درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی
97/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرط العدالة
ارتکاب کبائراینکه عدالت با ارتکاب کبائر ساقط میشود، جای تردید نیست، اولاً هیچ اختلافی بین فقهاء نیست و اتفاق است، ثانیاً نصوصی که بر کبائر دلالت دارند، خود همین نصوص دلالت بر اسقاط عدالت دارند مانند صحیحه ی ابن ابی یعفور، که گفته عدالت اینست که از کبائر اجتناب شود، و نصوص دیگری هم که در جلسات قبل خواندیم إمّا بالفحوی او بالملازمه او بالمطابقة بر این دلالت دارند که ارتکاب کبائر مسقط عدالت است.
کبائر چیست؟اما کلام در اینست که آیا همه ذنوب کبائرند؟ و عنوان صغیره و کبیره در همه ی ذنوب سریان دارد؟
با این بیان میشود ذنوب را به 2 قسم(کبیره و صغیره) تقسیم کرد، و لکن اسم این را تقسیم نمیشود گذاشت، چون هر گناهی به لحاظی هم متّصف به کبیره میشود و هم به لحاظ دیگری، متّصف به صغیره میشود، پس اگر بخواهیم گناهان را به صغیره و کبیره تقسیم کنیم با آن قول ملائمت ندارد، پس این جزء تقسیم نیست بلکه یک قولی است که از کلام شهید استفاده میشود که اکثر قدماء این را گفتند که البته به خاطر قرینه ی کلام طبرسی که میگوید: اصحابنا قائل به این هستند، طبرسی خودش اوائل متأخّرین بوده است و فاصله ی چندانی با قدماء نداشته است، پس وقتی ایشان میگوید اصحابنا، مقصودش قطعاً قدماء هستند، فلذا پس اکثر قدماء این را میگویند، ولی از متأخّرین، محقّق (که از اولین های متأخرین است) کسی است که قائل به قول دوم شده است، یعنی گفته که ذنوب دو قسم میشوند: کبیره و صغیره.
استدلال این مطلب هم از کلام شهید استفاده میشود، که دلیل قول اول اینست که: به خاطر اینکه ذنبی نیست الا اینکه نسبت به بزرگترش صغیره است و نسبت به کوچک تر از خودش کبیره است، و مثال هم میزند.
بعد میگوید دلیل قول دوم آیه است و یک وجه تقریبی هم برایش ذکر میکند.
کلام شهید: ( مسالک ج14 ص 166)
«و إنما الكلام في أن الذنوب هل هي كلّها كبائر، أم تنقسم إلى كبائر و صغائر؟ و قد اختلف الأصحاب و غيرهم في ذلك، فذهب جماعة منهم المفيد و ابن البرّاج و أبو الصلاح و ابن إدريس و الطبرسي -بل نسبه في التفسير إلى أصحابنا مطلقا- إلى الأول( یعنی کلّها کبائر، در عین حال هم کلّها به لحاظی جزء صغائر میشوند، دلیل این قول چیست؟) نظرا إلى اشتراكها في مخالفة أمره تعالى و نهيه( همه ی اینها مخالفت امر خدا را دارند، این را خواست بگوید که ملاک کبیره بودن است) و جعلوا الوصف بالكبر و الصغر إضافيّا، فالقُبلة المحرّمة صغيرة بالنسبة إلى الزنا و كبيرة بالنسبة إلى النظر( که ما دونش است)، و كذلك غصب الدرهم كبيرة بالنسبة إلى غصب اللُقمة و صغيرة بالإضافة إلى غصب الدينار، و هكذا، و ذهب المصنف(یعنی محقق)- رحمه اللّه- و أكثر المتأخّرين إلى الثاني( تا اینجا تنقیح قول مشخص شد، اکثر قدماء در مقابل اکثر متأخرین، بعد میگوید دلیل قول دوم چیست؟)، عملا بظاهر قوله تعالى إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ ، دلّ بمفهومه على أنّ اجتناب بعض الذنوب- و هي الكبائر- يكفّر السيّئات، و هو يقتضي كونها غیر الکبائر»
در مجموع دلیل قدماء معلوم شد ولی آن دلیل اصلاً دلیل محسوب نمیشود به خاطر اینکه مراتبی بین صغیره و کبیره هست حتی اگر ما قائل به این شویم که گناهان به 2 قسم هستند: صغیره و کبیره، باز هم بینشان مراتب وجود دارد، حال وجود این مراتب دلیل بر این نیست که گناهی کبیره شود، مثلاً در آیه ی «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ » بین این سیّئات مراتب است، این وجدانی است، پس اگر صرف داشتن مراتب دلیل بر این باشد که پس آن مرتبه ی قویترش کبیره است و مرتبهی کوچکترش صغیره است، پس در خود این سیّئات هم باید کبیره وجود داشته باشد، در حالی که آیه ی شریفه میفرماید: آن سیّئات، کبائر نیستند، به این مطلب تصریح دارد، «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ »، پس آن سیئات غیر از کبائرند، پس این دلیلشان صلاحیت دلیلیّت ندارد.
سوال: صغائر دارای مراتبند؟
جواب: بله، گناهان صغیره بسیارند، بعضی از آنها شدیدتر است، در بعضی از روایات وعده ی عذابی که برای بعضی از صغائر آورده شده نسبت به صغائر دیگر بیشتر است و بعضی ها هم کمتر است.
ادله قائلین قول دومو اما دلیل قول دوم یعنی قائلین به اینکه 2 قسم هستند: دلیل اینها خود آیه ی شریفه میتواند باشد، «إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ » این آیه اولاً دلالت دارد بر اینکه: گناهانی هست که کبائرند، و خود همین که میگوید: كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ به نفسه ظهور دارد در اینکه ماتنهون عنه، غیر کبائر هم دارد، و الا لغو است که گفته شود كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ باید ماتنهون عنه که منهیات است غیر کبائر هم در آن باشد، علاوه بر اینکه این دلالت دارد ذیلش(نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ) ،هم دلالت دیگری دارد: هناک ذنوبٌ که در اینجا از آنها به سیّئات تعبیر شده است، که آنها به اجتناب از کبائر مغفور و آمرزیده میشوند، و آن سیّئاتی که با اجتناب از کبائر آمرزیده میشوند، کبیره نیستند پس به قرینه ی مقابله صغیره هستند، این آیه ی شریفه دلالتش روشن است.
و همچنین آیه ی شریفه ی« الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ الاّ اللَّمم » که این آیه ادل از آیه ی اول است زیرا آیه ی اول: كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ است که ممکن است در آن آیه گفته شود که تنهون عنه اعم از مکروهات و محرّمات است، یعنی ممکن است مقصود از كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ مطلق محرمات باشد در مقابل منهی عنه مکروهات، ولی در این آیه ی دوم این سخن نمیآید زیرا در آیه ی دوم دارد: كَبائِرَ الْإِثْمِ یعنی اثم را 2 قسم کرده است، که کبائری داریم و اگر در مقابل کبائر و غیر از کبائر اگر گناهی وجود نداشت، دیگر كَبائِرَ الْإِثْمِ تعبیر لغوی بود، وقتی خدا میفرماید: آن کبیره های از گناه را اگر مومنین اجتناب کنند، خداوند میآمرزد، وقتی گفته گناهان کبیره، پس معلوم میشود که غیر از کبیره هم گناهانی وجود دارد، مخصوصاً که دارد: « الاّ اللَّمم»، یعنی آیه اثم را 2 قسم کرده است: فواحش و غیر فواحش، و هردوی اینها هم کبیره دارند و هم غیر کبیره، « کبائر الاثم و الفواحش یعنی هناک آثامٌ فواحشٌ غیر کبائر و لکن الذین اجتنبوا عن کبائر الاثم و الفواحش الا اللّمم»، معلوم میشود «لمم» غیر کبائر از اثم و فواحش است، که این لمم را گفتند به قرینه ی مقابله همان صغیره است، به تعبیر آن شعری که منسوب به نبیّ مکرّم اسلام است: إن تغفر اللّهمّ تغفر جمّا*** و أيّ عبد لك لا ألمّا (سیوطی ج1 ص 625) خدایا اگر میخواهی بیامرزی که به ما هم گفته ای که میآمرزی و آمرزنده هستی، آن گناهان «جم» یعنی کبیر را بیامرز، و الا چه بنده ای است که مرتکب صغیره نشود؟ همه مرتکب صغائر میشوند.
پس این آیه ی شریفه و آیه ی قبلی دلالت واضح دارند بر اینکه گناه کبیره داریم و در مقابلش گناه صغیره است.
انواع دلالت عدددر نصوص هم همینطور است، این نصوصی که کبائر را شمردند، مفهوم تحدید دارند، یکی از اقسام مفهوم تحدید، عدد است، یعنی نه به عنوان اینکه مفهوم عدد باشد، زیرا جمله ای که مشتمل بر عدد است 2 قسم است:
1. متکلّم عدد را به عنوان وصف میگوید
2. عدد را در مقام تحدید میگوید یعنی مثلاً میخواهد گناهانی را یا واجباتی را برشمارد و در مقام احصاء عدد بیان میکند، این در مقام توصیف نیست بلکه در مقام تحدید است.
قسم دوم مفهوم دارد چون داخل در مفهوم تحدید میشود، در جلد دوم بدائع 2 تا از مفاهیم را ما اضافه کردیم: یکی مفهوم تحدید و یکی مفهوم تعلیل؛ که یکی از اقسام مفهوم تحدید اینست که عدد در مقام تحدید ذکر شود نه به عنوان وصف.
این نصوصی که کبائر را میشمارند، همه در مقام تحدید هستند، راوی سوال میکند: یا بن رسول الله کبائر چه گناهانی هستند و چند موردند؟ حضرت در مقام پاسخ کبائر را میشمارند و وقتی که شمرد، دلیل بر اینست که غیر از این مواردی که در مقام بیان بودم و شمردم، کبائری وجود ندارد، این خودش به مفهوم تحدید دلالت دارد بر اینکه غیر از این مذکورات، بقیه داخل در صغائر میشوند.
البته این روایت ( صحیحه ی ابن ابی عمیر) هم هست: « لَا كَبِيرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ لَا صَغِيرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ» که دلالت ضمنی دارد بر اینکه گناه کبیره ای داریم و گناه کبیره ای داریم که اگر از گناه کبیره استغفار شود و اصرار بر آن نشود مورد غفران و بخشش قرار میگیرد و اگر بر گناه صغیره اصرار شود، داخل در کبیره میشود، و این اصرار هم در روایات ما تفسیر شده که راوی سوال کرد: ما الاصرار؟ و حضرت جواب دادند که عرض خواهیم کرد.
عین همین تعبیر در خبر عبدالله بن سنان هم وارد شده است.
اما اصرار، اینکه یکی از مسقطات عدالت اصرار بر صغائر است، ولو اینکه آن گناه صغیره است و لولا اصرار و با اجتناب از کبائر آمرزیده میشود و مسقط عدالت نیست، من در همین جا عرض کنم که: علی القاعده صغیره نباید مسقط عدالت باشد طبق مدلول آیه ی شریفه، چون آیه ی شریفه میفرماید که: اگر از کبائر اجتناب کنید گناهان صغیره آمرزیده میشود، پس گناهی که در نزد خدای تعالی آمرزیده میشود نمیتواند مسقط عدالت باشد چون مغفور است.
سوال: بخشیده شدن باعث عدالت نمیشود زیرا کبیره هم ممکن است بخشیده شود پس شخص عادل میشود؟
جواب: بله اگر کبیره هم بخشیده شد مسقط عدالت نیست، روایت صحیحه وارد شده که تا 7 ساعت برای استغفار فرصت دارد که اگر استغفار کرد اصلاً ملائکه نمینویسند.
سوال: این نظر به آینده است که گناهانش پاک میشود!
جواب: خیر نظر به آینده نیست، آناً مّا مثل طفل مادرزاد گناهانش پاک میشود، التائب من الذنب کمن لا ذنبَ له، فلذا گفتند که به مجرّد توبه عدالت باز می گردد.
آیه هم کلی می فرماید. اگر کسی اجتناب از کبائر دارد، آیا همان موقع که صغیره را مرتکب می شود، صغیره اش مغفور است یا خیر؟ آیه می فرماید: همان لحظه مغفور است. آیه می فرماید: « إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا» ( 31، نساء) این نکفّر، یعنی الان در حال حیات، گناهتان بخشیده نمی شود و بعداً می بخشیم؟ آیا معنایش این است؟ خیر؛ بلکه این است که همین الان بخشیده می شود.
همان طور که توبه سبب غفران است، اجتناب عن کبائر هم در این آیه شریفه، سبب غفران بیان شده است. فلذا فقها گفته اند ارتکاب صغیره مسقط عدالت نیست، و یکی از دلائلشان همین آیه است. منتها وقتی این صغیره، اصرار شود، از حکم صغیره خارج می شود.سؤال: آیا برای اداء شهادت، توبه اش باید علنی باشد؟جواب: اگر گناه صغیره او را دیده اند، همان شخصی که دیده است، مثل این که حاکم دیده باشد ( چون در این جا دیدن خود حاکم، معتبر است)، باید برایش علم حاصل شود که این آقا توبه کرده است. حالا این که چطوری علم حاصل می شود، به طور مثال عرض می کنیم، شاید در یک خانه ای با هم بودند یا بینشان پنجره ای بوده و حاکم دیده که او در آن طرف شیشه، می گرید که خدایا گناه مرا بیامرز، و لذا برایش علم حاصل شود که او توبه کرده است. غرض این است که، باید علم حاصل شود که او توبه کرده است.
سؤال: چرا باید علم پیدا کند؟ آیا همین که بگوید مدتی است که فلان گناه را ترک کرده ، کفایت نمی کند؟جواب: بر فرض این که گفتیم صغیره، مضر عدالت است و به توبه زائل می شود، محل کلام ایشان بوده است. که اگر توبه موجب می شود که گناه، آمرزیده شود، چطور علم پیدا کنیم؟ آیا باید علنی توبه کند؟ گفتیم خیر؛ لازم نیست علنی توبه کند، بلکه فی الجمله در غیر علنی هم علم یافتن ممکن است. اما اگر در قلبش پشیمان هم باشد، ولی حاکم، گناه او را دیده باشد و هنوز علم به پشیمانیش پیدا نکرده باشد، خوب، حکم می کند به همان عدم عدالت. لذا عدالت باید برای حاکم اثبات شود. حاکم، سبب زوال عدالت را دیده است، لذا باید علم پیدا کند که این سبب، مرتفع شده است. بله، نزد خداوند آمرزیده است ولی وقتی او علم ندارد، باز هم حکم به زوال عدالت می دهد.
سؤال: این که فرمودید توبه باعث می شود عدالت برگردد، صحیح است؟ عدالت و توبه دو مقوله جداگانه اند. اگر علم هم داشته باشیم که فردی از صمیم قلب توبه می کند، باز هم این عدالت را به دنبال ندارد. عدالت ملکه ای است....جواب: قبلا هم این را رد کردیم که عدالت، ملکه باشد. عدالت علی التحقیق و الاصح، عبارت است از اجتناب از معصیت و گناه. فرض کنید که این آقا با گناه، عدالت خود را از بین برده است. وقتی علم پیدا کردیم به توبه او، یعنی در حکم مجتنب عن المعصیت واقع شده است. یعنی سبب زوال عدالت، با توبه محو شده است. جماعتی از فقهای محققین به این تصریح کرده اند.ادامه سؤال: بر فرض که عدالت، ملکه نباشد، آیا استقامت در ترک گناه در تحقق عدالت، لازم نیست؟جواب: کلام این است که با نفس همین توبه، او در صراط استقامت قرار می گیرد. وقتی او توبه کرد، صریح نص است که توبه کننده« کمَن لا ذنبَ له». کسی که ذنبی ندارد، نمی توان گفت او فاسق است، پس باید گفت عادل است. کسی که توبه کرده است، یعنی إباء از آن گناه دارد. اصلا در ماهیت توبه، تنفّر از معصیتی که کرده است و عزم بر عدم عود، اخذ شده است. کسی که تنفّر از گناه قبل داشته باشد و لو علم هم داشته باشیم که توبه و استغفار هم نکرده باشد، کافی است و مغفور است. کافی است علم پیدا کنیم که او متنفّر از گناه قبل است. این به هر نحوی که حاصل شود، تعود العدالة. ما موافق آن جماعتی هستیم که به نفس توبه، العدالة تعود. اما نیاز نیست که ملکه راسخه باشد.عدالت عبارت است از این که عملاً معتدل باشد، یعنی اجتناب از معاصی کند. اگر هم معصیت انجام داده است، آن را پاک کند، یعنی تنفّر از آن گناه و عزم بر عدم عود داشته باشد. که خود نفس تنفر و عزم بر عدم عود، گناه را محو می کند ا. ماهیت و حقیقت توبه این است و لفظ استغفار، فقط مستحب است.سؤال: این آیه می فرماید: «الا الذین تابوا و اصلحوا و بینوا ...؛ آیا أصلحوا را ما یکی از قیود دخیل در توبه لحاظ نمی کنیم؟جواب: أصلحوا، به همین است که عزم بر عدم عودت داشته باشد. در روایات در باب توبه آمده است و بنده به مناسبت رسالت انبیاء که یکی از آن ها این بود که انبیاء دعوت به توبه می کردند، در آن جا نصوصش را ذکر کردیم که نصوص می گویند به نفس این که او عزم بر عدم گناه داشته باشد، خودش اصلاح امر خودش است.سؤال: این که قضاء نماز داشته باشد و حق الناس و ...جواب: معلوم است که باید واجبات را انجام داده و از محرمات اجتناب کند، لکن آن چیزی که مایه اصلی محقق اصلاح خود نفس است، همان عزم بر ترک معصیت و عدم عود است. اگر واجبات را انجام ندهد، باز هم الکلام الکلام که باز این مسقط عدالت هم می شود.
سؤال: این « أصلحوا» که آمده است غیر از توبه است. توبه عزم بر عدم تکرار است اما أصلحوا یعنی عمل صالح انجام دهد.جواب: عیبی ندارد، منافاتی ندارد. روایات دیگر، صریح است. و لو این که منظور از أصلح را چیز دیگری بدانید. گفته اند توبه یعنی تنفر از گناه قبلی و عزم بر ترک. و لو این که نفس استغفار را هم نگوید. این را همه قبول دارند. این وقتی تحقق پیدا کند، نص صریح داریم که لا ذنبَ له، محو می شود. و أصلحوا را باید تفسیر کنیم به همان نصوصی که عرض کردم، یعنی نفس عزم بر عود. مخصوصاً به قرینه همین نصی که تصریح کرده است که ذنب پاک می شود. أصلحوا، شاهد می شود بر این که بگوییم آن روایتی که می گوید أصلحوا یعنی عزم بر ترک، این خودش تفسیر صحیحش است و با این سازگاری دارد. با همین سازگاری دارد که می گوید گناهش محو می شود.نکته یکی از فضلا: در روایت هم قضاء حق الناس و قضاء فرائض هم از مقومات توبه فرض شده است. لذا اگر این ها نباشند، اصلاً توبه محقق نمی شود.اصرار صغائر
آیا به مجرد اینکه شخصی معصیت صغیره را اکثار کند یا همان یک صغیره را ادامه بدهد، اصرار بر صغائر صدق می کند؟ مثل بعضی ها که به مرض چشم چرانی مبتلا هستند که خیلی خیلی عیب بزرگی است که یک مبلغ دین خدا به چنین مرضی مبتلا شود، یا اینکه گناهان متعدد صغیره را مرتکب شود.
آیا اکثار به نحو تعدد گناهان است
یا به تداوم یک گناه( البته منوط به این است که ملحق به توبه نشود.)
کلام صاحب جواهرولعل ذلك أحد الأقوال في الإصرار الذي قيل فيه : إنه الإكثار منها ، سواء كان من نوع واحد أو أنواع مختلفة ، وقيل: إنه المداومة على واحد منها (و اگر چند گناه را انجام دهد اصرار نیست، اصرار یعنی یک گناه را اصرار کند یا چندگناه را اصرار کند ؛ قول مقابل می گوید: مجرد اصرار بر گناه صغیره محقق می شود مهم تکرار طبیعیه گناه صغیره است ) ، وقيل : يحصل بكل منهما (به هر دو حاصل می شود).
وقيل : إنه عدم التوبة (بعضی گفته اند: اصرار به معنای تکرار یک گناه یا ارتکاب گناهان متعدد است، بلکه یک گناه صغیره را انجام بدهد و توبه نکند) ، ولعلهللخبرالوارد في تفسير قوله تعالى ( وَلَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا ) » (لم یصروا قید است به اینکه آن کسی که گناه را انجام می دهد و توبه نمی کند، این اصرار می شود. آیه 135 آل عمران هم دلالت دارد که « وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ» که آیه 136 « أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ» را به آیه 135 بر می گرداند که یعنی کسانی که «لم یصروا» هستند را از شمار متقین به حساب آورده است، روایاتی که در تفسیر این آیات آمده است عدم اصرار را به معنای این آورده است که توبه کند)
قال : «الإصرار من يذنب الذنب ولا يستغفر ولا يحدث نفسه بتوبة » لكنه ضعيف السند ، على أنك قد عرفت وقوع الصغيرة مكفرة لا تحتاج إلى توبة (صغیره هم نیاز به توبه ندارد و اجتناب از کبائر، مکفره است و نیاز به توبه ندارد، پس نمی توان گفت عدم توبه، اصرار می شود، این استدلال صاحب جواهر است ) ، بل ستسمع من الفاضل (محقق) أنه لا يمكن وقوع العزم على عدم الصغيرة منه التي لا زالت تقع من الإنسان. ( عزم انسان نمی تواند به ترک صغیره تعلق بگیرد) بل لعله مخالف لكلام أهل اللغة ، فعن الجوهري « أصررت على الشيء : أي أقمت ودمت عليه » (در اصرار تداوم ذکر شده است) وعن ابن الأثير « أصر على الشيء : إذا ألزمه وداومه وثبت عليه » وعن القاموس « أصر على الأمر لزم » ونحوه عن ابن فارس. ويمكن إرجاع الخبر وكلام أهل اللغة إلى ما عن الشهيد من أن « الإصرار فعلي (اصرار امر فعلی است و متقوم آن فعل است و توبه امر فعلی نیست و قلبی است؛ ایشان می گوید کلام اهل لغت این است همانطور که از کلام شهید بر می آید) ، وهو الدوام على نوع واحد بلا توبة أو الإكثار من جنس الصغائر بدونها (فرقی ندارد یکی را ادامه بدهد یا چندتا گناه متنوع را؛ بهرحال دوام فعل صغیره صادق است) ، وحكمي وهو العزم على فعل تلك الصغيرة بعد الفراغ » بل يمكن دعوى العرف على كون الإصرار على الفعل بالمعنى المزبور (اصرار یک حقیقت شرعیه ندارد و عرفا همین معنا را دارد)
این فرمایش ایشان را ما کمی اشکال می کنیم، نص در تفسیر اصرار وارده شده است: فی قوله تعالی و لم یصروا علی مافعلوا، قال (امام باقر ع) : اصرار ان یذنب ذنب فلایستغفرالله و لایحدث نفسه بالتوبه فذلک الاصرار؛ این روایت به خاطر عمر بن شمر ضعیف است زیرا در کتاب جابر دس برده است، که دس به معنای این است که بعضی روایات را کم و بعضی روایات را اضافه کرده است؛ معذلک ما عرض می کنیم : عرف لغت کافی است، نیاز به تعریف شرعی نداریم.