< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج العقلیه/اجتماع الامر و النهی_/

بحث ما در اجتماع امر و نهی است، اگر امر و نهی به یک واحد شخصی من جهة واحدة تعلق بگیرد از محل نزاع خارج است یعنی اگر به یک فعلی امر شود و به همان ملاک و به همان جهتی که امر شده، از آن نهی شود از محل بحث خارج است. مثلا: صلاة از این جهت که عبادت الله است به آن امر شده باشد، و از همان جهت که عبادت الله است نهی هم به آن تعلق بگیرد.این واضح البطلان است و قیاساتها معها است این از بدیهیات و اظهر مصداق اجتماع ضدین است که بینهما غایت الخلاف است.

    1. سوال: در عبادات مکروهه چه توجیهی وجود دارد آنجا که در حمام یا در مقابل تصویر نماز خواندن هم امر است هم نهی است.

    2. استاد: جهت آن فرق می کند، جهت نماز خواندن در حمام با جهت عبادت «نماز خواندن در غیر حمام» تفاوت دارد، پس یک جهت نیست.

محل نزاع جایی است که امری به یک فعل معین خارجی مثل صلاتی که شخص میخواند تعلق گرفته از یک جهت که عبادت الله است و نهی به آن تعلق می گیرد از این جهت که غصب است و علت اختلاف یک کلام است: اینگونه امر و نهی به فعل شخصی آیا از قبیل اول است که از محل نزاع خارج است یا نه؟

بعضی میگویند از قبیل اول است یعنی با آن مثال اول فرقی ندارد ولو اینکه از دو جهت است اما یؤول الی الاول یعنی در اینجایی که محل کلام است یؤول الی تعلق الامر بعین ما تعلق به النهی نه من جهت واحدة بلکه بلحاظ اتحاد خارجی.

در مقابل ، مخالفین میگویند از قبیل دوم است، درست است وجود در خارج یکی است اما عینیت ندارد بلکه ما تعلق به الامر و ما تعلق به النهی، دو تا هستند ولو اینکه وجود خارجیشان یکی باشد.

آن قائلی که میگوید عین هم هستند، میگوید چون وجود خارجی یک عین است جهت مبغوضیت به جهت محبوبیت سرایت و تداخل می کند و یکی میشوند، بالاخره این شخص نماز میخواند، قصد هم می کند و جهت حرمت در این جهت عبادت مندک شده و دوییتی وجود ندارد، لانه ما من حرکة و لا سکون یصدر من هذا المصلی الا و انه غصب فی عین حال انه صلاة.

یک مورد که از محل نزاع خارج است ذکر شد و هیچکس در آن اختلاف ندارد، اما موردی که در آن اختلاف شده، و از نظر ما از محل نزاع خارج است و اکثریت هم گفته اند، بعضی ها کلامشان مشوش است و بعضی ها هم مخالف اند.

آنجایی است که: غیر از عنوان واجب که صلاة باشد عنوان دیگر عارض شود، مثلا نظر به اجنبیه که در اثناء صلاة بر آن عارض می شود. از اول که تکبیر گفته است نظر به اجنبیه نداشته، اما در رکعت دوم و سوم و چهارم، در یک لحظه و در یکی از اجزاء صلاة، نظر به اجنبیه نموده است که این با غصب قابل قیاس نیست زیرا عنوان غصب در سراسر وجود و اجزاء نماز ساری است زیرا از همان اول که تکبیر را گفت در حال غصب بود و تصرف میکرد تا آخر تسبیحی که میگوید، عرفا همه ی اینها تصرف و غصب مکان است، اما نظر به اجنبیه، یک عنوان طاری است و فقط بایک جزء فعل منطبق است فلذا اینجا اتحاد عنوانین ایجاد نمی شود و تصور ندارد.

سوال: اگر از ابتدای صلاة تا انتهای صلاة، نگاه به اجنبیه داشته باشد چطور؟!

جواب: این از عناوین عارضی مفارق است نه متحد.

کلام در اینست که این دو باهم متحد باشند و در هر حرکتی از رکوع و سجود و تکبیر باشد، عرف بگوید این عین غصب است و غیرغصب نیست، اما در نظر به اجنبیه، نمی گوید لیس هذا الا النظر الی الاجنبیة، زیرا می گوید هم نماز خوانده و هم نظر به اجنبیه کرده، لذا مفارق می شود ولو اینکه متحد باشد.

سوال: اگر غصب فقط در سجده باشدچطور ؟!

استاد: در همان جزء میشود؛ که طبعا الکلام الکلام، ملاک بحث ما آنجا هم می آید که آیا خود آن سجده می تواند مورد امر و نهی از یک جهت باشد؟ یا خیر؟

کلام صاحب کفایه

از کلام صاحب کفایه بر می آید که وحدت وجود شخصی خارجی معنون(فعل خارجی) شرط است، بخاطر این که نمی خواهند اتحاد عناوین جنس یا نوع را خارج کند .

توضیح: در بحث کلیات خمس منطق (منطق حاشیه ملاعبدالله)آمده است که اجناس عالیه در نوع مندک می‌شوند مثل انسان، که هم ماشی و هم متحرک بالارادة است و هم حیوان، در عین حالی که ناطق است، همه این عناوین در تعریف طبیعی ( نه در مقام وجود خارجی) و وعاء ذهن و صورت ذهنیه، متحد می شوند.صاحب کفایه می گوید برای اخراج این مورد نیست.

اشکال: این اول کلام است که چرا این وحدت در صورت ذهنی اخراج نشود؟ زیرا وقتی که وحدت شخصی خارجی ملاک است معنایش اینست که وحدت صورت ذهنی را هم خارج می کند.

ظاهر کلام ایشان این است که دو عنوان را قبول دارد، و اگر در خارج اتحاد وجودی نداشته باشند خارج می شود و لو اینکه از جهت مفهومی اتحاد داشته باشند، جمله اتحاد از جهت مفهومی، این را می رساند دو عنوان هستند اما در مفهوم یکی هستند زیرا سجود لله و صنم را مثال میزند.

عرض ما این است که این هم حرف درستی نیست، زیرا این سجود لله و صنم از هردو جهت متحد اند هم از جهت عنوان و هم از جهت وجود خارجی، البته درست است که لفظ را تلفظ میکنی به عنوان السجود لله و للصنم .

آنجایی که عنوان متعدد است مقصود شما طبیعی است که لکل طبیعی و عنوان ماهیة علیحده مثل غصب و صلوة و دو کلی طبیعی که در خطابات شرعی متعلق واقع می شوند: « الاحکام تتعلق بالطبایع لا بالاصناف و الافراد الشخصیة». اینجا که عنوان می گوییم یعنی عنوان طبیعی ای که خودش ماهیت علیحده دارد مثل صلاة و عنوان غصب، اما سجود لله و للصنم از این قبیل نیستند ماهیت هر دو یکی است و یک عنوان سجود است که مصادیقی دارد سجود لله یک مصداقش است و سجود للصنم هم مصداق دیگری است، ولو اینکه در خودشان صنف دارند ولکن صنف، مصداق آن طبیعی است. همانطور که فرد مصداق است صنف هم مصداق است. پس در مرحله عنوان با هم متحدند، ظاهر کلام صاحب کفایه این است، اما به نظر بنده کلامش غیر از این را موهم است، چون دارد دو عنوان اتحاد مفهومی دارند . یعنی اول فرض کرده است که دو عنوان هستند و بعد اتحدا فی المفهوم. اینکه دو عنوان را فرض کرده است را قبول نداریم، بلکه یک عنوان اند. کما اینکه در وجود خارجی هم با هم تصادق دارند. چون آن کسانی راکه آیه می گوید: « انما نعبدهم » هُم اصنام هستند. و در نفس همان عبادت: ﴿لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى﴾[1] است و عبادة الله را با عبادة الاصنام در یک عبادت جمع کرده اند.

ممکن است اشکال شود که این آیه می گوید نعبدهم یعنی این عبادة الاصنام است و عبادة الله نیست. « لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى » یعنی آن هدف و داعی ماست پس آن عبادة الله نیست بلکه عبادة الاصنام است. اگر این باشد، اشکال بر آخوند افحش می شود چون در واقع فعل خارجی دو جهت هم ندارد پس اینها از محل کلام بالفحوی خارج می شود.

عبارت صاحب کفایه: « المراد بالواحد مطلق‌ ما كان ذا وجهين و مندرجا تحت عنوانين بأحدهما كان موردا للأمر و بالآخر للنهي و إن كان كليا مقولا على كثيرين كالصلاة في المغصوب‌»[2]

تا اینجا درست است. عین همان مطلبی است که معروف است گفتیم.اما صحبت بر سر اخراجش است.

« و إنما ذكر لإخراج ما إذا تعدد متعلق الأمر و النهي و لم يجتمعا وجودا و لو جمعهما واحد مفهوما كالسجود لله تعالى و السجود للصنم‌ »[3]

تا اینجا عنوان را متعدد کرده است، اما وجودشان مجتمع نشده است، ولو اینکه این دو عنوان را از نظر مفهومی جمع کرده است. می گوید دو تا عنوان هستند که در وجود مجتمع نشده اند اما در مفهوم مجتمع اند.

این کلام درست نیست، سجود لله و سجود للصنم‌ دو تا عنوان نیستند مگر مقصود شما از عنوان طبیعی نبود که ماهیت علیحده داشته باشد؟ آخوند در صدر کلامش گفت: کالصلاة و الغصب. هر عنوانی باید ماهیت علیحده داشته باشد. این سجود لله و للصنم دو تا عنوان نیستند در حالی که شما فرض کردید که دوتا هست.

بعد ایشان گفت که آنها در وجود مجتمع نیستند. چرا نیستند ؟ همان کفاری که در آیه ذکر شدند که سجود بر اصنام می کردند در عین حالیکه ﴿لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى﴾ پس در وجود مجتمع هستند.

انسان ریاکار در عین حالی که عبادت خدا را می کند گریه هم می کند، اما ریا هم می کند که ای کاش این گریه من را هم شخص دیگر بشنود و بفهمد که من چه کاره هستم. بالوجدان عبادة الله است و اینکه در ملکوت و نزد خدا، مقبول نمی شود حرف دیگری است.

کفار گفتند که عبادت اصنام می کنیم ﴿لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى﴾ این ملاک عبادت را دارد. پس در این سجود لله و للصنم، یک سجده می کند هم صنم را اما این سجوده للصنم در مجموع، سجوده لله است چون ﴿لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى﴾

عابد مکلف است و این مکلف دارد عبادت می کند تا تقرب پیدا کند، اما این که مقرب شود یا نشود به عهده او نیست خودش اینگونه خیال می کند. کلام این است که عبادت به چه کسی منتسب است؟ یا ایها الناس اعبدوا، به خود شخص منتسب است.و تمنی قرب الی الله، سجود او را لله هم می کند که آخوند فرض کرده سجود لله و سجود للصنم.

اولا یک عنوان اند و ثانیا در وجود با هم متحدند. چطور شما می گویید در وجود متحد نیستند و مفهومشان یکی است. دوتا عنوانی که شما در آن صلاة و غصب فرض کردید از این قبیل نیستند و یک عنوان است و مفهوماً یکی نیست. یک عنوان طبیعی در سجود نیست؟ این در مصادیق خودش از باب اشتراط مصادیق در مفهوم است نه عنوان.

عنوانی که شما فرض کردید لکل عنوان طبیعی علیحده کالصلاة و الغصب بود . لذا این فرمایش ایشان درست نیست.

یک نکته ای که عرض می کنم این است که مقصود از معنون، مصداق خارجی و مقصود از عنوان هم طبیعی است.

حالا گاهی می شود که عنوان متعدد شود و معنون واحد. یعنی وجود خارجی یکی است اما عناوینش متعدد است. مثل اینکه هم ریا می کند هم مکانش غصبی است و هم دارد عبادت می کند. که سه تا جهت شد.

یا بالعکس یعنی عنوان یکی است اما معنونش متعدد است مثل مصادیق طبیعی واحد، مثلا کسی که در خارج روزانه 5 بار نماز بخواند، هر 5تا مصداق یک عنوان هستند. کلی طبیعی که مصادیق عدیده دارد و شخص انجام می دهد، اینها وجودات عدیده‌ای هستند که معنونش واحد است.

ممکن است که هم معنون متعدد شود هم عنوان، مثل کسی که مال دیگری را دزدیده و بعد می گوید ما باید به ایتام هم برسیم. بالاخره ایتام را هم خدا دستور داده که باید به آنها رسید و به آنها می بخشد.

که امام صادق ع فرمود: نشنیده ای که ﴿إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقين‌.﴾[4]

حالا کلام این است که ممکن است هم معنون متعدد باشد هم عنوان یعنی این فعل این شخص، وجود خارجی اش یکی بوده و این فعل انفاقش هم یکی دیگر است. عنوان آن احسان به یتیم بوده و عنوان این هم غصب و سرقت بوده است پس تعدد عنوان و تعدد معنون بوده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo