< فهرست دروس

درس امامت - کتاب المراجعات - استاد ربانی

96/06/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی آيه تبليغ

بررسی وجه نگرانی و درنگ پيامبر در ابلاغ وحی

در جلسه گذشته بيان شد که هم از آيه شريفه تبليغ و هم روايات ذيل آن استفاده می شود که پيامبر اکرم (ص) بی درنگ اقدام به ابلاغ مساله ولايت نکردند بلکه ابلاغ آن چند روزی طول کشيد. اين در حالی است که آن حضرت در اجرای فرامين الهی تسليم محض الهی بودند. اکنون اين سوال پيش می آيد که اين مساله چگونه با مقام عصمت و آگاهی ايشان نسبت به فرامين الهی سازگاری دارد؟

در روايات به وجه اين درنگ اشاره شده و آن را نگرانی حضرت نسبت به مردم دانسته است. مردم آن دوران قريب به سنت های جاهلی بودند و اين سنت ها هنوز به صورت کامل از ميان آنها نرفته بود و لذا خوف اين بود که با انتخاب حضرت علی (ع) که هم داماد و هم پسر عموی پيامبر بود و نيز خيلی از کودکی با ايشان ملازم و همراه بود اتهام قبيله گرايی به ايشان زده شود. افراد منافق در ميان مسلمانان کم نبود خصوصيا اينکه در ميان آنها شخصيت های تاثير گذار نيز وجود داشت. حوادث سقيفه و گفت و گويی هايی که در آنجا رد و بدل شد مويد همين مطلب است[1] .

ممکن است سوال شود آيا اين گونه رفتار از سوی پيامبر اکرم (ص) يا انبيای ديگر مسبوق به سابقه بوده است يا نه؟ جواب مثبت است. قرآن کريم نقل می کند وقتی خداوند حضرت موسی (ع) را مامور تبليغ به سوی فرعون نمود، حضرت فرمود: ﴿ قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُون[2] : من يکی از قبطيان را کشته ام و خوف آن را دارم که اينان مرا بکشند. البته اين خوف حضرت به خاطر شخص خودشان نبود بلکه بدان خاطر بود که با کشته شدن ايشان مامورت الهی ناتمام می ماند. سيد بن طاوس اين قضيه را به عنوان وجهی برای اشکالی که در مورد آيه تبليغ بيان شده اند آورده و مقايسه نمودند که اگر حضرت موسی (ع) يک نفر را کشته بود و خوف داشت، حضرت علی (ع) تعداد فراوانی از سران منافقين و کفار را کشته بود و لذا خوف پيامبر اکرم (ص) جايگاه بيشتری داشت. بنابراين اگر اين اشکال بر پيامبر وارد باشد بر حضرت موسی (ع) نيز وارد است .

نمونه ديگر جريان زيد، پسر خوانده پيامبر(ص) بود. وقتی پيامبر اسلام ماموريت يافت که با زينب، بعد از جدا شدن او از زيد ازدواج کند، ايشان اين مطلب را برای مردم بيان نگرد. حتی وقتی زيد به عنوان شکايت از همسر خويش نزد پيامبر آمد آن حضرت به او فرمود: ﴿أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّه. اما قرآن می فرمايد: ﴿وَ تُخْفی‌ فی‌ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ﴾[3] : و در دل چيزى را پنهان مى‌داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‌كند؛ و از مردم مى‌ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى‌. کلام الهی نيز لحنی عتاب آميز دارد و بيان می دارد که پيامبر کاری به سخن مردم نداشته باشد.

وجه اين درنگ و پنهان کردن پيامبر، خوف بود که از مردم داشتند که ايشان را مورد تهمت قرار دهند. همين امر هم شد و حتی متاسفانه برخی علما، کورکورانه آن اسرائيليات را در اين باره در تفسير خود نقل کرده اند . البته همان طور که گفته شد بايد دانست که خوف آن حضرت به خاطر نفس خويش نبود بلکه به جهت مقام رسالت و ايمان مردم بود. اساسا پيامبران دارای دو شخصيت بودند: يک شخصيت عادی و ديگر شخصيت نبوی. نگرانی آنان مربوط به شخصيت عادی آنها نبود بلکه نگران اين بودند که شخصيت نبوی آنها زير سوال رود و از اين جهت رسالت آنان با مشکل مواجه شود. مثلا اکنون ما طلبه ها دو شخصيت داريم: قبل از وارد شدن به اين مسلک، شخصی عادی مانند ساير افراد بوديم . اما به محض طلبه شدن رسالتی به دوش ما قرار گرفته است و شخصيت ديگری می يابيم که بايد پاسدار آن باشيم.

يکی از شبهاتی که در مورد عصمت پيامبر مطرح شده همين آيه 37 احزاب است. اين شبهه سابقه ای طولانی دارد و در زمان ائمه اطهار (ع) نيز مطرح شده است و آنان به آن پاسخ داده اند . در روايتی از امام زين العابدين(ع) که اتفاقا ابن کثير نقل می کند آن حضرت می فرمايد: «خداوند پيامبرش را قبل از اينکه با زينب ابن جحش ازدواج کند آگاه ساخته بود که او از همسرانش خواهد بود. آن گاه که زيد نزد پيامبر آمد و از همسرش شکايت کرد، به او فرمود: تقوا پيشه کن و همسرت را نگاه دار. خدای متعال به او فرمود: من تو را آگاه کرده بودم که زينب همسر تو خواهد شد و تو چيزی را که خداوند آن را آشکار می سازد پنهان می داری». ابن کثير می گويد: اين مطلب از سدی مفسر معروف نيز نقل شده است.[4]

مرحوم طبرسی نيز بعد از بيان وجوه در آيه همين مطلب را به عنوان يک وجه از امام زين العابدين (ع) نقل می کند.[5] همين بيان از امام رضا (ع) نيز آمده است. آن حضرت در مجلسی که مامون تشکيل داده بود در پاسخ شخصی به نام علی بن حجر که سوالاتی را راجع به عصمت انبيا و از جمله اين آيه پرسيد فرمود: خداوند پيامبر را از نام های همسرانش آگاه ساخت. يکی از آنان زينب بن جحش بود که در آن زمان همسر زيد بن حارثه بود. پيامبر اکرم (ص) نام او را نزد خود پنهان نمود زيرا نگران بود که منافقان بگويند در باره زنی که همسر ديگری است می گويد يکی از همسران من است.[6]

مرحوم علامه طباطبايی برای روشن شدن قصه زيد بيان خوبی دارند . ايشان می فرمايد: قرآن کريم در دو آيه بعد از همين آيه می فرمايد: ﴿الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ حَسيبا﴾: (پيامبران) پيشين كسانى بودند كه تبليغ رسالت هاى الهى مى‌كردند و (تنها) از او مى ترسيدند، و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند؛ و همين بس كه خداوند حسابگر (و پاداش‌دهنده اعمال آنها) است! در اين آيه يکی از ويژگی های پيامبران اين خصوصيت دانسته شده که از هيچ کسی جز خدای متعال خشيت و خوفی ندارند. و لذا از اين آيه فهميده می شود که خشيت پيامبر در آيه 37 قطعا، ‌خشيتی الهی بوده است نه نفسانی. يعنی آن حضرت به خاطر خود و شخص خود نگران نبودند بلکه نگرانی ايشان به جهت شخصيت نبوی ايشان بود . به تعبير ديگر خشيت از خداوند دو گونه است: خشيت با واسطه و خشيه بی واسطه. خشيت با واسطه هم خشيت الهی است که از طريق مردم صورت می گيرد. خدای متعال در ادامه آيه با خطابی عتاب آميز به پيامبر تضمين می دهد که نگران نباشد همان گونه که در آيه 67 سوره مائده نيز با عبارت ﴿والله يعصمک من الناس﴾ اين تضمين بيان شده است.[7]

 

آيه 37 سوره قصص و عدم ترک اولی پيامبر

تا اينجا روشن شد که اين درنگ و نگرانی در ابلاغ ماموريت، يقينا خلاف عصمت پيامبر نبوده است زيرا همين خشيت و نگرانی نيز خشيتی فی الله بوده است. ولی آيا اين درنگ ترک اولی برای آنان محسوب نمی شود؟ اگر اين مساله در مورد ساير انبيا مطرح شود ممکن است گفته می شود که ترک اولی بوده است. اما در مورد چهارده معصوم معنا ندارد زيرا ديدگاه مشهور علمای شيعه، عدم صدور ترک اولی از آنان است. پس در مورد اين آيه چه بايد گفت، زيرا حضرت با دو خشيت مواجه بودند: يکی خشيت با واسطه و ديگری خشيت بی واسطه و روشن است که خشيت بی واسطه اولی است. گويا حضرت گزينه غير اولی را برگزيده است و عتاب الهی نيز به جهت همين انتخاب غير اولی بوده است. بله اين عتاب ها، به جهت ارتکاب معصيت نيست تا مقام عصمت ايشان زير سوال رود اما چگونه با عدم ترک اولی از پيامبر سازگار است؟

پاسخ آن است که عتاب های الهی دو گونه است: گاه صوری و گاه جدی است. گاهی خدای متعال به جهت مصلحتی که متوجه ديگران است، گاهی در ظاهر پيامبر خويش را مورد عتاب قرار می دهد، اما جهت عتاب مورد نظر نيست بلکه منظور ديگری در کار است مانند اينکه می خواهد پيامبر را کاملا تبرئه کند. بله اگر عتاب الهی در اين آيه، عتاب حقيقی بود، عمل پيامبر ترک اولی به شمار می آمد اما قضيه چنين نيست. هم پنهان کردن و هم آشکار کردن، هر دو دستور الهی بوده است. آن حضرت در يک مرحله بايد امر را پنهان می کردند تا از اتهام دور باشند و در مرحله بعد وظيفه آشکار کردن آن را داشتند. مصلحت اين امر نيز آن بوده است که جلوی تهمت منافقان گرفته شود. خدای متعال با اين عتاب صوری پيامبرش را به صورت کامل از اتهامی که قرار است زده شود تبرئه می کند. بنابراين هم پيامبر، نفس الامر و واقع را می دانسته و هم مطابق آن عمل کرده است. هر دو کار (کتمان و اظهار) مطابق با واقع و انجام وظيفه بوده است، و لذا ديگر ترک اولی به شمار نمی آيد.

صوری بودن اين عتاب ها از ادله ديگر فهميده می شود. ادله ای که بيان می دارد اين ذوات نورانی مظهر و تجلی اسماء الهی هستند و دارای آن چنان مقامی هستند که در مورد آنان ترک اولی معنا ندارد. پيامبری که اسم اعظم الهی است محال است خلافی در ايشان راه يابد.

حال در مورد آيه تبليع نيز همين مطلب را می گوييم. در آنجا نيز مساله ابلاغ امامت علی (ع) به سبک غدير، در نفس الامر سه مرحله ای بوده است. مرحله اول ابلاغ امامت به نحو مطلق بوده که تاخير و درنگ در آن مانعی نداشته است. مرحله دوم عتاب صوری از ناحيه خدای متعال بوده است و هنوز وقت ابلاغ حکم نرسيده است. مرحله سوم ابلاغ مساله است که ديگر درنگ بردار نبوده و آن حضرت نيز تا اين مرحله رسيد بی درنگ اقدام نمودند. طبق روايات نيز اين ابلاغ سوم، دقيقا وقتی صورت گرفته که آن حضرت به غدير رسيده بودند . پس درنگ پيامبر به علم الهی و اذن او بوده است. خوف حضرت از مردم نيز امری به جا بود کما اينکه جريان حارث بن نعمان همين مطلب را نشان می دهد.

مرحوم سيد بن طاوس در ادامه کلام خود در توجيه آيه ابلاغ می فرمايد: « و يحتمل أن يكون الله جل جلاله أذن للنبی صلى الله عليه و آله و سلم فی مراجعته لتظهر لأمته أنه ما آثر عليا و إنما الله جل جلاله آثره كما قال: ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‌ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْی يُوحى﴾‌»[8] همين نکته در بعضی از نقل های حديث غدير نيز آمده است. آنجا که پيامبر اکرم (ص)‌ در قسمتی از خطبه غدير می فرمايد: «مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ فِی تَبْلِيغِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَی وَ أَنَا مُبَيِّنٌ لَكُمْ سَبَبَ نُزُولِ هَذِهِ الْآيَةِ إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع هَبَطَ إِلَی مِرَاراً ثَلَاثاً يَأْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی وَ هُوَ السَّلَامُ أَنْ أَقُومَ فِی هَذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع أَخِی وَ وَصِيِّی وَ خَلِيفَتِی وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی‌»[9] : اى گروه مردم! شاهد باشيد كه من در رساندن فرمان خداوند هيچ كوتاهى نكردم، بدانيد كه جبرئيل در اين سفر سه مرتبه از جانب خداوند بر من نازل شده و پس از ابلاغ سلام الهى مرا مأمور كرده است كه در مقابل همگان سفارش او را ابلاغ نموده و بگويم: على بن أبى طالب برادر و وصى، و خليفه و امام بعد از من است، و او در نزد من همان جايگاه هارون در نزد موسى را داراست، جز اينكه پس از من پيامبرى نخواهد بود.

ادامه بحث انشاء الله در جلسه آينده پيگيری می شود.

 


[1] ر.ک : البحوث فی الملل و النحل، آیت الله سبحانی، ج1.
[4] تفسیر ابن کثیر، ج5، ص467.
[5] مجمع البیان، مرحوم طبرسی، ج7و8، ص360، تفسیر آیه 37 احزاب.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo