< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

98/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تقسیم تخییر

سید یزدی تخییر را به سه دسته تقسیم کرد:

1 – تخییر واقعی عقلی

این تخییر فقط در باب متزاحمین است. باب تزاحم با باب تعارض تفاوت دارد. باب تزاحم، عدم جمع بخاطر عدم قدرت مکلف است و در مقام جعل نیست.

علت این تخییر: در مقام جعل و تشریع، این دوتا واجب متزاحم، هیچ مانعی از جانب شارع ندارند و ( در فرض تساوی دو واجب از حیث ملاک ) جعل به هر یک از این دو واجب تعلق گرفته است ؛ مثل انقاذ غریق، که انقذ الغریق به نحو قضیه حقیقیه است ؛ و به نحو عینی هر دو غریق را شامل می شود و عقل مانعی از جانب شارع، بین این دو واجب نمی بیند، پس حقیقتا وجوب به کل واجبین در نفس الامر تعلق گرفته است لکن عقل در مقام امتثال، جمع بین این دو را ممکن نمی بیند ؛ لذا عقل حکم می کند که این مکلف مخیر است ؛ پس این تخییر ؛ واقعی است و بین دو واجب واقعی، تخییر وجود دارد. در باب تزاحم عقل علم دارد که تکلیف به هر دو، در مقام جعل تعلق گرفته است و وقتی در مقام عمل نمی تواند هر دو را امتثال کند می گوید: تخییر داری بین دو واجب واقعی و هر کدام را خواستی بیاور و مجزی است، و سید یزدی این را تخییر واقعی عقلی نام نهاده است. (البته سید یزدی مَقسَم را اعم از باب تعارض و تزاحم گرفته است، لذا به ایشان نمی توان اشکالی کرد).

2- تخییر عقلی ظاهری

این تخییر به باب تعارض مستقر مربوط است. ایشان می فرماید این قسم، متعلق به دوران محذورین است و متعارضین، یکی دال بر وجوب و یکی دال بر حرمت است، و عقل در مرتبه ظاهر، به تخییر حکم می کند. درست است که در واقع حکم جعل شده، اما حکم مجعول نمی تواند هر دو باشد و یکی از این دو است و تخییر واقعی اینجا معنا پیدا نمی کند زیرا علم داریم که یکی از این دو واقعی است و بعینه جعل شده است و جعل بنحولابعینه، نداریم، مثلا یک دلیل بر وجوب یک فعل و یک دلیل بر حرمت همان فعل دلالت دارد و این دو قابلیت حمل بر یکدیگر ندارد، لذا قطعا جعل به یکی، بنحو بعینه تعلق گرفته است و به دیگری تعلق نگرفته است و فرض این است که عقل با قطع نظر از اخبار علاجیه تخییر ،با این دو دلیل متعارض، مواجه می شود، عقل در باب دوران محذورین، این دو دلیل متعارض را می بیند و در مرتبه ظاهر، حکم به تخییر می کند زیرا مناصی از فعل یا ترک وجود ندارد لذا تخییر عقلی ظاهری دارید. این دو خبر تساقط کردند و هیچیک از این دو بعینه نمی تواند حجت باشد و واحد لابعینه هم در صقع واقع، جعل ندارد پس در مرتبه ظاهر، مکلف مخیر است بین اینکه یکی از این دو را اخذ کند .

قسم سوم: تخییر ظاهری شرعی

کلی است و نظری به محذورین ندارد، تخییر ظاهری از نص (فموسع علیک بایهما اخذت) استفاده می شود.

*عرض می کنیم: موردی که را سید یزدی می گوید تخییر ظاهری عقلی، را قبول نداریم و آن را تخییر ظاهری شرعی می گوییم زیرا عقل با ملاحظه نص شرعی، خودش را تابع آن می بیند زیرا شارع این تعارض را علاج کرده است و عقل این نص را مرجع محکّم می داند.

*اینکه این نصوص به حکم عقل برگردد درست نیست، زیرا با تأمل در این خبر، فهمیده می شود که شارع می خواهد به یکی از این دو خبر اعطای حجیت کند. اینجا عقل با ملاحظه نص علاجی، می گوید شارع یکی از این دو خبر را حجت قرار داده است لذا هر کدام اخذ شود حجت می شود نتیجه این می شود که تمام آثار؛ بر خبر مأخوذ مترتب می شود، سید یزدی (صاحب عروة الوثقی) همینگونه می گوید اما باز ایشان قائل به تخییر فقهی عقلی می شود که همان تخییر ظاهری عقلی است، البته بعدا دوباره بحث می شود.

*قسمت دوم و سوم ایشان مربوط به باب تعارض است، قسمت سوم تخییر ظاهری شرعی است که ایشان می گوید از نصوص استفاده می شود و ما هم عرض می کنیم ؛ تخییر ظاهری شرعی است ؛ اما تفاوت ما با ایشان این است که به نظر ما این تخییر اصولی می شود و به نظر ایشان فقهی می شود. ایشان هم اسمش را اصولی گذاشته اما به اسم اصل عملی عند التحیر از نص استفاده کرده است ؛ اما عرض ما این است که این نص در مقام اعطای حجیت است نه رفع تحیر.

*دلیل استفاده تخییر ظاهری شرعی اصولی از نصوص تخییر

مستفاد از نصوص ؛ تخییر ظاهری شرعی اصولی است ؛ زیرا علم داریم که هر دو ؛ حجت نمی توانند باشند، منتهی شارع در ظرف ظاهر و عند تعارض دلیلین، به ما اختاره الفقیه اعطای حجیت می کند مثل امارات که در ظرف ظاهر، کاشف از واقع هستند که وقتی از دلیل اجتهادی اولی بر حکم اولی واقعی، محروم شدیم شارع یک حکمی جعل کرده و به یک معنا حکم ظاهری است اما به معنای اصل عملی نمی شود.

*یک تخییر واقعی شرعی ممکن است تصویر شود در جایی که تعارض بالواسطه باشد نه بالذات، مثلا دو واجب داریم، یک واجب دلالت بر وجوب فعلی و وجوب فعل دیگر، منتهی با علم به این معنا که هر دو در یک ظرف زمانی اند و دلیل می گوید در یک ظرف، یکی از این دو باید واجب باشد و هر دو با هم نمی تواند در این ظرف واجب باشد. مثل صلوة ظهر و جمعه.

{ خصال کفارات، از لسان دلیل فهمیده می شود زیرا در لفظ دلیل «او» آمده است نه اینکه ما از جمع دلیلین بفهمیم، پس منوط به تعارض نیست.}

*در این جا (صلوة ظهر و جمعه ) دلیلین بالذات تعارض ندارند چون ذاتا شارع می تواند در روز جمعه، هم وجوب جمعه و هم وجوب نماز ظهر را جعل کند، ثبوتا و عقلا هیچ مانعی ندارد. منتهی ما به دلیل ثالث فهمیدیم که در این وقت فقط یکی از این دو نماز واجب است ، فلذا تعارض بین این دو دلیل ظهر و جمعه واقع می شود.

در این جا یمکن أن یقال که تخییر در اینجا واقعی است چون ضرورت قائم شده است بر اینکه دو نماز(صلوة یومیه فریضه) در یک وقت واجب نمی شود.

قبول کردیم اما آیا این با واقعیت این تخییر ثبوتا منافات دارد؟

ممکن است که گفته شود منافات ندارد، چون اگر ما با یک اماره ای کشف کنیم که شارع در روز جمعه به نحو واحد لا بعینه یکی از این دو را جعل کرده است. آیا این تخییر واقعی نمی شود؟

اگر در مقام ثبوت، شارع بخواهد یکی از این دو را به نحو لا بعینه جعل کند، آن وقت این قائل برای خودش یک شاهد می آورد، که « فموسّع علیک بأیهما عملت او اخذت ». که بگوید آن هم دلالت دارد آن روایتی که می گوید در روز جمعه، نماز جمعه واجب است ، و آن روایتی هم که می گوید ظهر واجب است، شارع هم به ما می گوید که هر کدام را که گرفتی مخیر هستی، پس این ثبوتا مانعی نداشت.

*هر یک ازاین دو طایفه ای که گفته اند جمعه واجب است و دیگری گفته نماز ظهر واجب است، این ظهور در واجب عینی دارد و چون دو طایفه مستقل هستند، به خاطر همین تعارضشان مستقر می شود، و ما می دانیم که دو صلوة واجب علیحده عینی در یک وقت فریضه نمی تواند واجب شود لذا تعارض می کنند، پس سراغ اخبار علاجیه می رویم. اخبار علاجیه فرق نمی گذارد بین اینکه این تعارض بالعرض باشد یا بالذات. ملاک ؛ استقرار تعارض است، وقتی که نتوانید به هر دو عمل کنید و تعارض مستقر شد و متکافیء شدند، در این جا حضرت فرمود: « فموسع علیک بأیهما اخذت». این یک تخییر واقعی شود.

* تخییر واقعی به یک تقریب دیگر : شما می دانید ثبوتا که شارع می تواند یکی از این دو را بنحو لا بعینه جعل بکند. حالا در چنین جایی شارع به ما خبر می دهد که به این گونه جعل شده است.

*ولی در این جا فرض این است که آن دو خبری که دلالت بر حکم اولی بعنوانه الاولی داشته اند ساقط شده اند و دست ما از این حکم واقعی کوتاه شده است، در چنین ظرفی شارع دارد موسع علیک بأیهما اخذت، که این همان تخییر ظاهری شرعی اصولی می شود.

مرحوم سید یزدی در این جا خودش هم بیان می کند که تخییر شرعی ظاهری از اخبار علاجیه استفاده می شود، منتهی کلامش علی نحو اصل عملی ظهور دارد.

*عرض ما این است که این به نحو تخییر اصولی است و از قبیل اصل عملی نیست. ظاهری به معنای اماره است نه به معنای تحیر مطلق چون اماره در اینجا تحیر ما را رفع کرده است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo