< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

98/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث اخلاقیمیانه‌روی (5)

و مَتِّعني بِالاقتِصاد‌.[1]

در تبیین معنای دوم «اقتصاد» یعنی میانه‌روی در همه امور، اشاره شد که از منظر قرآن، جامعه‌ای که در زندگی از برنامه‌ای معتدل و به دور از افراط و تفریط پیروی کند، «امت وسط» است:

﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً﴾.[2]

و بدين سان، شما را امّتى ميانه [رو] قرار داديم.

در این آیه، هدایت جامعه اسلامی به اعتدال و دوری از افراط و تفریط، به هدایت آنها در تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه، تشبیه شده است، زیرا در آیه قبل از آن، می‌فرماید:

﴿سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتي‌ كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى‌ صِراطٍ مُسْتَقيم‌﴾.[3]

به زودى كم‌خردان از مردم خواهند گفت: چه چيز آنان را از قبله‌اى كه بر آن بودند بازگردانيد؟ بگو: خاور و باختر از آن خداوند است، هر كه را بخواهد به راهى راست‌ هدایت می‌کند.

این تشبیه، با عنایت به کلمه «کذلک»، قابل برداشت است، یعنی همان طور که قبله را از بیت المقدس به کعبه تغییر دادیم تا به صراط مستقیم، هدایت شوید، همچنین شما را امتی میانه قرار دادیم، امتی که جزو هیچ کدام از دو طرف افراط و تفریط قرار ندارد. نه مثل مسیحیت که بیشتر به دنبال معنویت و رهبانیت است و نه مثل یهودیت که بیشتر به مادیات و دنیا توجه می‌کند.

حضرت امام(رحمة‌الله‌علیه) در این باره می‌فرماید:

در یک روایتی نقل می کنند ـ من نمی توانم تصدیق کنم، من نقل می کنم از آنهایی که نقل کرده اند ـ که رسول الله مثلاً فرموده است: کانَ أخی مُوسی عَینُهُ الیُمنی عَمیاء و أخی عیسی عَینُهُ الیُسری عَمیاء وَ أنَا ذُو العَینَینِ[4] .[5]

اسلام، برنامه‌ای را معرفی کرده است که هم دنیا دارد و هم آخرت، هم مادیت دارد و هم معنویت. بنا بر این، پیروان راستین اسلام کسانی هستند که در عقیده و اخلاق و عمل نه تندرو هستند و اهل افراط و نه کُندرو و اهل تفریط؛ بلکه در همه زمینه‌ها در صراط مستقیم حق و اعتدال حرکت می‌کنند. از رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) نیز نقل شده که «امت وسط» در آیه یادشده را به معتدل تفسیر نموده است:

في قَولِهِ تَعالى‌: ﴿وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً﴾: قالَ: عَدلاً.[6]

در باره اين سخن خداوند متعال: «و بدين گونه شما را امّتى ميانه قرار داديم»: يعنى معتدل.

بحث فقهی

موضوع: شک در تلبیه

یادآوری

در دو جلسه قبل، به تناسب روایتی که در سند آن «أبو جمیله المفضل بن صالح» قرار داشت، وضعیت رجالی او را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که وی علی التحقیق ثقه است. اینک در ادامه بحث فقهی‌مان، سراغ آخرین فرع از فروع مطرح شده در مسئله دوازدهم از مسائل مربوط به تلبیه می‌رویم.

این مسئله در باره زمان قطع تلبیه بود که مشخص شد در عمره تمتع، معیار، مشاهده بیوت مکه جدید است و در عمره مفرده، اگر از خارج حرم وارد شده باشد، هنگام ورد به حرم و اگر از ادنی الحلّ محرم شده باشد، هنگام دیدن کعبه است و در حج ـ هر نوع حجی که باشد ـ ظهر روز عرفه است.

فرع چهارم

آخرین فرع، مربوط به حکم قطع تلبیه است که آیا در زمان‌های یادشده، قطع تلبیه از باب وجوب است یا استحباب؟ حضرت امام(رحمة‌الله‌علیه) می‌نویسد:

و الأحوط أن القطع على سبيل الوجوب.[7]

و احتياط آن است كه قطع تلبيه به نحو وجوب است.

در عروة الوثقی نیز چنین آمده است:

و ظاهرهم أنّ القطع في الموارد المذكورة على سبيل الوجوب و هو الأحوط و قد يقال: بكونه مستحباً.[8]

ظاهر کلمات فقها این است که قطع در موارد یادشده به نحو وجوب است. احوط نیز همین است، البته مستحب بودن آن هم، گفته شده است.

در حاشیه عروة، غیر از مرحوم آقا ضیاء که در ادامه، حاشیه ایشان را می‌خوانیم، بقیه فقها حاشیه‌ای ندارند و معلوم می‌شود نظر آنها نیز همین احوط بودن وجوب قطع است. طبق این نظریه اگر کسی که مثلا عمره تمتع به جا می‌آورد، پس از دیدن خانه‌های مکه، لبیک‌گویی را ادامه دهد، بنا بر احتیاط مرتکب فعل حرام شده است.

دلیل حکم به وجوب قطع، این است که در روایات امر به قطع تلبیه شده بود، و امر نیز ظهور در وجوب دارد. مثلا در حدیث اول از باب 43 آمده است:

إِذَا دَخَلْتَ مَكَّةَ وَ أَنْتَ مُتَمَتِّعٌ فَنَظَرْتَ إِلَى بُيُوتِ مَكَّةَ فَاقْطَعِ التَّلْبِيَةَ ... وَ عَلَيْكَ بِالتَّكْبِيرِ وَ التَّهْلِيلِ وَ التَّحْمِيدِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا اسْتَطَعْتَ.[9]

هرگاه در عمره تمتّع وارد مكّه شدى، چون به خانه‌هاى مكّه نگاه انداختى، لبّيك گفتن را قطع كن ... و تا مى‌توانى تكبير و تهليل بگو و خدا را حمد و ثنا بگو.

ممکن است بگوییم: چون امر به قطع، بعد از امر به استحباب تلبیه وارد شده، حمل بر جواز می‌شود، نظیر امر به صید در آیه ﴿إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا﴾[10] که تنها بر جواز صید دلالت دارد نه بر وجوب آن.

مرحوم آقا ضیاء نیز در حاشیه عروة می‌نویسد:

و الأوجه أن يدّعي حمل الأمر بالترك في هذه المقامات لدفع توّهم تأكّد الاستحباب و على أيّ حال احتمال الحرمة الذاتيّة بعيد في الغاية.[11]

بهتر آن است که گفته شود: امر به ترک تلبیه در زمان‌هایی که بیان شد، برای دفع توهم تأکید استحباب است. به هر حال، احتمال حرمت ذاتی داشتن لبیک‌گویی [بعد از این زمان‌ها] خیلی بعید است.

بنا بر این، ایشان معتقد است که تکرار تلبیه پس از زمان‌های یادشده، هنوز استحباب دارد، منتها به دلیل امر به ترک، دیگر مورد تأکید نیست؛ ولی به نظر می‌رسد، حکم به استحباب وجهی ندارد، زیرا امر به قطع، ظهور در پایان مدت استحباب تکرار تلبیه دارد، نه پایان مدت تأکّد آن. به تعبیر دیگر، چون امر به قطع، پس از امر به استحباب تلبیه و تکرار آن وارد شده، بیش از پایان مدت تکرار، دلالتی ندارد. در نتیجه وقتی مدت استحباب تلبیه تمام می‌شود، حکم به استحباب داشتن آن، نیاز به دلیل خاص دارد که نداریم.

البته در بعید بودن حرمت ذاتی داشتن تلبیه بعد از زمان‌های یادشده، با ایشان موافقیم، زیرا درست است که پس از پایان مدت استحباب تلبیه، گفتن آن مستحب نیست؛ ولی اینکه مطلقا جایز نباشد، حتی به نیت مطلق ذکر، قابل دفاع نیست، بله اگر کسی آن را به نیت ورود بگوید، مصداق بدعت و تشریع خواهد بود که حرام است، ولی اگر به نیت مطلق ذکر گفته شود، اشکالی ندارد.

شاید دلیل اینکه حضرت امام و صاحب عروة بر واجب بودن قطع، فتوا نداند و آن را احوط دانستند نیز، همین نکته باشد؛ ولیکن با عنایت به اینکه در ادامه همین روایتی که خوانده شد، سفارش شده بود که به جای تلبیه، ذکرهای دیگری چون تکبیر و تهلیل و... گفته شود، به نظر می‌رسد، بهتر همان احتیاط حضرت امام و صاحب عروة است.

مسئله سیزدهم

حضرت امام(رحمة‌الله‌علیه) می‌فرماید:

الظاهر أنه لا يلزم في تكرار التلبية أن يكون بالصورة المعتبرة في انعقاد الإحرام، بل يكفي أن يقول: «لبّيك اللّٰهمّ لبّيك» بل لا يبعد كفاية لفظة «لبّيك».[12]

ظاهر اين است كه در تكرار تلبيه، لازم نيست به همان صورتى بیان شود كه در بستن احرام معتبر است؛ بلكه همين كه بگويد: «لبيك اللهم لبيك» كفايت مى‌كند؛ بلكه بعيد نيست كه [تکرار] لفظ «لبيك» كفايت كند.

پیش از این گذشت که دومین واجب از واجبات احرام، گفتن لبیک‌های چهارگانه است، همچنین در مسئله یازدهم گفته شد که زیاد گفتن و تکرار لبیک مستحب است. در اینجا این نکته را اضافه نموده که هنگام محرم شدن باید لبیک‌های چهارگانه گفته شود؛ ولی پس از آن و هنگام تکرار تلبیه، لازم نیست همه چهار لبیک را تکرار کند، بلکه همین که «لبیک اللهم لبیک» یا فقط کلمه «لبیک» را بگوید کافی است.

دلیل آن اطلاق روایات است. به عنوان نمونه در حدیث اول از باب 41 ابواب الإحرام می‌خوانیم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ رِجَالٍ شَتَّى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ لَبَّى فِي إِحْرَامِهِ سَبْعِينَ مَرَّةً إِيمَاناً وَ احْتِسَاباً أَشْهَدَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ مَلَكٍ بِبَرَاءَةٍ مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَةٍ مِنَ النِّفَاقِ.[13]

شیخ کلینی با سندش از امام باقر(علیه‌السلام) روایت کرده که فرمود:

رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: كسى كه در احرامش، از روى ايمان و اميد [به پاداش خداوند]، هفتاد بار لبّيك بگويد، خداوند، هزارهزار فرشته را شاهد مى‌گيرد كه او را از دوزخ و نفاق، رهايى داده است.

همچنین در دومین حدیث این باب می‌خوانیم:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا مِنْ حَاجٍّ يَضْحَى مُلَبِّياً حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ إِلَّا غَابَتْ ذُنُوبُهُ مَعَهَا.[14]

شیخ صدوق می‌گوید:

رسول خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) فرمود: هيچ حج‌گزارى نيست كه روز را به لبّيك گفتن به سر آورد، مگر آن كه همراه غروب خورشيد، گناهانش پنهان مى‌شوند.

کلمه «لَبّی» در حدیث اول و «مُلبّیا» در حدیث دوم، مطلق است و شامل کسی که فقط لفظ «لبیک» را بگوید نیز می‌شود.

مسئله چهاردهم

لو شك بعد التلبية أنه أتى بها صحيحة أم لا بنى على الصحة، و لو أتى بالنية و لبس الثوبين و شك في إتيان التلبية بنى على العدم ما دام في الميقات، و أما بعد الخروج فالظاهر هو البناء على الإتيان خصوصا إذا تلبس ببعض الأعمال المتأخرة.[15]

اگر بعد از گفتن تلبيه شك كند كه آيا صحيح انجام داده است يا نه؟ بنا را بر صحت آن بگذارد، و اگر نيت نمايد و دو جامه را بپوشد و در اداى تلبيه شك نمايد، مادامى‌كه در ميقات است بنا را بر اين بگذارد كه تلبيه نگفته است، و امّا بعد از خروج از ميقات ظاهر اين است كه بايد بنا را بر گفتن آن بگذارد مخصوصا اگر اين شك وقتى باشد كه مشغول بعضى از اعمال متأخر از آن شده است.

در این مسئله دو فرع مطرح شده است:

1 ـ اگر پس از گفتن تلبیه در صحت آن شک کند، بنا را بر صحت می‌گذارد.

2 ـ اگر پس از نیت و پوشیدن لباس، شک کرد که تلبیه گفته است یا خیر، دو صورت دارد:

الف: اگر هنوز در میقات است و چنین شکی برایش پیش آید، بنا را بر عدم تلبیه می‌گذارد.

ب: اگر از میقات خارج شده و شک کند، بنا را بر اتیان تلبیه می‌گذارد، خصوصاً اگر شک او پس از شروع اعمال پس از احرام باشد.

دلیل این احکام را بعضی از فقها، قاعده تجاوز دانسته‌اند و برخی دیگر می‌گویند هم قاعده تجاوز دلالت می‌کند، هم قاعده فراغ.

بحثی اجمالی در قاعده فراغ و تجاوز

هرچند جای بحث درباره این قواعد، علم اصول است؛ ولی برای روشن شدن این مسئله لازم است به صورت اجمالی دو مطلب را در این باره توضیح دهیم:

مطلب اول

مطلب اول این است که آیا قاعده «فراغ» و «تجاوز» دو قاعده مستقل هستند یا یکی هستند؟

این مسئله میان صاحب‌نظران مورد اختلاف است، بعضی از بزرگان معتقدند که قاعده فراغ و قاعده تجاوز دو قاعده هستند و فرقشان در این است که قاعده فراغ، مربوط به شک در صحت است؛ ولی قاعده تجاوز مربوط به شک در وجود عمل است، یعنی شک می‌کند که آیا عمل را انجام داده یا نه.

ولی ظاهرا این ادعا صحیح نیست و میان آنها فرقی وجود ندارد. به دو دلیل: 1ـ وحدت سیاق روایات این دو قاعده، 2 ـ نکته ارتکازی که در برخی روایات آمده است.

برای روشن شدن مطلب، برخی از روایات مورد استناد هر دو قاعده را مرور می‌کنیم:

روایت اول

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلٌ شَكَّ فِي الْأَذَانِ وَ قَدْ دَخَلَ فِي الْإِقَامَةِ قَالَ يَمْضِي قُلْتُ رَجُلٌ شَكَّ فِي الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ قَدْ كَبَّرَ قَالَ يَمْضِي قُلْتُ رَجُلٌ شَكَّ فِي التَّكْبِيرِ وَ قَدْ قَرَأَ قَالَ يَمْضِي قُلْتُ شَكَّ فِي الْقِرَاءَةِ وَ قَدْ رَكَعَ قَالَ يَمْضِي قُلْتُ شَكَّ فِي الرُّكُوعِ وَ قَدْ سَجَدَ قَالَ يَمْضِي عَلَى صَلَاتِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا خَرَجْتَ مِنْ شَيْ‌ءٍ ثُمَّ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَشَكُّكَ لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ.[16]

روایت دوم

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَشُكُّ وَ أَنَا سَاجِدٌ فَلَا أَدْرِي رَكَعْتُ أَمْ لَا قَالَ امْضِ.[17]

به این روایات برای قاعده تجاوز استناد می‌شود، در حالی که شک مطرح شده در آنها، شک بعد از گذشت محل و در واقع، شک در وجود است نه صحت. از سوی دیگر، روایت زیر را به دلیل آنکه شک مطرح شده در آن مربوط به شک در صحت است، برای قاعده فراغ ذکر می‌کنند:

روایت سوم

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَشُكُّ بَعْدَ مَا يَنْصَرِفُ مِنْ صَلَاتِهِ قَالَ فَقَالَ لَا يُعِيدُ وَ لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْهِ.[18]

در صورتی که شک مطرح شده در روایت بعد از آن، هم می‌تواند مربوط به صحت عمل باشد هم به وجود آن، متن روایت چنین است:

روایت چهارم

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: كُلُّ مَا شَكَكْتَ فِيهِ بَعْدَ مَا تَفْرُغُ مِنْ صَلَاتِكَ فَامْضِ وَ لَا تُعِدْ.[19]

به این روایات نیز برای قاعده فراغ تمسک شده است، در صورتی که در برخی از آنها شک مشترک در وجود و صحت است.

روایت پنجم

وَ عَنْهُ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَسْتَتِمُّ قَائِماً فَلَا أَدْرِي رَكَعْتُ أَمْ لَا قَالَ بَلَى قَدْ رَكَعْتَ فَامْضِ فِي صَلَاتِكَ فَإِنَّمَا ذَلِكَ مِنَ الشَّيْطَانِ.[20]

روایت ششم

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ (قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع): إِنْ شَكَّ فِي الرُّكُوعِ بَعْدَ مَا سَجَدَ فَلْيَمْضِ وَ إِنْ شَكَّ فِي السُّجُودِ بَعْدَ مَا قَامَ فَلْيَمْضِ كُلُّ شَيْ‌ءٍ شَكَّ فِيهِ مِمَّا قَدْ جَاوَزَهُ وَ دَخَلَ فِي غَيْرِهِ فَلْيَمْضِ عَلَيْهِ.[21]

این جمله‌ای که به صورت کلی در این روایت بیان شده، هر دو قاعده را می‌گیرد، زیرا «کل شی» هم می‌تواند شک در صحت باشد هم شک در وجود.

روایت هفتم

وَ عَنْهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ يَعْنِي أَحْمَدَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ شَكَّ بَعْدَ مَا سَجَدَ أَنَّهُ لَمْ يَرْكَعْ قَالَ يَمْضِي فِي صَلَاتِهِ.[22]

روایت هشتم

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ وَ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا كُنْتَ قَاعِداً عَلَى وُضُوئِكَ فَلَمْ تَدْرِ أَ غَسَلْتَ ذِرَاعَيْكَ أَمْ لَا فَأَعِدْ عَلَيْهِمَا وَ عَلَى جَمِيعِ مَا شَكَكْتَ فِيهِ أَنَّكَ لَمْ تَغْسِلْهُ وَ تَمْسَحْهُ مِمَّا سَمَّى اللَّهُ مَا دُمْتَ فِي حَالِ الْوُضُوءِ فَإِذَا قُمْتَ عَنِ الْوُضُوءِ وَ فَرَغْتَ مِنْهُ وَ قَدْ صِرْتَ فِي حَالٍ أُخْرَى فِي الصَّلَاةِ أَوْ فِي غَيْرِهَا فَشَكَكْتَ فِي بَعْضِ مَا سَمَّى اللَّهُ مِمَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْكَ فِيهِ وُضُوءَهُ لَا شَيْ‌ءَ عَلَيْكَ فِيهِ.[23]

این روایت هم مربوط به قاعده فراغ است، اما با این که وسط وضو گرفتن است، می‌فرماید: وقتی تمام شد، برگرد همه را انجام بده.

روایت نهم

عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا شَكَكْتَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنَ الْوُضُوءِ وَ قَدْ دَخَلْتَ فِي غَيْرِهِ فَلَيْسَ شَكُّكَ بِشَيْ‌ءٍ إِنَّمَا الشَّكُّ إِذَا كُنْتَ فِي شَيْ‌ءٍ لَمْ تَجُزْهُ.[24]

در این روایت نیز لسان، لسان قاعده فراغ است، ولیکن با تعبیر «لم تجزه» که مربوط به قاعده تجاوز است، بیان شده است.

روایت دهم

وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَشُكُّ بَعْدَ مَا يَتَوَضَّأُ؟ قَالَ: هُوَ حِينَ يَتَوَضَّأُ أَذْكَرُ مِنْهُ حِينَ يَشُكُّ.[25]

این روایت، دلیل دوم ماست بر عدم فرق میان این دو قاعده، زیرا در آن، ملاک، یک علت کلی است و آن اینکه هر چیزی که برای انسان، «اذکر» باشد و این علت در هم در شک در صحت است و هم در وجود.


[4] برادرم موسى چشم راستش نابينا بود و برادرم عيسى چشم چپش، و من هر دو چشمم بيناست.
[6] صحيح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری (256 ق)، ج6، ص2675، ح6917.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo