< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1400/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: القذف

(مسألة 2): يعتبر في القذف أن يكون بلفظ صريح أو ظاهر معتمد عليه، كقوله: «أنت زنيت»، أو «... لطت»، أو «أنت زان»، أو «... لائط»، أو «ليط بك»، أو «أنت منكوح في دبرك»، أو «يا زاني»، «يا لاطئ»، ونحو ذلك ممّا يؤدّي المعنى صريحاً أو ظاهراً معتمداً عليه، وأن يكون القائل عارفاً بما وضع له اللفظ ومفاده في اللغة التي يتكلّم بها، فلو قال عجمي أحد الألفاظ المذكورة مع عدم علمه بمعناها لم يكن قاذفاً، ولا حدّ عليه ولو علم المخاطب، وعلى العكس لو قاله العارف باللغة لمن لم يكن عارفاً فهو قاذف وعليه الحدّ.[1]

گاهی بعضی از الفاظ صریح هستند در این الفاظ بحثی نیست ، مثل اینکه به کسی گفته شود « انت لائط » أو زان أو ملوط أو انت منکوح فی دبره و نحو ذلک، که اینها صریح در نسبت رمی به زنا و لواط و یا مساحقه هستند.

اختلاف فقها در آنجایی است که این تعابیر ظهور دارد ، لذا چند مسأله بعدی که خوانده می شود داخل در ظواهر است، اینها موارد ظهور است و بعضی ها مخالفت کردند و گفتند که درأ جاری است و بعضی گفتند که حد جاری است و ما هم می گوییم که ضابطه در همه موارد، اخذ به ظاهر کلام است در صورتی که قرینه بر خلاف ظاهر نباشد و زائل نکند.

در بعضی از تعابیر روایات وارد شده است مثلاً بعضی از تعابیر که از نظر عرف ظهور دارد حضرت به آن صریح گفته است، لذا می دانیم که مقصود حضرت، ظهور واضح است زیرا احتمال خلاف هم دارد، لکن چون ظهور آن قطعی است حضرت آن را صریح گفته است و صریح به معنای اصطلاحی اصولی را با ظاهر اصولی یکسان فرض کرده است.

مسأله سوم

(مسألة 3): لو قال لولده الذي ثبت كونه ولده بإقرار منه أو بوجه شرعي: «لست بولدي» فعليه الحدّ، وكذا لو قال لغيره الذي ثبت بوجه شرعي أنّه ولد زيد: «لست بولد زيد»، أو «أنت ولد عمرو». نعم، لو كان في أمثال ذلك قرينة على عدم إرادة القذف؛ ولو للتعارف فليس عليه الحدّ، فلو قال: «أنت لست بولدي» مريداً به ليس فيك ما يتوقّع منك، أو «أنت لست بابن عمرو» مريداً به ليس فيك شجاعته- مثلًا- فلا حدّ عليه، ولا يكون قذفاً.[2]

« لو قال لولده الذي ثبت كونه ولده بإقرار منه » خودش اقرار کرده است و ده ها بار گفته است پسرم یا فرزندم، همه هم می دانند « أو بوجه شرعي » به وجه شرعی ثابت شده است، به بینه یا غیر بینه که ایشان فرزند او است، به این چنین فرزندی « لست بولدی » در این صورت « فعليه الحدّ » چراکه این ظهور دارد به زانیه بودن أم فرزند، چون غیر از این دیگر راهی نمی ماند که بگوید شما فرزند من نیستی، یعنی مادرت تو را از یک رجل اجنبی زاییده است، به این معنی می شود « وكذا لو قال لغيره الذي ثبت بوجه شرعي أنّه ولد زيد » می داند که این ولد زید است، و ثابت هم هم شده است، به او بگوید «لست بولد زيد» تو فرزند زید نیستی.

این تعابیر ظاهر است و صریح نیست، چون اینکه که بگوید «لیس بولدی» یک احتمال است که احتمال قوی و شایع هم است، که چه بسا پدر ها به فرزند خود بگویند که تو فرزند من نیستی ، یعنی اینکه تو صفات مرا نداری، و در صفات شباهتی با من نداری، این استعمال هم شایع است، به خاطر همین این لفظ صریح نمی شود و لفظ، ظاهر می شود، بدون قرینه در مقام جد که بگوید و قرینه ای در بین نباشد این ظهور منعقد می شود در همان معنای واقعی کلمه.

آنچه در اصول ثابت است و همه جا هم گفتیم این است که کلام یا صریح است یا ظاهر، نص که گفته می شود نص اعم است، ما که می گوییم نصوص مقصود ما صریح نیست بلکه اعم است و در کلمات فقها در خیلی موارد به قرینه گفته می شود که « هذه الروایه نص فی ذلک » یعنی صریح فی ذلک ولکن وقتی که می گویند « دلت علی ذلک النصوص » آنجا مقصود آنها اعم است از ظاهر و صریح، آنجا ما در اصول آوردیم در مقابل ظهور، صریح را آوردیم. تعریف هم کردیم که صریح آن است که اصلا احتمال مخالف نباشد ، مگر موهوم باشد و احتمال عقلایی در موردش وجود نداشته باشد.

ظاهر این است که احتمال هست، و احتمال موهوم هم نیست، منتهی به خاطر کثرت استعمال این لفظ در معنایی، «اول ما ینسبق الی ذهن المخاطب من هذا کلام انما هو» همان معنایی است که کثیرا استعمال می شود، خود کثرت و شیوع استعمال موجب تبادر می شود و ظهور می آورد ، و آن مثال هایی که بعد از بیان می کنیم همه آنها از قبیل ظواهر هستند، من جمله همین تعبیری که الان است ، این می شود از قبیل ظواهر، بخاطر اینکه همین تعبیر در غیر این معنا هم استعمال می شود و موهوم نیست و استعمال می شود ولکن بدون قرینه ، «لا ینسبق الی الذهن الا هو»، همان معنای واقعی کلمه که مستوجب حد می شود.

« أو «أنت ولد عمرو». نعم، لو كان في أمثال ذلك قرينة على عدم إرادة القذف » قرینه ای باشد « ولو للتعارف » یعنی استعمال متعارف می شود « فليس عليه الحدّ فلو قال: «أنت لست بولدي» مريداً به ليس فيك ما يتوقّع منك» از تو توقع نمی رود که فرزند چنین پدری که همه به شجاعت به او مثال می زنند، اما تو ترسو هستی ، تو فرزند من نیستی « و «أنت لست بابن عمرو» یعنی میدانند که عمرو پهلوان است اما فرزندی دارد که خیلی ترسو است، به او می گویند که تو فرزند او نیستی، این استعمال می شود « مريداً به ليس فيك شجاعته- مثلًا- فلا حدّ عليه، ولا يكون قذفاً » این شجاعت هم از باب مثال بوده است ، ممکن است که از باب علم باشد و یا چیز دیگری باشد، و این هم از موارد قذف نیست.

در مجموع این تعابیر ظهور دارد در قذف ، یعنی قذفِ أُم آن ولد به زنا، اگر قرینه ای بر خلاف نباشد ، این البته در صورتی است که رامی اقرار کرده باشد و ثابت شده باشد که این فرزند او است، اما اگر ثابت نشده باشد و خودش إقرار نکرده باشد و نه بینه ای قائم شده باشد ، در اینجا اصلا قذف به این رمی تحقق پیدا نمی کند چون حقیقتا ممکن است اینطور باشد زیرا دلیل نداریم که زنا نباشد.

در اینجا هم اجماع است و هم موافق قاعده است و هم نصوص، اجماع همین اتفاقی است که در کلام صاحب ریاض ملاحظه می فرمایید:

(وكذا لو قال لمن أقر ببنوته) أو حكم الشرع بلحوقه به (لست ولدي) أو قال لغيره: لست لأبيك فيحد لأمه بلا خلاف، بل ظاهر الأصحاب الإجماع عليه، كما في المسالك ).[3]

در جواهر هم همینگونه است.

روایات:

موثقه سکونی

( محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: من أقر بولد ثم نفاه جلد الحد والزم الولد ).[4]

ولد برای خودش است حد هم می خورد.

خبر علاء بن الفضیل

( وعن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان، عن العلا بن الفضيل، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت: له، الرجل ينتفى من ولده وقد أقر به، قال: فقال: إن كان الولد من حرة جلد الحد خمسين سوطا حد المملوك، وإن كان من أمة فلا شئ عليه ).[5]

« قلت: له، الرجل ينتفى من ولده » استعمال ینتفی اینگونه درست نیست، مقصود این است که « الرجل إما ینفی نفسه من ولده ، نفس کونه ابیاً لولده، او ینفی ولده عن نفسه » یعنی ولدش را از خودش نفی می کند « وقد أقر به » در حالی که یا به ابوت خودش یا به ولد بودن فرزند اقرا کرده است ، البته این کلام امام هم نیست بلکه کلام راوی است فلذا این اشتباهات در سوال راوی ممکن است که باشد، اگر امام بود می شود گفت که این تعبیر ینتفی درست است و کلام امام قاعده درست می کند « فقال: إن كان الولد من حرة جلد الحد خمسين سوطا حد المملوك » اگر این ولد از یک همسر حرّه ای بود این شخص ۵۰ ضربه تازیانه - حد مملوک- می خورد، « وإن كان من أمة فلا شئ عليه ».

این روایت به اصل اینکه مستحق حد می شود ، دلالت دارد، والا بر اساس فتوای مشهور نیست ، چون آنها می گویند که حد قذف می خورد ، حد قذف ۷۵ ضربه است، این روایت 50 ضربه می گوید، پس این بر خلاف نظر مشهور و آیه شریفه است.

اگر روایت اینجور بود که مثلاً مادرش امه بود خمسین می خورد ، اگر حره بود ۱۰۰ ضربه تازیانه می خورد ، چون حد مملوکه یا امه نصف حد خره است، طبق قاعده می شود، اما این نه با قاعده سازگاری دارد و نه با کلمات مشهور.

 

سوال: اینجا إعراض هم هست؟

جواب: قطعا اعراض است چون آنها فتوای بر خلاف داده‌اند.

 

سوال: حمل بر تعزیر می شود چون لفظ او صریح در قذف نبوده است، صاحب وسایل هم اینگونه حمل کرده است!

جواب: نباید اینگونه باشد زیرا جلد الحد دارد، در حمل کردن باید لفظ را هم در نظر گرفته است، اما چون این روایت ضعیف هم است، امر آن سهل است.

 

موثقه إسحاق بن عمار

( وباسناده عن محمد بن الحسن الصفار، عن الحسن بن موسى الخشاب عن غياث بن كلوب، عن إسحاق بن عمار، عن جعفر عليه السلام أن عليا عليه السلام كان يعزر في الهجاء، ولا يجلد الحد إلا في الفرية المصرحة أن يقول: يا زان، أو يا ابن الزانية، أو لست لأبيك ).[6]

« أن عليا عليه السلام كان يعزر في الهجاء » شخصی فرد دیگری را هجو و تحقیر و تمسخر کند، حضرت تعزیر می کرد « ولا يجلد الحد إلا في الفرية المصرحة » این قرینه قطعی بر خلاف حمل صاحب الوسائل و نادرست بودن این حمل است ، چون همین جلد الحد در تعبیر قبلی هم بوده است، اینجا دیگر صریح است که این در مقابل تعزیر است.

« ولا يجلد الحد إلا في الفرية » یعنی قذف ، و در غیر قذف همه تعزیر می شود، در اذیت ها ، تهمت ها ، افتراها ، دروغ های که بر علیه اشخاص گفته می شود، نسبت های ناروایی که داده می شود. فقط در قذف به زنا و لواط یقینا و ایضاً به اینها ملحق می شود سحق؛ « المصرحة » گاهی حضرات از مصرحه به ظاهر هم اطلاق می کنند « أن يقول: يا زان » این صریح است « أو يا ابن الزانية » این هم صریح است، چون زانیه که می گوید صریح است در نسبت زنا به آن زن، « أو لست لأبيك » این تعبیر دیگر صریح نیست ، ظهور است، البته در متعارف استعمال معنای دیگری می شود که هیچ ربطی به قذف ندارد ولی قرینه برای آن نیست، و از تعابیری هم است که فرقی بین عرب و فارس و ترک ندارد، وقتی می گوید لست لابیک ، گاهی مقصود این است که تو نشانی از پدر در صفت نداری .

 

سوال: وقتی خود امام فرمودند مصرحه و بعد مثال آوردند که لست لأبیک این یعنی با قرینه مصرحه بشود ؟

جواب: در کلام امام قرینه نبود، حضرت خود این لفظ را می گوید ، اما اینکه خود این مثال سوم در آن زمان صریح بوده است، درست نیست، به هیچ وجه ، بهترین حرف این است که بگوییم که در اصطلاح حضرات معصومین علیهم‌السلام و در عرف آن زمان ، همه ظهور واضح و صریح را صریح می گفتند، بعد اصول که اختراع شد کم کم بین ظاهر و صریح ضابطه‌مند شد و جدا شد.

 

اینها نصوصی بود که دلالت دارد.

ما می گوییم که نه نیاز به این نصوص است و نه نیاز به آن اجماع ، هیچ کدام نیاز نیست ، در درجه اول، مهم ظهور کلام است ، کل ظاهر حجة ، سیره قطعی عقلاء بر اخذ به ظاهر است، شارع در اخذ به ظواهر چه چیزی را مشی کرده است؟ در تمام کلمات نبی و ائمه معصومین علیهم‌السلام ، همان چه را که عقلای عالم در روایات اخذ می کردند ، حضرات هم اخذ به ظواهر می کردند و به ظواهر با دیگران سخن می گفتند ، و هیچ سیره ای بالاتر از حجیت ظواهر در عالم اسلام وجود ندارد ، چون این سیره ای است که در تمام صحبت های رسول خدا و ائمه معصومین علیهم‌السلام بوده است:در تبلیغ دین و در بیان احکام و در تفسیر قرآن؛ لذا از آن ادله قطعیه است، اتفاق و هم نص بر وفق قاعده است.

دلیل اصلی در درجه اول خود ظهور کلام است که زنا را به طرف نسبت می دهد در صورتی که قرینه ای بر خلاف نباشد که محل کلام همین است، بعد هم اتفاق است و اجماع.

مسأله چهارم

(مسألة 4): لو قال: «يا زوج الزانية»، أو «يا اخت الزانية»، أو «يابن‌ الزانية»، أو «زنت امّك»، وأمثال ذلك، فالقذف ليس للمخاطب، بل لمن نسب إليه الزنا، وكذا لو قال: «يابن اللاطئ»، أو «يابن الملوط»، أو «يا أخ اللاطئ»، أو «يا أخ الملوط»- مثلًا- فالقذف لمن نسب إليه الفاحشة لا للمخاطب. نعم، عليه التعزير بالنسبة إلى إيذاء المخاطب وهتكه فيما لا يجوز له ذلك.[7]

« لو قال: «يا زوج الزانية»، أو «يا اخت الزانية»، أو «يابن‌ الزانية»، أو «زنت امّك»، وأمثال ذلك » این قذف برای مخاطب که نیست « فالقذف ليس للمخاطب، بل لمن نسب إليه الزنا » که در اینجا صریح است در نسبت به آن منسوب ، یعنی کسی که به او نسبت داده می شود ، مرمی « وكذا لو قال: «يابن اللاطئ»، أو «يابن الملوط»، أو «يا أخ اللاطئ»، أو «يا أخ الملوط» اینها همه اینها نسبت به آن شخصی که مرمی است صریح است، نسبت به مخاطب، نه صریح است و نه ظهور دارد، پس در اینجا تعزیر به آن تعلق می گیرد ، چون این نسبت را به شخص داده‌اند ، ولو اینکه به او این نسبت زنا یا لواط را نمی دهند، لکن ابرو او را می برند و او را اذیت می کنند، « حرمة المؤمن أعظم من حرمة الکعبه و یا من اذی مومنا فقد آذن بحرب من الله و رسوله ، در روایات آمده است ، دیگر این أشد تعزیر را استحقاق دارد که حاکم این را تعزیر کند، اما حد آیا به لحاظ مخاطب است؟ خیر، حد قطعی است به لحاظ اینکه آن فرد را قذف کرده است، اگر فقیه بگوید که هم ایشان حد باید بخورد و هم تعزیر ، حد به خاطر آنچه را که نسبت داده است به آن و تعزیر هم به خاطر اینکه آبروی این شخص را برده است و او را اذیت کرده است. این حرف حقی است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo