< فهرست دروس

درس فقه استاد علی‌اکبر رشاد

97/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القضاء

حدیث اخلاقی

وَ قَالَ علیه السلام‌ «الفقر موت‌ الأكبر»[1]

از کلمات قصار امیر حکمت و حماسه امیر المومنین علیه السلام است که فرمودند: فقر مرگ بزرگتر است. این جمله مانند نوع کلمات آن بزرگوار ژرف و عمیق است. چرا فقر با مرگ قیاس شده است؟ ویژگی هایی که در مرگ وجود دارد در فقر هم وجود دارد. به علاوه خصوصیاتی در فقر هست ولی در مرگ وجود ندارد. مرگ به ظاهر پایان آدمی است و فقر ظاهرا پایان تمام حیثیت هاست. فقر حرمت و امنیت انسان را از میان می برد. در کلامی از پیامبر (ص) نقل شده است که «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ‌ يَكُونَ‌ كُفْرا»[2] فقر بیاید دین هم از بین می رود. انسان با آمدن فقر ارزشها، کرامت ها و حقوق را از دست می دهد. و این از جمله خصوصیات مرگ هم می باشد. که بسیاری از چیزها را با آمدن مرگ از دست می دهد. مگر آنچه که برای آخرت خود ذخیره کرده باشد. مرگ و جان دادن سخت و دشوار است. فقر هم سخت و دشوار است. گاه گفته می شود فقر از مرگ هم دشوارتر است. مرگ یکبار و در آنی رخ می دهد ولی فقر دوام دارد.به تعبیری، "مرگ یکبار است و شیون یکبار" ولی فقر مرگ مکرر است. تا زمانی که فرد فقیر است طعم مرگ را می چشد. مرگ آنی است ولی فقر هر آن، روز و هر ماه است.کسی که فقر را چشیده باشد، می دان د که از مرگ سخت تر است. شاید سر اینکه این

گونه تعبیر کرده اند که "الفقر موت‌ الأكبر" و نفرموده اند الفقر موت همین باشد. فرموده اند فقر از مرگ بزرگتر است دشوار تر است چون تا فقر وجود دارد گویی آدمی میمیرد و زنده می شود. یکبار وقتی توان برآوردن خواسته بچه را ندارد گویی مانند مرگ بر او سخت می گذرد. طلبکار به درب منزل می آید، بار دیگر مردن است. مهمان می آید و توان پذیرایی نداردف این خود نوعی مردن است. هر لحظه این مرگ تکرار می شود.به همین جهت مرگ ارزی و حیثیتی از مرگ طبیعی سخت تر و بزرگ تر است. کسانی که فقر نچشیده باشند چه می دانند که بر فقرا چه می گذرد. به همین خاطر است که امیر المومنین علیه السلام میفرمایند که امیریان و مسولان باید ماننند متوسط مردم زندگی کنند. می فرمودند پایین تر بودن سطح زندگی من از متوسط جامعه بر من واجب است. چرا که بتوانم درک کنم که بر آنها چه می گذرد. از جمله فلسفه برخی از اعمال عبادی برای این است که فقر را درک کنند. متمکنین هم باید روزه بگیرند تا حالت افراد گرسنه را درک کنند. حال کسی که از امکانات رفاهی برخوردار نیست، نمی تواند وسایل سرمایشی و آب تهیه کند و مجبور است تشنه بماند را، درک کنند. در جامعه کنونی هم متاسفانه نوعا مسولین در رفاه زندگی می کنند. حتی برخی از آنها در وضعیت های فوق رفاهی و پر تمکن زندگی می کنند. قهرا این افراد نمی توانند درد مردم را درک کنند.

با اینکه کسی تا به حال مرگ را تجربه نکرده است ولی مرگ هراسی یکی از دل نگرانی های انسان است.چون مرگ تجربه ایست که تنها یک بار برای انسان رخ می دهد. ولی اوصاف آن گفته شده است. در مورد فقر این طور نیست که اوصاف آن بیان شده باشد. حتی آنهایی که فقر را تجربه کرده اند بعد از گذشت زمانی آن را فراموش می کنند. برخی مسولان ما هم روزگاری فقیر بوده اند و امروز متنعم اند. این افراد سختی های دوران فقر را فراموش کرده اند. باید به آنها متذکر شد که آن دوران را فراموش نکنید. شاید مشکل اساسی اوضاع مردم ناشی از همین امر است که آنهایی که باید تصمیم بگیرند، این مشکلات را ندارند و درک نمی کنند. الفقر موت‌ الأكبر.

مقدمه:

ما بیان کردیم که برخی مبانی، که بر اساس آن هم قواعد فقه القضاء و هم احکام و فروع آن بدست می آید، باید استکشاف شود. چرا که مبانی و مبادی در کنار ادله و مدارک با ناظر بودن به واقعیت های خارجی در کنار هم می توانند به درک شریعت کمک کنند. دستورات الهی در حوزه فقه القضاء زمانی خوب درک می شود که ما مبانی و ادله را خوب فهم کرده باشیم و هر دوی اینها را با توجه به شرایط زمان و مکان در نظر بگیریم. اگر با توجه به این اوصاف فروعات مبتنی بر این سه رکن در حوزه فقه القضاء را بیان کنیم، می توان گفت که حقیقت شریعت را درک کرده ایم. به صرف رجوع به ادله و در نظر نگرفتن مبانی شاید شریعت درست درک نشود. چنان که به صرف رجوع به مقاصد هم نمی توان حقیقت شریعت را ادراک کرد. حتی اگر مبادی و مقاصد را بدون در نظر گرفتن مقام اجراء در نظر بگیریم باز هم شریعت به درستی درک نشده است.

برخی اصول کلی فلسفه قضاء

در ارتباط با مبانی، سلسه اصولی را می توان از منابع بدست آورد که تنها آنها را برمی شماریم. تا مشخص شود قضاء اسلامی بر چه مبناهایی بنا شده است. یکی از آنها اصل

1- «کرامت الانسان الذاتیه و ضرورت صیانتها» انسان به ما هو انسان دارای کرامت است.

2- «اصل تعظیم الحیاه و صیانتها لابناء البشر کافه» اصل ارزش حق حیات و ضرورت حفاظت از این موهبت الهیه که به انسان اعطا شده است. این موارد در جلسه گذشته بیان شد.

ارزشمندی عقل

3- «اصل تعظیم العقل و صیانته» در ادبیات عامه پنج ارززش وجود دارد که مانیز آن را قبول داریم که می توان از آنها به ارزشهای اصلی تعبیر کرد. آنها که به فقه مقاصدی اهتمام دارند می خواهند بگویند که هدف شریعت حفظ این پنج ارزش است. شریعت باید دین، عقل، نفس، عرض و مال را برای انسان حفظ کند. بیان می کنند که در مقام استنباط باید این پنج ارزش را حفظ کنیم. در نتیجه باید همه استنباط ها به صیانت از این پنج ارزش منتهی شود. حتی اگر دلیلی برخلاف صیانت از این ارزشها وجود داشته باشد، نباید به آن توجه کرد. گویی ادله و مدارک طریقیت دارند. آنها راهی برای رسیدن به صیانت از این پنج ارزش هستند. این نگاه یک نگاه افراطی در حق این عناصر است ولی فی الجمله مورد قبول است که این عناصر، عناصر مهمی هستند. فقه باید ناظر به این اصول باشد. ولی فقط این عناصر نیستند که ارزش هستند. وبه صرف پذیرفتن ارزشمندی این عناصر مشکل ما برای فهم دین را حل نمی کند. یکی از این امور اصل ارزشمندی عقل و ضرورت صیانت از آن است. عقل در محضر شارع دارای ارزش است و باید از او صیانت شود.

حق دیانت

4- اصل دیانت است. ما دیانت را طوری بیان می کنیم که جنبه حقوقی و قضائی پیدا می کند. ما می گوییم بشر حق دارد دین دار باشد. زیرا انسان فطرتا دین گراست. پس همان طور که حق حیات برای انسان قائلیم باید حق دین داری را نیز برای او به رسمیت بشناسیم. کسی نباید به حق دیانت افراد بی احترامی کند.

آزادی عقیده

5- «اصل حریت العقیده و صیانتها» اصل آزادی عقیده و صیانت از آن اصل دیگر است. فرق است بین کسی که بیندیشد و بر اساس آن به باوری برسد و بین کسی که بخواهد باور خود را تعویض کند. بدون آنکه اندیشیده باشد فکری را تبلیغ کند. موضوع در واقع بر اساس اندیشدن سخن گفتن است.

ارزشمندی آبرو

6- «اصل تعظیم العرض و صیانته» اصل دیگر ارزشمندی آبروی افراد و صیانت از آن است. انسان هست و آبرویش. قهرا باید در صیانت آن کوشید. باید ضمانت هایی از سوی دولت ها برای حفظ عرض افراد در نظر گرفته شود.

ارزشمندی بدن

7- «اصل تعظیم البدن و صیانته» خدای متعال و شارع برای بدن ارزش قائل است. این کار منشاء حقوق و تکالیف و قوانینی است. به خاطر ارزشمندی بدن است که نباید هرگونه عرضه بشود. به همین خاطر است که صاحب آن هم حق ندارد به آن صدمه بزند. وظیفه انسان است که آن را حفظ کند. این ارزشمندی هم تکلیف و هم حقوق ایجاد می کند. اگر کسی به بدن او صدمه ای وارد کند می تواند از او شکایت کند.

مسئولیت انسان در سرنوشت

8- «اصل حاکمیه الانسان علی مسیره» انسان حاکم سرنوشت خودد است. سر نوشت هرکس در اختیار خود اوست. انسان تکلیف دارد که سرنوشت خود را تدبیر کند. اگر کسی بخواهد ضربه ای به سرنوشت او بزند، حق شکایت دارد و.طرف مقابل موظف است که جبران کند. چون هر انسانی حاکم بر سرنوشت خود است. اولا و بالذات کسی بر کسی برای تصمیم گیری ولایت ندارد مگر از طرف شارع که خود این حق را قرار داده است، به دیگری حقی داده باشد. مانند اولویت پیامبر (ص) بر دیگران که شارع ایشان را بر دیگران اولویت داده است. «اصل حاکمیت الانسان علی مسیره و انه لا ولایه لاحد علی احد اولا و بالذات».

دخالت دولت در شئون مردم

9- اصل لزوم تولیت و تصدی دولت برای اجرای عدالت. دولت اسلامی موظف به اجرای عدالت در تمامی عرصه های جامعه هم در بین افراد و هم در بین گروه ها، می باشد. در خصوص این اصل قوه قضائیه و قضات مانند محور می باشند. عمود اجراء و تحقق عدالت در جامعه می باشند. «اصل لزوم تولی الدوله الاسلامیه لتحقیق العداله فی ساحه المجتمع اتماما و فی مستویی الاحادیه و الفئاتیه و کون هم السلطه القضائیه من هذه المهمه محل القطب من الرحی» این از جمله اموری است که در لسان اخبار و قرآن به آن توجه فراوانی شده است. آیات بسیاری برخورداری همگان از آن و صیانت از آن را مورد توجه قرار گرفته است و غایت ارسال رسل و انزال کتب این امر معرفی شده است.﴿ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ ﴾[3]

برای اینکه جامعه بر مبنای عدالت استوار شود پیامبران و کتاب آمده است و اگر فردی مانع تحقق جامعه مبتنی بر قسط باشد، باید با آن برخورد شود. نوعا مفسرین در تقسیر حدید که در نیمه دوم آیه بیان شده است، گفته اند که به معنی سلاح است. منتها ماده اولیه آن حدید است. یکی از فواید آن این است که این امکان را فراهم می کند که خدای متعال انسان ها را با آن آزمایش کند. کسانی که خدا را یاری می کنند، مشخص شوند. خداوند متعال بر عدالت تاکید می کند. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ﴾[4] . در جای دیگر می فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[5] . خداوند دستور می دهد که امانات و حقوق آنها را به آنها برگردانید و بین مردم به عدل حکم کنید. روایتی منصوب به رسول اکرم (ص ) است که فرمودند: عَدْلُ‌ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِينَ سَنَةً قِيَامٍ لَيْلُهَا وَ صِيَامٍ نَهَارُها[6] یک آن عدالت ورزیدن از هفتاد سال عبادت کردن برتر است. عبادتی که شبها را به تهجد و روزها را با روزه سپری کرده باشد.امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: «الْعَدْلُ‌ أَسَاسٌ‌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَم»[7] عالم بر عدل بنا شده است. در کلامی دیگر فرمودند: «ألعدل‌ نظام‌ الأمرة»[8] . نظام حکوت به عدل است. اگر عدل نباشد حکومت از بین می رود. فرمودند: «ألعدل‌ حياة»[9]

«ملاك‌ السّياسة العدل»‌[10] . برای اینکه ببینید چه کسی خوب عمل می کند ببینید که چه مقدار عدل را اجرا می کند. تدبیر عمومی به اجرای عدالت است.« الرَّعِيَّةُ لَا يُصْلِحُهَا إِلَّا الْعَدْلُ»[11] جامعه بدون عدالت اصلاح نمی شود. این اصل اصل مهمی بود که لازم دیدیم که برخی از آیات و روایات مرتبط با آن را بیان کنیم. سایر اصول در جلسه بعد ان شاء الله.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo