< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

 

﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ﴾[1]

مناظره‌اى از حضرت رضا صلوات الله‌ عليه با سليمان مروزى مورد صحبت ما بود. و ابتداء اين مناظره هم بحث بداء مطرح شده است. قسمتى از مسائل مربوط به اين بحث صحبت شد. بداء در لغت معنایش چيست گفته شد. و آيه‌هاى مربوط به بداء هم شايد اكثرش قرائت شد. روايات هم در حدّى كه آنچه در معناى بداء مفيد است و از آنها بايد استفاده كرد و آن روايات را هم در نظر گرفت، روايات هم نيز قرائت شد. گرچه روايات ديگرى هم در اين زمينه هست. ولى بمقدارى كه قرائت شد رواياتى كه قرائت نشده به همان مضمون رواياتى است كه قرائت شده است.

1- مرکز بحث بداء

آنچه كه محلّ بحث است و مورد گتفگو و مورد طعن و ايراد غير اماميّه و بطور كلّى اماميّه هم مطالبى كه فرمودند به صورت‌هاى مختلف تعبيرهاى مختلف در مطالب گوناگون در ارتباط با اين مورد هست. مركز بحث در اين بخش است از موارد استعمال كلمه بداء كه اخبارى شده‌است بوسيله خداوند متعال، يعنى آيات قرآنى و يا بوسيله انبياء و اولياء و بعد آن خبرى كه ابلاغ شده آن خبر تحقق پيدا نكرده، خلاف آن خبر تحقق پيدا كرده است. مركز بحث اينجاست. بداء به معناى اصل ايجاد آن مركز بحث نيست. بداى مركز بحث اين است كه ديگر موارد فراوان و روايات كه هست در اين زمينه، حضرت عيسى بن مريم على نبينا و آله و عليه السلام خبر مى‌دهند از فوتى بعد انجام نمى‌گیرد. و همچنين بقيّه انبياء و اولياء هم از جريانى، بعد خلافش انجام مى‌گيرد، بعد گفته مى‌شود بداء شد. اين مركز بحث است.

از آيه‌هايى هم كه در اين جهت كاملاً مطرح هست همين آيه شريفه‌اى كه هم توجّه داريم (و يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ) و آيات ديگرى كه هست.

2- اشکال بر بداء

حرفى كه هست در اين مورد و در اين مركز بحث اين است كه با توجّه به اصول مسلّمه‌اى كه در مكتب وحى هست، و آن اين كه خداوند متعال عالم به همه چيز هست، قبل از خلقت اشياء عالم بالاشياء است کما اين كه بعد از خلقت اشيأ عالم است، و علم او به همه چيز و همه حوادث و همه آنچه كه در اين عالم به هر صورتى تحقق پيدا مى‌كند ازلى است، با توجّه به اين اصل قطعى در مكتب و با توجّه به اين كه آنچه كه در ارتباط با ذات مقدس حضرت حق است تغييرى حدوثى در آن معنا ندارد، آنوقت با توجّه به اين جهت اين كه خدا اخبار فرموده و نشده، خلافش شده، اين با اين اصل قطعى سازگارنيست. زيرا معناى آنی كه اخبار شده و نشده، اين است كه نعوذ بالله‌ جهلى در كار است كه ابتداء اخبار شده و بعد هم نشده است. و بعد براى تصحيح اين مسئله گفته مى‌شود بدا. گاهى بدا بعد هم گفته مى‌شود اين چه مى‌شود؟ پس مركز بحث مشخص است اشكال اصلى بحث هم معلوم است. اين هم اشكال بحث.

3- پاسخ اشکال و تقریر بداء در بیان مرحوم علامه مجلسی

در ارتباط با اين مطلب براى پاسخ نسبت به اين اشكال حرفهاى بسيارى گفته شده است. و شخصيتهای مهم، مرحوم شيخ مفيد، مرحوم شيخ صدوق، مرحوم سيد مرتضى و مرحوم ميرداماد و از اين قبيل شخصيت‌ها، اينها مطالبى فرمودند. و گفتيم كه در چند كتاب هم مبسوط بحث شده است. و تا آنجايى كه من برخورد داشتم باز هم مبسوط‌تر از همه حتى از متأخرين كه طبعا چون مطالب قبلى‌ها هم در اختيارشان است زمينه اين كه بسط بيشترى در بحث مثلاً در بياناتشان، امّا در عين حال از همه مفصل‌تر و مبسوط‌تر مرحوم علاّمه مجلسى بحث كردند در بحار ج 4 كه از صفحه 92 شروع مى‌شود. گفتيم كه كتابهاى متعدد ديگرى هم مبسوط بحث كردند. در شروحى كه بر اصول كافى زده شده بحث شده در بحث بداء. و از كتابهايى كه اسم نبرديم اين توحيد الإماميّه هم مبسوط وارد شده، ايشان هم مبسوط وارد شدند. امّا در عين حال باز هم آنچه كه مى‌تواند از بقيّه مغنى باشد، ولى بقيّه از او مغنى نيست، چيزى است كه در بحار مرحوم علاّمه مجلسى آمده است.

حالا حرفشان را عرض مى‌كنم. تا بعد ان شاء الله‌ كم كم همه اينهايى كه اشاره كرديم ان شاء الله‌ صحبتش خواهد شد. ايشان ابتداء مى‌فرمايند كه بعد از نقل اقول و گفتن مسائلى مى‌فرمايند كه ائمه عليهم‌السلام اين بحث را كه بسيار تعقيب كردند مطالبى را كه فرمودند اين مطالب در مقابل دوتا نظر مورد توجّه هست.

یک: در مقابل قول يهودى‌ها كه گفتند خداوند متعال دستش بسته است و نتيجه حرفشان اين شد كارها آنچنان كه انجام شده هيچ تغييرى در آن رخ نمى‌دهد. و حرفشان اين است كه تمام آنچه كه تحقق داشته و دارد خواهد داشت، همه اينها دفعةً واحده تحقق پيدا كرده و به تدريج ظهور پيدا مى‌كند. و ديگر خدا كارش را كرده هيچ كار نمى‌كند كار تمام شده است. و تمام آنچه كه بروز مى‌كند اينها بروز تدريجى دارد. چيزى كه امروز ما فكر مى‌كنيم دارد ايجاد مى‌شود خلق مى‌شود ديگر چنين چيزى نيست. همه آنها يك دفعه خلق شده و كمون و ظهورى در كار هست كه مى‌گويند نظر بعضى از فلاسفه هم كه همين است يهودى‌ها هم اين حرف را زدند.

و نيز مقابل حرف جمعى از فلاسفه بعض از فلاسفه است كه مى‌گويند خداوند متعال فقط عقل اوّل را خلق كرده، مخلوقاتى بيشتر ندارد به مباشرت و بدون وساطت. چه اين كه الواحد لا يصدر منه إلاّ الواحد عقل اوّل، آن عقل اوّل است كه عقل دوّم و سوّم و تا دهم و فك اوّل و دوّم تا نهم آنها بعد دست اندرکار خلقت هستند.

اين روايات بحث بداء و مسائل بداء مقابل اين نظريّه هم هست. بجد در قبال اين نظريّه است كه اين چنين گفتند خير بلكه اوست كه هر آنى يفعل ما يشاء وفعّال ما يشاء است.

ابتداء مى‌گويند كه اين مسئله بداء و آنچه در روايات و آيات هست موضع‌گيرى است در مقابل اين دوتا نظريّه، بعد وارد بحث مى‌شوند كه بدا چيست حقيقت آن چه هست. آنى كه وارد مى‌شوند مى‌فرمايند اين است كه مجموعه روايات را كه در نظر بگيريم كه تبيين كننده آيات شريفه قرآن هستند، استفاده مى‌كنيم كه براى خدا دوتا علم است. يك علم مكنون و مخزون و يك علم محمول. كه خوب بعضى از روايات مربوط به اين جهت هم قرائت شد. و آن علم مخزون ، مكنون در انحصار حضرت حق‌است. و علم محمول حقائقى است كه خداوند به انبياء ارائه فرموده تعليم فرموده به فرشتگان مقرّب تعليم فرموده است. از روايات از مطالبی كه استفاده مى‌شود اين يك.

دو: اين كه از روايات استفاده مى‌شود كه دوتا لوح است. یکی لوح محفوظ حالا حقيقت آن چيست بحث خودش را دارد. ولى به نحو اجمال لوح محفوظ كه اين حقائق و مطالب آنجا مطرح است. و همانى كه در نهايت كار در عالم تحقق پيدا مى‌كند، همان آنجا مطرح است. كه عينا منطبق است با علم مخزون و با آن مطابق است. اين لوح محفوظ هم آنچه كه در عالم تحقق پيدا مى‌كند در آن مطرح است. هيچ تغييرى هم آنجا پيدا نمى‌شود محفوظ است. و منطبق با آنچه كه در علم مكنون هم هست، هست. منتهی همه آنچه كه در علم مكنون است كه همه معنا ندارد چون لا يتناهاست آن ديگر در لوح محفوظ مطرح نيست. قسمتى از آنها در لوح محفوظ است. اين دو مطلب.

لوح محو و اثبات لوحى است كه در آن مطالب مطرح است ولى آنچه كه اقتضا مى‌كرده اسباب و علل و آنچه كه ابتداء حكمت در آن بوده‌است در آن لوح محو و اثبات مطرح شده است. ولى آنچه آنجا مطرح شده آن حرف آخرى كه در لوح محفوظ مطرح شده نيست. بلكه بگونه‌اى است كه متوقف براين است كه جريان‌هايى رخ ندهد كارهایى انجام نشود. به خاطر حكم و مصالحى آن قيد و شروط مربوط به آن مطالب گفته نشده است.

مثلاً گفته شده‌است كه عمر زيد پنجاه سال است طبق آنچه كه زمينه زندگیش اسباب و علل زندگيش اينها مقتضى اين پنجاه سال بوده، طبق آن نوشته شده است. آنوقت امّا اين پنجاه سال مشروط به شروطى است. اگر صله رحم نكند، و الاّ مى‌شود 60 سال. اگر صدقه ندهد، و الاّ مى‌شود 55 سال. اگر چنين اگر چنان. يا اگر قطع صله رحم نكند اگر قطع كند مى‌شود 45 سال. اگر فلان كار خلاف را مرتكب بشود مى‌شود 40 سال. آن 50 سال مطرح شده تغييراتى كه اگر شرائط و جريانهايى رخ بدهد كه مطرح نشده‌است تغيير پيدا مى‌كند، آنها صحبت نشده‌است.

و خيلى وقت‌ها انبياء از آن لوح محو و اثبات چيزى به ايشان گفته مى‌شود خيلى وقتهاها هم از لوح محفوظ. آنهايى كه از لوح محفوظ گفته مى‌شود هيچ در آن بدا نيست. هيچ تغييرى تبديلى در كارنيست. امّا آنهايى كه از لوح محو و اثبات گفته مى‌شود، آنهاست كه به انبياء و فرشته‌ها گفته شده امّا آن قيد و شروطى كه آيا زيد صله رحم مى‌كند يا نه امّا خدا مى‌داند كه صله رحم مى‌كند يا نمى‌كند و مى‌داند كه 50 سال 60 سال مى‌شود يا نمى‌شود هم در علم مكنون مشخص است و تغييرى نيست و هم در لوح محفوظ مشخص است و تغييرى نيست. در لوح محو و اثبات مهمل رها شده، باز نشده است. آنوقت بعد قيد و قيودى شرط و شروطى جريان‌هايى رخ مى‌دهد تغيراتى به وجود مى‌آيد. انبياء از مواردى كه از آن لوح محو و اثبات يك چيزى اخبار كردند دروغ هم نيست. به اين معنا كه آنجا مطرح است خداوند هم دروغ ثبت نكرده، به خاطر اين كه مهمل واگذاشته. طبق اقتضاء معمولى هم همان است. طبق جريان عادى هم در خلقت اين زيد همين مقدار عمرش‌است. دروغ هم گفته نشده، مهمل رها شده است. آنوقت به خاطر اعمال صالحه‌اى كه بيشتر مى‌شود به خاطر اعمال قبيحه‌اى كه کمتر بشود و امثال اينها، تغييرى كه بوجود مى‌آيد و مجدّد خداوند آنوقت اخبار مى‌كند اعلام مى‌كند، يا در خارج رخ نمى‌دهد آنچه كه اخبار شده بعد گفته مى‌شود بدا شد.

اين جا مورد بداء كه هست مسئله‌اى نیست. چه اين كه جهل نسبت به خدا راه ندارد. خدا خبر دارد و در علم مكنون جهل نیست. خلاف آنچه كه مهمل در لوح محو و اثبات مطرح است خلاف او انجام شده، خلاف او هم دروغ نيست. به خاطر اين كه آن مهمل انجام شد. يعنى به طور قطعى كه اعلام نشده بود آنچه كه اعلام شده بود درست هم هست. به اين منظور درست است كه اقتضاء مهمل زندگى معمولی زید هم همين بوده است.

عينا مثال مى‌زنند مثل اين كه يك طبيعى كه برسى مى‌كند مزاج شخصى را با علم و دقتى كه دارد و با آن دانايى خاصى كه دارد، از وضعيت مزاجى خاص اين فرد مى‌فهمد كه شش ماه ديگر بيشتر زنده نيست. درست هم گفته این طبيب. يعنى آنچه الآن اين بدن اقتضا دارد، اين است. حالا يك دوایى پيدا شد خورد كه آن دوا اين اقتضا را عوض كرد، يا سمىّ در اين بين خورد كه اين اقتضا را عوض كرد، آن حرف طبيب درست است. طبيب اگر اعلام كرده بود كه سمی انجام نمی‌گیرد، دوايى براى تكامل بيشتر عمر رخ نمى‌دهد، و بعد مى‌شد، مى‌شد دروغ. اما هيچ نگفته است. گفته اقتضای اين، این است.

توی لوح محو و اثبات هم آن اقتضا مطرح شده، آن جهات ديگر مطرح نشده است. بنابراين هيچ كجا دروغ نشد. و هيچ كجا هم جهل نشد.

در علم حضرت حق جهلى نيست و دروغى هم نيست. و تو اين كار مصالح فروانى هم هست. هم با اين كار انبياء يك امتحان زيادى مى‌شوند، و ما عظّم مثل البداء مى‌شود. و هم عباد حالت دعا و تضرع و مى‌فهمند كه صله رحم تغيير مى‌دهد، دعا تغيير مى‌دهد. كارهاى خلاف عكسش هست. هم آنها حالت عبوديّت و حالت توجّه به مسائل و رعايت كردن مسائل در آنها تقويت مى‌شود كه اين يك توضيح بيشتر مى‌خواهد كه حالا بعد.

پس جان مطلب در ارتباط با آنچه كه مرحوم علامه مجلسى فرمودند اين شد. و عبارات بعد ان شاء الله‌ با حوصله مى‌خوانيم.

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] - سوره نحل: 125.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo