< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد ری شهری

کتاب الحج

99/11/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الحج/محرمات الإحرام /تروک الاحرام

 

بحث اخلاقینیازخواهی از خداوند

و أَنتَ مُنتَجَعي‌ إن حُرِمت‌.[1]

صحبت در تببین این جمله از بند بیستم دعای نورانی مکارم الاخلاق بود که در آن، امام زین العابدین(علیه‌السلام) در مقام مناجات، خطاب به حضرت حق می‌فرماید: تو کسی هستی که اگر محروم شوم، نیازم را از تو طلب می‌کنم.

شبیه این مضمون با تفصیل بیشتر در مناجاتی دیگر از آن حضرت چنین آمده است:

إلهي حَرَمَني‌ كُلُ‌ مَسؤولٍ رِفدَهُ، و مَنَعَني كُلُّ مَأمولٍ ما عِندَهُ، و أخلَفَني مَن كُنتُ أرجوهُ لِرَغبَةٍ، و أقصِدُهُ لِرَهبَةٍ، و حالَ الشَّكُّ في ذلِكَ يَقيناً، وَ الظَنُّ عِرفاناً، وَ استَحالَ الرَّجاء يَأساً، ورَدَّتنِي الضَّرورَةُ إلَيكَ حينَ خابَت آمالي، وَ انقَطَعَت أسبابي، و أيقَنتُ أنَّ سَعيي لا يُفلِحُ، وَ اجتِهادي لا يَنجَحُ إلّا بِمَعونَتِكَ، وأنَّ مُريدي بِالخَيرِ لا يَقدِرُ عَلى‌ إنالَتي إيّاهُ إلّا بِإِذنِكَ.[2]

معبود من! از هر كه درخواست نمودم، مرا از عطايش محروم ساخت و از هر كس هر آرزوى ممكنى داشتم، از من دريغ كرد و هر كس كه براى خواهشى به او اميد بستم يا براى ترس و بيمى نزدش رفتم، خلافِ انتظارم را از او ديدم و شكّ من در اين باره [كه به مخلوق، اميد نشايد بست،] به يقين و گمان من، به شناخت [قطعى‌] و اميد من به يأس تبديل شد و آن گاه كه آرزوها برآورده نگشتند و همه رشته‌ها بُريده شدند، ضرورت، مرا به سوى تو كشاند و يقين كردم كه تلاش من، به جايى نمى‌رسد و كوششم به نتيجه نمى‌رسد، مگر با كمك تو و هر كس خير را بخواهد، نمى‌تواند مرا به آن خير و خوبى برساند، مگر با اجازه تو.

حجت الاسلام الهی خراسانی[3] ـ حفظه الله ـ خاطره‌ای را برایم تعریف نمود که می‌تواند نمونه خوبی برای این مطلب باشد که تکیه‌گاه انسان هنگامی که از همه جا درمانده شد، تنها خداوند متعال است. خلاصه فرمایش ایشان چنین است:

به تازگى داماد آیة الله مروارید[4] شده بودم که پدرم گفت: می‌خواهم خانه‌اى در فلان محله مشهد برایت بخرم به قیمت بیست هزار تومان که ده هزار تومان آن نقد است و بقیه‌اش را بعداً مى‌دهم.

اما محله مورد نظر، جاى مناسبی برای ما نبود، به همین خاطر به ذهنم آمد که خودم دنبال خانه بگردم. یکى از دوستانم، خانه کلنگى بزرگی را در محله مناسبی معرفی کرد به قیمت بیست و دو هزار تومان که متعلق به حاج آقا [سید عبدالرحیم اعتماد الاسلامى] بختیارى، پدر همین وزیر دادگسترى فعلى[5] بود. آقاى بختیارى، شخصیتى محترم و مورد تأیید آیة الله [سید محمّدهادى] میلانى بود. وقتی به ایشان گفتم خانه شما را پسندیده‌ام، گفت: اتفاقاً مشترى دیگرى هم دارد؛ اما چه بهتر که به شما بفروشم، و اضافه کردند که: به آیة الله مروارید ارادت دارم. لذا حاضرم با شما دو هزار تومان هم کمتر حساب کنم (یعنى بیست هزار تومان)؛ به این شرط که شنبه ساعت هشت صبح، پولش را نقداً بیاورى محضر.

تا شنبه، تقریباً یک هفته وقت داشتم. از فرداى آن روز، به‌قصد جور کردن ده هزار تومان، سراغ برخى آشنایان و دوستان رفتم. به برادر بزرگم که معمار بود، گفتم. ایشان قبول کرد که تهیه کند. براى احتیاط، با یکی از بازاریان مشهد هم، در میان گذاشتم، او هم قبول کرد. به طلبه‌اى هم که مى‌دانستم پولى در اختیار دارد، گفتم و ایشان هم با اشتیاق پذیرفت. خلاصه از ترس این که خانه از دست ما برود، به پنج، شش نفر سپردم.

روز پنج‌شنبه شد و همه کسانى که قول مساعد داده بودند، هر کدام بهانه‌اى آورده و جواب رد دادند. به هر راهى زدم، نشد و مأیوس شدم. شب جمعه، پس از آنکه نماز را با آقاى مروارید خواندم گفتم بهتر است بروم حرم و متوسّل به حضرت شوم [بلکه فرجى بشود]. رفتم روبه‌روى ضریح حضرت، مشغول خواندن زیارت امین الله شدم؛ اما فکر خانه رهایم نمى‌کرد. یک لحظه به ذهنم رسید که کارى کنم که حضرت در رودربایستى بماند و مشکل مرا حل کند. رفتم قسمت بالاسر و برای هر یک از چهارده معصوم به ترتیب، دو رکعت نماز خواندم و هزار صلوات هم فرستادم. این کار تا بیست دقیقه به اذان صبح طول کشید. آخرش خسته شدم؛ اما خوش‌حال بودم که کارم را تمام کرده‌ام. به حضرت عرض کردم: من کارم را انجام دادم. حاشا به کرم شما که جواب ندهید!

وقتی داشتم از حرم خارج مى‌شدم به حاج آقا ضیاء آملى[6] برخورد کردم. بعد از احوال‌پرسى، گفتم: حاج آقا، برایم دعا کنید! پرسید: ها! چى شده‌؟ خسته به نظر مى‌رسى‌؟! گفتم: چیزى نیست. مشکلى دارم. شما دعایم کنید. گفت: امروز که جمعه است دیگر! من صبحانه را منزل آقاى سیدان هستم. شما هم بیایید آن جا. بعد از کمى مِنّ و مِنّ‌، قبول کردم و راه افتادم. در راه، از این که دعوت ایشان را قبول کرده بودم، سخت پشیمان شدم. با خودم می‌گفتم: امروز که آخرین فرصت براى تهیه پول خانه است، خوب بود عذرى مى‌آوردم و دنبال تهیه پول مى‌رفتم. بالاخره تصمیم گرفتم زود بلند شوم تا به کارم برسم. موقع صبحانه آقا ضیاء مدام تعارف مى‌کرد که صبحانه بخور و چاى بخور و اینها! من با دل‌شوره، چند لقمه‌اى خوردم؛ اما این پا و آن پا مى‌کردم که هر چه زودتر بروم.

موقع خداحافظى یکى دو قدم که رفتم، آقا ضیاء مرا صدا زد و گفت: کمى صبر کن! دست برد زیر تُشکى که رویش نشسته بود، یک بسته اسکناس صد تومانى در آورد و به من داد و فرمود: حالا این پیشت باشد، بعداً مى‌گویم که چه کنید!

آمدم توى کوچه، درست که نگاه کردم، دیدم دقیقاً ده هزار تومان است. خیلى خوش‌حال شدم! گفتم این دیگر عنایتى حضرت رضا علیه السلام است.

صبح شنبه با دستِ پر، رفتم محضر که دیدم دو نفر دیگر که مشترى همان خانه بودند و ظاهراً با محضردار، قول و قرارى گذاشته بودند، آن جا حضور دارند. آنها وقتی دیدند آقای بختیاری می‌خواهد سند را به نام من بزند، گفتند: آقا! ما قبل از این آقا شیخ با شما صحبت کردیم. آقاى بختیارى که آدمى با هیبتی بود، به آنها گفت: ما با شما صیغه معامله نخوانده‌ایم‌، پولی هم نگرفته‌ایم. من به این آقا قول داده‌ام و با ایشان معامله کرده‌ام.

خلاصه، سندِ خانه به نام من شد. حاج آقا ضیاء که حالا دیگر شریک بنده شده بود، بعدها براى ساخت خانه هم پول داد. آن خانه را کوبیدم و به جایش دو خانه مجزّا ساختم: یکى براى خودم و دیگرى براى حاج آقا ضیاء. کار ساخت که تمام شد، فرمود: من خانه نیاز ندارم. مى‌خواستم کار شما راه بیفتد. سهم مرا بفروش و پولش را به‌تدریج برگردان.[7]

بحث فقهی

موضوع: کتاب الحج/ تروک الإحرام/ لبس المخیط (4)

یادآوری

بحث در باره ششمین مورد از محرمات احرام بود. در جلسه قبل فرمایش آیت الله سبحانی را خواندیم که بر اساس دو دسته از روایات، ملاک حرمت را «ادراع» یعنی پوشاندن همه یا بخشی از بدن یا «ازرار» یعنی بستن تکمه لباس دانست نه مخیط بودن. دسته‌ای از روایات لباس‌هایی با وصف تدرّع یا تزرّر را استثناء کرده‌اند و دسته‌ای دیگر پوشیدن قبا را هنگام ضرورت، به شکل منکوس یا مقلوب جایز دانسته‌اند که معلوم می‌شود اگر مانع، مخیط بودن بود، در حالت اضطرار باید می‌توانست آن را به صورت معمولی بپوشد و نیازی به منکوس یا مقلوب کردنش نبود.

ایشان دسته سومی از روایات را نیز بیان نمود که برای اثبات نظریه دوم، یعنی ملاک بودن مخیط بدانها استدلال شده است، ولی این روایات سندا ضعیف یا دلالة ناتمام اند.

پس از این، به نظریه سومی اشاره نموده که ممنوعیت را منحصر در عناوین وارده در روایات دانسته است. ایشان این نظریه را که از آیت الله خویی نقل نموده، ردّ می‌کند.

نقد فرمایش آیت الله خویی

آیت الله خویی در مسئله 242 می‌نویسد:

يحرم على المحرم أن يلبس القميص و القباء و السروال و الثوب المزرور مع شد أزراره، و الدرع و هو كل ثوب يمكن أن تدخل فيه اليدان، و الأحوط الاجتناب عن كل ثوب مخيط بل الأحوط الاجتناب عن كل ثوب يكون مشابهاً للمخيط كالملبد الّذي تستعمله الرعاة، و يستثنى من ذلك الهميان و هو ما يوضع فيه النقود للاحتفاظ بها و يشد على الظهر أو البطن، فان لبسه جائز و إن كان من المخيط... .[8]

پوشیدن پیراهن، قبا و شلوار توسط محرم حرام است، همچنین پوشیدن لباس دکمه دار در صورت بستن دکمه‌هایش و نیز پوشیدن درع، یعنی هر جامه‌ای که بتوان دست‌ها را درون آن برد. احوط اجتناب از هر جامه دوخته است، بلکه احوط اجتناب از هر جامه‌ای است که شبیه دوخته باشد مثل نمد که چوپان‌ها استفاده می‌کنند. همیان كه پول‌ها را در آن می‌گذارند تا از آنها محافظت شود و به کمر یا شکم بسته می‌شود، از این مورد، استثناء شده است، پس با اینکه دوخته شده است، ولی پوشیدنش جایز است.

و در توضیح این مسئله، این نکته را بیان می‌نماید که آنچه ممنوع است، پوشیدن همین عناوین خاصه‌ای است که در روایات آمده است، حتی اگر مخیط نباشند.

آیت الله سبحانی، خلاصه فرمایش ایشان را آورده است که ما همان را نقل می‌کنیم، می‌فرماید:

إنّ المحقّق الخوئي قدّس سرّه جعل المناط صدق أحد العناوين الواردة في الروايات، أعني: القميص و القباء و الثوب المزرور و الدرع، فقال بحرمة لبس الجبّة لصدق القباء عليها، و التبّان- بالضم- و هو الّذي يلبسه الملاحون، سروال صغير يستر بين السرة و الركبة، فإذا لم يصدق أحد هذه العناوين على الثوب لا بأس بلبسه و إن كان مخيطا، كما إذا لبس ثوبا خاصا تحت ثيابه لأجل جذب العرق و لو كان مخيطا. و أمّا غير المخيط فإن صدق عليه أحد هذه العناوين فلا يجوز لبسه أيضا كالملبّد، أو كالمنسوج الّذي لا خياطة فيه، فإذا لم يصدق عليه أحد هذه العناوين المذكورة فلا مانع من لبسه.[9]

محقق خویی (قدس سره) ملاک را صدق یکی از عناوین وارده در روایات دانسته است، یعنی: پیراهن، قبا، لباس دکمه‌دار و درع (لباس آستین‌دار محیط بر بدن). همچنین می‌فرماید: پوشیدن جُبة نیز به خاطر صدق قبا بر آن، حرام است، همچنین پوشیدن تبان (شلوارک)، لباسی که کشتی‌بانان می‌پوشند و شلوار کوچکی است که میان ناف و زانو را می‌پوشاند. بنا بر این، اگر هیچ یک از این عناوین بر لباسی صدق نکند، می‌توان آن را پوشید هرچند دوخته باشد، کما اینکه پوشیدن لباس مخصوصی که زیر لباس برای جذب عرق می‌پوشند (زیرپوش) را می‌توان پوشید، با اینکه دوختنی است. اما لباس‌های نادوخته، اگر یکی از عناوین یادشده بر آن صدق کند، مثل نمد یا لباس بافتنی بدون دوخت، پوشیدنش جایز نیست، ولی اگر این عناوین بر آن صدق نکند، پوشیدنش مانعی ندارد.

آیت الله سبحانی در نقد این نظریه می‌نویسد:

قد أصاب قدّس سرّه في جعله الموضوع أعمّ من المخيط، فأدخل الملبّد و المنسوج فيما يحرم، إلّا أنّ حصر المحرّم بالعناوين الواردة في الروايات حتى اضطر إلى إدخال الجبة في القباء، و التّبّان في السراويل. مع وجود التفاوت بينهما، غير تام؛ و كان عليه أن ينتقل إلى الموضوع حقيقة، الجامع بين هذا الشتات، و هو ما ورد في قوله عليه السّلام: «إنّ المحرم يلبس كلّ ثوب إلّا ثوبا يتدرّعه». و كلّ ثوب يستر عرض البدن على نحو يتدرّع به الإنسان، و يتّخذه درعا يدفع به الحرّ و البرد، لاصقا بالبدن، ضامّا له، فهو حرام، فيدخل فيه كلّ العناوين الواردة في الروايات، حتى الثوب الّذي لبسه لجذب العرق الّذي أفتى بحلّيته.[10]

اینکه آیت الله خویی موضوع را اعم از مخیط قرار داده است، و به همین جهت لباس نمدی و بافتنی را نیز از موارد حرام شمرده، صحیح است؛ ولی اینکه موارد حرام را در عناوین وارده در روایات منحصر نموده و در نتیجه مجبور شده جبة را به قبا و تبان را به شلوار ملحق کند، تمام نیست، زیرا میان اینها تفاوت است. پس بهتر بود که ایشان به موضوع حقیقی که جامع میان این موارد مختلف است، منتقل می‌شد و آن، همان است که در این سخن امام(علیه‌السلام) آمده است: «محرم می‌تواند هر لباسی را بپوشد مگر لباس آستین‌داری که بدنش را احاطه کند». بنا بر این، هر لباس چسبانی که عرض بدن را بپوشاند به گونه‌ای که انسان را در بر بگیرد و بتواند به عنوان زره‌ای در برابر سرما و گرما او را حفظ کند، حرام است. در این صورت، همه عناوین وارده در روایات را شامل می‌شود، حتی لباسی که برای جذب عرق استفاده می‌شود و ایشان فتوا به جواز پوشیدنش داد.

به نظر ما آنچه آیت الله سبحانی در نقد کلام آیت الله خویی و نیز پیش از آن در دسته‌بندی روایات فرمود، کاملا صحیح است و نتیجه آن همان فتوایی است که از آیت الله زنجانی خواندیم، هرچند ـ چنانکه قبلا خواندیم ـ عجیب است که ایشان در مقام فتوا، شبیه نظر حضرت امام فتوا داده است.

فرع بعدی

تا اینجا بخش اول نظر حضرت امام را خواندیم و معلوم شد که ما بر خلاف ایشان، دوخته بودن لباس را ملاک نمی‌دانیم.

ایشان و سایر فقهایی که دوخته بودن را ملاک دانسته‌اند، مجبور شده‌اند لباس‌های نادوخته اما شبیه به دوخته را نیز به لباس دوخته ملحق کنند، از این رو، فرمود:

السادس: لبس المخيط للرجال كالقميص و السراويل و القباء و أشباهها بل لا يجوز لبس ما يشبه بالمخيط كالقميص المنسوج و المصنوع من اللبد. و الأحوط الاجتناب من المخيط و لو كان قليلا كالقلنسوة و التكة.[11]

ششم: پوشيدن [لباس] دوخته براى مردان‌، مانند پيراهن و شلوار و قبا و مانند اينها، بلكه پوشيدن چيزى كه شباهت به دوخته داشته باشد مانند پيراهن بافته شده و يا از نمد درست شده جايز نيست. و احتياط آن است كه از دوخته و لو اينكه كم باشد مانند كلاه و كمربند اجتناب شود.

در باره «قلنسوة» (نوعی کلاه بلند) این پرسش طرح می‌شود که اگر پوشاندن سر بر محرم حرام است، آوردن این مورد در اینجا چه معنایی دارد؟

پاسخ: ثمره آن در دادن کفاره است که اگر مخیط حتی به مقدار کم آن را حرام بدانیم، باید دو کفاره بدهد.

آیت الله سبحانی به حضرت امام اشکال نموده که چرا در مورد کلاه تردید کرده و حرمت آن را احتیاط دانسته است. اشکال ایشان این است که ملاک هر چه باشد، مخیط یا پوشاندن عرض بدن، پوشیدن کلاه مشکل دارد، زیرا به هر حال عرض بدن را می‌پوشاند، بنا بر این، تردید بی معناست.

در باره «تکه» (بند شلوار) در صورت دوخته بودن، طبق مبنای ما، روشن است که اشکالی ندارد، زیرا به گونه‌ای نیست که عرض بدن را بپوشاند، مگر به گونه‌ای باشد که قسمتی از عرض بدن را بپوشاند و «پوشاندن» صدق کند. اما طبق نظر امام اشکال دارد، زیرا مبنای ایشان، دوخته بودن است و کم و زیاد آن هم فرقی ندارد. البته چون ممکن است گفته شود روایات، به مواردی چون پیراهن و شلوار انصراف دارند، پس اشکالی ندارد، حضرت امام، اجتناب از آن را بنا بر احتیاط دانست.

حضرت امام در آخر این بخش، یک مورد را استثنا نموده و آن همیانی است که در آن پول می‌گذارند، می‌فرماید:

نعم يستثنى من المخيط شد الهميان المخيط الذي فيه النقود.[12]

بله، بستن هميان دوخته‌ای كه پول‌ها در آن است، از دوخته استثناء شده است.

دلیل این استثنا نیز این چند روایت است:

    1. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْمُحْرِمِ يَصُرُّ الدَّرَاهِمَ فِي ثَوْبِهِ قَالَ نَعَمْ وَ يَلْبَسُ الْمِنْطَقَةَ وَ الْهِمْيَانَ.[13]

«یعقوب بن شعیب» می‌گوید: از امام صادق(علیه‌السلام) در باره محرمی پرسیدم که پول‌هایش را در لباس‌هایش پنهان می‌کند؟ فرمود: آری، و می‌تواند کمربند و همیان ببندد.

    2. وَ [مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ] عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الْمُحْرِمِ يَشُدُّ عَلَى بَطْنِهِ الْعِمَامَةَ قَالَ لَا ثُمَّ قَالَ كَانَ أَبِي يَقُولُ يَشُدُّ عَلَى بَطْنِهِ الْمِنْطَقَةَ الَّتِي فِيهَا نَفَقَتُهُ يَسْتَوْثِقُ مِنْهَا فَإِنَّهَا مِنْ تَمَامِ حَجِّهِ.[14]

«ابو‌ بصیر» می‌گوید: از امام صادق(علیه‌السلام) پرسيدم: محرمى كه بر شكم خود عمامه مى‌بندد چه حكمى دارد؟ فرمود: نه [جايز نيست]. سپس فرمود: پدر همواره مى‌فرمود: محرم كمربندى را كه هزينه سفرش در آن است بر شكمش ببندد تا اطمينان داشته باشد، زيرا اين كار از كامل نمودن حج است.

    3. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع يَكُونُ مَعِيَ الدَّرَاهِمُ فِيهَا تَمَاثِيلُ وَ أَنَا مُحْرِمٌ فَأَجْعَلُهَا فِي هِمْيَانِي وَ أَشُدُّهُ فِي وَسَطِي فَقَالَ لَا بَأْسَ أَ وَ لَيْسَ هِيَ نَفَقَتَكَ وَ عَلَيْهَا اعْتِمَادُكَ بَعْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[15]

«یعقوب بن سالم» می‌گوید: به امام صادق(علیه‌السلام) گفتم: درهم‌هایى با خود دارم كه صورت‌هایى بر آنها نقش شده است، و اين در حالى است كه من محرمم، پس آنها را در هميان خود ميگذارم، و بر ميان خود مى‌بندم، [آيا اين كار جايز است‌؟] فرمود: ایرادی ندارد، آيا نه اينست كه آنها نفقه تو است، و اعتماد تو، بعد از خداى عزّ و جلّ‌ به آنها است‌؟

به هر حال، با توجه به این روایات صحیحه، بحثی در استثنا بودن همیان نیست.

غفر الله لنا و لکم ان شاء‌ الله

 


[3] حجة الاسلام و المسلمين على‌اكبر الهى خراسانى، مدير عامل اسبق بنياد پژوهش‌هاى اسلامى آستان قدس رضوى.
[4] . آیة الله میرزا حسنعلى مروارید (۱۲۹۰-۱۳۸۳ ش)، فقیه و استاد اخلاق.
[5] . سید مرتضى بختیارى، وزیر دادگسترى در دولت دهم جمهورى اسلامى ایران و قائم مقام پیشین (۱۳۹۵ ش) تولیت آستان قدس رضوى.
[6] . آیة الله حاج آقا ضیاءالدین آملى (۱۲۸۳-۱۳۶۱ ش)، فرزند آیة الله شیخ محمّدتقى آملى و از عالمان برجسته معاصر.
[7] ر. ک: بر بال خاطرات، محمد محمدی ری‌شهری، ص161 ـ 167.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo