< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - کتاب الخمس

92/12/20

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقی
استغفار، دعایی جامع
عن مولانا الصادق7 أنّه قال: إنَّ مِن أجمَعِ الدُّعاءِ الاستغفارَ.[1]
بر اساس روایات، یکی از آداب دعا این است که دعا و خواسته انسان از خدا جامع باشد. همچنانکه یکی از سیره‌های عملی پیامبر 6 این بود که ترجیح می‌داد دعاهایش جامع باشد.
کان [رسول الله] یستحبّ الجوامع من الدعاء.[2]
دعای جامع، دعایی است که خیر دنیا و آخرت را یکجا جمع کرده باشد. ما در کتاب کنز الدعاء، بسیاری از دعاهای جامع را نقل کرده‌ایم. مثلاً یکی از دعاهای جامع این دعای قرآنی است که می‌فرماید:
﴿رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[3]
یا آن دعایی که از رسول خدا 6 در جواب کسی که از ایشان نحوه دعا کردن را سؤال کرد، نقل شده است که فرمود: بگو:
اللّهُمَّ اغفِر لي وَارحَمني وعافِني وَاهدِني وَارزُقني.[4]
خدایا! من را ببخش، و به من رحم کن، و به من سلامتی بده، و مرا هدایت کن و به من روزی بده.
آن شخص پس از شنیدن این دعا که جامع مغفرت، رحمت، سلامتی، هدایت و روزی است؛ در حالى كه كف دستانش را روی هم گذاشته بود، رفت. پيامبر 6 فرمود: «او دستانش را از نيكى، پُر كرد».
در روایتی هم که در آغاز بحث خوانده شد یکی از دعاهای جامع و در عین حال بسیار کوتاه، معرفی شده است. طبق این نقل، امام صادق7 می‌فرماید: «یکی از جامع‌ترین دعاها، استغفار و طلب آمرزش از خداوند متعال است».
خیر دنیا و آخرت در طلب مغفرت از خدا است. اگر انسان مورد مغفرت الهی قرار گیرد، هم آخرت خوبی خواهد داشت و هم دنیایش آباد می‌شود. آخرت خوبی دارد، چون با استغفار از گناه، پاک شده است. دنیای آبادی هم دارد، چون بر اساس این آیات که می‌فرماید: ﴿اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً * يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً * وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً﴾[5]؛ درهای برکت بر او گشوده می‌شود. بنا بر این، این روایت هم ریشه در آیات قرآن دارد.
خداوند ما را مشمول مغفرت و رحمت خود قرار دهد.



بحث فقهی
موضوع: ارائه نظر نهایی در مفهوم عبارت «ما غنمتم» در آیه خمس
یادآوری
بحث در مفهوم آیه خمس[6] بود که آیا این آیه نورانی تنها بر وجوب خمس غنایم جنگی دلالت دارد یا اینکه مطلق فواید مکتسبه را شامل می‌شود؟ گفتیم در مقابل شماری از فقها که قائلند مراد از «ما غنمتم» تنها غنیمت جنگی است، نظر مشهور فقها این است که مطلق فواید را شامل می‌شود.
نظر آیت الله خویی نیز مانند مشهور فقها این است که آیه شامل مطلق فواید می‌شود. ایشان در بیان هفتمین مورد از موارد وجوب خمس که ارباح مکاسب است، پس نقل اجماع و سیره عملیه بر وجوب خمس ارباح مکاسب، به عنوان اولین دلیل به آیه خمس تمسک می‌نماید.[7] سپس اشکالی را در این مورد مطرح کرده و به آن جواب می‌دهد که در جلسه گذشته به آن اشاره شد و گفتیم که آیت الله نوری کلام ایشان را مورد نقد قرار دادند. در اینجا خلاصه فرمایش آیت الله خویی و نقد آیت الله نوری بر ایشان و اشکالاتی که به برخی از نظرات آیت الله نوری وارد است را بیان می‌کنیم.
طرح اشکال آیت الله خویی
اشکال مطرح شده از طرف ایشان چنین است که اگر آیه شامل ارباح مکاسب هم شود، جا داشت که پیامبر 6 مانند زکات، مأموری را برای اخذ خمس ارباح مکاسب اعزام می‌نمود. در حالی که در منابع تاریخی و حدیثی گزارشی مبنی بر تصدّی شخصی از طرف حضرت برای اخذ خمس ارباح مکاسب نرسیده است.[8]
نقد آیت الله نوری
این که آیت الله خویی در توضیح اشکال می‌گوید هیچ گزارشی در این باره به ما نرسیده صحیح نیست؛ بلکه همان طور که گذشت، در نامه‌هایی که پیامبر 6 بعد از سال نهم هجری به سران قبایل نوشته‌اند، گزارش شده که خمس غنایم را نیز طلب کرده‌اند و خمس غنایم شامل ارباح مکاسب هم می‌شود.[9]
اشکال
ما می‌گوییم اینکه در این نامه‌ها از خمس مطلق غنایم سخن به میان آمده، حرفی نیست؛ امّا اینکه مراد از کلمه «غنیمت» مطلق فایده است یا غیر آن، تازه اول الکلام است. پس اینکه شما لغتاً و عرفاً از آن مطلق فایده را برداشت می‌کنید، ـ به اصطلاح ـ در میان دعوا نرخ تعیین کردن است. چرا که اصلاً بحث ما و شما در این است که غنیمت شامل ارباح مکاسب می‌شود یا خیر؟
آنچه گزارش شده مربوط به اخذ خمس غنایم است که نهایتاً می‌تواند علاوه بر غنایم جنگی، شامل مالی که بلا مشقّت به دست آمده نیز بشود، ولی در هیچ گزارشی نیامده که پیامبر 6 خمس ارباح مکاسب را دریافت می‌کردند.
جواب اول آیت الله خویی
آیت الله خویی در جواب اولی که به اشکال طرح شده دادند، فرمودند مبنای ما این است که احکام تدریجی هستند و جایز است ابلاغ آنها از زمان تشریع‌شان تأخیر بی‌افتد.[10] یعنی ابلاغ خمس ارباح در زمان پیامبر 6 و پس از آن مصلحت نبود و ابلاغ نشد؛ ولی در زمان امام باقر 7 و امام صادق 7 مصلحت ایجاب کرد که ابلاغ شود. پس اینکه در زمان پیامبر 6 مأموری برای اخذ آن نصب نشد، به معنای عدم تشریع آن نیست.
نقد آیت الله نوری
لازمه این مبنای شما که قائل به جواز تأخیر ابلاغ از زمان تشریع هستید، این است که خمس ارباح مکاسب در زمان پیامبر 6 ابلاغ نشده باشد، در حالی که این حرف با آنچه خود به آن قائل هستید منافات دارد. زیرا شما می‌گویید، آیه مطلق فواید را شامل می‌شود و این همان ابلاغ است. قول به جواز تأخیرِ ابلاغ در مورد احکامی که اصلاً درباره آن بیانی وارد نشده، صحیح است ـ مثل عرق جنب از حرام که تا زمان امام هادی 7 حکم آن بیان نشد ـ ولی در ما نحن فیه با وجود آیه، بیان و تبلیغ صورت گرفته و دیگر جواز تأخیر تبلیغ معنا ندارد.[11]
نکته
از آنجا که آیت الله خویی آیه را مطلق می‌داند، نمی‌تواند در جواب اشکال فوق از مبنای جواز تأخیر ابلاغ استفاده کند؛ ولی اگر ایشان مثل محقق اردبیلی و صاحب جواهر آیه را مهمل می‌دانست، آنگاه می‌توانست بگوید، آیه اهمال دارد و هنوز ابلاغی صورت نگرفته و ابلاغ و تفسیر آن در زمان امام صادق 7 انجام شده. نظیر نماز که فرمود: ﴿أَقِيمُوا الصَّلاةَ﴾، ولی تعداد رکعات آن بعداً مشخص شد.
جواب دوم آیت الله خویی
جواب دوم ایشان به این اشکال که چرا خمس مانند زکات متصدی أخذ نداشت، این بود که بین زکات و خمس فرق است. زکات ملک فقرا است و حقّی است که در مصالح عمومی مسلمانان مصرف دارد؛ ولی خمس حقّ شخصی خود حضرت و اهل‌بیت‌شان بود، و در شأن ایشان نبود که برای اخذ حق شخصی مأمور بفرستد.[12]
نقد آیت الله نوری
اشکالی که آقای نوری به این مطلب دارند، وارد است و ما هم آن را قبول داریم. می‌فرماید:
ما ذکره من الفرق بین الزکاة و الخمس «بأن الاول...» غیر مستقیم؛ اذ لیس معنی الأمر لأخذ فی باب الزکاة نفی ما عداها... و لا نری فی ذلک نقصاً فی جلالته و عظمة شأنه.[13]
یعنی اولاً اینکه فرموده: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾؛ به این معنا نیست که خمس را اخذ نکن. ثانیاً اخذ خمس منافاتی با شأن و جلالت حضرت ندارد. از طرفی خمس حق شخصی نیست، بلکه حق مقام و منصب امامت است. زیرا ـ چنانچه در جای خود بحث می‌کنیم ـ خمس معادن و ارباح مکاسب بسیار بیشتر از نیاز امام و فقرای سادات است لذا نمی‌تواند ملک شخصی باشد.
جواب سوم آیت الله خویی
آیت الله خویی ضمن فرمایشات‌شان جواب دیگری دادند که:
عدم البعث و الحثّ للأخذ لازمٌ أعمّ لعدم الوجوب.[14]
یعنی، اینکه مستشکل می‌گوید چون پیامبر 6 کسی را برای اخذ خمس ارباح مکاسب مأمور نکردند، پس خمس آن واجب نیست صحیح نیست، زیرا حضرت طبق روایات خمس گنج را می‌گرفتند در حالی که برای اخذ آن کسی را مأمور نمی‌کردند. بنا بر این، اینکه کسی را برای اخذ نمی‌فرستادند اعم از عدم وجوب است.
نقد آیت الله نوری
ایشان در جواب می‌فرماید، طبق نقل‌هایی که قبلاً بیان شد، همان عمّالی که حضرت برای اخذ خمس ارباح می‌فرستادند، خمس کنوز را هم دریافت می‌کردند.[15]
اشکال
باز هم اشکال ما این است که ایشان دلیلی ندارند بر اینکه حضرت خمس ارباح را اخذ می‌کردند، آنچه نقل شده خمس مطلق غنائم است هر چند ایشان آن را لغتاً و عرفاً شامل ارباح مکاسب نیز می‌داند.
نظر نهایی آیت الله خویی
آیت الله خویی پس از طرح اشکال و پاسخ به آن در نهایت می‌گوید:
و الإنصاف أنّه لم يتّضح لدينا بعد، ماذا كانت الحالة عليه في عصره 6، بالإضافة إلى أخذ هذا النوع من الخمس و عدمه، كيف؟! و العهد بعيد و الفصل طويل و قد تخلّل بيننا عصر الأُمويّين الذين بدّلوا الحكومة الإسلاميّة حكومةً جاهليّة، و محقوا أحكام الدين...[16]
یعنی برای ما روشن نیست که در زمان پیامبر 6 بالأخره خمس ارباح مکاسب اخذ می‌شد یا خیر؟ چرا که هم زمان ما با آن عصر فاصله دارد، و هم بعد از ایشان خلفای بنی امیه بسیاری از احکام صریح را از مردم مخفی کردند...
نقد آیت الله نوری
ایشان می‌فرماید: اگر برای شما واضح نیست، برای ما بر اساس آنچه ذکر شد، واضح است که حضرت خمس ارباح مکاسب را دریافت می‌نمود.[17]
جمع‌بندی و ارائه نظر نهایی
ما در جمع‌بندی مباحث مربوط به مفهوم ﴿ما غَنِمْتُمْ﴾ در آیه خمس، ده نکته را به عنوان پاسخ ادعای آیت الله نوری و همه کسانی که مانند ایشان، مراد از ﴿ما غَنِمْتُمْ﴾ را لغتاً و عرفاً مطلق فواید مکتسبه می‌دانند، عرض می‌کنیم:
نکته اول:
اولین نکته این است که چنانچه گذشت، هیچ یک از لغت‌شناسان معتبر مثل خلیل بن احمد در العین، ابن فارس در مقاییس، فیروز‌آبادی در قاموس و ابن منظور در لسان العرب؛ دلالت واژه «غنیمة» بر مطلق فایده یا فایده مکتسبه را قبول ندارند. از نظر آنها این واژه دارای دو معناست: یک؛ غنیمت جنگی، دو؛ فایده‌ای که بدون مشقّت به دست آید.
بنابراین این که بگوییم لغتاً‌و عرفاً غنیمت به معنای مطلق فایده است، ادعایی است بدون دلیل. بله! فقط طریحی در مجمع البحرین چنین حرفی زده که البته وی جزو لغت‌شناسان کهن نیست.
نکته دوم:
آیة الله نوری به نامه‌های زیادی از پیامبر اکرم 6 استدلال کردند که در آنها خمس غنایم طلب شده بود و گفتند در تمامی آنها مراد مطلق فواید است. این در حالی است که در برخی از نامه‌ها به اخذ غنیمت جنگی تصریح شده ولی ایشان به این نامه‌ها اشاره‌ای نکرده است. مثلاً در نامه‌ای که خطاب به عبد یغوث بن وعلة الحارثی نوشتند، آمده است:
و أعطی خمس المغانم فی الغزو[18]
با توجه به قید «غزو» دیگر نمی‌توان گفت مراد از مغانم مطلق فایده است.
نکته سوم:
ایشان در مقاطع مختلف به نامه‌ای که خطاب به ملوک حمیر نوشته شده بود، تکیه کرده و آن را دلیلی بر اخذ خمس ارباح دانستند. در آن نامه آمده بود:
و أعطیتم من المغانم خمس الله و سهم نبیه و صفیّه.[19]
در حالی که متن کل نامه چنین است:
قدم علی رسول الله کتاب ملوک حمیر... فکتب الیهم رسول الله ص: بسم الله الرحمن الرحیم من محمد النبی رسول الله الی الحارث بن عبد کلال و نعیم بن عبد کلال و النعمان قیل ذی رعین و همدان و معافر: أما بعد ذلک، فإنی أحمد إلیکم الله الذی لا إله إلا هو، أما بعد، فإنه قد وقع بنا رسولکم مقفلنا من أرض الروم، فلقانا بالمدینة، فبلغ ما أرسلتم، و خبر ما قبلکم، و أنبأنا بإسلامکم و قتلکم المشرکین، و إن الله قد هداکم بهدایته إن أصلحتم و أطعتم الله و رسوله و أقمتم الصلاة و ءاتیتم الزکاة و و أعطیتم من المغانم خمس الله و سهم نبیه و صفیّه.[20]
چنانچه ملاحظه می‌شود، در ابتدای نامه آمده که: فرستاده شما با من در مدینه دیدار کرده و آنچه را فرستاده بودند، رسانده و اطلاعاتی از اوضاع آنجا داده از جمله از کشته شدن مشرکان به دست حاکمان صنعا و اطراف آن. پس معلوم می‌شود اصلاً بحث، بحث درگیری بوده؛ غنیمت هم غنیمت جنگی بوده، آنچه را هم که برای ایشان فرستادند غنیمت جنگی بوده است. از این رو، ممکن است در برخی نامه‌ها قراینی یافت شود که مراد از غنیمت، غنایم جنگی است و این طور نیست که چون در آن زمان جنگی نبوده پس همیشه مراد مطلق فواید باشد.
نکته چهارم:
همان طور که آقای احمدی میانجی در شرح برخی نامه‌ها می‌فرمایند، برخی از نامه‌ها قابل حمل بر خمس منافع بر اساس شرط خاص هستند. مثلاً در نامه حضرت به جهنیه، می‌خوانیم:
إن لكم بطون الأرض و سهولها، و تلاع الأودية و ظهورها على أن ترعوا نبتها و تشربوا مانها على أن تؤدوا الخمس...[21]
زمین‌های صاف و هموار در اختیار شماست تا گوسفند‌های‌تان را در آن بچرانید، و آنجایی که قابل کشت است، کشت کنید و از آب آن استفاده کنید به شرط آن که خمس آن را بپردازید.
آقای میانجی در شرح این عبارت می‌فرماید:
هل المراد هو خمس غنائم الحرب او خمس منافع تلک الاراضی و الأقوی هو الثانی... ثم علی الثانی هل المراد هو الخمس الذی قال الله تعالی: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ...﴾ او شرط شرطه علیهم لمصالح الاسلام و المسلمین و الأقوی هو الاول.[22]
یعنی آیا مراد از اینکه فرمود خمس آن را ادا کنید، خمس غنائم جنگی است یا خمس منافعی است که از آن زمین‌ها کسب می‌کنند، [زمین‌هایی که به عنوان انفال ملک امام است]؟ قول قوی‌تر دومی است... بنا بر این قول، آیا مراد همان خمس ارباح مکاسب است که در آیه آمده، یا مراد این است که در قبال اینکه زمین را در اختیارشان گذاشته، شرط کرده که یک پنجم از درآمد آن را به وی پرداخت کنند؟ [به عبارت دیگر مراد خمس اصطلاحی است یا لغوی؟] احتمال قوی‌تر قول اول است.
بنا بر این، با وجود چنین احتمالاتی نمی‌توان قاطعانه از این عبارات وجوب خمس ارباح مکاسب را برداشت نمود.
نکته پنجم:
بر فرض اینکه قبول کنیم مراد از «ما غنمتم» مطلق فواید است، می‌گوییم: مال مخلوط به حرام چه نوع منفعتی است؟ آیا بر مال مخلوط به حرام، غنیمت اطلاق می‌شود؟ همچنین در زمینی که کافر ذمّی از مسلمان خریداری کرده، نمی‌توان گفت منفعت برده. او در مقابل زمین پول داده نه اینکه مالی بدون مشقت به دست آورده باشد. برخی مانند آیت الله فاضل در این موارد توجیهاتی داشتند ولی در جلسات قبل بیان شد که
این گونه توجیهات قابل قبول نیست زیرا کسی که مالش با حرام مخلوط شده یا کافری که زمینی خریده، منفعتی نمی‌برد در عین حال هر دو از موارد وجوب خمس هستند.
نکته ششم:
ایشان در نقدی که به کلام آقای خویی داشتند و در مقام پاسخ به این سؤال که چرا پیامبر 6 مانند زکات، عاملی برای جمع‌آوری خمس نمی‌فرستاد، به این نکته اشاره کردند که در آن زمان خمس ارباح مکاسب مصداق نداشت، زیرا تجارت که منحصر در بعضی از قبایل مکّه بود و استخراج از معادن را هم که یاد نداشتند، غوص و کنوز هم که اتفاقی و کمیاب بود.
سؤال ما در اینجا این است که اگر ارباح مکاسب در آن زمان اصلاً مصداقی نداشت، چرا حضرت در تمام نامه‌هایی که بیان کردید، از مخاطبانشان طلب خمس می‌کردند؟ این کار چه ضرورتی داشت؟ ‌پس معلوم می‌شود مراد از غنیمت در این نامه‌ها همان غنایم جنگی بوده است.
نکته هفتم:
نکته هفتم که نکته مهمی است این است که اگر مفهوم «ما غنمتم» لغتاً و عرفاً شامل مطلق فواید شود، و در زمان پیامبر 6 هم به فرموده شما خمس ارباح مکاسب هم دریافت می‌شده، از آنجا که چنین حکمی مورد ابتلای مردم است و انگیزه‌ای هم برای اخفای آن وجود ندارد، می‌بایست خبر آن به ما برسد. و به تعبیر آیت الله خویی که قبلاً در بحث غسل جمعه گذشت، «لو کان لبان»؛ اگر چنین چیزی بود، حتماً مخفی نمی ماند و
آشکار می شد. اگر واژه غنیمت در مطلق فواید ظهور داشت و ارباح مکاسب را هم شامل می‌شد، شیوع پیدا می‌کرد و آوازه آن به گوش همه می‌رسید. در حالی که می‌بینیم میان علما اختلاف است و عدّه‌ای می‌گویند عرفاً شامل ارباح مکاسب هم می‌شود و گروهی آن را منحصر در غنایم جنگی می‌دانند.
نکته هشتم:
نکته بعدی این است که عقلاً بعید به نظر می‌رسد که پیامبر 6 از کسانی که تازه اسلام می‌آورند، خمس ارباح مکاسب‌شان را طلب کند. این خلاف سیاست است. اگر گفته شود پس چرا زکات را دریافت می‌کرد؟ می‌گوییم: اولاً زکات نصاب معینی دارد، ثانیاً مصرف آن در امور عمومی مردم است چنانچه یکی از مواردش ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ است.
نکته نهم:
نکته نهم این است که بر فرض که قبول کنیم «ماغنمتم» شامل ارباح مکاسب شود، می‌گوییم استبعاد دارد که پیامبر 6 در نامه‌ها آن را طلب کند ولی شرایط آن را ذکر نکند. فرق خمس ارباح مکاسب با خمس غنایم جنگی در این است که اولی استثنایی دارد و آن مازاد بودن بر مؤونه سال است. حال با توجه به روایت امام صادق 7 که خمس را از مواردی دانست که پرداخت آن برای بسیاری مشکل است و تنها بر کسانی که خداوند قلوبشان را امتحان کرده، آسان است،[23] اینکه پیامبر 6 از آن تازه مسلمانان بدون بیان این استثنا، خمس مالشان را طلب کند و آنها فکر کنند که باید هرچه در آمد دارند، یک پنجمش را به عنوان خمس بپردازند، خیلی بعید به نظر می‌رسد.
به هر حال اینکه جزئیات آن در نامه‌ها بیان نشده، قرینه‌ای است که مراد از غنیمت، غنائم جنگی است که استثنایی ندارد.
نکته دهم:
آخرین نکته این است که اگر آیه در عصر نزول قرآن ظهور در مطلق غنایم داشت؛ در زمان پیامبر 6 تبدیل به سیره می‌شد و خلفای بعد هم به آن عمل می‌کرند و خمس همه فواید را می‌گرفتند. در حالی که همان طور که آیت الله شاهرودی فرمود، هیچ یک از خلفا خمس ارباح مکاسب را نگرفته است. در فتوحات زمان خلفا غنایم جنگی زیادی به دست آمد که خمس آن را دریافت می‌کردند، ولی آن را به اهل بیت نمی‌دادند، بلکه طبق زیارتی که « زیارت جامعه ائمه المؤمنین » نامیده می شود خمسی که حق اهل بیت بود را صرف شراب می‌کردند: «وَ ابْتَاعُوا بِخُمُسِكُمُ‌ الْخُمُور»؛[24] اما در جایی نیامده که آنها خمس ارباح مکاسب هم گرفته باشند و به اهل بیت نداده باشند.
نظر نهایی
خمس ارباح مکاسب با شرایطی که بعداً ذکر می‌کنیم، واجب است به دلیل روایاتی که خواهیم خواند ولی این وجوب از آیه خمس استفاده نمی‌شود. آنچه مسلم است آن است که آیه تنها غنایم جنگی را شامل می‌شود.
ادامه بحث از متن تحریر را بعد از تعطیلات نوروز پی خواهیم گرفت.



[1]. بحار الأنوار: ج 93 ص 283 ح 30.
[2]. کنزالعمال، المتقی الهندی، ج 7، ص: 73.
[4]. مسند ابن حنبل: ج 7، ص: 47، ح 19132.
[6][6].﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكِينِ﴾.؛ سوره انفال، آیه41.
[7]. ر. ک: موسوعة الإمام الخوئي، ج‌، ص: 195.
[8]. موسوعة الإمام الخوئي، ج‌، ص: 197.
[9]. الخمس فی ضوء مدرسة اهل البیت (ع)، حسین النوری الهمدانی، ص: 114.
[10]. موسوعة الإمام الخوئي، ج‌، ص: 198.
[11]. الخمس فی ضوء مدرسة اهل البیت (ع)، حسین النوری الهمدانی، ص: 115.
[12]. موسوعة الإمام الخوئي، ج‌، ص: 198.
[13]. الخمس فی ضوء مدرسة اهل البیت (ع)، حسین النوری الهمدانی، ص: 115.
[14]. موسوعة الإمام الخوئي، ج‌، ص: 198.
[15]. الخمس فی ضوء مدرسة اهل البیت (ع)، حسین النوری الهمدانی، ص: 116.
[16]. موسوعة الإمام الخوئي، ج‌، ص: 199.
[17]. الخمس فی ضوء مدرسة اهل البیت (ع)، حسین النوری الهمدانی، ص: 116.
[18].الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، ج 1، ص 268؛ مکاتیب الرسول (ص)، علی احمدی المیانجی، ج 3، ص: 267.
[19]. تاریخ الطبری، محمد بن جریر الطبری، ج 2، ص: 381؛ مکاتیب الرسول (ص)، علی احمدی المیانجی، ج 2، ص: 550.
[20]. تاریخ الطبری، محمد بن جریر الطبری، ج 2، ص: 381؛ مکاتیب الرسول (ص)، علی احمدی المیانجی، ج 2، ص: 550.
[21]. مکاتیب الرسول (ص)، علی احمدی المیانجی، ج 3، ص: 226.
[22]. مکاتیب الرسول (ص)، علی احمدی المیانجی، ج 3، ص: 228.
[24]. المزار الكبير، محمد بن جعفر بن المشهدی، ص: 296.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo