< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج العقلیه

ملاک حجیت عقل اینست که حکم عقل قطعی باشد نه ظنی؛ حکم عقل گاهی از بدیهیات است وگاهی از غیر بدیهیات مثل مشهورات.

بعضی ها خیال می کنند که مشهورات آن قضایایی است که عقلا اعتبار می کنند مثلا یک حسن و یا قبحی یک امری را؛ خیر! مشهورات این نیست، مشهورات قضایایی است که عقل در آن قضایا حکم قطعی دارد منتهی حکم عقل قطعی به ملاکی است که این را از بدیهی بودن خارج میکند.

یکی از ملاکات، منافرت و ملائمت طبع است[1] ، یکی از آن ملاکات مدح و ذم عقلاست، وقتی عقل ببیند یک فعلی را عقلا ذم یا مدح میکنند ملاک حکم عقل میشود و عقل به حسن آنچه که عقلای عالم مدح می کنند حکم قطعی میکند. (اینجا ربطی ندارد که منشأ عقل، سیره عقلا باشد)

هم چنین ذم عقلای عالم ، اگر عقلای عالم فاعلی را بر فعلی مذمت نمایند مثل ظلم، عقل در اینجا حکم میکند، پس ملاک حکم عقل در اینجا مدح و ذم عقلاست.

حکم عقل یا بدیهی است یا غیر بدیهی؛ آنجایی که غیر بدیهی است عقل به ملاکات حکم می کند فلذا می شود غیر بدیهی و نظری. حجیت در اینجا بخاطر این است که عقل قطع پیدامی کند و این علم آور است و عقل حکم قطعی صادر می کند.

سئوال: منشاء این حکم چیست؟

استاد: هرچه باشد عقل اگر حکم قطعی کرد این حکم قطعی علم آور است.

سئوال: علم آورست ولی یقینی نیست.

استاد: علم و قطع و یقین یکی است، حکم عقل قطعی موجب علم است و علم حجیت ذاتی دارد و شارع اگر بخواهد حجیتش را نقض کند موجب تناقض میشود. در غیر بدیهی، چون منتهی به بدیهی میشود و علم آوراست وقتی که علم آور شد نفی حجیت علم، موجب تناقض میشود.

حکم عقل غیر بدیهی حجت است زیرا حکم آن ، وقتی قطعی شد، ظنی نیست، حکم قطعی یعنی علم، و اگر حاصل شد حجیت ذاتی حاصل میشود و این سر از بدیهی در می آورد، چراکه نفی حجیت ذاتی علم، سر از تناقض در می آورد و تناقض هم بطلانش بدیهی است.

کشف ملاکات احکام و مصالح احکام در محدوده جعل را با حکم عقل قطعی نباید خلط کرد و این دو مقوله جدا هستند.

حجیت حکم عقل قطعی غیر قابل جعل است، قول به عدم حجیت آنچه که علم آور است تناقض است، این حجیت قابلیت جعل ندارد، پس قابلیت نفی حجیت هم ندارد و این منحصر در بدیهی نیست، قطعی بودن ملاک است، چه بدیهی باشد چه غیر بدیهی (بخاطر ملاکی باشد)، مثل حسن و قبح که بیان آن گذشت.

نصوص شرعی در مورد عقل

نصوصی که در شریعت درباره عقل آمده است، دو طائفه اند، طائفه اول نصوصی اند که حجیت عقل را نفی کرده اند: « ان دین الله لا یصاب بالعقول[2] وثاقت در احکام شرعی به حکم عقل نیست.

« محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الرحمن بن الحجاج، عن أبان بن تغلب عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن السنة لا تقاس ألا ترى أن امرأة تقضي صومها ولا تقضي صلاتها يا أبان! إن السنة إذا قيست محق الدين»[3]

«ما من شیء ابعد فی حکم الله من العقل» در استنباط حکم خدا چیزی دور تر از حکم عقل نیست. این روایات مستفیضه و فوق حد استفاضه هست(به رسائل شیخ انصاری مراجعه کنید)

طائفه دوم:

نصوص مطلقی هستند که عقل را حجت بیان کرده اند. « إنَّ للّه ِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً ، و حُجَّةً باطِنَةً ، فأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ و الأنبِياءُ و الأئمَّةُ عليهم السلام ، و أمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ ...».[4] « ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان».[5] در یک روایتی دارد که هیچ چیزی در عبادت خدا افضل از عقل نیست. در روایت دیگر دارد که خدا خطاب می کند: «إياك أعاقب، وإياك أثيب».[6] روایت این دسته دوم هم کثیر و فوق حد استفاضه است.

کلام شیخ انصاری : « جمع بین نصوص »

ایشان فرمودند: طائفه اول که منع کرده است فقط نظر به عقل ظنی دارد مثل قیاس. طائفه دوم هم درباره عقل قطعی است، چون علم آور است و علم حجیت ذاتی دارد. چیزی که حجیت ذاتی دارد، نفی حجیت آن سر از تناقض در می آورد لذا نه قابل نفی است و نه قابل جعل.

ایشان در تقدیم دلیل نقلی بر دلیل عقلی اشکال کرد، . یعنی در جائی که دلیل نقلی یک حکم دارد و دلیل عقلی هم حکمی بر خلاف دارد، آیا دلیل نقلی را می توان بر دلیل عقلی مقدم کرد؟ ایشان می گوید نمی شود.

علی رغم اخباریها (سیدصدر و بعضی از تابعینشان) که می گویند ما دلیل نقلی را مقدم می کنیم اما ایشان می گوید اشکال دارد.

شیخ وجه اشکال را اینطور می گوید: به خاطر اینکه عقل حجیت دارد و حکم آن قطعی و علم آور است و حجیت ذاتی دارد و قابل جعل و نفی نیست، وقتی که این طور شد، نقل باید تأویل برود.

ایشان در ختام کلام یک استثناء می زند که می گوید البته اگر حکم عقل ظنی باشد، و قطعی نباشد، نقل مقدم می شود.

عبارت ایشان: و وجه الاستشكال في تقديم الدليل النقلي على العقلي‌ الفطري‌ السليم‌ ما ورد من النقل المتواتر ( اشاره به طایفه دوم می کند) على حجية العقل و أنه حجة باطنة و أنه مما يعبد به الرحمن و يكتسب به الجنان و نحوها مما يستفاد منه كون العقل السليم أيضا حجة من الحجج فالحكم المنكشف به [7] ( یعنی به وسیله حکم عقل) حكم بلّغه الرسول الباطني الذي هو شرع من داخل كما أن الشرع عقل من خارج.

رسول باطنی، عقل است و شرع داخلی است. یعنی وقتی که شارع مقدس در این نصوص طائفه دوم گفت عقل حجت است یعنی شما یک شرعی در داخل دارید. ما یک شرع ظاهر داریم و یک شرع داخل و باطن.

«كما أن الشرع عقل من خارج »یعنی خطابات اهل البیت و نصوص و روایات و آیات اینها شرع خارج از عقل هستند نه اینکه مخالف حکم عقل باشد بلکه یعنی به لسان و بیان درآمده است. خارج در مقابل باطن است. باطن یعنی مکنون انسان و خارج یعنی خارج از مکنون انسان که به صورت لفظ و خطاب و بیان و آیه و روایت در آمده است.

بعد از اینکه این را گفت، می رود سراغ طایفه روایات اول که حکم عقل را نفی می کنند. نمونه های آنها را ذکر می کند و بعد می گوید: فإن المقصود (حالا دارد آن را توجیه می کند) من‌ أمثال‌ الخبر المذكور ( یعنی همین نصوصی که حجیت عقل را نفی می کند.) یعنی أن دين الله لا يصاب بالعقول و ما ابعد من العقل فی حکم الله. عدم جواز الاستبداد بالأحكام الشرعية بالعقول الناقصة الظنية ( یعنی حکم عقل ظنی)على ما كان متعارفا في ذلك الزمان (در زمان اهل بیت شایع بود که به این حکم عقل ظنی یعنی قیاس عمل می کردند. چقدر در روایت داریم که اهل عامه دکان باز کرده اند در مقابل ائمه ع و اتکال به قیاس می کردند و استحسان می کردند و مصالح مرسله مثل ابوحنیفه و قتاده. ) من العمل بالأقيسة و الاستحسانات ( ابوحنیفه و قتاده آیه را می گرفتند و بعد قیاس ظنی می کرد و حکم را تسریه می داد به غیر مورد آیه که حضرت فرمود ما ورّثک الله من کتابه حرفا شنیده ام که تو در اینجا فتوا می دهی. گفت بله به کتاب فتوا می دهم. حضرت فرمود چطوری؟ گفت به همین صورت قیاس. بعدش حضرت به او این جمله را فرمود: ما ورّثک الله من کتابه حرفا ) من غير مراجعة الی حجج الله ( یعنی به حجت های خدا اعتنا نکردند و روایات را تخطئه کردند و با همان قیاس ظنی، حکم را از مورد آیه و روایت تسریه دادند)بل في مقابلهم عليهم السلام[8] (بلکه در مقابل ائمه علیهم السلام فتوا دادند )

نتیجه این است که حکم عقل قطعی چون علم آور است حجت است و آن طایفه از نصوصی که عقل را حجت می کند، ناظر به این است و اما حکم عقل ظنی حجیت ندارد.

سوال:آیا این دو طائفه باهم تعارض دارند؟

جواب: یکی می گوید عقل حجت است و دیگری می گوید عقل حجیت ندارد. اطلاق این دو با هم در ظاهر متعارض است و اگر اخباری باشد، بینشان تعارض می بیند.

سوال: دین الله می گوید نه فی حکم الله. یعنی مضمون آن روایت دین الله است.

جواب: می خواهد بگوید عقل در استکشاف حکم خدا حجیت ندارد. معنای إن دين الله لا يصاب بالعقول این است.

سوال: دین الله یعنی در ملاکات دین خدا.

جواب: دین الله یعنی احکام خدا و غیر از احکام چیزی به عنوان دین نداریم. دین از دو بخش تشکیل می شود: اعتقادات و احکام تکلیفی و وضعی و شرعی.

مقصود از دین الله در اینجا هم اعتقادات است البته اعتقادات توقیفی. فقها و اصولیین در اینجا دین الله را بخش دوم گرفته اند. یعنی احکام الهی. إن دين الله لا يصاب بالعقول معنایش این است که احکام الهی به عقل کشف و اثبات نمی شود.

سوال: خود احکام الهی دو قسم است: ملاکات احکام و ...

جواب: نه. عقل اگر بخواهد حکم شرعی را کشف بکند به ملاک کشف می کند. شارع در این روایت گفته عقل هر حکمی را به ملاک کشف کند حجت نیست. پس کلاً گفته عقل حجت نیست و حجیت ندارد. نفی مطلق است. در مقابل آن نصوص هم می گویند عقل حجةٌ باطنةٌ یعنی این دو تا را با هم دیگر ببینید تناقض می شود.


[1] رجوع شود به دقائق البحوث، ج1، ص90.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo