< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج العقلیه/برائت عقلی_/

حاصل آنچه گذشت: اصل برائت که یکی از اصول عملیه است تارة به اصل و برائت عقلی تقریب می شود و اخری به نصوص و روایات.

بعضی از مباحث اصولی، هم سبقه عقلی و هم سبقه شرعی دارند که در عین حالی که عقل در آن حکم دارد در نصوص هم وارد شده است ولو اینکه جایی که عقل حکم دارد، نصوص ارشاد به حکم عقل است.

لذا کسانی که حکم به برائت شرعیه می کنند در جایی که برائت عقلی وجود دارد، این برائت شرعی تعبدی نیست زیرا وقتی برائت عقلی ثابت شد همان را نصوص کتاب و سنت دلالت دارد و مضمون آن چیزی جز حکم عقل نیست.

مجرای حکم عقل

وقتی فقیه فحص کند و دلیلی را نیافته است حکم به برائت می دهد و عقل هم به این برائت حکم می کند زیرا یکی از ادله اربعه ما عقل است وحجت است زیرا این قضایای عقلی به بداهة منتهی می شود مثل قبح عقاب بلابیان. عقل استدلال می کند که در اینجا برائت جاری است و تکلیفی نیست والا بر حکیم قبیح است که بدون بیان بخواهد عبد را تکلیف کند و ظلم نیز هست.

*البته این حکم عقل در مورد بعد از فحص است چون قبل از فحص، علم اجمالی داریم که احکامی وارد شده و هیچ تکلیفی نیست که فی الجمله شارع مقدس بیان نکرده باشد به نحو نصوص عام و مطلق و نصوص خاص.

روایت نبی مکرم در حجة الوداع: « احْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي لَمْ أَدَعْ شَيْئاً يُقَرِّبُكُمْ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُكُمْ مِنَ اَلنَّارِ إِلاَّ وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ...»[1] و راویت امیرالمومنین : « ... اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لَمْ يُخْرِجْنِي مِنَ اَلدُّنْيَا حَتَّى بَيَّنْتُ لِلْأُمَّةِ جَمِيعَ مَا تَحْتَاجُ إِلَيْهِ....» [2] و دیگر روایات فراوانی که دال بر این مطلب هست.[3]

قبل از فحص، علم اجمالی منجز است زیرا هم بیان وارد شده و هم تکلیف داریم، بعد از فحص و نیافتن دلیل، به حکم عقل استدلال برای برائت می شود، البته همین حکم عقل هم داخل در کلام نبی مکرم و امیرالمومنین می شود، این بیان امیر المومنین اعم از وحی و روایات نبوی است، وحی هم به لسان نبی مکرم به مسلمین امر شده (ان هو إلّا وحی یوحی).

سئوال: عقل بعد از فحص، باز هم احتمال تکلیف می دهد! عقل زمانی حکم به برائت می کند که یقین جازم داشته باشد و اینجا یقین جازم ندارد!

استاد: فرض این است که فحص به اندازه وسع است، بیشتر از وسع، تکلیف بمالایطاق (لایکلف الله نفسا الاوسعها) می شود.

سوال: چرا عقل حکم به احتیاط نکند؟!

استاد: فرض این است که شک در اصل تکلیف است و مجرای احتیاط نیست، اخباریون در شبهه تحریمی می گویند باید احتیاط شود لکن حکم عقل برخلاف اخباریون است لذا قرینه عقلیه، روایاتی مثل « اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت» را حمل بر غیر شک در اصل تکلیف میکند و حکم الزامی را با قبح عقاب بلابیان بر می دارد و فرقی هم بین شبهات تحریمیه و تکلیفیه نمی بیند.

سوال: عقل اینجا یقین به عدم بیان ندارد و بخاطر دفع ضرر محتمل حکم به احتیاط می کند.

استاد: البته گاهی یقین و قطع حاصل نمی شود اما احتمالی که در مقابل می دهد لا یعتنی به العقلا است زیرا استفراغ وسع کرده است و بیش از این تکلیف بمالایطاق می شود و عقل آن را قبیح می داند.

سوال: کسی آمد پیش امام صادق ع، گفت یا من راست می گویم یا شما راست می گویی، حضرت می گوید احتمال بده که قیامت و عذابی باشد، چون محتمل سنگین است، هرچند در نزد تو احتمال ضعیفی است، عقل حکم می کند که به آن عمل کنی.

استاد: مقصود حضرت در جایی است که بیان آمده است، این کلام در جایی بوده که شخص خدا را قبول نداشته، حضرت می گوید احتمال می دهی آنچه را خدا گفته درست باشد پس احتمال را جدی بگیر.

سوال: آیا کسی می تواند بگوید روایات « ما حجب الله»، حتی حسن احتیاط را هم بر می دارد؟

استاد: خیر، آن روایات می گوید که حکم الزامی را بر خودتان تحمیل نکنید، «موضوع عنهم» قرینه قطعی است که نظر به برداشتن الزام و تکلیف و سختی دارد همانطور که در حدیث رفع، آنچه را که کلفت آور است بر می دارد، اما استحباب کلفت دارد؟ خیر!

در جایی که دلیل، سیره یا شهرت فتوایی باشد مثلا در سیره عقلائیه باید سیره احراز شود یا در سیره متشرعه هم اتصال به عصر معصوم، و هم خود سیره، باید احراز شود، اگر بین فقهاء تردید شود و عده ای بگویند متصل است و عده ای بگویند متصل نیست اینجا به منزله فقدان نص است لذا به برائت تمسک می کنند.

در شهرت فتوایی و عظیمه هم همینطور، و در صورت شک مجرای برائت می شود، اما مثلا اجماعی که شیخ طوسی بر مبنای لطف بیان می کند و این فقیه فقط اجماع حسی را قبول دارد وقتی شک کرد و برایش حجت نباشد ممکن است مجرای برائت باشد اما چون که اصحاب اتفاق کرده اند احتیاط می آورد.

اگر در مصب سیره عقلا، یک روایتی که می تواند ردع باشد بیاید اما چون در دلالت آن بر ردع شک شده است لذا این نمی تواند ردع باشد زیرا شک در حجیت مساوی با عدم حجیت است. در دلیل لبی وقتی شک شود و نتوانیم به اصلی تمسک کنیم که اثبات تکلیف کند اینجا مجرای برائت می شود.

در جایی که نص وجود دارد که شبهه مفهومیه در متعلق حکم داریم مثلا برای آن لفظی که در نص وارد شده دو معنا ذکر کرده اند و علم نداریم کدام معنا مقصود است و یا در جایی که اقل و اکثر در معنا وجود دارد، در قدر زائد آن شبهه مفهومیه است و برائت جاری می شود، زیرا خطاب خاص شامل قدر زائد نمی شود. اگر زائد بخاطر شبهه مفهومیه ، خاص باشد عام در زائد حجت است زیرا قدر متیقن خاص را خارج کرده و حجت در قدر زائد، بخاطر اجمال حجیت ندارد و تحت عام می رود.

عام، اگر به شبهه مفهومیه مشتبه شد، اگر متباینین باشد کلا از حجیت ساقط می شود، در شبهه اقل و اکثر، عام در قدر زائد، عدم البیان است و حجیت ندارد لذا برائت جاری است.

شبهه مفهومیه نص را از ظهور می اندازد و نصی که ظهور ندارد لابیان است و حجیت ندارد.

در شبه مصداقیه برائت جاری نیست زیرا فرض این است که بیان تام است و بر شارع نبود که مصداق را بیان کند زیرا خطاب متکفل بیان موضوع خودش نیست. در شبهات موضوعیه اساسا خطاب حجیت ندارد، در تمام خطابات شرعیه، تحقق موضوع مفروض است و احراز موضوع به عهده مکلف است لذا در صورت شک، خطاب حجیت ندارد، واگر مولا بخواهد در این موارد شبهه مصداقیه عقاب کند داخل در قبح عقاب علی المجهول می شود و هر قبح عقاب علی المجهول، قبح عقاب بلابیان نیست. البته شاید بتوان گفت که اینجا هم بخاطر سالبه به انتفاع موضوع، عقاب بلابیان باشد لذا قبیح باشد.

لابیان دو قسم است، یک بار خطاب آمده اما ظهور ندارد، یا بیان نیامده، در حالی که وظیفه شارع است که بیان کند، نشان می دهد که به حکم عقل اتکال کرده، البته نصوص هم ارشاد به حکم عقل است.

اُخری لا بیان برای این است که بیان به عهده شارع نیست چون وظیفه اش بیان نیست و اگر بخواهد بخاطرآن عقاب کند قبیح است، اینجا بخاطر انتفاع موضوع لابیان می شود البته اگر اعم باشد، اما اگر لا بیان را در جایی دانستید که بیان وظیفه شارع است و این بیان نیامده یا مبهم و مجمل و مشتبه است، لذا اینجا داخل در قبح عقاب بر مجهول می شود، چون وظیفه شارع بیان موضوع نبوده و موضوع هم الان مشتبه است پس حکم این مشتبه به خاطر اشتباه در موضوع بر این شخص مکلف مجهول است، و شارع نمی تواند بخاطر مجهول عقاب کند و این هم حکم عقلی مستقل است: قبح عقاب بر مجهول در موارد شبهات مصداقیه.

اگر در بیان اولی و احکام واقعی اولی که در سنت و نصوص آمده است، شک کردیم، باید در همین فرض شک هم دنبال بیان شارع برویم زیرا شارع بیان و نصوص و اماراتی دارد که موضوعش همین فرض شک است. شک در مکلف به ایجاد می شود که اگر به شبهه بدوی برگردد، شبهه بدویه باز مصداق برائت می شود و اگر مقرون به علم اجمالی باشد، داخل در عنوان احتیاط می شود و هر کدام از این دو هم خود به خود داخل در آن نص مربوط به خودش می شود.

ممکن است اجمالی هم نباشد اما مسبوق به حالت سابقه باشد. این داخل در نصوص استصحاب می شود.

سوال: یعنی در شبهات مصداقیه برائت شرعی جاری می شود نه برائت عقلی ؟

جواب: نه، برائت عقلی می شود. اگر مورد این شک، شبهه بدویه بود یعنی دوران بین دو تا و شبهه محصوره نبوده؟

این موضوع در خارج مشبهه بین دوتا شده است. شبهه مصداقیه است و خطاب که این را شامل نمی شود و نمی تواند این را اثبات بکند. این باز داخل در برائت می شود منتهی برائت به دلیل قبح عقاب بر مجهول که از قبیل قبح عقاب بر مجهول می شود اما همین اگر شبهه محصوره از قبیل موارد علم اجمالی باشد، در اینجا قبح عقاب بر مجهول نیست چون معلوم است و علم اجمالی در شبهات محصوره منجّز است. پس در این جا علم اجمالی منجز است و چون منجز است از قاعده قبح عقاب بر مجهول خارج می شود و وقتی علم اجمالی منجز است باید به قاعده علم اجمالی عمل کنیم که احتیاط می شود.

سوال: پس در غیرمحصوره به خاطر قبح عقاب بر مجهول نیست که عقاب نمی شود بلکه به خاطر آن سختی هست

جواب: در شبهات غیرمحصوره هم همین طور است و تکلیف معلوم است و مجهول نیست. لکن به خاطر عسر و حرجی که لازم می آید عادتاً از قدرت بشر خارج است. بعضی ها هم در همان شبهات غیرمحصوره گفته اند در حکم مجهول است چون غیر محصور است و غیرمحصور را ملحق به مجهول می کند. هر دو تقریب را می توان گفت.

اینکه متعلق تکلیف را نمی دانیم دو قسم است: یک موقع است که از افراد محصوره است که این در حکم علم است، و اخری در غیر محصوره است، که از قبیل مجهول می شود، زیرا بعضی از غیرمحصورها به حدی زیاد است که صدق مجهول می کند و گاهی هم اقل مرتبه شبهه غیر محصوره است که مرز بین محصوره و غیرمحصوره است و به مساله عسر و حرج برمی گردد که از طاقت عموم بشر خارج است.

احتیاط عقلی در جایی است که اصل تکلیف ثابت و معلوم است، منتهی شک در خروج از عهده امتثال این تکلیف است و این در موارد شبهات محصوره است، چون می داند یکی از این دو واجب الاجتناب است، الاشتغال الیقینی یستدعی الفراغ الیقینی . البته در غیر محصوره هم می آید ولی به خاطر خارج از وسع بودن، تکلیف ساقط میشود (لا یکلف الله نفساً إلا وسعها).

حق الطاعه

یکی از قواعد عقلی، حق الطاعة است که اخیراً زیاد مورد بحث قرار می گیرد، حاصل حق الطاعة، ثبوت وجوب طاعة المولی به وسیله حکم عقل است. مولا همان است که ملاکات وجوب طاعت را عقل در او می بیند، مثلا ملاک منعم به نِعَم اصلیه، که به حکم عقل وجوب شکر دارد، آن کسی که عقاب و ثواب خالد به دست اوست و عقل حکم به دفع عقاب خالد دارد که دفع آن متوقف بر طاعت مولاست که فقط ذات مقدس حق است، سومین ملاک هم مالکیت حقیقی است. عقل حکم می کند که آن کسی که تو را آفرید و مالک حقیقی توست(مالک اعتباری نیست) باید از او طاعت کنی.

حق الطاعه، حکم عقل بوجوب طاعت خالق تعالی، به ملاکات عقلی سه گانه است.

سوال: حق الطاعه مسلّم است ولی بحث بر سر این است که اگر جایی که انسان احتمال می دهد از طاعت خدا خارج شود، لذا عقل می گوید به گونه ای عمل کن که شایسته خالق باشد.

جواب: حق الطاعه می تواند هم مجرای برائت باشد و هم مجرای احتیاط. اگر شک در تکلیف باشد، این حق الطاعه گرچه فی نفسه ثابت است اما از جانب مولی که امری نداریم. هر طاعتی فرع بر ثبوت امر یا نهی است و در موارد عدم البیان، برائت جاری است و منافاتی با حق الطاعه ندارد.

کما اینکه وقتی در موارد احتیاط که اصل امرو نهی معلوم است، به ملاک ثبوت حق الطاعه، ذمه مشتغل می شود و این حق الطاعه منجز است و حکم عقل در اینجا جاری است زیرا موضوعش(امر و نهی) محقق است لذا باید امتثال شود.

در تمام موارد علم اجمالی، امر و نهی فعلی است چون امر شأنی احتیاط نمی آورد.

سوال: در آنجایی که شما می فرمایید برائت عقلی است یعنی جایی است که عقل احتمال می دهد ولو این احتمالش معتنی به نیست.

جواب: عقل در آنجا برائت جاری می کند. با اینکه حق الطاعه را برای خدا محفوظ می داند، اما با ملاک قبح عقاب بلا بیان و قبح عقاب بر مجهول، عقل حکم برائت می کند چون موضوع حق الطاعه را محقق نمی داند .

سوال: دفع ضرر محتمل یک قاعده عقلیه است. احتمال اگر هم ضعیف باشد یعنی بیان هم نباشد، ولو عقل ما هم احتمال بدهد...

جواب: دفع ضرر محتمل اخروی آنجایی است که ضرر بودن آن از جانب کسی که باید اعلام ضرر کند به شما برسد.

سوال: حق الطاعه یعنی احتمال تکلیف هم باشد و شک در تکلیف داشته باشی چون یقین به اینکه این عقاب دفع شده نداری، حق الطاعه تکلیف را اثبات می کند.

جواب: خیر، در جایی که امر و نهیی که قابلیت طاعت داشته باشد وجود ندارد و بلا بیان است. وقتی که این طور شد، شک در اصل تکلیف می کند و این حکم عقل به قبح بلا بیان جلویش سد می شود. این عقاب از مولا قبیح می شود و با حکم عقل این قبح، جایی برای احتیاط به عنوان وجوب باقی نمی ماند بله اگر حسن باشد مانعی ندارد ولی مساله عقاب است.

استصحاب حال عقل

استصحاب حال عقل به دو معنی اطلاق شده است. یک معنایش این است که آن حالتی که انسان قبلا عاقل بود و عقل داشت ولی بعدا جنون بر او عارض شد، حالا این حکمی که در حال عقل ثابت بود، در حال جنون که نمی تواند انجام بدهد، آیا بعد از ارتفاع این جنون که عاقل شد، آیا آن احکامی که در حال جنون بر او ثابت بود را باید بعدا انجام بدهد یا خیر؟

یا در حال عقل به امری اقرار کرده است، آیا آن حکمی که در حال عقل اقرار کرده و برایش ثابت بود، قبل از اجرا، مجنون شود، آیا اجرای آن در حال جنون واجب است یا نه؟ (با قطع نظر از نصوص)

در کلمات اصحاب، این را استصحاب عقل گفته اند، اما به استصحاب حال شرع برمی گردد، مقصود ایشان از حال عقل، حکم عقل نیست، بلکه آن حکم شرعی که در حال عقل ثابت بوده که این را از آن تعبیر کرده اند به استصحاب حال عقل که به استصحاب حال شرع برمی گردد.

معنای دوم: استصحاب حکم عقل سابقاً. مراد از حال العقل، حکم العقل است: استصحاب حکم عقل، زمان یا مرتبه و مرحله و زمانی که هیچ بیانی نبود و عقل حکم به برائت داشت. الان یک دلیل وارد شده است و شک می کنیم که آیا این دلیلیت دارد یا نه؟ شکی که حالت عارضی است، لذا با قطع نظر از عروض شک، یقین داشتیم دلیل شرعی و بیان نیست و حکم عقل برائت بود و الان که حال شک است، آن حکم عقل را در این حالت شک استصحاب می کنیم و حکم به برائت می کنیم.


[3] به بدائع البحوث، ج1 مراجعه کنید.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo