< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد علی اکبر سیفی مازندرانی

1401/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: القواعد الفقهیه/کتاب الحج/ قاعدة عدم جواز دخول مکة الا مُحرما

 

قاعدة عدم جواز دخول مکة الا مُحرما

سخن در این قاعده بود که بدون احرام نمی توان وارد مکه شد.

اصل این مطلب فی الجمله مورد اتفاق است و استثنائات آن نیز فی الجمله مورد اتفاق است.

کلام صاحب مدارک و صاحب جواهر را قبلا بیان کردیم. و نصوص نیز دلالت بر همین حرمت کرده است.

صحیحه عاسم بن حمید و صحیحه محمد بن مسلم را خواندیم و علاوه بر این دو صحیحه روایات دیگر این باب نیز دلالت بر مطلب داشتند.

صحیحه عاصم بن حمید

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ‌ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَدْخُلُ الْحَرَمَ أَحَدٌ إِلَّا مُحْرِماً- قَالَ لَا إِلَّا مَرِيضٌ أَوْ مَبْطُونٌ.»[1]

صحیحه محمد بن مسلم

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام هَلْ يَدْخُلُ الرَّجُلُ مَكَّةَ بِغَيْرِ إِحْرَامٍ- قَالَ لَا إِلَّا مَرِيضاً أَوْ مَنْ بِهِ بَطَنٌ.»[2]

این روایات دلالت بر اصل حرمت داشتند ولی مریض و مبطون را استثناء کردند، بنابراین برای مریض و مبطون جایز است که بدون احرام وارد مکه بشوند.

اما دو صحیحه از رفاعه داریم که یکی در مورد مریض و دیگری در مورد مبطون است، که دلالت دارند اینها هم نهی شده که بدون احرام داخل مکه بشوند.

مقتضای قاعده این است که این نهی را حمل بر کراهت کنیم، بنابراین اینکه بعضی بزرگواران مثل امام راحل و دیگران قائل به استحباب احرام برای مریض و مبطون شده اند، این نصوص دلالت بر چنین مطلبی ندارند. آنچه که از این نصوص استفاده می شود کراهت دخول بدون احرام برای مریض و مبطون است، که اگر احرام ببندند این کراهت مرتفع خواهد شد، ولی این نصوص دلالت بر استحباب احرام ندارند.

مگر اینکه کسی بگوید کلیِ احرام ولو برای اعمال حج و عمره و یا دخول مکه هم نباشد استحباب دارد، ولی چنین نصی هم نداریم.

دو صحیحه رفاعه که در مورد مبطون و مریض هستند را در ادامه ذکر می کنیم.

صحیحه رفاعه

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ رَجُلٍ بِهِ بَطَنٌ- وَ وَجَعٌ شَدِيدٌ يَدْخُلُ مَكَّةَ حَلَالًا- قَالَ لَا يَدْخُلْهَا إِلَّا مُحْرِماً الْحَدِيثَ.»[3]

در این روایت، بطن و وجع شدید به هم عطف شده اند و شاید معنایش این باشد که علاوه بر مبطون بودن، مرضی هم دارد که درد دارد، یا خود مبطون بودنش همراه با درد است.

حضرت در مورد چنین فردی نهی فرموده اند که بدون احرام بخواهد وارد بشود.

نصوص قبلی صریح در جواز بودند، به همین جهت این نهی حمل بر کراهت می شود.

صحیحه دوم رفاعه

«و عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن أحمد بن محمد، عن رفاعة ابن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الرجل يعرض له المرض الشديد قبل أن يدخل مكة، قال: لا يدخلها إلا باحرام.»[4]

این هم مثل حدیث قبل است که باید این نهی حمل بر کراهت شود.

بنابراین این نصوص نمی تواند دلیل بر استحباب احرام برای مریض و مبطون باشد.

مگر اینکه مطلقاتی داشته باشیم که هر کس می خواهد وارد مکه بشود باید احرام ببندد و از این نصوص استفاده امر کنیم.

و حال آنکه نصوص طایفه اول دلالت بر جواز دخول مریض و مبطون داشتند، یعنی گفته بودند که کسی نباید بدون احرام وارد مکه شود، مگر مریض و مبطون که می توانند بدون احرام داخل شوند.

یعنی باید بگوییم که نصوص طایفه اول دلالت بر وجوبِ احرام برای دخول مکه دارند.

 

سؤال: احرام، عبادت است و امر توصلی نیست، و تعظیم شعائر هم هست، بنابراین جایز بودنش مساوی با استحباب است.

جواب: در مورد نماز ما امر کلی به نماز داریم که قبلا اشاره کردیم، ولی در مورد احرام چنین امری نداریم، در مورد احرام، فقط احرام برای حج و عمره یا برای دخول مکه داریم، جدای از اینها امری برای احرام نداریم.

 

فلذا این نصوص نمی تواند وجوب احرام را ثابت کند، چون نظر به وجوب ندارد، بلکه می خواهد بگوید که دخول در مکه بدون احرام حرام است، و این احرام آن حرمت را بر می دارد.

بنابراین در مقام جمع بین طایفه اول و دوم باید قائل به کراهت بشویم، یک طایفه دخول مریض و مبطون را بدون احرام جایز دانسته، و یک طایفه نهی کرده، که این نهی حمل بر کراهت می شود.

 

سؤال: آیا دخول در مکه با احرام، خودش مصداق تعظیم شعائر نیست؟

جواب: اگر این نصوص نبود، ما نمی توانستیم این حرف را بزنیم. اینها توقیفی هستند و باید شارع بیان کند.

 

بله برخی امور هست که مثلا کسی در حال جنابت وارد مکه نشود، یا با طهارت وارد بشود، اینها مصداق تعظیم است، و تعظیم متعین در احرام نیست، تعظیم یک امر عامی است که مصادیقی دارد و استحباب تک تک این مصادیق را نمی توان اثبات کرد. آنچه که اثبات می شود عنوانِ تعظیم است، ولی این موارد ثابت نمی شوند. تعظیم هم به فردی از افرادش متحقق می شود. اگر احرام نبندد اهانت حساب نمی شود. و می تواند به قصد احترام مثلا وضو بگیرد یا غسل کند و با جنابت وارد نشود.

 

سؤال: این احرام هم چیزی مانند همان وضو و غسل است، می تواند با قصد تعظیم شعائر احرام ببندد و داخل شود.

جواب: وضو و غسل امر دارند، ولی احرام امر ندارد. با جنابت داخل مسجد شدن نهی دارد، و می توان همان را برای حرم و مکه و بخصوص مسجد الحرام هم گفت، ولی اینکه بخواهیم از آنجا استفاده کنیم و در مورد احرام هم همین حرف را بزنیم صحیح نیست، چون در مورد احرام امری نداریم.

 

در مورد وضو هم مثلا داریم که برای دست زدن به قرآن وضو لازم است، حالا آنرا تسریه بدهیم و بگوییم برای دخول مکه هم لازم است طهارت کسب شود.

اینها نظائر دارند و قابلیت تسریه دارند، ولی احرام چنین نیست.

اگر تعبیر طایفه اول این بود که مثلا «یجب الاحرام علی من یدخل مکة» در این صورت اگر وجوب در مورد مریض مثلا برداشته میشد، استحباب باقی می ماند، ولی لسان این نصوص به این شکل نیست.

اگر یک طایفه امر به احرام کرده بود و یک طایفه عدم احرام را برای مریض جایز دانسته بود، در این صورت قائل به استحباب احرام برای مریض می شدیم، ولی نصوص اینگونه نیستند.

در این نصوص، یک طایفه نهی کرده و یک طایفه جایز دانسته، بنابراین باید قائل به کراهت باشیم.

بله، اگر اجماعی بر استحباب داشته باشیم حرف دیگری است، ولی از این نصوص نمی توان استحباب را استفاده کرد.

نکته

آیا این احرام فقط عملی است برای دخول در مکه و ربطی به عمره و حج ندارد؟

به قول صاحب جواهر که ایشان می فرماید در نصوص اینگونه آمده که بنی اسرائیل وقتی می خواستند ببینند عملشان قبول شده یا نه، نشانه قبولی قربانی آنها این بود که آتشی از آسمان می آمد و قربانی آنها را می سوزاند، که در آیه شریفه هم اشاره به این مطلب شده است، و ایشان می گوید که احرام هم از این قبیل بوده.

یعنی مثلا اگر شارع امر می کرد که قبل از داخل شدن در مکه باید گوسفند قربانی کنید، این احرام هم مانند همان است، که یک عمل مستقل است و ربطی به احرام عمره و حج ندارد.

لذا ایشان به صاحب مدارک اشکال کرده است.

صاحب مدارک گفته که این احرام، مقدمه اعمال عمره و حج است و تا تمام اعمال را انجام ندهد از احرام خارج نمی شود.

صاحب جواهر می گوید اگر ما باشیم و اطلاق این نصوص، معلوم می شود که خود این احرام یک واجب مستقل است، که برای حرمت مکه است، مثل اینکه شارع می توانست مثلا قربانی را قبل از ورود به مکه واجب کند، حالا هم که احرام واجب شده است مثل همان است.

ولی در خاتمه کلامش گفته است که البته می شود صاحب مدارک را تایید کرد، چون نصوصی داریم که هرکسی محرم بشود تا مناسک را تمام نکند خارج نمی شود، این فرد هم بالاخره احرام بسته و تا اعمال را انجام ندهد از احرام خارج نمی شود.

لذا در آخر همین را تقویت کرده است.

نص کلام صاحب جواهر این است:

«ثم قال فيها أيضا: «و يجب على الداخل فيها أن ينوي بإحرامه الحج أو العمرة، لأن الإحرام عبادة و لا يستقل بنفسه، بل إما أن يكون بحج أو عمرة، و يجب إكمال النسك الذي تلبس به ليتحلل من الإحرام» و فيه أنه إن كان إجماعا فذاك و إلا أمكن الاستناد في مشروعيته نفسه إلى إطلاق الأدلة في المقام و غيرها، و كونه جزء منهما لا ينافي مشروعيته في نفسه، و في‌ مرسل الفقيه «روي عن النبي (صلى اللّٰه عليه و آله) و الأئمة (عليهم السلام) أنه وجب الإحرام لعلة الحرم»‌

و في مرسل العباس بن معروف المروي عن العلل عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: «حرم المسجد لعلة الكعبة، و حرم الحرم لعلة المسجد، و وجب الإحرام لعلة الحرم»‌

و في خبر أبي المعزى عنه (عليه السلام) أيضا «كانت بنو إسرائيل إذا قربت القربان تخرج نار تأكل قربان من قبل منه، و إن الله جعل الإحرام مكان القربان»‌

و خبر جابر عن أبي جعفر (عليه السلام) «أحرم موسى بن عمران من رملة مصر، قال: و مر بصفاح الروحاء محرما يقود ناقته بخطام من من ليف عليه عباءتان قطوانيتان يلبي و تجيبه الجبال»‌

إلى غير ذلك مما يمكن الاستدلال به على مشروعيته في نفسه.

لكن قد يقال إن ما دل على عدم حصول الإحلال له إلا بإتمام النسك كاف في عدم ثبوت استقلاله، إذ دعوى أنه يحل بالوصول إلى مكة أو بالتقصير أو بغير ذلك لا دليل عليها، بل ظاهر الأدلة خلافها، بل يمكن بعد التأمل في النصوص استفادة القطع بتوقف الإحلال من الإحرام في غير المصدود و نحوه مما دل عليه الدليل على إتمام النسك، و ليس هو إلا أفعال عمرة أو حجة.»[5]

صاحب جواهر می فرماید که صاحب مدارک چنین فرموده که باید کسی که احرام می بندد یکی از حج یا عمره را نیت کند، چون احرام عبادت است و مستقل نیست.

یعنی صاحب مدارک فرموده که احرام نمی تواند مستقل باشد و باید جزئی از عمره یا حج باشد.

نتیجه کلام هم این است که باید همه اعمال را انجام بدهد تا از احرام خارج بشود.

صاحب جواهر بعد از نقل این کلام، اشکال می کند و می فرماید که اگر اجماعی باشد قبول است، وگرنه قابل پذیرش نیست. و مساله اجماعی نیست. چون خود صاحب جواهر قبل از نقل کلام صاحب مدارک، اقوال موافقین و مخالفین را نقل کرده، بنابراین اجمالی در بین نیست.

صاحب جواهر می فرماید برای مشروعیت احرام بنفسه، می توان به اطلاق ادله تمسک کرد.

البته مراد ایشان واجب نفسی نیست، همان واجب غیری است، منتهی با قطع نظر از عمره و حج است، یعنی فقط برای دخول مکه است.

مراد از اطلاق ادله این است که این نصوص گفته اند هرکس که وارد مکه می شود باید احرام ببندد، حالا فرقی ندارد که قصد انجام اعمال را داشته باشد یا نداشته باشد.

سپس ایشان به نصوص استشهاد می کند.

در مرسل عباس بن معروف چنین آمده است: «حرم المسجد لعلة الكعبة»، که معنای این عبارت این است که ورود در مسجدالحرام بدون احرام حرام است، چون می خواهد طواف کعبه کند، و در ادامه نیز می فرماید که ورود در حرم نیز بدون احرام حرام است، چون مسجدالحرام داخل آن است، و خود حرم هم بخواهد داخل بشود باید احرام ببندد.

یعنی در هر کدام از اینها به خاطر ورود در حرم، یا مسجدالحرام یا طواف کعبه، واجب است که احرام ببندد.

سپس ایشان خبر ابی المعزی را نقل می کند که بنی اسرائیل وقتی قربانی می کردند، آتشی می آمد و قربانی را می سوزاند و این نشانه قبولی بود.

در مورد هابیل و قابیل هم همین طور بود که قربانی یکی از آنها پذیرفته شد و قربانی دیگری پذیرفته نشد و همین سبب حسادت و اقدام به قتل شد.

در همین روایت اینطور ذکر شده که خداوند متعال، احرام را به منزله قربانی قرار داده است، یعنی برای دخول در مکه بجای اینکه قربانی واجب باشد احرام واجب شده است.

در روایت جابر نیز آمده که حضرت موسی از شنزار مصر محرم شد، و لجام شترش را می کشید و می آورد، و او تلبیه می گفت و کوه ها پاسخ او را می دادند!

یعنی سنت انبیای قبلی هم بوده است که برای آمدن به مکه احرام می بستند.

و ادله دیگری هم هست که می توان برای این مطلب به آنها استناد کرد.

لکن بعد از این جملات ایشان می گوید: «قد یقال» و این را رد هم نمی کند، کأن میل به این دارد.

این «قد یقال» این است که نصوصی که گفته اند که محرم تا اعمال را انجام ندهد از احرام خارج نمی شود، همین نصوص کافی است که مستقل بودن احرام رد بشود.

چون اگر کسی بخواهد غیر این را بگوید، مثلا باید بگوید وقتی وارد مکه شد از احرام خارج می شود، چون غرض او از این احرام این بود که وارد مکه بشود، پس با وارد شدن در مکه باید از احرام خارج بشود.

یا باید بگوید که مثلا با تقصیر (بدون انجام دادن اعمال) یا با چیز دیگری از احرام خارج بشود.

و حال آنکه هیچ دلیلی بر این موارد نداریم که خروج از احرام بخواهد با اینها اتفاق بیفتد. ولی خارج شدن از احرام با تمام شدن مناسک را دلیل داریم. و می توان دعوای قطع کرد که در غیر مسدود و امثال مسدود، جز با تمام شدن اعمال نمی توان از احرام خارج شد.

صاحب جواهر مطلب را تا اینجا بیان می کند و پس از این دیگر رد و ایرادی نمی کند و وارد مطلب بعدی می شود.

لذا به نظر ما باید احتیاط واجب کرد، یعنی کسی که به قصد دخول مکه محرم شده است، باید قصد عمره کند و باید اعمال عمره را انجام بدهد تا از احرام خارج بشود.

البته فتوا نمی شود داد، چون ممکن است بگوییم که این نصوص ظهورشان در مورد کسی است که به قصد عمره آمده و احرام بسته است، و منصرف از کسی هستند که به قصد دخول مکه محرم شده است، فلذا نمی شود فتوا داد، ولی می توان احتیاط کرد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo