است، حتما دیگر شیعه است. بعضی از برادران اهل سنت گفتند دیگر نیازی به امضا نداریم زیرا شما می روید به شهر خودتان می روید اما ما در اینجا با مردم زندگی می کنیم و باید جواب گوی آنها باشیم.

اشکال دیگر: معیار بودن فهم خصم

به اعتقاد اعظمی، شرف الدین یا هر عالم شیعی آن گاه می تواند به روایات معتبر اهل سنت بر فضایل یا امامت امام علی (ع) استدلال کند که فهم او از آن روایات مورد تایید عالمان اهل سنت باشد، زیرا پیروان یک مذهب از مفاد و مدلول روایات مورد قبول خود از دیگران آگاه ترند، مانند این که اعتبار فهم متنی عربی توسط کسی که از زبان عربی آگاهی کافی ندارد، منوط به این است که با فهم کسی که اهل آن زیان است و از قواعد آن آگاهی کافی دارد، هماهنگ باشد. همین گونه است فهم مفاهیم و اصطلاحات طبی یا ریاضی یا هر علم دیگری توسط کسی که در آن علم تخصص لازم را ندارد، که درستی آن منوط به این است که با فهم عالمان آن علوم هماهنگ باشد.[5]

پاسخ

معتقد بودن به یک آیین و مذهب، شرط منطقی و معرفت شناختی برای فهم متن دینی آن آیین و مذهب نیست، چنان که معتقد نبودن به آن نیز مانع فهم متن دینی آن به شمار نمی رود. اگر چنین شرطی لازم باشد، فهم معجزه بودن قرآن برای مشرکان و کافران ممکن نخواهد بود، زیرا بدون فهم معانی و مدالیل آیات قرآن نمی توان معجزه بودن یا نبودن آنها را تشخیص داد. اصولا با شرط مزبور، باب هرگونه احتجاج و نقد مربوط به متون مکاتب و مذاهب توسط غیر مؤمنان به آنها بسته خواهد شد. از باب مثال، مسلمانان نمی توانند عهدین را مطالعه کرده و با تحلیل و بررسی مدالیل آنها بر حقانیت اسلام و نبوت پیامبر اکرم (ص) یا تحریف شدن تورات و انجیل استدلال کنند. نادرستی این مطلب آشکار است.

برای فهم درست متون مکتوب باید اولا: به زبان آن متن و قواعد صرفی و نحوی آن آشنا بود، و ثانیا: قواعد عقلایی حاکم بر نوشتار و گفتار را دانست و به درستی به کار گرفت، و ثالثا: نسبت به موضوع آن متن آگاهی داشت. از باب مثال اگر موضوع متنی فقهی است باید آگاهی فقهی داشت و اگر فلسفی است، باید از شناخت فلسفی برخوردار بود و هکذا. با تحقق داشتن شرایط مزبور، تفاوتی ندارد که پژوهشگر متن به آن اعتقاد داشته باشد یا نه. بنابراین، نه شیعه بودن شرط فهم درست روایات شیعه است و نه سنی بودن شرط فهم درست روایات اهل سنت است. چه بسا فهم عالمی از مذهبی دیگر بر فهم عالمی از همان مذهب برتر باشد. تشبیه پیرو دو مذهب متفاوت بودن به تخصص داشتن یا نداشتن در علوم مختلف، یا آشنایی و عدم آشنایی با یک زبان، تشبیه مع الفارق و مغالطه است.


[5] الحجج الدامغات، ج2، ص534.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo