< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

 

در مناظره حضرت رضا عليه‌السلام با سليمان مروزى در بخش اوّل مسئله بداء مطرح است. در اين مسئله آيات روايات قرائت شد. و مركز بحث گفته شد. و اشكالى هم كه در بحث بداء هست تذكر داده شد.

در پاسخ اشكال در تقرير بداء و ترسيم اين مسئله بزرگان تقريرهاى مختلف دارند. كه در كتاب شريف بحار كه مراجعه مى‌كنيد از مرحوم ميرداماد از بعضى از مشاهير ديگر به عنوان بعض افاضل و از بعضى از مشاهير ديگر به عنوان بعض المحققين و همچنين ترسيمى كه از مرحوم شيخ مفيد از مرحوم شيخ صدوق از مرحوم سيد مرتضى در نوشته‌هایشان هست اينها هم مطرح شده است. و ترسيمى هم خود مرحوم علاّمه مجلسى دارند. و بعضى هم‌كه ان شاء الله‌ گفته خواهد شد نظرشان اين است كه اصلاً بين آنها كه بداء را قبول دارند و آنهايى كه ندارند نزاع لفظى است.

1- تذکر دو نکته پیرامون تقریر مرحوم علامه مجلسی

و در ارتباط با نظر مرحوم علاّمه مجلسى آنچه فرموده بودند تقرير شد. به دوتا نكته كه كارگشا است در تقرير ايشان اشاره شد. ولى باز هم تذكر داده شود مناسب هست كه مى‌توان گفت اين تقرير علاّمه مجلسى از مسئله بداء ترسيمى كه ايشان كردند ترسيمى است كه همه جا مى‌شود صحبت آن را كرد. يعنى يك ترسيم متناسبى به نظر مى‌رسد كه مشكل بحث بداء كه مسئله جهل و تغيير در علم حضرت حق است حل شده است. و از طرفى تمام رواياتى كه در ارتباط با بداء است كه «مَا عُبِدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْ‌ءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ» «مَا عُظِّمَ‌ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ» و اينها هم بر آن حفاظت شده است. و اهميّت مسئله بداء در جهت عبوديّت نسبت به حضرت حق، تعظيم نسبت به حضرت حق، معنا پيدا كردن دعا و تضرع و تأثير گذارى اعمال صالحه و اعمال سيئه در تقديرات، اينها همه بر آن حدودا حفاظت شده است كه علم مكنون الهى كه همه چيز در علم حضرت حق معلوم است و آشكار، هيچ نوع تغييرى تبديلى در آن علم وجود ندارد. لوح محفوظى فرض كردند كه آن لوح محفوظ هم هر آنچه در او تقدير مى‌شود تثبيت مى‌شود، به تعبيرهای مختلف، مكتوب مى‌شود، آنها هم تغييرى در آن نيست.

لوح محو و اثبات است كه فرشته‌ها، اولياء، انبياء، در ارتباط با آن لوح محو و اثبات هستند. آنجاست كه جريان‌ها و حوادث و مسائلى كه مربوط به بحث بداست و مسائل ديگر، آنها به نسبتى در لوح محو و اثبات مطرح مى‌شود و به نسبتى مطرح نمى‌شود. و اين انبياء، اولياء و فرشته‌ها، به نسبتى كه در لوح محو و اثبات مطرح مى‌شود، برخورد كه مى‌كنند متوجّه كه مى‌شوند آنوقت مى‌گويند مطلب از اين قراراست. آن شرط و شروط قسمت ديگرى كه تتمه جريان است و به خاطر مسائلى بر خلاف آنچه كه در قسمت اوّل مطرح شده است كار به گونه ديگرى تقدیر مى‌شود كه بر خدا معلوم بوده، چيزى بر خدا مخفى نبوده و آشكار شده، ولى هنوز آنجا مطرح نشده، بعد كه مطرح مى‌شود آنوقت انبياء فرشته‌ها مى‌بينند مطلب عوض شده است.

بنابراين با توجّه به اين برنامه و اين كه در كيفيّت علم حضرت حق تغييرى پيدا نشد و ظهور بعد الخفايى براى پروردگار نبود، ظهور بعد الخفاء براى انبياء است، ظهور بعد الخفاء براى فرشته‌هاست، ظهور بعد الخفاء براى خلق است، براى مردم، در نتيجه در ارتباط با خلق است.

آنوقت حالا پس بگوئيد بداء بمعناى ابداء است باشد. بگوئيد به خاطر اين كه مطلب به همين صورت تثبيت شود بدا لله‌ بدا للناس كه معلوم است بدا لله‌ بمعناى بدا من الله‌ است، لام بمعناى من است، باشد. بگوئيد بخاطر مشاكل در كلمه همچنان كه در موارد زيادى هست، مثلاً (اللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِم‌)[1] (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللهُ)[2] خدا كه مكر نمى‌كند، امّا به خاطر اين كه آنها گفته شد مكروا بعد با همان تعبير آمده كه و مكر الله‌. اينجا هم به خاطر چنين چيزى كه چون براى خلق بداء مى‌شود، همان تعبير در ارتباط با خدا هم آمده است. به اين جهات كلمه بدا گفته شده، يا ابداء است، يا من الله‌ مقصود است، يا اين چنين مى‌خواهيد بگوئيد. ولى بالاخره آنچنان است كه جهلى در ارتباط با حضرت حق تغيير علمى در كار نيست. و مطلب از اين قرار است .

آنوقت آن دوتا نكته‌اى كه مورد نظر هست كه بايست در نظر گرفت تا همه آن تعظيم‌ها و ما عظّم الله‌ و ما عبدالله‌، مسائل ديگر، معنا پيدا كند، اين است كه چرا خدا اين كار را مى‌كند؟ لمصالحى. كه اين مصالح را هم ايشان چهارتا بيان كردند. آنوقت آن نكته كه مى‌خواستم بيشتر در نظرمان باشد اين است كه توجّه به اين جهت بشود كه چون عبد و عباد نمى‌دانند، چون نمى‌دانند كه علم مكنون در آن چيست، و نمى‌دانند كه در لوح محفوظ چيست، كه اگر آنها را مى‌دانستند، خب معلوم بود كه تغييرى نمى‌كند ديگر، چون واقعا كه تغييرى نمى‌كند. چون قرار بر اين شد كه علم خدا در آن تغيير نيست. پس مى‌داند كه چه مى‌شود در آخر، هيچ تغييرى نيست. وقتی عبد بداند كه تغييرى نيست، بنابراين تضرع، زارى، صدقه دادن، صله رحم كردن، كارهاى خوب انجام دادن و از كارهاى خلاف پرهيز كردن، چه داعى پيدا مى‌كند؟ چون مى‌داند هر چه كه هست كه جف القلم شده، تغيير كه پيدا نمى‌كند، بنابراين اينها معنا پيدا نمى‌كند.

يكى از مصالح بدا اين بود كه اين حرفها معنا پيدا كند. عبد حال دعا پيدا كند، حال تضرع پيدا كند، ترغيب به كار خير بشود، پرهيز از كار خلاف پيدا بكند. وقتى بداند همه چيز تغيير نمى‌كند، اين شبهه پيش مى‌آيد وقتى مى‌داند كه در علم خدا تغييرى نيست، لوح محفوظ هم كه تغييرى نيست، در لوح محو و اثبات يك چنین جريانى است، ولى چون بالاخره مى‌داند كه واقع امر كه تغييرى نكرده، پس باز هم حالت دعا پيدا نمى‌كند. چون مى‌داند هر چه هست همان مى‌شود ديگر. هر چه كه در لوح محفوظ هست همان خواهد شد. هر چه در علم مكنون هست همان خواهد شد. پس من تحريص پيدا كنم به اين كه دعا كنم، كار خير انجام بدهم، چرا؛ به خاطر اين كه هر چه هست آن خواهد شد. تغييرى پيدا نمى‌كند.

اين مشكل را به اين صورت حل مى‌كنند كه چی؟ چون نمى‌داند كه آنجا چيست، و اين تعبيرى كه گفتيم خوشمان هم نمى‌آيد ولى واقعيّت هم اين است و علم خدا هم در افعال عباد، تابع افعال عباد. تابع اختيار عبد است. يعنى خدا چون مى‌داند كه عبد اختيار خير مى‌كند، يا اختيار شر بر آن تقدير مى‌كند. چون مى‌داند كه اختيار صله رحم مى‌كند، يا قطع صله رحم، طبق همان بر آن تقدير مى‌كند. پس علم پروردگار به كارى است كه عبد به اختيار خودش انجام مى‌دهد؛ كه اگر كسى كه صله رحم كرده، اگر اختیار قطع صله رحم مى‌كرد، خدا هم قطع آن را مى‌دانست. اگر آن كه قطع صله رحم كرده، اگر صله رحم مى‌كرد، خدا صله رحم مى‌دانست. نكته اينجا است. پس چون اين چنين است كه علم خداوند در ارتباط با فعل عبد است، فعل اختيارى عبد هست، عبد هم كه نمى‌داند در لوح محفوظ و علم مكنون چيست، و آن واقع كه تغيير نمى‌كند که نمى‌داند چيست. چون نمى‌داند چيست، تحريص مى‌كند به اين كه کار خیر انجام بدهد. از بدى‌ها پرهيز كند. و همه چيز جاى خودش درست مى‌شود. يعنى حالت ترغيب و حالت تهدید و همه مسائل، اينها محفوظ مى‌ماند.

و نكته ديگر اين كه بايد گفت لوح محو و اثبات گوئى سببى است براى لوح محفوظ. يعنى كار عباد است كه سبب مى‌شود كه در لوح محفوظ چيزهايى كه بايد منعكس شود منعكس شود. آنچه مربوط به اين عبد است، يك كارهايى است كه مربوط به اين عبد نيست، در لوح محفوظ منعكس مى‌شود كه هيچ. آن كه مربوط به بحث است اعمال عباد است كه سبب مى‌شود كه در لوح محفوظ آنچه كه تقدير مى‌شود ثبت شود.

پس آنچه در لوح محفوظ هست گوئى مؤخر از لوح محو و اثبات است. گر چه از نظر تقدم وقوع خارجى مقدم است لوح محفوظ. ولى از نظر اين كه آنچه كه در لوح محو و اثبات است از اعمال اين عباد، اينها سبب مى‌شود براى آن تقديراتى كه در لوح محفوظ تقدير مى‌شود؛ با توجّه به اين جهت اعمال عباد چون مقدم است و بعنوان سبب است در حقيقت، گوئى كه لوح محو و اثبات با اين نظر و با اين ديد گوئى حال تقدم دارد بر آن. و لو وقوع خارجى خير، همان لوح محفوظ تقدم دارد. امّا لوح محو و اثبات است كه آنچه آنجا منعكس مى‌شود از اعمالى كه اين عبد انجام مى‌دهد، صله رحم مى‌كند، يا قطع صله رحم مى‌كند، آنجا منعكس است، سبب مى‌شود كه در لوح محفوظ از ابتداء آن تقدير ثبت شود.

لذا اگر برخورد کرديد به عبارت ايشان كه در يكى از مصالح اين بدا مى‌گويند كه تقدم دارد لوح محو و اثبات بر لوح محفوظ، توضيحش اين است. اين را بیشتر براى اين جهت گفتم كه در عبارت مرحوم علامه اين هست.

خب حالا اين تقريرى است كه با اين تقرير همه چیز جاى خودش محفوظ است. شبهه مربوط به جهل و اينها هم پاسخ داده شده است. تقرير پاكيزه‌اى است. تا ان شاء الله‌ برسيم به تقريرات ديگران.

و در اين قسمت عرض شد كه با توجّه به آنچه که گفتیم همه چيز جاى خودش محفوظ هست. حالا تقريرى دارد مرحوم ميرداماد. تقريرى دارد بعضى از افاضل به تعبير ايشان بعضى از محققيّن. تقريرى دارد مرحوم ملاصدرا. تقریری دارند بعضى ديگر از معاریف و مشاهير كه اينها را يك يك به فضل پروردگار خواهیم گفت.

و حالا در ارتباط با اين اقوالى كه ايشان نقل مى‌كنند، مرحوم علاّمه مجلسى اين اقوال نقل مى‌كنند، بعد مى‌گويند اين اقوال به طور اكثر اينها با روايات نمى‌خواند. بعضى‌هایشان بر اصولى متبنى است كه آن اصول از وحى ثابت نشده است. بعضى‌هایشان تأويل و تكلّفى در آن هست كه روايات را بايد تأويل و تكلّف كرد. آنچه من گفتم نه تأويل و تكلّف مى‌خواهيم، نياز به تأويل تكلّف نداريم. و اُصولى هم كه از وحى ثابت نشده مطرح نيست. اين حرف را مى‌زنند ايشان در ارتباط با آنچه خودشان گفتند.

اينجا هم مرحوم علاّمه طباطبايى رحمة الله‌ علیه يك تعليقه‌اى دارند. مى‌گويند آنچه كه ايشان از اين وجوه بيان كردند اين وجوه عديده، نخير وجوه عديده نيست. يك وجه است. اينجا چندتا وجه نيست. بعد كه مى‌گويند اينها چندتا وجه نيست، آنوقت اين را هم مى‌گويند مى‌فرمايند كه چندتا وجه نيست و شرحى هم كه مرحوم علاّمه دادند، شرح هم نمى‌دادند مسئله‌اى نبود. روايات خودش روشن بود احتياج به شرح ايشان هم ندارد. و مثل اين كه خلاصه‌اش مناسب نبود كه شرح دادند. اين تعليقه را هم ايشان دارند.

تعليقه ايشان اين است در صفحه 129جلد 4 «ما عده رحمه الله من‌ الوجوه‌ العديدة ليس الا وجها واحدا» همه‌اش به يك وجه بر مى‌گردد و آن وجه اين است كه ابتدا بر اساس متقضيات مطلب گفته شده نه علت تامّه، بر اساس علت ناقصه مطلب در لوح محو و اثبات مثلا مطرح شده، سپس در نهایت بر اساس علت تامه آمده است. همه در این مشترک است. یک مطلب بيشتر نيست. «ليس الا وجها واحدا و هو الذی ذكر فی الرواية» آن وجه واحد هم مى‌فرمايند در خود روايات هست. «و محصله كون البداء نسبة حاصلة للشي‌ء إلى علله الناقصة» در ارتباط با آنچه مى‌گوئيم بدا شد، آن چيزى كه آخر كار به او تمام مى‌شود قضاء، در ارتباط با قضى «نسبة الى علته التامة و بيانه التفصيلى يحتاج الى محل آخر».

بعد اين تعبير مى‌كنند مى‌فرمايند: «وليته- رحمه الله- اقتصر على ايراد نفس الروايات فان بيانها شاف كاف»[3] ‌ يعنى اى كاش كه ايشان ديگر توضيح نمى‌دادند، شرح نمى‌كردند. اقتصار مى‌كردند بر همان نقل روايات؛ آن كفايت مى‌كرد.

كه ما اينجا عرضمان اين است كه كم لطفى فرمودند مرحوم علاّمه. به خاطر اين كه ان شاء الله‌ اقوال را خواهيم گفت. و روشن به فضل حق خواهيم گفت كه اقوال متعدد است. يك قول نيست كه ايشان مى‌فرمايند اقوال عديده نيست. نه عديده هست. عديده بودنش ان شاء الله‌ اثبات مى‌شود.

بعد هم اين كه شرحى كه ايشان دادند شما اشكال داشته باشيد درست است. امّا به ايشان كسى بگويد كه شما خوب بود شرح نمى‌داديد، اين مثل اين است كه به خود مرحوم علاّمه يك كسى بگويد شما خوب بود در فلسفه چيزى نمى‌نوشتيد. خوب تخصّص من همين است در فلسفه است. بله در فلسفه ايشان چيزى گفتند يك كسى مى‌گويد اشكال دارم به حرفتان، آن جاى خودش محفوظ است. امّا يك كسى به ايشان بگويد خوب بود شما در فلسفه چيزى نمى‌نوشتيد، اين مناسب نيست. چون تخصص‌شان در اين است. بله يك كسى ممكن است بگويد آن كه شما نوشتيد ما اشكال داريم به آن، ممكن است بگويد. به شرحى هم كه مرحوم علاّمه داده باشد يك كسى ممكن است بگوید به اين شرح شما اشكال داريم بله. به مطلبتان اشكال داريم بله. امّا خوب بود شرح نمى‌زديد، اين كم لطفى است. كار مرحوم علاّمه مجلسى است، اساس بر همين است.

و لذا اين اتفاقا شروحى هم كه ايشان زده، من تا اينجا باين شروح ايشان به واقع و به فضل پروردگار و با دقت تا آنجا به فضل الهى رسيدم كه نوعا شروحی كه بر روايات ايشان زده، بعد ديگران كه شرح زدند چيزى اضافه بر او به ندرت پيدا مى‌شود. يعنى عالى‌ترين شرح و بهترين انتخاب در بيانات ايشان است. اين است كه اى كاش شرح نمى‌زدنش كم لطفى است. بله آنچه شما شرح زديد ما قبول نداريم حرفى است، گير ندارد. ولى اى كاش شرح نمى‌زدند مثل اين است كه به شما گفته شود اى كاش شما در فلسفه چيزى نمى‌نوشتيد. چه طور غلط است؟ هر كه اين حرف را بزند بى خود مى‌گويد. چون كار ايشان اين است. تخصص ايشان در اين است. آنوقت ايشان هم كارش اين است علاّمه مجلسى است و تخصص در اين است. و اذا لیته كه شرح نمى‌زدند، ديگر يك مقدار جمله كم لطفى است.

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] ـ سوره بقره: 15.
[2] ـ سوره آل عمران: 54.
[3] ـ بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‌4/129 باب3 البداء و النسخ (پاورقی).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo