< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

1401/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مراجعه 52

بررسی اشکالات اعظمی به مراجعه 52

سخن در بررسی اشکالاتی بود که ابومریم اعظمی بر امام شرف الدین درباره مراجعه 52 وارد کرده بود. از جمله اشکالات وی چنین بود:

اشکال: معیار بودن فهم خصم

به اعتقاد اعظمی، شرف الدین یا هر عالم شیعی آن گاه می تواند به روایات معتبر اهل سنت بر فضایل یا امامت امام علی (ع) استدلال کند که فهم او از آن روایات مورد تایید عالمان اهل سنت باشد، زیرا پیروان یک مذهب از مفاد و مدلول روایات مورد قبول خود از دیگران آگاه ترند، مانند این که اعتبار فهم متنی عربی توسط کسی که از زبان عربی آگاهی کافی ندارد، منوط به این است که با فهم کسی که اهل آن زیان است و از قواعد آن آگاهی کافی دارد، هماهنگ باشد. همین گونه است فهم مفاهیم و اصطلاحات طبی یا ریاضی یا هر علم دیگری توسط کسی که در آن علم تخصص لازم را ندارد، که درستی آن منوط به این است که با فهم عالمان آن علوم هماهنگ باشد.[1]

پاسخ

معتقد بودن به یک آیین و مذهب، شرط منطقی و معرفت شناختی برای فهم متن دینی آن آیین و مذهب نیست، چنان که معتقد نبودن به آن نیز مانع فهم متن دینی آن به شمار نمی رود. اگر چنین شرطی لازم باشد، فهم معجزه بودن قرآن برای مشرکان و کافران ممکن نخواهد بود، زیرا بدون فهم معانی و مدالیل آیات قرآن نمی توان معجزه بودن یا نبودن آنها را تشخیص داد. اصولا با شرط مزبور، باب هرگونه احتجاج و نقد مربوط به متون مکاتب و مذاهب توسط غیر مؤمنان به آنها بسته خواهد شد. از باب مثال، مسلمانان نمی توانند عهدین را مطالعه کرده و با تحلیل و بررسی مدالیل آنها بر حقانیت اسلام و نبوت پیامبر اکرم (ص) یا تحریف شدن تورات و انجیل استدلال کنند. نادرستی این مطلب آشکار است.

برای فهم درست متون مکتوب باید اولا: به زبان آن متن و قواعد صرفی و نحوی آن آشنا بود، و ثانیا: قواعد عقلایی حاکم بر نوشتار و گفتار را دانست و به درستی به کار گرفت، و ثالثا: نسبت به موضوع آن متن آگاهی داشت. از باب مثال اگر موضوع متنی فقهی است باید آگاهی فقهی داشت و اگر فلسفی است، باید از شناخت فلسفی برخوردار بود و هکذا. با تحقق داشتن شرایط مزبور، تفاوتی ندارد که پژوهشگر متن به آن اعتقاد داشته باشد یا نه. بنابراین، نه شیعه بودن شرط فهم درست روایات شیعه است و نه سنی بودن شرط فهم درست روایات اهل سنت است. چه بسا فهم عالمی از مذهبی دیگر بر فهم عالمی از همان مذهب برتر باشد. تشبیه پیرو دو مذهب متفاوت بودن به تخصص داشتن یا نداشتن در علوم مختلف، یا آشنایی و عدم آشنایی با یک زبان، تشبیه مع الفارق و مغالطه است.

نکته:

اگر ادله ای نقلی از نظر دلالت واضح باشند اما عالمان آن مذهب از آن اعراض کرده باشند، قابل استناد نیست. مثال آن روایاتی که دلالت دارد قرآن تحریف شده است. آنچه از این روایات در منابع اهل سنت آمده بیش از منابع شیعی است، اما چون عالمان اهل سنت از آنها اعراض کرده اند، هیچ عالم شیعی بر اساس آنها اهل سنت را متهم به تحریف قرآن نکرده است. برخی عالمان اهل سنت از جمله صاحب المنار در این باره می گوید: وحی بر پیامبر (ص) دو گونه بوده است: وحی قرآنی و وحی غیر قرآنی. برخی خلط کرده و به اشتباه، وحی غیر قرآنی را قرآن دانسته و اینگونه این احادیث تحریف را نادرست معنا کرده اند، در حالی که مراد از این ها وحی غیر قرآنی است. عالمان شیعه هم می گویند: آنچه در روایات تحریف بیان شده، تاویل و تفسیر قرآن بوده است نه اینکه جز قرآن باشد.

اشکال دیگر: روایات افضلیت و خلافت خلفای سه گانه

ابومریم اعظمی در نقد این سخن امام شرف الدین که «در احادیث فضایل برای خلفای سه گانه که تنها از طریق اهل سنت نقل شده، حدیثی را نیافته ایم که معارض احادیث فضایل ویژه امیرالمؤمنین (ع) باشد یا بر خلافت آنها دلالت کند»، احادیثی را نقل کرده که به اعتقاد وی بر افضلیت خلفای سه گانه بر امام علی (ع) و نیز بر خلافت آنها دلالت می کند.

حدیث اول: حدیث جبیر بن مطعم

جبیر بن معطعم روایت کرده است که زنی نزد پیامبر (ص) آمد، آن حضرت به او فرمود تا بار دیگر نزد او بیاید. زن گفت: اگر بار دیگر آمدم و شما را نیافتم (به چه کسی رجوع کنم؟) رسول خدا (ص) فرمود: اگر مرا نیافتی نزد ابوبکر برو.[2] این حدیث با صراحت کامل بر خلافت ابوبکر دلالت می کند.[3]

نقد

این روایت از این جهت اجمال دارد که آیا مقصود از نیافتن پیامبر (ص) در زمان حیات آن حضرت است یا پس از رحلت ایشان؟ اگر گفته شود: اطلاق آن هر دو را شامل می شود، در آن صورت دلالت بر خلافت ندارد، زیرا ابوبکر به اجماع در زمان حیات پیامبر (ص) دارای مقام خلافت نبود. دلیل روشن و معتبر بر عدم دلالت روایت مزبور بر خلافت ابوبکر این است که عمر در باره تعیین جانشین برای خود گفته است: اگر برای خود جانشین تعیین کنم، کسی که از من بهتر است یعنی ابوبکر این کار را انجام داد، و اگر برای خود جانشین تعیین نکنم، کسی که از من بهتر است، یعنی رسول خدا (ص) چنین کرد (برای خود جانشین تعیین نکرد).[4]

همچنین از عایشه روایت شده که گفته است: «اگر رسول خدا (ص) خلیفه تعیین می کرد، ابوبکر و عمر را به خلافت بر می گزید».[5]

از ابو وائل نیز روایت شده که به علی (ع) گفته شد: آیا برای خود جانشین تعیین نمی کنی؟ پاسخ داد: پیامبر (ص) برای خود جانشین تعیین نکرد که من چنین کنم.[6]

ادامه بحث انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود


[1] الحجج الدامغات، ج2، ص534.
[2] المسند امام احمد، ج4، ص82؛ صحیح بخاری، ح3659 و 7220؛ صحیح مسلم، ص1866، کتاب فضائل الصحابة، ح2386.
[3] الحجج الدامغات، ج2، ص537.
[4] صحیح بخاری بحاشیة السندی، ج4، ص248، کتاب الأحکام، باب الاستخلاف؛ صحیح مسلم، ج3، ص1454، کتاب الإمارة، باب الاستخلاف، ح1823 و 2385.
[5] المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص83، ح4464. حاکم این حدیث را با شرط بخاری و مسلم صحیح دانسته و ذهبی نیز سخن او را تایید کرده است.
[6] المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص84، ح4467. ذهبی سخن حاکم را در صحت سند این حدیث تایید کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo