< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/12/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:احکام حدود/ کیفیت اجرای حد_/

« مسألة 11: لا يقام الحدّ إذا كان جلداً في الحرّ الشديد ولا البرد الشديد، فيتوخّى به في الشتاء وسط النهار، وفي الصيف في ساعة برده؛ خوفاً من الهلاك أو الضرر زائداً على ما هو لازم الحدّ. ولا يُقام في أرض العدوّ، ولا في الحرم على من التجأ إليه، لكن يضيّق عليه في المطعم و المشرب ليخرج. ولو أحدث موجب الحدّ في الحرم يقام عليه فيه.»[1]

مسأله 11:

« لايقام الحدّ إذا كان جلداً في الحَرّ الشديد ولا البَرد الشديد، فيتوخّى‌ به في الشتاء وسط النهار،(چون اول صبح سرد است تا وسط روز باید صبر کنند) وفي الصيف في ساعة برده؛(در تابستان هم در آن ساعتی که خنک تر است باید حد جلد را اجراء کنند)

این فتوی بین أصحاب معروف است گرچه تصریح به نفی خلاف و اجماع نکردند اما متسالم بین اصحاب است.

خوفاً من الهلاك

تعلیل اول اینست که خوف هلاک است و احتمال دارد شدت برد یا شدت حَر موجب این بشود که ضربات جلد شخص را هلاک کند، به خاطر آن ألم و شدّتی که ناشی از هوا می شود.

نصوص مقام:

خبر هشام بن أحمر؛ «محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن صفوان، عن الحسين بن عطية، عن هشام بن أحمر، عن العبد الصالح عليه السلام قال: كان جالسا في المسجد وأنا معه فسمع صوت رجل يضرب صلاة الغداة(در نماز صبح من در مسجد خدمت حضرت بودم و حضرت صدای مردی که تازیانه زده می شد را شنید) في يوم شديد البرد فقال: ما هذا؟ قالوا: رجل يضرب، فقال: سبحان الله في هذه الساعة إنّه لا يضرب أحد في شئ من الحدود في الشّتاء إلا في أحر ساعة من النهار، ولا في الصيف إلا في أبرد ما يكون من النهار.»[2]

در این روایت تعلیل به خوف هلاکت نشده است و لکن اصحاب کأنّ خوف هلاکت را استفاده کردند، اما این استفاده دارای اشکال است چون نفس تحمّل عقوبت بیش از حدّ مقتضای جلد در یک هوای عادی، یک وجه مناسبی است، البته وجه دیگر هم احتمال هلاکت است، همیشه احتمال هلاکت هم ساری نیست و شیوع ندارد که در شدّت برد یا حَر در همه ی افراد و مصادیق خوف هلاکت برود، اما اینکه تحمّل سختیِ بیش از حدّ مقتضای جلد در فضا و هوای عادی در همه ی موارد جاری و ساری است یعنی در تمام افراد همینطور است چون در شدت حَر و برد سختی بیشتر از مقتضای جلد در فضای عادی را تحمّل می کند فلذا شارع إرفاق کرد همانطور که در مریض إرفاق کرده لذا به نظر بنده این وجه أنسب از وجهی است که از کلمات بعضی از فقهاء استفاده می شود که خوف هلاکت است، خوف هلاکت در نص نیامده است، خوف هلاکت هم وجه هست اما در تمام موارد ساری و جاری نیست، أوجه همان است که بگوییم شارع خواست رِفق و مدارا کند که شخص آن سختی اضافه را به خاطر هوا تحمّل نکند.

در مرسل أبی داوود هم دارد:

« وعن الحسين بن محمد، عن معلى بن محمد، عن أبي داود المسترق عن بعض أصحابنا، قال: مررت مع أبي عبد الله عليه السلام(با امام صادق علیه السلام داشتیم می رفتیم) وإذا رجل يضرب بالسياط فقال أبو عبد الله عليه السلام: سبحان الله في مثل هذا الوقت يضرب، قلت له: وللضرب حد؟ (خودِ این ضرب حدّ هم یک حکمی دارد؟) قال: نعم إذا كان في البرد ضرب في حر النهار(اگر هوا سرد بود باید در وسط گرمای روز حدّ را زد) وإذا كان في الحر ضرب في برد النهار.»[3]

در مرسل سعد هم دارد:

« وعنه عن معلى، عن علي بن مرداس، عن سعدان بن مسلم، عن بعض أصحابنا قال: خرج أبو الحسن عليه السلام في بعض حوائجه، فمر برجل يحد في الشتاء،(در زمستان حدّ زده می شد) فقال: سبحان الله ما ينبغي هذا،(در این وقت حدّ زدن شایسته نیست) فقلت: ولهذا حد؟ قال: نعم: ينبغي لمن يحد في الشتاء أن يحد في حر النهار، ولمن حُدَّ في الصيف أن يحد في برد النهار.»[4]

در این روایت حدّ وارد شده اما در 2 روایت قبلی چون تعبیر «یُضرَب» داشت ظهور در جلد دارد اما این روایت اطلاق دارد و شاید به خاطر همین در کلام صاحب شرائع لفظ جلد نیامده بلکه حدّ آمده است:

«ولا يقام الحد: في شدة الحر ولا في شدة البرد»[5]

در جواهر بعد از اینکه این روایات را ذکر کرد اینطور دارد:

«‌هذا كله في الجلد وإن أطلق المصنف الحد(ایشان از کلام صاحب شرائع هم جلد را استظهار کرد اما بعد إذعان کرد که کلام خودِ مصنّف مطلق است) وقد مر الكلام في الرجم.»[6]

اما ما می گوییم خیر، همانطور که گفتیم احتیاط اینست که مراعات مریض بشود حتّی در رجم اگر مرجوّ الزوال بود، در مورد شدّت حرّ و برد هم اگر رجم بود، مدارات و رِفق اقتضاء می کند که این محدود در وقت مناسبش زده شود تا سختی بیش از رجم را که در فضای متعادل بود، تحمّل نکند.

نفس این رِفق و مدارات با مذاق شارع موافق است همانطور که در مریض هم اینگونه است و با دأب شارع منافات ندارد که در تمام موارد جانب رفق را مراعات کرده است، همچنین با عدالت هم سازگاری دارد.

*آیا این مراعات واجب است یا مستحب است؟

ظاهر 2 روایت اوّل اینست که واجب است چون دارد: « لا يضرب أحد في شئ من الحدود في الشّتاء إلا..» که لا یضرب ظهور در حرمت دارد اما در روایت آخر «ینبغی» دارد فلذا بین أصحاب اختلاف است و در جواهر بعد از اینکه این مسأله را مطرح کرده اینطور دارد:

« ثم إن ظاهر النص والفتوى كما اعترف به في المسالك كون الحكم على الوجوب دون الندب ، وحينئذ فلو أقامه على غير الوجه المزبور ضَمِنَ ، والله العالم.»[7]

مثلاً اگر در وسط شدّت سرما یا شدّت گرما جلد زد و اتّفاقی رخ داد مثلاً خونریزی کرد یا عوارض گرما یا سرما خسارتی بر او به وجود آورد مثلاً پوستش کنده شد، او ضامن است.

اما ما اگر به نص نگاه کنیم، «لا ینبغی» اعم است و می تواند از آن وجوب هم اراده شود اما غالب در استحباب است.

سوال: نمی توان از « سبحان الله ما ينبغي هذا» این را استفاده کرد که مقصود استحباب نیست؟

جواب: اگر فرضاً کراهت شدیده هم داشته باشد باز هم این «سبحان الله» مناسب است پس سیاقی نیست که ظهور در وجوب یا حرمت داشته باشد مع ذلک ظهور آن 2 روایت اول بسیاری قوی است که می گوید: « لا يضرب أحد في شئ من الحدود في الشّتاء إلا..» لذا همان که فقهاءفهمیدند درست است و ما به آن أخذ می کنیم چون در موارد دیگری اگر متتبّع فحص کند، بنده فراوان دیدم در نصوص که ینبغی در وجوب و حرمت به کار رفته است و اینطور نیست که استعمال نشده باشد، بله اگر قرینه نباشد، خودِ ینبغی ظهور در وجوب یا حرمت ندارد، اما این جمله « لا يضرب أحد في شئ من الحدود في الشّتاء إلا..» قرینه بر وجوب است.

در روایت دوّم هم دارد که راوی می گوید: آیا کیفیت زدن حدّ هم خودش حدّی دارد؟ حضرت فرمودند حدّی دارد، حدّ هم ظهور دارد که حکم خاص مربوط به باب مجازات است زیرا أصل حدّ و کیفیت اجرایش هم از شئون حدّ است، حضرت فرمودند: بله حدّ دارد، همانطور که اصل حدّ وجوب دارد کیفیتش هم مانند خودش است، این روایت هم به جنبه ی وجوب ظهور می دهد.

اجرای حد در سرزمین عدو و حرم

در ادامه ی متن تحریر آمده:

ولا يُقام في أرض العدوّ، ولا في الحرم على‌ من التجأ إليه،

کسی که به أرض دشمن فرار کرده، در آنجا حدّ بر او إجرا نمی شود و در حرم هم همینطور است.

این در کلام فقهاء هم آمده است، در جواهر اینطور دارد:

«( ولا ) يقام أيضاً-در متن شرائع حدّ دارد و جلد نیست، این هم همینطور- ( في أرض العدو مخافة الالتحاق) –التحاق قرینه است بر اینکه مراد حدّی است که موجب قتل شخص نمی شود، این تعلیل در آنجا می آید بعد ایشان روایت را می آورد و در ادامه می گوید:- ( و ) كذا ( لا ) يقام مطلقا ( في الحرم على من التجأ إليه ) للاحترام»[8]

این احترام فرقی بین جلد و رجم نمی کند، حرمت خانه ی خدا باید حفظ شود، بلکه رجم نسبت به جلد شاید أشدّ إهانةً باشد چون خونریزی می شود.

کلام صاحب ریاض:

« وظاهر العبارة ونحوها من عبائر الجماعة كون النهي هنا للحرمة،( اقامه ی حدّ در أرض عدوّ حرام است) وصريح المسالك كونه للكراهة، (اما صاحب مسالک تصریح کرده که این نهی کراهتی است) كما يحكى عن ظاهر المنتهى والتذكرة. ولعله لعدم صحة الرواية، واشعار التعليل فيها بالكراهة.»[9] (روایت صحیح نباشد و تعلیل در روایت اشعار به کراهت دارد).

اشکالات

1-ضعف سند مورد قبول نیست چون یک روایت صحیحه است و یک روایت هم علی المبنا موثقه است.

2- اینکه تعلیل در روایت دال بر کراهت است مبنای درستی نیست زیرا در بسیاری از موارد، برای حرمت تعلیل آورده شده در مقام بیان حکمت است مثل حرمت ربا، که حکمت آن عدم ترک اصطناع معروف و تجارت است در حالی که ربا حرام است، یا مثل آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ﴾[10] ، وجوب حجاب را می رساند هرچند که با « ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ» بیان حکمت شده است، اما بیان حکمت منافاتی با وجوب ندارد بلکه جلبابی که ستر بیشتری دارد با حکمت بیان شده در این آیه مناسبتر دارد، جلباب بین خمار و بین ملحفه و عباء ساتر از قرن الی القدم، گفته شده است و بیشتر معنای دوم را گفته اند.

نصوص

موثقه ابی مریم (تعلیل هم ندارد): « محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن ابن فضال، عن يونس ابن يعقوب،

عن أبي مريم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين عليه السلام: لا يقام على أحد حد بأرض العدو». [11]

لایقام اخبار است اما دلالت بر نهی دارد و آکد است.

صحیحه غیاث و موثقه عمار ساباطی:

«وباسناده عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن يحيى، عن غياث بن إبراهيم، عن جعفر، عن أبيه، عن علي عليهم السلام أنه قال: لا أقيم على رجل حدا بأرض العدو حتى يخرج منها مخافة أن تحمله الحمية فيلحق بالعدو»[12]

حمیت در اینجا غیرت مذموم و غیر الهی است که باعث می شود شخص در برابر اجرای احکام الهی، از اسلام خارج شود و به سمت عدو برود، شارع نهی کرده است که حد در سرزمین عدو اجرا شود تا شخص غیرتی شود و به عدو ملحق شود. الحاق به دشمن حرام مسلم و مفروغ عنه است و این دلیل برای عدم اجرای حد در سرزمین عدو است، همانطور که خیلی از افراد بخاطر گناهان و خیانتهای که کرده اند تاب مجازات اسلامی را ندارند و به کشورهای دیگر مهاجرت می کنند و این حرام است.

در این روایت صیغه نهی ندارد و فی نفسه دلالت بر نهی ندارد –شاید نظر صاحب مسالک همین روایت بوده است- برخلاف روایت اول که دلالت بر نهی دارد.

مشهور فقها از این نصوص حرمت را فهمیده اند، مختار ما همین است.

سوال: وقتی ادله عدم جواز تأخیر داریم، آیا کراهت مستفاد از این روایات –قول صاحب مسالک- می تواند در مقابل این حرام بایستد یا باید حتما اینجا تأخیر واجب باشد؟

استاد: اینجا از نص استفاده می شود که وجهی دارد که کراهی است لذا تأخیر جایز می شود و واجب نمی شود. این جواز تأخیر ضد وجوب تعجیل اجرای حد است و این کافی است که نهی از تأخیر را تخصیص بزند.

عدم جواز اجرای حد در حرم

وجه اول: استدلال شده است که حرم حرمت دارد لذا نباید حد اجرا شود.

در جواب می گوییم مسجد هم حرمت دارد اما در مسجد هم اقامه حد می شود و حرام نیست، لذا این دلیل نقض می شود.

وجه دوم؛ استدلال به آیه شریفه قرآن است ﴿.. وَمَنْ دَخَلَهُ كَانَ آمِنًا...﴾[13] که این استدلال صحیحی است و اطلاق آن قابل اخذ است و کسی که حد بخورد «آمن» نیست. لکن این استدلال فرقی بین اینکه ارتکاب معصیت در حرم باشد یا در بیرون حرم باشد و حد در حرم اجرا شود نگذاشته است و هر دو داخل در «دخله» می شوند.

وجه سوم:

در روایت بین کسی که در حرم مرتکب شود و غیر مرتکب در حرم فرق گذاشته است، کسی که در حرم مرتکب شده حرمت حرم را هتک کرده و باید حد بر او اجرا شود، اما اگر در بیرون حرم مرتکب شده است جایز نیست در حرم بر او حد اجرا شود.

روایت هشام

«محمد بن الحسن باسناده عن ابن أبي عمير، عن هشام بن الحكم، عن أبي عبد الله عليه السلام في الرجل يجنى في غير الحرم ثم يلجأ إلى الحرم، قال: لا تقام عليه الحد، ولا يطعم، ولا يسقى، ولا يكلم، ولا يبايع، فإنه إذا فعل به ذلك يوشك أن يخرج فيقام عليه الحد، وإن جنى في الحرم جناية أقيم عليه الحد في الحرم فإنه لم ير للحرم حرمة».[14]

این روایت تعلیل و حکمت دارد. که این دلیل سوم است.

به این شخص که در حرم وارد شده را نه غذا و نه آبی به او می دهند و نه با او حرف می زنند و با او معامله هم نمی کنند تا اینکه بعد از چند روز از حرم خارج می شود و بعد بر او حد اجرا می شود.


[13] آل عمران، آیه 97.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo