< فهرست دروس

درس تفسیر استاد ربانی بیرجندی

91/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 خداوند مي فرمايند: «وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ » [1]
 بحث ما در آيه 282 بقره بود كه بيشترين احكام را دارا مي شود. مثلا فاضل مقداد، 21 حكم را از اين آيه برداشت كرد.
 نكته اي كه از جلسات قبل باقي مانده است: در فرازي از آيه آمده «ممن ترضون من الشهدا». حال اين فراز اشاره به چه چيزي است.
 در «واستشهدو» گفتيم باب استفعال است و دال بر طلب است. و دلالت بر استحباب دارد و بعضي از اهل سنت مثل ظاهريه گفته اند كه دال بر وجوب است. بعد در آيه مي گويد اين دو شاهد مرد باشند، و اگر دو مرد نبود، يك مرد و دو زن را شاهد بگيريد. كه در اين فراز خداوند فرموده «فرجل و امرءتان» كه گفتيم وقتي جمله بعد از «فاء» جزاء يك شرط قرار مي گيرد، يك جزء آن حذف مي شود. پس «رجل و امرءتان» هم مي تواند فاعل باشد هم مي تواند مبتدا و هم خبر باشد. اين در جايي است كه «رجل» مرفوع باشد.
 اما اگر منصوب باشد، مفعول براي فعل محذوف «استشهدوا» باشد.
 حال سوال اين است كه «ممن ترضون من الشهدا» چرا آمده است؟
 بزرگان فرموده اند كه اين جمله كار صفتي را كه در سوره طلاق مي كند، انجام مي دهد. كه در آنجا گفته شده است «ذوي العدل منكم» حال اين جمله «ممن ترضون من الشهدا» به جاي صفت عدالت آمده است. يعني در شاهد، شرايط شهادت مثل بلوغ، عدالت و... بايد وجود داشته باشد.
 رسديم به فرازهاي بعدي.
 واژه شناسي:
 كلمه «ذلكم»:
 اين كلمه، اسم اشاره بعيد است يعني اين احكامي كه گذشت.
 در اين كلمه «كم» اشاره به مخاطب جمع دارد، اما در معنا، از آن استفاده نمي شود.
 كلمه «اقسط»
 كلمه «قسط» هم در ثلاثي مجرد معنا شده و هم در ثلاثي مزيد.
 كتاب مجمع البحرين مي فرمايد: «قسط» از اضداد است و هم در معناي ظلم استفاده مي شود و هم در معناي عدالت استفاده مي شود.
 نكته: در باب اضداد كتابهاي متعددي نوشته شده است و در آنها «سقط» به عنوان يكي از افعال اضداد ذكر شده است.
 مثلا در نهج البلاغه حضرت مي فرمايند «و اما القاسطون» يعني كساني كه از عدالت روي برگرداندند و ظالم هستند.
 و يا در قرآن آمده است «و اما القاسطون فكانوا حطب الجهنم» كسي كه ظلم مي كند، هيزم جهنم مي شود.
 حال «قسط» در قرآن كريم اگر در ثلاثي مجرد استعمال شده باشد، به معناي ظلم و جور است، اما اگر در ثلاثي مزيد به كار رفته باشد، به معناي عدل و عدالت است. مثل محل بحث ما كه «ذلك اقسط» اين با عدالت است.
 برخي از مفسران مثل بيضاوي كه از اشاعره اهل سنت است مي گويند: «قسط، يقسط» در ثلاثي مجرد، به معناي ظلم و جور است، اما از اضداد نيست و دليل اينكه در باب ثلاثي مزيد معناي عدالت مي دهد، از باب استعمال اشتقاق صغير است. يعني در علم صرف گفته شده است كه يكي از معناي باب افعال، ازاله معناي ثلاثي مجرد است.
 مثلا گاهي فردي پيش قاضي مي رود و مي گويد «شكوته» يعني به قاضي شكات كردم. و گاهي مي گويد «اشكوته» يعني به قاضي گفتم كه شكايت را پس گرفتم.
 يا ماده «اسرّ» به معناي نجوا را بعضي از همين قبيل دانسته اند، يعني اگر گفته شد «سرّ» به معناي نجوا كردن است و اگر گفته شد «اسرّ» يعني نجوا را ازاله كرد، در نتيجه به معناي اظهار مي شود.
 پس به نظر بيضاوي، «قسط» به معناي ظلم است و اما «اقسط» از باب اشتقاق به معناي ازاله ظلم است و در معناي عدالت استعمال شده است.
 سوال: «اقسط» در اينجا افعل تفضيل است، نه فعل، پس چگونه به معناي عدالت آمده است؟
 جواب: ما در علم نحو قاعده اي داريم كه در اين قاعده گفته شده است كه در باب اسم تفضيل گفته شده يكي از شرايط آن اين است كه از ثلاثي مجرد ساخته شده است.
 اما در اينكه آيا قرآن مصدر قواعد نحو است يا خير دو قول است؟
 1- اكثر علما تا قرن 6 و 7، قرآن را مصدر قواعد نحوي نمي دانستند، بلكه مصدر قواعد را استعمالات و اشعار و امثال عرب مي دانستند. لذا ابن عباس و خليفه دوم و... گفته اند «عليكم بالديوان العرب» يعني به اشعار عرب مراجعه كنيد.
 يا سيبويه در «الكتاب» 600 شعر را مورد استناد قرار داده، اما به آيات و روايت بسيار كم استناد كرده است.
 دليل حرف اين گروه دو چيز است:
 الف: به قرآن نمي شود تمسك كرد.
 ب: معمولا در روايات، نصوص آنها به ما نرسيده است.
 2- از قرن 7 به بعد كه قرآن را مصدر علم نحو مي دانند.
 اولين كساني كه قرآن را مصدر قواعد نحوي قرار دادند، ابن نجم استرآبادي و ابن مالك اندلسي هستند.
 در اين دو كتاب تمام شاهدها از روايات و قرآن كريم هستند.
 حال افرادي كه از گروه اول هستند مي گويند اسم تفضيل فقط از ثلاثي مجرد ساخته مي شود و در مواردي كه از ثلاثي مزيد ساخته شده است را تخصيص قاعده كلي مي دانند.
 اما افرادي كه از گروه دوم هستند و قرآن را مصدر قواعد نحوي مي دانند، مي گويند اسم تفضيل از ثلاثي مزيد هم ساخته مي شود. چون در قرآن اين عمل صورت گرفته است. مثل «اقسط».
 نكته: سيبويه در «الكتاب» مي گويد اسم تفضيل بايد از ثلاثي مجرد ساخته شود اما از باب افعال هم مي تواند اسم تفضيل درست كرد مثل «اقسط» و «اقوم» كه در قرآن استعمال شده است.
 حال «اقسط» اسم تفضيل است و از باب افعال و «اسقاط» ساخته شده است.
 سوال: چرا خداوند به جاي «اقسط» از «اعدل» استفاده نكرده است؟
 جواب: يكي از اعجاز قرآن اين است كه براي هر معنايي، لفظ خاصي را به كار برده است و اينجا هم از همين قبيل است كه به اين گفته مي شود اعجاز در كلمات.
 در همين زمين اعجاز در كلمات، كتابهاي مختلفي نوشته شده است و در آنها اشاره شده است كه خيلي از كلمات با اينكه از نظر معنايي شبيه هم هستند، اما اگر به جاي يكديگر استعمال شوند، معنا را به طور كامل نمي رساند.
 خلاصه:
 در اين جلسه به بررسي كامل كلمه «قسط» پرداختيم و بعضي ديگر از واژه هاي فرازهاي آيه 282 را نيز بررسي كرديم.


[1] سوره بقره، آيه 282

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo