< فهرست دروس

درس قواعد فقهیه استاد علی‌اکبر سیفی‌مازندرانی

1401/08/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفاوت حج تمتع با حج قران و افراد

 

هیچ فرقی بین حج تمتع و حج قران و افراد وجود ندارد مگر عمل هدی، یعنی در همه اعمال با یکدیگر مشترک هستند و تنها تفاوتشان این است که در حج تمتع، سوق هدی واجب است ولی در حج قران و افراد سوق هدی واجب نیست.

دلیل این مساله، اتفاق نص و فتواست.

صاحب جواهر در مورد حج افراد فرموده است:

«و أما صورة حج الافراد للمختار فهو ان يحرم من الميقات الذي ستعرفه في أشهر الحج ان كان أقرب إلى مكة من منزله أو من حيث يسوغ له الإحرام بالحج و هو منزله إن كان أقرب إلى مكة أو غيره و لو لعذر من نسيان و غيره على وجه لا يتمكن من الرجوع إلى الميقات بعد ثم يمضي إلى عرفات فيقف بها ثم إلى المشعر فيقف به ثم إلى منى فيقضي مناسكه بها ثم يأتي مكة فيه أو بعده إلى آخر ذي الحجة فيطوف بالبيت و يصلي ركعتيه و يسعى بين الصفا و المروة و يطوف طواف النساء و يصلي ركعتيه بلا خلاف أجده في شي‌ء من ذلك نصا و فتوى»[1]

مراد از «مختار» در عبارت ایشان، کسی است که در حال اضطرار نباشد.

ایشان در اینجا اعمال مربوط به حج افراد را برشمرده و حرفی از هدی نزده است.

سپس در باب هدی فرموده است:

«في الهدي، و هو واجب على المتمتع بلا خلاف أجده فيه، بل الإجماع بقسميه عليه، بل في المنتهى إجماع المسلمين عليه ... لا يجب على غيره سواء كان مفترضا أو متنفلا بلا خلاف أجده إلا ما يحكى عن سلار من عد سياق الهدي للمقرن في أقسام الواجب»[2]

ایشان هدی در حج تمتع را اجماعی دانسته و در غیر آن، یعنی در حج قران و افراد وجوب هدی را نفی کرده است، که در اینجا شهرت عظیمه وجود دارد و تنها کسی که مخالف این فتواست سلار است، که سوق هدی در حج قران را واجب دانسته و گفته حج قران را به این علت قران نامیده اند که قربانی، مقرونِ انسان و در کنار انسان است.

صاحب حدائق هم در دو باب این مطلب را بیان کرده است. در باب حج افراد، سخنی از هدی به میان نیاورده است، و در باب هدی اینگونه فرموده است:

«لا خلاف بين الأصحاب (رضوان الله تعالى عليهم) في وجوب الهدي على المتمتع و عدم وجوبه على غيره من الفردين الآخرين حكاه العلامة في التذكرة و المنتهى. اما الأول فلقوله عز و جل «فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ» و الاخبار الكثيرة ... و أما الثاني- و هو أنه لا يجب على غير المتمتع قارنا كان أو مفردا مفترضا أو متنفلا- فالأصل و عدم ما يوجب الخروج عنه و ما تقدم في رواية سعيد الأعرج و رواية إسحاق بن عبد الله»[3]

مراد از «الفردین الآخرین» قران و افراد است.

مراد ایشان از «اصل» این است که اگر قرار باشد «هدی» واجب باشد باید دلیل داشته باشیم، ولی ما چنین دلیلی نداریم، بنابراین هدی واجب نیست.

مراد صاحب حدائق از اصل در اینجا و در بسیاری از جاهای دیگر این است که در امور توقیفی تا دلیلی بر حکم شرعی نداشته باشیم، اصل عدم جاری است.

صاحب ریاض هم فرموده است:

«في الهدي، و هو واجب علىٰ المتمتع بالكتاب و السنة و إجماع المسلمين كما في المنتهىٰ، و في التحرير و غيره: الإجماع علىٰ الإطلاق ... و لا يجب الهدي علىٰ غير المتمتع معتمراً أو حاجّاً، مفترضاً أو متنفّلًا، بإجماعنا، كما عن صريح التذكرة»[4]

به هر حال این مساله تقریبا لا خلاف است و تنها کسی که مخالفت کرده سلار است که در حج قران قائل به وجوب هدی شده است. بنابراین می توان گفت که در این مساله شهرت عظیمه قریب به اجماع داریم که هدی در حج تمتع واجب است و در غیر آن واجب نیست.

 

سؤال: تعبیر «معتمراً او حاجّاً» چه معنایی دارد؟ مگر کسی در مورد عمره قائل به وجوب هدی شده است که ایشان نفی کرده اند؟

جواب: معنای عبارت ایشان این است که همان طور که در عمره مفرده هیچکس قائل به وجوب هدی نیست، حج افراد هم مثل همان عمره مفرده است و هدی در آن واجب نیست.

 

نصوص

صحیحه معاویة بن عمار

«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: الْمُفْرِدُ لِلْحَجِّ- عَلَيْهِ طَوَافٌ بِالْبَيْتِ- وَ رَكْعَتَانِ عِنْدَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ - وَ سَعْيٌ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- وَ طَوَافُ الزِّيَارَةِ وَ هُوَ طَوَافُ النِّسَاءِ- وَ لَيْسَ عَلَيْهِ هَدْيٌ وَ لَا أُضْحِيَّةٌ»[5]

«هدی» و «اضحیة» ممکن است به یک معنا باشند و ممکن است «اضحیة» اشاره به مطلقِ قربانی باشد ولی «هدی» مربوط به نشانه داشتنِ قربانی و آوردنِ قربانی و مناسکِ خاص مربوط به قربانی باشد که از واجباتِ حج تمتع است.

موثقه ابی بصیر و زراره

«وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: الْحَاجُّ عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ رَجُلٍ أَفْرَدَ الْحَجَّ وَ سَاقَ الْهَدْيَ وَ رَجُلٍ أَفْرَدَ الْحَجَّ وَ لَمْ يَسُقِ الْهَدْيَ وَ رَجُلٍ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ.»[6]

این موثقه تصریح دارد که هدی در حج افراد واجب نیست، و همین برای استدلال کافی است، چون ما دنبال دلیلی بودیم که بگوییم هدی در حج افراد واجب نیست و این روایت هم بیان کرده است که برخی از اقسام حج افراد بدون هدی هستند، بنابراین استدلال به این موثقه برای نفی وجوب هدی در حج افراد صحیح است.

این روایت حج افراد را دو نوع دانسته است که در یکی از آنها سوق هدی وجود دارد و در دیگری وجود ندارد. ظاهرا آن قسم اولی که سوق هدی در آن صورت گرفته است حج قران است و قسم دوم که هدی ندارد حج افراد است.

از این روایت و مجموع نصوص و فتاوی که وجوب هدی در حج افراد و قران را نفی کرده اند اینگونه فهمیده می شود که هدی در حج تمتع واجب است، و در حج افراد و قران واجب نیست، اما از این روایت استفاده می کنیم که هدی در حج قران مستحب است، ولی دلیلی بر استحباب هدی در حج افراد نداریم. (البته در ادامه ادله ای برای استحباب هدی در حج افراد ذکر خواهیم کرد.)

خبر سعید اعرج

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سَعِيدٍ الْأَعْرَجِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ تَمَتَّعَ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ- ثُمَّ أَقَامَ بِمَكَّةَ حَتَّى يَحْضُرَ الْحَجَّ (مِنْ قَابِلٍ) فَعَلَيْهِ شَاةٌ- وَ مَنْ تَمَتَّعَ فِي غَيْرِ أَشْهُرِ الْحَجِّ ثُمَّ جَاوَرَ (بِمَكَّةَ) - حَتَّى يَحْضُرَ الْحَجَّ فَلَيْسَ عَلَيْهِ دَمٌ- إِنَّمَا هِيَ حَجَّةٌ مُفْرَدَةٌ وَ إِنَّمَا الْأَضْحَى عَلَى أَهْلِ الْأَمْصَارِ.»[7]

این خبر ضعیف است ولی به هر حال محل استشهاد به این خبر، ذیل آن است که بیان می کند که در حج افراد قربانی وجود ندارد. و همین مطلب در روایات قبلی هم بود، بنابراین این خبر هم موید می شود.

اما مطلبی که در صدر روایت آمده است به علت ضعیف بودنِ روایت قابل پذیرش نیست.

مقصود از تمتع در غیر اشهر حج، همان عمره مفرده است.

استحباب هدی در حج افراد

اطلاقات استحباب تصدق به هدی و ذبح و اضحیة شامل کسی که حج افراد انجام داده است نیز می شود، بنابراین با اینکه هدی بر او واجب نیست، ولی استحباب بر او ثابت است، چون اطلاقاتی داریم که قربانی مستحب است و فرقی ندارد که انسان حاجی باشد یا نباشد، پس همانطور که بر غیر حاجی مستحب است که در روز عید قربان در شهرهای خودشان قربانی کنند، بر کسی که حج افراد انجام داده است نیز مستحب است.

علاوه بر این دلیل خاص نیز داریم که خبر حارث بن مغیره است.

خبر حارث بن مغیره

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام فِي رَجُلٍ تَمَتَّعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَهَلَّ بِحَجَّةٍ عَنْ أَبِيهِ- قَالَ إِنْ ذَبَحَ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ- وَ إِنْ لَمْ يَذْبَحْ فَلَيْسَ عَلَيْهِ شَيْ‌ءٌ- لِأَنَّهُ إِنَّمَا تَمَتَّعَ عَنْ أُمِّهِ وَ أَهَلَّ بِحَجَّةٍ عَنْ أَبِيهِ.»[8]

عمره و حج در این روایت نمی تواند عمره تمتع و حج تمتع باشد، چون نص و فتوا اتفاق دارند که هدی در حج تمتع واجب است ولی در این روایت هدی مستحب است.

صاحب وسائل این روایت را حمل بر عمره مفرده و حج افراد کرده و فرموده است:

«أَقُولُ: الْعُمْرَةُ هُنَا مَحْمُولَةٌ عَلَى الْمُفْرَدَةِ وَ الْحَجُّ عَلَى حَجِّ الْإِفْرَادِ وَ وَجْهُ الْمَجَازِ تَقَدُّمُ الْعُمْرَةِ عَلَى الْحَجِّ.» [9]

وجه حمل ایشان همین است که نص و فتوا متفق هستند که در حج تمتع هدی واجب است، بنابراین نمی توان این روایت را حمل بر حج تمتع کرد.

 

سؤال: این روایت را نمی توان حمل بر حج تمتع کرد، چون عمره را از جانب مادر و حج را از جانب پدر انجام داده است، بنابراین عمره مفرده بوده چون حجی پس از آن برای مادر انجام نشده است، و حج نیز افراد بوده چون مسبوق به عمره تمتع نبوده است.

جواب: ممکن است آنچه که از جانب مادر بر عهده اش بوده عمره مفرده بوده، و آنچه که از جانب پدر بر عهده اش بوده حج تمتع بوده باشد، به این صورت که پدر مثلا عمره تمتع را خودش انجام داده و بعد ناتوان شده و حج تمتع از او فوت شده است، که فرزند باید آن حج تمتع را بجا بیاورد و لازم نیست که مسبوق به عمره تمتع از جانب فرزند باشد. بنابراین فرض می شود که حج در این روایت همان حج تمتع باشد، ولی به خاطر اتفاق نص و فتوا حمل بر حج افراد کرده اند.

 

تفاوت عمره مفرده و عمره تمتع

بین عمره مفرده و عمره تمتع سه فرق وجود دارد.

فرق اول

در عمره تمتع، تقصیر متعین است ولی در عمره مفرده بین حلق و تقصیر مخیر است.

صاحب حدائق فرموده است:

«المشهور بين الأصحاب (رضوان الله تعالى عليهم) ان صفة العمرة المفردة هو انه إذا دخل مكة، طاف بالبيت طوافا واحدا و صلى ركعتيه ثم سعى بين الصفا و المروة، ثم قصر ان شاء لو (أو) حلق، ثم طاف طواف النساء، و قد أحل من كل شي‌ء أحرم منه.»[10]

در حدائق، ریاض، جواهر و کتب دیگر کلمات اصحاب ذکر شده است که مفید همین معناست که در عمره مفرده بین حلق و تقصیر مخیر است ولی در عمره تمتع فقط باید تقصیر کند و نمی تواند حلق کند.

تنها کسی که مخالفت کرده است شیخ در خلاف است که حلق را برای عمره تمتع جایز دانسته و فرموده که تقصیر افضل است.

صاحب حدائق اقوال علما در این مساله را اینگونه نقل کرده و فرموده است:

«المشهور بين الأصحاب (رضوان الله عليهم) انه يلزم التقصير في العمرة و لا يجوز حلق الرأس، و لو حلقه فعليه دم. ذهب اليه الشيخ في النهاية و المبسوط و ابن البراج و ابن إدريس و المحقق و العلامة و الشيخ (و) الشهيد و غيرهم، قال في الدروس: و الأصح تحريمه و لو بعد التقصير. و ذهب الشيخ في الخلاف إلى انه يجوز الحلق، و التقصير أفضل، قال في المختلف بعد نقل قول الخلاف: و كان يذهب إليه والدي (رحمه الله) و الأصح القول المشهور»[11]

مراد از «عمره» در عبارت ایشان، عمره تمتع است.

مشهور قائل به عدم جواز حلق در عمره تمتع هستند که اگر حلق کند کفاره دارد.

در اینجا شهرت عظیمه هست، کما اینکه جواهر هم گفته و نقل اجماع از منتهی هم کرده است. و مخالف فقط شیخ در خلاف است، ولی خودِ شیخ در سایر کتابهایش قول مشهور را پذیرفته است، که در عمره تمتع فقط باید تقصیر کنند و نمی توانند حلق کنند.

اما در عمره مفرده در حدائق و سایر منابعی که ذکر کردیم اتفاق نظر وجود دارد و هیچ مخالفی نیست که بین تقصیر و حلق مخیر است.

در جواهر فرموده است:

«و يتحلل من العمرة المفردة بالتقصير و الحلق بلا خلاف أجده»[12]

فرق دوم

در عمره مفرده طواف نساء واجب است ولی در عمره تمتع واجب نیست.

جواهر این مطلب را بلاخلاف دانسته و نصوص مستفیضه نیز دلالت بر این مطلب دارند.

نصوص

روایت اول

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى قَالَ: كَتَبَ أَبُو الْقَاسِمِ مُخَلَّدُ بْنُ مُوسَى الرَّازِيُّ إِلَى الرَّجُلِ علیه السلام- يَسْأَلُهُ عَنِ الْعُمْرَةِ الْمَبْتُولَةِ- هَلْ عَلَى صَاحِبِهَا طَوَافُ النِّسَاءِ وَ الْعُمْرَةِ- الَّتِي يُتَمَتَّعُ بِهَا إِلَى الْحَجِّ- فَكَتَبَ أَمَّا الْعُمْرَةُ الْمَبْتُولَةُ فَعَلَى صَاحِبِهَا طَوَافُ النِّسَاءِ- وَ أَمَّا الَّتِي يُتَمَتَّعُ بِهَا إِلَى الْحَجِّ- فَلَيْسَ عَلَى صَاحِبِهَا طَوَافُ النِّسَاءِ.»[13]

مراد از «عمره مبتوله» همان عمره مفرده است که مقطوعه است و متصل به حج نیست.

روایت دوم

«وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ عُمَرَ أَوْ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: الْمُعْتَمِرُ يَطُوفُ وَ يَسْعَى وَ يَحْلِقُ- قَالَ وَ لَا بُدَّ لَهُ بَعْدَ الْحَلْقِ مِنْ طَوَافٍ آخَرَ.» [14]

تعبیر «حلق» که در این روایت آمده قرینه است که عمره مفرده است، چون در عمره تمتع حلق جایز نیست، در ذیل روایت هم که «طواف آخر» ذکر شده است اشاره به طواف نساء است.

روایت سوم

«وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ إِذَا قَدِمَ الْمُعْتَمِرُ مَكَّةَ وَ طَافَ وَ سَعَى- فَإِنْ شَاءَ فَلْيَمْضِ عَلَى رَاحِلَتِهِ وَ لْيَلْحَقْ بِأَهْلِهِ.» [15]

این روایت هم مربوط به عمره مفرده است و می گوید که فرد می تواند پس از عمره به اهلش ملحق شود، ولی حرفی از طواف نساء نزده است.

روایت چهارم

«وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: الْعُمْرَةُ الْمَبْتُولَةُ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ وَ بِالصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- ثُمَّ يُحِلُّ فَإِنْ شَاءَ أَنْ يَرْتَحِلَ مِنْ سَاعَتِهِ ارْتَحَلَ.» [16]

این هم در مورد عمره مفرده است ولی دلالتی بر طواف نساء ندارد.

صاحب وسائل طواف در این روایت را حمل بر طواف زیارت و نساء کرده و فرموده است:

«أَقُولُ: الْمُرَادُ بِالطَّوَافِ هُنَا طَوَافُ الْعُمْرَةِ وَ طَوَافُ النِّسَاءِ لِمَا مَضَى وَ يَأْتِي هُنَا وَ فِي أَحَادِيثِ الْعُمْرَةِ»[17]

روایت پنجم

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَبِي الْبِلَادِ أَنَّهُ قَالَ لِإِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ- يَسْأَلُ لَهُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام عَنِ الْعُمْرَةِ الْمُفْرَدَةِ- عَلَى صَاحِبِهَا طَوَافُ النِّسَاءِ- فَجَاءَ الْجَوَابُ أَنْ نَعَمْ هُوَ وَاجِبٌ لَا بُدَّ مِنْهُ- فَدَخَلَ عَلَيْهِ إِسْمَاعِيلُ بْنُ حُمَيْدٍ فَسَأَلَهُ عَنْهَا- فَقَالَ نَعَمْ هُوَ وَاجِبٌ- فَدَخَلَ بِشْرُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَمَّارٍ الصَّيْرَفِيُّ- فَسَأَلَهُ عَنْهَا فَقَالَ نَعَمْ هُوَ وَاجِبٌ.» [18]

این روایت دلالت بر وجوب دارد.

به هر حال برخی از این روایات صریح بودند و برخی هم ظهور داشتند، اتفاق اصحاب هم هست، پس در این مساله بحثی وجود ندارد که در عمره مفرده طواف نساء واجب است ولی در عمره تمتع واجب نیست.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo