< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الحجج العقلیه/اقسام الواجب

مرحوم سید صدر اشکالاتی کرده بود، اشکال سوم یا دلیل سوم سید صدر برای انکار ملازمه ی بین حکم عقل و شرع این بود که:

تمام جهاتی که عقل بشر می تواند ادارک کند نمی تواند محیط به جمیع مصالح و مفاسدی باشد که در سلسله‌ی علل داعیه برای جعل احکام است، و فقط خدا به جمیع آن مصالح و مفاسد احاطه دارد، بنابر این هیچ ملازمه ای بین حکم عقل و شرع نیست.

جواب شیخ:

اولا وجدان ما شاهد است که آنچه که عقل بدیهی و عملی، مستقلا در آن حکم دارد علت تامه حکم و امر است، مثلا عقل حکم بدیهی می کند به قبح ظلم و حسن عدل، وجدان عقلی ما حکم می کند که این علت تامه برای امر است، بنابر این نتیجه میشود که اگر علت تامه برای امر باشد حکم شارع اثبات میشود.

مناقشه در استدلال شیخ :

مقصود شما از امر چیست؟ زیرا ایشان در کلام خودش، امر شارع را نیاورده است، اگر حکم عقل است ملازمه را اثبات نمی کند، غایتش اینست که عقل امر کرده است و حکم عقل میشود، حالا حکم شرع را از کجا در می آورید؟ اگر مقصود شما حکم شرع به این علت تامه است، این به همان ملازمه «ما حکم به العقل حکم به الشرع» بر می گردد که این خودش مدعاست و باید اثبات شود.

اگر بگوییم وجدان، عقل زمانی وجدان می کند که اگر اینگونه نشود سر از اجتماع نقیضین در آورد، نه اینکه ادعای وجدان باشد، این جواب اول شیخ تام نیست.

جواب دوم ایشان بسیار درست است و آن اینست که:

وقتی که چیزی را عقل درک کرد و به آن حکم کرد این باید در بین همه عقلا یکسان باشد و کسی اختلاف نکند، شارع هم رئیس عقلاست پس عقل او هم حکم می کند.

اشکال به شیخ: بله، اینهم عقل است، آن هم عقل است اما عقل خدا که عالم به جمیع مفاسد و مصالح است و عقل بشر کجا؟ عقل بشر به حسب داده ها و معلومات خودش حکم می کند ومحیط به معلوماتی هست مصالح را میداند قطع پیدا میکند و حکم میکند.

اما کلام اینست که به قول سید صدر، عقل بشر تمام مصالح و مفاسدی که در سلسله جعل مراعات شده را نمی داند.

جواب صحیح : عقل یکی از ادله ی اربعه است و اینکه حکم عقل حجت است مبتنی بر این ملازمه است، و الا اگر این ملازمه ی بین حکم عقل و شرع نباشد چگونه عقل یکی از ادله ی اربعه احکام شرعیه میشود؟

این ملازمه را قبلا به گونه ای اثبات کردیم که اگر شارع آنچه را که عقل حکم کرده حکم نکند سر از اجتماع نقیضین در می آورد، سرش این است که وقتی عقل امر حکم کرده است به لزوم و پیروی توحید و نبوت و امامت، اگر شارع بگوید اشتباه است خود شارع باید رسالت و امامت و توحید و حتی وجود خدا را هم نفی کند، زیرا در آنجا که شرع راه ندارد، در آنجا دیگر نمی تواند بگوید عقل بشر ناقص است زیرا شارع اثبات تمام اینها را از حکم عقل گرفته، لذا نمی تواند بگوید عقل حجت نیست.

سئوال: تفاوتی بین احکام شرعی و اعتقادی در این بحث وجود ندارد؟

استاد: فرقی ندارد زیرا آنچه که اعتقادی است هم دین خداست، دین فقط احکام شرعی نیست بلکه مجموعه ای از احکام عملیه شرعیه و اعتقادی است، بحث اعتقادی بالاتر از احکام شرعیه است، احکام شرعیه وظیفه ی عملی بشر برای چگونه زندگی کردن است، اما احکام اعتقادی اصل و اساس دین خداست، توحید، عدل، نبوت و امامت اساس دین هستند، با توجه به اینکه عقل در احکام اعتقادی حکم مستقل دارد و راهی برای بدست آوردن این احکام اعتقادی جز از راه عقل نیست پس شارع نمی تواند حکم عقل را حجت نداند.

سئوال: سید صدر که اخباری است میگوید عقل فقط برای شناخت نقل لازم است و جزء ادله ی اربعه بودنش به این معناست، شما چطور میتوانید رد کنید.

استاد: ایشان اینکه حکم عقل بتواند ملازمه با حکم شرعی و نقلی داشته باشد و سر از حکم شرعی در آورد را انکار کرده است.

این کلام هم که سر از اجتماع نقیضین در می آید فقط عقل بدیهی است. کسانی از شیعه هم که گفته اند عقل، احد ادله اربعه است مقصودشان فقط عقل بدیهی است. منتهی عقل بدیهی فقط قبح ظلم نیست، بلکه مصادیق زیادی دارد که بعضی از آنها بالواسطه است یعنی یا خودش بدیهی است و یا به بدیهی ختم می شود، که انکار حکم عقل در مورد آنها هم سر از اجتماع نقیضین در می آورد .

مرحوم شیخ انصاری گفته است که غرض همه اصولیین و فقها از اینکه ـ در مواردی که عقل حکم کند شرع هم همانجا حکم می کند ـ به کبرای «ما حکم به العقل حکم به الشرع »استدلال می کنند، این است که:

غرض اول، نفی دعوای جواز خلو است، و کسانی که منکر ملازمه بین حکم عقل و شرع هستند می گویند ممکن است که شارع هم حکمی در آن مورد نداشته باشد و در روایت آمده است: «اسکتوا عما سکت الله عنه» و لازم نیست که هر چه عقل ناقص بشر حکم کرده است حتما شارع هم در آنجا حکمی داشته باشد.

البته ما اشکالات فراوانی به این بیان داریم، اما مقصود شیخ این است که یکی از اغراض قول به ملازمه «ما حکم به العقل حکم به الشرع»، نفی دعوای این است که در جایی که عقل حکم داشته باشد شرع حکم نداشته باشد (خلو حکم)، پس حتما در آنجا هم شرع حکم دارد.

اما غرض دوم که مهم است، این است که با این ملازمه، مطابقت حکم شارع با حکم عقل را اثبات می کنند . با این غرض، سه مقوله اثبات می شود:

1-شارع در این موارد حکم دارد و واقع خالی از حکم نیست

2- اینکه حکم عقل مطابق حکم شارع است

3- شرع نمی تواند حکم مخالف با عقل بدیهی داشته باشد، چون سر از اجتماع نقیضین در می آورد.

* شیخ انصاری در کبرای ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع سه تفصیل دارد:

1- هر یک از عقل و شرع، حکم جداگانه داشته باشند، دو حکم است و دو حاکم، منتهی این دو با هم دیگر منطبق هستند.

مثل اینکه جنابعالی و ایشان با هم نشسته اید و مشورت هم نکرده اید، از شما یک حکم عقلی را سوال بپرسند یک جوابی می دهید و می گویید عقل اینطور حکم می کند و از آن آقایی هم که شما را ندیده سوال بپرسند همین حکم را می گوید و هر کدام از اینها دو تا حکم هستند منتهی مسلکشان یکی است و دو حکم از دو حاکم، متطابق است.

2- شرع حکم مستقل و اجنبی و بیگانه از حکم عقل ندارد. (این حکم دو گونه می تواند باشد. یک حکم مولوی که مستقل و اجنبی از حکم عقل است، یکی هم حکم ارشادی). در اینجا شرع حکم دارد منتهی حکمش ارشاد و تصدیق حکم عقل است.

مثل آیه شریفه: ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون﴾ [1] صیغه افعل در این آیه ظهور در وجوب دارد و از طرفی نمی توانید این آیه را از «صیغه افعل ظاهرة فی الوجوب» خارج کنید زیرا قرینه صارفه هم نداریم و اتفاقا عقل مؤید آن است.

پس در این مواردی که از طرف شارع امر و خطاب و نصی وارده شده و عقل هم در آن مورد حکم بر وفاق آن دارد، حکم شارع ارشاد به حکم عقل است.

سوال: نافی مولویت که نیست

جواب: نافی مولویت است زیرا وقتی که ارشاد به حکم عقل شد با مولویت جور در نمی آید، به حکم عقل واجب است، زیرا شارع هم می گوید: ایها المکلف علیک بهذا العقل به اثیبک و به اعاقبک. امر شارع لغو نمی شود زیرا شارع با این لسان می خواهد بشر را به حکم عقل و عقلش متذکر شود. امیرالمومنین در آن خطبه می فرماید که انبیاء آمده اند تا دفائن عقول مردم را کشف کنند و عقول زنگار گرفته را صیقل ببخشند.

3- حکم عقل بعینه حکم شرع است، در اینجا دوتا حکم نداریم، درست است که آیه حکم دارد و عقل هم حکمی دارد ولی این حکم عقل ، عین حکم خدا است و قائل می گوید که این حکم عقل ، همان حکم خداست و چیز جداگانه ای نیست.

* ما می گوییم آن چیزی که متعین است همان تفسیر دوم است نه اول.

زیرا معلوم است که دو تا حکم اجنبی نیستند که بخواهند مطابق باشند، لذا حکم ارشادی صحیح است زیرا شارع عقل را حجت قرار داده است، بنابراین حکم شارع ارشاد به حکم عقل است، وقتی که اینجا دارد عقل حکم مستقل می کند شارع دیگر توقیفی جعل نمی کند و مولویت نیست چون عقل حکم دارد. والسلام علیکم


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo