< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

99/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:الحجج العقلیه/حجیة القطع_/

وقتی شارع در احکام شرعی، از عمل به علم و قطع غیر حاصل از کتاب و سنت و عقل بدیهی، منع می کند چون که آنها را حجت نمی داند، این منع تعبدی نیست، بلکه موافق با منهج عقلاست، ریشه در سیره عقلا دارد بلکه مخالف حکم عقل نیست، زیرا کاشفیت و طریقیت، گرچه در نظر عقل برای قطع ذاتی است اما این نزد قاطع است و این طریقیت و کاشفیت برای قاطع جداشدنی نیست مگر اینکه گفته شود این قطع نیست که تناقض است، هرچند که این قاطع، از یک سبب غیرعادی، تحصیل قطع کند-انسانها متفاوند، بعضی های زود قطع پیدا می کنند و بعضیها سخت قطع پیدا می کنند- اما نسبت به غیرقاطع، می بیند که قطع هایی که از اسباب غیرعادی حاصل می شود با واقع مطابقت ندارد عقلا هم می توانند این قاطع را از قطع منع کنند و حتی در قانون بیاید که اگر قطع از غیرسبب عادی حاصل شود کاشف نیست هرچند که نزد قاطع کاشف باشد. شارع بالاتر از هر مقنن دیگر است که همه واقع در نزد او موجود است و می بیند که بسیاری از این قطعها با واقع مطابقت ندارد و برای شارع کاشفیت ندارد، لذا اگر شارع از اینگونه قطعها منع کند نه تنها مخالف حکم عقل نیست بلکه سیره عقلا هم این منع را تایید می کنند.

در نظر شارع بین کاشفیت ذاتی برای قاطع و بین اصابت به واقع ملازمه وجود ندارد بلکه خلاف آن را می بیند.

سوال: اگر شخصی به قطع برسد که حکم الله این است اما یک بینه ای که در نزد شارع معتبر است بگوید این حکم الله نیست کدام حجت است ؟

استاد: قطعا اینگونه است که بینه حجت است ، شارع آن قطع حاصل از طرق غیر عادی را مطابق با واقع نمی بیند زیرا از طریق غیرعادی به قطع رسیده است که یا غالب المخالفه است یا دائم المخالفه است یا کثیرالمخالفة؛ لذا شارع نمی تواند بگوید حجت است و منجزو این خلاف حکمت است.

اینکه گفته می شود که حجیت (کاشفیت و طریقیت) قطع ذاتی است مقصود عند القاطع است.

در حجیت قطع، فرقی بین احکام و موضوعات نیست زیرا ذات قطع از طرق غیرعادی، غالبا یا کثیرا اقتضای اصابت به واقع ندارد لذا فرقی بین موضوعات و احکام نیست و کلام اصولیون در جایی است که موضوع برای حکم شرعی باشد.

سوال: اگر کسی از طرق غیرعادی علم به خمربودن مایعی پیدا می کند آیا می تواند آن را بخورد؟!

استاد: بله، اگر از نصوص استفاده شودکه شارع قطع حاصل از طرق غیرعادی که همان منهج عقلاست و ردعی در آن نیاورده، را حجت نمی داند. شارع اثبات احکام شرعی را شرط می کند که از طریق کتاب و سنت باشد، ملاک آن شامل موضوعات هم می شود اگر ما بتوانیم اثبات کنیم که از نظر شارع مطلق قطع از اسباب غیرعادی حجت نیست و چون سیره عقلا بر این طبق است و هیچ ردعی از جانب شارع نرسیده این امر ثابت است.

حجیت در علم اصول، به معنای منجزیت و معذریت است زیرا ماهیت علم اصول، تحصیل حجت بر حکم شرعی است، یعنی آنچیزی که عبد بوسیله آن احتجاج و مواخذه می شود وبه وسیله آن ثواب و عقاب می شود که همان منجزیت و معذرت است، منجزیت به معنای اخذ عبد عند العصیان و ثواب دادن عند الطاعة، به دلیل آنچه (قطع) را که مکلف آن را حجت می داند، اما در صورت کشف خلاف، مقتضای حجت معذوریت است. یا اینکه احتجاج بر عذر یا احتجاج بر ثواب یا عقاب است، این ملائم با غرض اصولی است.

دو معنای حجت، کاشفیت و معذریت است که فرقی بین شرعیات و عادیات ندارد، حتی بین مردم عادی هم اینگونه است.

معنای سوم : داعویت، باعثیت

قطع دو خصوصیت ذاتی تکوینی دارد که یکی از آنها برای خود قاطع، کاشفیت و طریقیت است. یکی هم داعویت است. وقتی که انسانی قطع پیدا بکند که این اسد است، این عاقل اگر یقین داشته باشد بلافاصله فرار می کند، حتی در حیوانات هم اینگونه است، این داعویت و محرکیت قطع، یک امر تکوینی است که از قطع جدا شدنی نیست.

سوال: در آیه قرآن آمده است: ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُم﴾[1]

جواب: بله آن قطع و یقینی که آنها پیدا کردند، دو قسم است. یک موقع تکوینی خارجی است و یک موقع هم اعتباریات شرعی است.

در اعتباریات شرعی، انسان با وجود قطع می تواند عصیان کند زیرا تکوینا اختیار دارد ولی در امور تکوینی که عذاب دنیایی باشد اینگونه نیست، مگر اینکه دیوانه باشد که خودش را بخواهد به دست عذاب بسپارد. آتش را که ببیند قطعا از آن فرار می کند. محرکیت قطع در تکوینیات، از آن جدا نمی شود.

سوال: آنهایی که خودکشی می کنند قطع دارند ولی عمل به آن نمی کنند.

جواب: آن عقلش را دست داده است، بل هم اضل شده است چون حیوان هم از کشتن فرار می کند زیرا این قطع محرک است، ممکن است که شخصی به خاطر داعی دیگری بر این داعی غلبه کند.

منظور از لازم تکوینی، سلب اختیار نیست. بسیاری از چیزهایی که تکوینی هستند، از انسان سلب اختیار نمی کنند. تکوینی بودن، ملازم سلب اختیار نیست. این محرکیت و بعث، جزء لاینفک خود قطع هست ،منتهی ممکن است که یک عامل دیگری اقوی از این عامل، عامل تکوینی دیگری باشد و جلوی این را سلب کند.

سوال: چرا فقها، محرکیت و بعث را خصوصیت قطع لحاظ کرده اند با اینکه خیلی از ذات این قطعها، محرکیت را در پی ندارد؟

استاد: محرکیت ذاتی قطع تکویناً است. مثل قطع به مخوف و چیزی که انسان را هلاک می کند یا به آدم ضرر می زند. خلاصه انسان عاقل از ضرر اجتناب می کند یعنی وقتی که قطع به ضرر پیدا می کند، دیگر وارد این ضرر نمی شود، تکوینا اینطور است.

استاد: اگر تکوینی باشد و ذاتی اش در امور مختلف قرار بگیرد، نباید فرق کند چون ذاتش است. لذا وقتی که یقین پیدا کرد باید تحریک شود. و ممکن است که به انگیزه ی دیگری تحریکی حاصل نشود و غالب شود. در مواردی هم هیچ انگیزه ای نیست و طرف می خواهد برخلاف یقینش عمل کند و هیچ کسی هم نیست که بر او نظارت بکند. لذا جزء ذاتش نیست.

استاد: محرکیت ذات قطع است منتهی اگر مقطوع، یک امر اعتباری باشد، این محرکیت در ذات این نیست اما اگر آن مقطوع، یک امر تکوینی باشد مثل امور خطرناک در بیرون. قطعا محرکیت از قطع جدا نمی شود. درباره احکام الهی و شرعی هم همین طور است، اگر کسی قطع به عذاب و ثواب آخرت برایش ایجاد شود، این محرکیت از او جدا شدنی نیست. اما مشکل این است که این قطع به عذاب و ثواب آخرت حاصل نیست.

سوال: ذاتی یک شئ مگر می تواند در بعضی از مصادیقش باشد و در بعضی نباشد

جواب: هرگز نمی تواند، اما اینکه می گوییم قطع محرکیت دارد یعنی آنجایی که قطع به مقطوعی داشته باشد که آن مقطوع محرکیت داشته باشد و عقل در آنجا حکم دارد.

سوال: اگر مقطوع یقینی باشد مثل آتش، حتی احتمال وجود آتش هم برای من محرکیت می آورد. پس این خصوصیت و ذاتی قطع نیست بلکه بخاطر اهمیت مقطوع است که اگر احتمال هم بدهد که آنجا آتش است طرفش نمی رود. این مقطوع اگر دارای اهمیت باشد، من ولو به احتمال هم محرکیت برایم ایجاد می شود. دفع ضرر محتمل هم چون احتمالش عظیمه است و مقطوع العظیمه است، این احتمال برای من محرکیت می آورد.

جواب: بله آنجا به حکم عقل است اما آن چیزی که فرق بین انسان و حیوان ندارد و کلاً در آنجا لازم نیست که فقط عقل حکم کند، بلکه خود غریزه هم در اینجا از قطع جدا نمی شود. آتش را احساس کردن یا بالوجدان به خطر یقین داشتن، انسان بر اساس غریزه از این فرار میکند و در حیوان هم همین طور است، اگر قطع به این خطر حاصل شود نمی شود که حیوان و انسان فرار نکند و این به خاطر قطع است. در اینجا عقل هم لازم نیست که حکم بکند چون این داخل در غریزه انسان است و لذا کلام بعضی از فقها مثل مرحوم حکیم را اگر در بحث اجتهاد و تقلید نگاه بکنید، می گوید فرار از ضرر در غریزه هر انسانی نهادینه شده است. اگر ضرر قطعی باشد، غریزه هر انسانی چنین حکمی دارد.

علی ای حالٍ، معروف بین اصولیین است که یکی از خصوصیات قطع، محرکیت و داعویت است. این محرکیت و داعویت بودن از قطع جداشدنی نیست ولی از ظن جدا می شود، گاهی ترتیب اثر داده می شود و گاهی ترتیب اثر داده نمی شود، اگر احتمال خلاف، بزرگ باشد در آنجا عقل حکم می کند و گاهی هم که نباشد این طور نیست.

سوال: بالاخره باید یک مصلحت یا مفسده ای در آن مقطوع به ببیند که این قطعی که حاصل می شود برای حرکت به سمت این شیءمحرکیت داشته باشد . مثلا من قطع دارم این فلز است، تحریکی برای این شی وجود ندارد.

جواب : داعویت و محرکیت یعنی محرکیت در فرار از خطر.

سوال: مقطوع به خصوصیت دارد در محرک بودن این قطع.

جواب: بله همان را در کنار احتمال بگذارید یعنی آن خصوصیتی که خودش محرک است گاهی انسان به آن قطع دارد که محرک است، و محرکیت هم یعنی آنجایی که قطع محرکیت می آورد و از خود قطع جدا نیست و این در جایی است که خود آن مقطوع محرک باشد یعنی اقتضای تحریک در ذاتش باشد.

سوال: همه قطع ها در آن محرکیت نیست و ذاتی قطع نیست و بستگی به مقطوع به دارد

جواب: قطع بما هو محرکٌ و آنچه را که در آن خطر یا ثواب است که داعی در انسان ایجاد می کند. اینجا در مقابل ظن و احتمال است. مقایسه کنید بین همان چیزی را که ذاتش محرکیت یا ثواب دارد، اگر ظن و احتمال باشد، این محرکیت نیست لکن این قطع اگر باشد، محرکیت هم هست. این که گفته اند قطع، محرکیت هم با خودش است در مقابل ظن و احتمال است که در آنجا ظن و احتمال نمی آورد فلذا این خبر از عذاب آورده شده است و این خبر را اگر شارع حجت نمی کرد، منتهی به دلیل عقلی نمی شد، در آنجا این احتمال را با خودش دارد اما چون قطعی نیست و حجیت هم ندارد، این محرکیت و داعویت چون منتهی به قطع نشده است در انسان هم حاصل نمی شود.

سوال: مقدار محتمل وقتی که بالا باشد همان جا هم داعویت است.

جواب: بله اگر شارع به دلیل قطعی، آن احتمال را نفی نکرده باشد، به قول اینکه ﴿لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها﴾[2] که همان ادله برائت است، قطع ایجاد می کند که این عذاب در این جا منتفی است. حکم عقل، عذاب را منتفی می داند پس در آنجا احتمال را برمی دارد.

اگر هم این قطع بود و شارع می خواست بگوید که این قطع محرک نیست و حجیت ندارد، این امکان را نداشت یعنی فرق بین قطع و ظن این است که قطع به آنچه را که محرک است هرگز جداشدنی نیست ولی احتمال اگر باشد، بستگی به موارد آن محتمل دارد.

سوال: اگر ما یک قطع داشته باشیم که این محرکیت را ندارد پس ذاتی اش نیست

جواب: یعنی شما فرق وجدانی بین موارد ظن و احتمال و بین قطع را که در خارج الان می بینید را نمی بینید؟ آیا انسان در جایی که قطع به ضرر دارد فرار می کند؟ یعنی لا ینفک از خود قطع.

سوال: اگر مقطوع ما بی اهمیت باشد باید...

جواب: نه آن اصلا ذاتا اقتضا ندارد. قطع به آنچه را که مقتضی خطر باشد.

سوال: ذاتی قطع محرکیت و داعویت است؟ یعنی تمام موارد قطع..

جواب: معنای ذاتی این است که اگر آن مقطوع مقتضی خطر باشد، تارة قطع به او تعلق می گیرد و اخری ظن و احتمال، این ظن و احتمال با این قطع فرق دارد.

سوال: محرکیت و داعویت ذاتی نفی یا ضرر مقطوع به است نه ذاتی قطع.

جواب: بله اگر همان مقطوع نباشد، این محرکیت و داعویت نیست.

سوال: ضرر یا نفع مقطوع است.

جواب: نه شما می گویید آن شیئ که ضرر و قطعش مقطوع به باشد. پس شما قطع را اخذ کردید پس قطعش اخذ شده است. این طور هم نیست که همه محتملات هم باشد. تا منتهی به دلیل قطعی نشود نمی شود.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo