< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

 

﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ﴾[1]

فی مناظرة للإمام علی بن موسى الرضا صلوات الله‌ وسلامه عليه مع سليمان المروزى «قَالَ ع يَا سُلَيْمَانُ إِنَّ مِنَ الْأُمُورِ أُمُوراً مَوْقُوفَةً عِنْدَ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُقَدِّمُ مِنْهَا مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ»[2] .

در مناظره حضرت رضا عليه‌السلام با سليمان مروزى دوتا مسئله مهم مطرح است. يكى مسئله بداء است. و يكى هم بحث اراده. در بخش اوّل به اختصار مطالبى گفتگو شده و با بيان حضرت آياتى را از قرآن كريم و ايراد حضرت دو حديث را از آباء گرامى‌شان حدودا بحث بدا در اين گفتگو به پايان رسيده است. و سليمان تصديق كرد كه بدائى هم هست و من هم بعد از اين منكر اين مسئله نخواهم بود. كه حدودا عبارات مربوط در اين بخش قرائت شد.

به همين مناسبت مسئله بداء مطرح شد. و مركز اين بحث با توجّه به اين كه در موارد متعددّى مسئله بدا مطرح است. و مركز بحث كجاست گفته شد. مواردى كه حدودا اخبار از چيزى شده بعد انجام نشده و اشكال مربوط به چنين جريانى هم گفته شد.

كه ظاهر آنچه كه از اين مدارك در اين مورد استفاده مى‌شود شبهه تغيير در علم پروردگار و شبهه جهل نعوذ بالله‌ در ارتباط با حضرت حق مطرح مى‌شود كه اخبار شده از جريانى حادثه‌اى، ولى آنچه كه اخبار شده‌است تحقق پيدا نكرده، خلافش تحقق پيدا كرده است.

اين دو شبهه طبعا دو شبهه‌اى است كه در اين مورد مطرح می‌شود. و لذاست كه گفته شد كه غير اماميّه بر اماميّه خورده گرفتند و در اين قسمت سخت حالت انتقاد نقد بر اين مطلب در ارتباط با نظريّه اماميّه دارند. و مى‌گويند كه شماها معتقد شديد به جهل و تغيير در علم پروردگار.

1- ادامه بیان مرحوم علامه مجلسی

در اين مورد روايات باب هم خوانده شد. و در مجموع بزرگان تقريرات مختلفى دارند در جهت تبيين معنى بداء و دفع شبهه‌اى كه به عرض رسيد. يك تقرير كه تقرير مرحوم علاّمه مجلسى است گفته شد. ولى عباراتشان قرار بود كه خوانده بشود كه فرصتى نبود. كه اجمالاً پس از تذكرّ به اينكه براى خدا دو علم است علمى مكنون و مخزون و علمى هم محمول و تعليم شده به انبياء و رسل و فرشتگان مقرّب، از روايات باب چنين استفاده كردند كه بداء را به اين گونه تقرير كنند كه لوح محفوظى است و لوح محو و اثباتى است. و آنچه كه در لوح محفوظ است و در علم مكنون، هيچ گونه تغيير و تبديل در آن رخ نمى‌دهد، و تغيير و تبديل در علم مكنون و لوح محفوظ نیست. بلكه در لوح محو و اثبات است.

آن هم به اين گونه است كه حقائق و مطالب و حوادثى اخبار شده، ولى با توجّه به اين كه معلوم بوده نزد پروردگار كه آن گونه نخواهد شد، امّا مراحل بعدى اخبار نشده، و آنچه كه اخبار شده در ارتباط با اسباب و عللى بوده‌است مقتضياتى بوده كه خداوند مى‌دانسته است كه كار به آن صورت به پايان نمى‌رسد، بلكه به گونه ديگرى خواهد شد. منتهى آنچه كه در ارتباط با بخش دوّم حوادث جريان‌هاست خداوند ابلاغ نفرموده است، سپس ابلاغ فرموده است لمصالح.

بنابراين (يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ‌) و كلمه بداء به صورت‌هاى مختلف كه در ارتباط با چنين جريان‌هايى بكار گرفته شده، معنایش همين مى‌شود كه ظهر براى خلق آنچه كه برايشان ظاهر نبود. همين جا بدا لله‌ هم استعمال شده، گفته شده بدا لله‌، باز معنایش اين نيست كه يعنى بعد الخفاء. معنایش اين نيست كه مع التغيير نسبت به علم سابق. بلكه بدا لله‌ يعنى در حقيقت لام بمعنى من مى‌شود كه اين استعمال هم زياد است در استعمالات عرب، يعنى بداهن الله از ناحيه خدا آشكار شد براى خلق. كه چنين استعمالى فراوان است. همان لام معنا كردن هم ترجمه بى موردى نيست. ولى مقصود اين است آشكار شد براى خدا يعنى در ارتباط با خدا، در ارتباط با خدا چنين جريانى آشكار شد.

و لذا گاهى بعض گفتند كه بدا اين جا بمعنى ابداء كه بگوئيم كاملاً مطلب روشن‌تر مى‌شود. گيرى ندارد براى توضيح مطلب چنين گفته بشود. و الاّ همان بمعناى خودش هم گفتن نيز در استعمالات هست و معنادار هست كه ظاهر شد براى خدا، يعنى از ناحيه خدا. آنوقت براى خلق ظاهر مى‌شود بعد الخفاء للخلق، امّا نسبت به خود ذات مقدس حضرت حق بعد الخفائى نيست. در ارتباط با خدا چنين چيزى ظاهر نبود ظاهر شد، نیست. به اين صورت كه ايشان مطلب را گفتند.

آنوقت بايد ببنيم كه چه شده كه خدا از ابتداء مطلب آخر را نفرموده است. گفته مى‌شود لمصالح. مصالح ممكن است بدانيم، ممكن است ندانيم. و تعدادى از مصالح هست، به عنوان مصالحى كه مى‌شود بدانيم گفته مى‌شود لمصالح اين چنين گفته شده است. مثل نسخ كه در ارتباط با نسخ حكمى گفته مى‌شود اين حكم هم نزد خدا معلوم است از اوّل كه امدى دارد مدت و اجلى دارد. ولى از اوّل گفته نمى‌شود كه اين حكم مدت دارد. مدتش كه تمام مى‌شود، آنوقت حكم نسخ مى‌شود و اعلام حكم ديگرى مى‌شود. از ابتداء گفته نشد و إلاّ نزد پروردگار معلوم بوده كه اين مدت دارد، امد دارد. چرا گفته نشده؟ لمصالح.

اينجا هم چرا گفته نشده از اوّل آخر جريان، بلكه آنچه كه اقتضاء اسباب و علل و مصالحى در وقتى مى‌نموده است، آن گفته شده، ولى آخر كار و پايان كار گفته نشده؟ لمصالح.

آنوقت مصالح آن را بيان مى‌كنند. چند تا مصلحت در اين مورد مرحوم علاّمه مجلسى بيان كردند. يك: اين كه چنين جريانى وقتى به اين صورت گفته مى‌شود، فرشته‌ها ملائكه، انبياء و رسل، مى‌فهمند كه خدا چقدر به بندگانش لطف دارد. كه به خاطر كارهاى خيرشان عمر كم را زياد كرده، به خاطر صله رحمش به خاطر صدقاتش و امثال اينها خير بيشترى به او رسيده است.

و نيز مشخص مى‌شود كه در ارتباط با كارهاى خير و كارهاى شرّ اين‌ها آثارى دارد. و خلق ترغيب مى‌شوند به كار خير، و از كار شر خودشان را باز مى‌دارند. با توجّه به اين كه گفته مى‌شود كه چنين شد اخبار شده به اين كه زيد مى‌ميرد در فلان سن و نمرد، بعد هم گفته مى‌شود جهت آن اين شد كه صله رحم كرده است. بعد هم بررسى كه مى‌شود معلوم مى‌شود كه بله اين بخصوص صله رحم داشته است. بخصوص صدقه داشته است. اين كار شده، نشان مى‌دهد كه اين اعمال خير را آثارى است. یا به عكس افراد زودتر حادثه‌اى برايشان رخ داده بخاطر اعمال سيئه‌شان. و اوّل اخبار نشده، ثم اين جريان مشخصّ شده است. بالنتيجه خلق بهتر ترغيب مى‌شوند به كار خوب، و بهتر تحذير مى‌شوند از كار خلاف.

و نيز مصلحت سوّم اين كه در ارتباط با چنين جريان انبياء و رسل اينها يك امتحان مهمى شدند. خبرى دادند، خبرشان خلاف در آمده، در عين حال بايد طاقت بياورند. خدا ما ديگر طاقت اين كه يك چيزى بگوئيم بعدا خلاف دربيايد نداريم، نه. بايد تسليم باشند. كه البتّه در بسيارى از موارد براى اين كه موقعيّشان به هم نخورد آنوقت تبيين هم مى‌شود كه چنين شد و چنان شد. و آن چنين و چنان شد هم تشريح مى‌شود. خلق هم مى‌فهمند بله همان طور شد. بعد حضرت عيسى مى‌آيند اين كه گفته شد مى‌ميرد و نمرده بود، مى‌گويند ببيند در ارتباط با اين جريان چه شده است. معلوم مى‌شود كه صدقه داده است. نگاه مى‌كنند تو تشكيلاتشان مى‌بينند مارى كه مى‌خواسته اين مار بزند او را، او در چنين و چنان وضعيتى قرار گرفته است. و بعد هم حفظ موقعيتشان شده به یك صورتى. ولى در عين حال يك امتحان مهمّى است براى اين پيامبر، براى انبياء و رسل.

مصلحت چهارم اين است كه در ارتباط با چنين جريانى اخبار شده و نشده، اين گاهى يك جريانى از اوّل معلوم است كه خيلى مدتها بعد انجام مى‌شود. هى گفته مى‌شود بله فلان وقت انجام مى‌شود، اينها اميدوار باشند و به اصطلاح عامى خودمان به آرزو زنده باشند كه حالا ان شاء الله‌ فلان وقت يك كارى مى‌شود، باز نمى‌شود به تأخير مى‌افتد. فلان وقت ديگر، تا اين كه حفاظت بشود از ضعفاى از اهل ايمان با اين كار. و مصالح ديگرى.

تا اين جا را مرحوم علاّمه مجلسى مطلب را به اين صورت تقرير كردند.

اينها يك بخشهاى بعدى دارد كه بايد بررسى كنيم ببينيم بقيّه رواياتى كه در اين زمينه هست، منطبق با تقرير ايشان مى‌شود يا يك جايى به مشكل برمى‌خوريم. اين مال بحث بعدى است ببينيم چه خواهد شد. و بعد وجوه ديگرى كه گفتند، تقريرهاى ديگرى كه از مرحوم شيخ صدوق هست، از مرحوم مفيد هست، از ديگران هست، از مرحوم ميرداماد هست، و از ديگران كه ان شاء الله‌ عرض كردم حوصله مى‌كنيد ان شاء الله‌ به تدريج و كم به كم همه را ان شاء الله‌ بحثش را كرده باشيم. آخرش ببينيم فوق همه آنچه كه اين بزرگان گفتند، بعضى از بزرگان هم حرفى دارند، آن حرفشان چه جورى است. آيا به حقيقت مى‌شود آن حرف را گفت يا خير.

حالا تا اينجا كه گفتيم در ارتباط با تقريرى كه مرحوم علامه مجلسى رضوان الله‌ تعالى عليه دارند، تقرير را گفتم، عبارات را مى‌خوانيم كه عبارات را خوانده باشيم كه مشخص باشد.

2- عبارت مرحوم علامه مجلسی در بحار

بعد از اين كه ايشان وارد اين بحث مى‌شوند، و حرفهاى ديگران را نقل مى‌كنند كه ان شاء الله‌ نقل خواهيم كرد، در جلد چهار بحار ص 129 از آخر صفحه شروع مى‌شود، مى‌فرمايند: «و بالله‌ التوفيق انما بالغوا فى البداء» ائمه عليهم‌السلام در بحث بداء مبالغه كردند و خيلى مطلب از نظر كم و كيف بيان فرمودند. چرا؟ «إنّما بالغوا فى البداء ردا على اليهود» يك جهت به خاطر رد بر يهود است. كه يهود چنين مى‌گويند گفتند كه خداوند فرغ من الأمر و يد الله‌ مغلوله، ديگر خدا هيچ كار نمى‌كند. كارها همه تمام شده، آنچه تمام شده، اينها يكى يكى بروز مى‌كند. ديگر كارى پروردگار انجام نمى‌دهد. در مقابل اين حرف، گفته مى‌شود نخير، كلّ يوم هو فى شأن. گفته مى‌شود يمحو ما يشاء و يثبت ما يشاء. در مقابل يهود تأكيد بر اين مطلب داشتند. يهود چه گفتند يهود مى‌گويند؟ إنَّ الله‌ فرغ من الأمر. و در مقابل نظّام يا نظام كه باز كسى است كه اين حرف را قائل شده و بعضى معتزله. «بالغوا فى البداء ردا على اليهود و على بعض المعتزلة الذين يقولون إنَّ الله‌ خلق الموجودات دفعةً واحدةً على ما هى عليه الآن» همه آنچه كه هست يك دفعه خلق شده به اراده حضرت حق، كم به كم بروز مى‌كند براى خلق. «معادن و نباتا و حيوانا و انسانا و لم يتقدم خلق آدم على خلق اولاده و التقدم انّما يقع فی ظهورها لا فی حدوثها و وجودها».

«و انّما أخذوا هذه المقالة» آنهايى كه اين چنين گفتند اين چنين بحث از معتزله «من أصحاب الكمون و الظهور» مسئله‌اى به نام كمون و ظهور دارند كه همه چيز پنهان ولى خلق شده كم به كم آشكار می‌شود «من الفلاسفة» كه جمعى از فلاسفه چنين نظرى دارند.

و همچنين ردى است اين بيان معصومين، مبالغه كردند در بداء، به خاطر اين كه «و على بعض الفلاسفة القائلين بالعقول و النفوس الفلكيّة» فلاسفه‌اى كه قائل هستند به عقول عشره و افلاك تسعه و مى‌گويند كه الواحد لا يصدر منه إلاّ الواحد.

كه مكررّ مورد صحبتمان قرار گرفته و از نظر عقلى گفتيم قاعده را مخدوش است. و دوتا اشكال بسيار اساسى و قوى مرحوم خواجه نصير بر اين قاعده دارد. و لذا مى‌گويد ادلّه العقول مدخوله، ادله عقول ادلّه‌اى است كه صحيح نيست. امّا جمع بسيارى از فلاسفه هستند كه خيلى اصرار بر اين قاعده دارند. مسئله بداء را ايشان مى‌فرمايند كه بالغوا ائمه عليهم السلام در مسئله بداء، به خاطر رد بر يهود. و همچنين «وعلى بعض الفلاسفه القائلين بالعقول والنفوس الفلكيّة». كه در حقيقت خدا فقط عقل اوّل را خلق كرده، بعد عقل اوّل است كه عقل دوّم، فلك اوّل، عقل سوّم، فلك دوّم، عقل چهارم، فلك سوّم، تاده تا عقل و نه‌تا فلك، و بعد اينها هم اين جريان‌ها را بوجود آوردند؛ رد بر اينها است.

«و بأنَّ الله‌ تبارك وتعالى لم يؤثر إلاّ فى العقل الاوّل» كه در حقيقت خدا اثر گذار در همان عقل اوّل بوده، و بقيّه از موجودات در ارتباط با همان عقل اوّل است كه عقول عشره بالاخره تنظيم شده است. «فهم يعزلونه تعالى عن ملكه».

كه البتّه فلاسفه اين جهت را اين جور جواب مى‌دهند كه اين كه درست است كه اين چنين است كه خدا عقل اوّل را آفريده‌است، ولى چون همه چيز در ارتباط با همان عقل اوّل است و آن را خدا آفريده، پس در حقيقت باز آفرينش بقيه مربوط به خدا مى‌شود.

منتهى به اين صورت آنها كه اشكال دارند بر فلاسفه، باز اين حرف را جواب مى‌دهند كه يك وقت هست مى‌گوييم خداوند متعال مى‌تواند كه خودش هم بیافريند، به اين صورت ترتيب كار را داده است، آن خيلى مشكل ندراد. امّا اگر چنانچه نه، گفته بشود امكان ندارد، هيج راه نداشته إلاّ اين كه فقط اين كار را بكند خدا، يعنى جز عقل اوّل چيز ديگرى نمى‌توانسته كه ايجاد كند، نه اين كه همه چيز را مى‌توانسته در سطح هم و در عرض هم ايجاد كند، نكرده، اين چنين ترتيب داده است؛ آن مشكل ندراد كه مى‌توانسته ترتيب كار را اين جورى داده است.

.......

من همين را گفتم ديگر به همين اشاره كردم. گفتم چون بقيّه را هم در ارتباط با عقل اوّل مى‌دانند و عقل اوّل را در ارتباط با خدا، اين نتيجه را مى‌گيرند كه پس بقيّه هم در ارتباط با خداست. همين را باز آنها اين جواب را دادند مى‌گويند كه اگر چنانچه مثل فرشته‌هايى كه در ارتباط با گرفتن جان افراد هستند، ولى چون خداوند به فرشته‌ها امر فرموده، در حقيقت الله‌ يتوفى الانفس، درست است. منتهى در اين مورد خدا خودش هم مى‌تواند اين كار را بكند. ولى بنابراين قواعد فلسفى، نمى‌شود و نمى‌تواند، قابل ندارد. يعنى به اصطلاح محال عقلى هست، محال عقلى است. حرف اين است كه محال عقلى نيست. كه دوتا اشكال است كه مفصل بحث كرديم. دوتا اشكال خيلى قوى خواجه براين قاعده گفتند. حالا فعلاً تو اين بحث نيستيم ولى بحثهايش را مفصل كرديم يك وقتهايى. و در هر حال ايشان مى‌خواهد بگويد در مقابل اين حرف ائمه اصرار براين جريان داشتند.

«و بأن الله تعالى لم يؤثر حقيقة إلا فی العقل الأول فهم يعزلونه تعالى عن ملكه و ينسبون الحوادث إلى هؤلاء فنفوا ع ذلك و أثبتوا أنه تعالى كل يوم فی شأن من إعدام شي‌ء و إحداث آخر و إماتة شخص و إحياء آخر إلى غير ذلك لئلا يتركوا العباد التضرع إلى الله و مسألته و طاعته و التقرب إليه بما يصلح أمور دنياهم و عقباهم و ليرجوا عند التصدق على الفقراء و صلة الأرحام و بر الوالدين و المعروف و الإحسان ما وعدوا عليها من طول العمر و زيادة الرزق و غير ذلك».

كه نتيجتا هميشه خدا در شأن است و در كار است. و بالنتيجه دائم زمينه تضرع معنا پيدا مى‌كند، زمينه دعا معنى پيدا كند، و امثال ذلك. اين بيان ايشان است.

«ثم اعلم أن الآيات و الأخبار تدل على أن الله خلق لوحين أثبت فيهما ما يحدث من الكائنات أحدهما اللوح المحفوظ الذی لا تغير فيه أصلا و هو مطابق لعلمه تعالى و الآخر لوح المحو و الإثبات فيثبت فيه شيئا ثم يمحوه لحكم كثيرة لا تخفى على أولی الألباب»[3] .

آنوقت مثال مى‌زنند كه توضيح دادم. چهارتا حكمت هم بيان مى‌كنند، كه اين چهارتا حكمت را گفتم.

بعد مى‌رسيم به تقريرات ديگران، ان شاء الله‌ بعد از اين كه ببينيم روايت ديگرى هم كه داشتيم در ارتباط با بدا و قواعد بر تقرير مرحوم علاّمه مجلسى منطبق باشد يا بعضى از موارد به مشكل بر مى‌خوريم، اين را هم ان شاء الله‌ بايد بحث كنيم.

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] - سوره نحل: 125.
[2] ـ التوحيد (للصدوق) ص444 باب66 ذكر مجلس الرضا ع مع سليمان المروزي متكلم خراسان عند المأمون في التوحيد.
[3] ـ بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌4/30-129 باب3 البداء و النسخ.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo