< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

﴿يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[1]

در بحث بداء مطالبى گفته شد. به نقل تقريراتی كه در مسئله بداء گفته شده است مشغول بوديم. تقريری از مرحوم ميرداماد گفته شد. تقريرى از مرحوم علاّمه مجلسى عرض شد. و تقريرى از مرحوم آخوند ملاصدرا گفته شد. و تقريرهاى ديگرى هم هست كه ان شاء الله‌ هر يك گفته مى‌شود.

1- تقریر علامه طباطبائی برای بداء

آنچه امروز به عرضتان مى‌رسد بيانى است از مرحوم علاّمه طباطبائى رضوان الله‌ تعالى عليّه. تا ان شاء الله‌ تقريراتى هم که از ديگر از مشاهير و بزرگان هست كه گفته خواهد شد. ايشان در موارد مختلف در اين بحث مطلبى فرمودند. در حاشيه‌شان بر بحار جلد 4 كه قسمتى از آن تعليقه خوانده شد، از آنجا مطلبى استفاده مى‌شود. و حاشيه‌اى هم تعليقه‌اى هم بر كتاب شريف كافى دارند، و بيانى هم در تفسير الميزانشان هست. و در مجموع به اين جا می‌رسند كه مى‌خواهند بگويند نزاع بين مثبتين بداء و نافين بداء، نزاع لفظى است. تا ان شاء الله‌ ببنيم كه همين طور هست يا خير.

و امّا در تعليقه بر كافى حاصل آنچه كه بعد از توضيح معنى لغوى بداء دارند پس از توضيح معناى لغوى بداء مى‌گويند كه براى اشياء دو نوع علت متصور است. يك علت علتى كه موقوف است بوجود شرط و عدم مانع. علتى براى تحقق شيئى وجود دارد، ولى اين علت متوقف است بر اينكه شرطى تحقق پيدا كند تا اثر گذار باشد، و مانعى به وجود نيايد تا اثر گذار باشد. متوقف است بر وجود شرط و عدم مانع و فقدان مانع. از چنين علتى تعبير مى‌شود به مقتضى يا علّت ناقصه. و گاهى است كه خير، براى تحقق شيى‌ء علتى كه هست، همه جهات مربوطه‌اش تمام است، تعبير مى‌شود به علت تامّه. و خداوند متعال هم عالم به علل ناقصه است در ارتباط با اشياء، و هم عالم به علت تامّه و علل تامّه اشياء.

و علل ناقصه به گونه‌اى است كه اگر كسى از آن علت تامّه اطلاعى نداشته باشد، عالم به آن علت ناقصه باشد و آن مقتضى، به نظرش مى‌رسد كه آن شيى‌ء معلول ظاهر خواهد شد، محقق خواهد شد. ولى علت علت ناقصه است. وقتى آن علت تامه تحقق پيدا كند، آنگاه معلوم مى‌شود كه خير، آنچه كه فكر مى‌كرده كه آشكار بشود، آن آشكار نشد، خلاف آن شد. اين است معناى بداء.

و ذات مقدس حضرت حق كه هم به علل ناقصه و هم به علل تامّه علم دارد، آگاه است به آنچه كه در متن واقع رخ خواهد داد، تحقق پيدا مى‌كند، و تغييرى هم در علم او بوجود نمى‌آيد. و بداء به اين معناست كه آن كسى كه به آن علت ناقصه علم پيدا بكند، كه به نظرش مى‌رسد ظهور شيى‌ء، ولى وقتى آن علت شرطش تحقق پيدا نكرد، يا مانع آن مفقود نشد، به نتيجه كارساز نشد، و علت تامّه كار خودش را كرد و تأثير خودش را گذاشت، براى اين شخص ظاهر شد آنچه كه فكر مى‌كرد چيز ديگر است. اين مى‌شود بداء.

امّا در ارتباط با خداوند متعال هيچ‌گونه تغييرى كه در علم نيست، و ظهور بعد الخفائى هم وجود ندارد، پس مسئله بداء در ارتباط با علت تامّه و علت ناقصه، نسبت به غير ذات مقدس حضرت حق كه اطلاع از علت تامّه ندارد، معنا پيدا مى‌كند. و در ارتباط با خداوند متعال خير. اين حاصل مطلبى است كه در تعليقه شان در بحث بداء كتاب شريف كافى دارند.

2- عبارت علامه طباطبائی در حاشیه کافی

حالا عبارت را دقّت كنيد جلد اوّل كتاب شريف كافى صفحه 146 باب البداء تعليقه‌اى بر حديث شريف ما عظّم الله‌ بمثل البداء. «مَا عُبِدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِشَيْ‌ءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ» «مَا عُظِّمَ‌ اللهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ»[2] در اين تعليقه دارند: «البداء من الأوصاف التی ربما تتصف بها أفعالنا الاختيارية من حيث صدورها عنا بالعلم و الاختيار» بداء كه گفته مى‌شود در ارتباط با صفات ما، صفات اختياريّه ما. كارى از ما صادر مى‌شود، نمازى مى‌خواند انسان، مطالعه‌اى مى‌كند، كارى انجام مى‌دهد، با توجّه به اين كه به آن كار توجّه پيدا كرده و اختيار مى‌كند آن كار را «من حيث صدورها عنّا بالعلم و الاختيار» اينجا اين تعبير شده كه گفته مى‌شود بدا لنا. يعنى رأى ما اين شد كه اين كار را كرديم. «فانا لا نريد شيئا من أفعالنا الاختيارية إلّا بمصلحة داعية الى ذلك تعلق بها علمنا» بديهى است كه معمولاً ما وقتى كارى را انتخاب مى‌كنيم، توجّه به آن كار پيدا مى‌شود، و پس از توجّه به آن كار، مصلحتى براى خودمان در آن كار در نظر مى‌گيريم و به نظرمان مى‌آيد، و به خاطر آن مصلحت، آن كار را انجام مى‌دهيم.

«و ربَما تعلق العلم بمصلحةٍ فقصدنا الفعل» چه بسا گاهی می‌شود که علم ما به مصلحتی تعلق می‌گیرد، بعد تصميم مى‌گيريم که آن را انجام بدهيم، هنوز انجام نداديم، علم پيدا مى‌كنيم بمصلحةٍ أقوى بمصلحة أُخرى، آنى‌كه قبلاً تصميم گرفتيم انجام نمى‌دهيم، و آنى‌كه بعد فهميديم مصلحتش بيشتر است آن را انجام مى‌دهيم. اينجا هم گفته مى‌شود بدا شد براى ما. «و ربما تعلق العلم بمصلحة فقصدنا الفعل ثمّ تعلق العلم بمصلحة اخرى توجب خلاف المصلحة الأولى فحينئذ نريد خلاف ما كنا نريده قبل» تصميم مى‌گيريم بخاطر مصلحتى و توجّه به سفرى آن سفر را برويم، ثمَّ متوجّه مى‌شويم به مصلحتى در تركش كه به نظرمان اقوى است، آن تصميم قبلى كه در سفر بود تركش مى‌كنيم و آن سفر را نمى‌رويم لمصلحةٍ أقوى به نظرمان. «و هو الذی نقول بدا لنا». اينجا مى‌گوئيم بدا لنا، بدا شد، مى‌خواستيم اين سفر را برويم، نرفتيم. «و هو الذی نقول بدا لنا أن نفعل كذا أی ظهر لنا بعد ما كان خفيا عنا كذا و البداء الظهور فالبداء ظهور ما كان خفيا من الفعل».

تا اينجا پس بدا چی شد؟ ظهور بعد الخفاء شد. چيزى مخفى بود بعد مصلحت ديگرى را كه فهميديم آشكار شد، فعل را عوضش كرديم، تصميم عوض شد. «فالبداء ظهور ما كان خفيا من الفعل لظهور ما كان خفيا من العلم بالمصلحة ثمّ توسع فی الاستعمال» آنوقت اين كلمه، توسعه داده شده جاهاى ديگر هم، موارد ديگرى هم استعمال شده است. «ثمّ توسع فی الاستعمال فأطلقنا البداء على ظهور كل فعل كان الظاهر خلافه» هر چيزى كه فكر مى‌شد كه يك جورى انجام بشود، بعد جورى دیگر انجام شد، به آن مى‌گوئيم بدا شد.

«فيقال بدا له أن يفعل كذا» فلانى برای او بداء حاصل شد. مى‌خواست اين كار را بكند، نكرد؛ كار ديگرى كرد. «أی ظهر من فعله ما كان الظاهر منه خلافه». حالا تا اينجا كه توضيح بداء در جهت معناى لغوى بود و در جهت معناى استعمالى.

«ثمّ ان وجود كل موجود من الموجودات الخارجية له نسبة الى مجموع علته التامة» حالا آن جان مطلب كه مقصودشان هست كه من گفتم، از اين قسمت شروع مى‌شود كه هر موجودى يك علت تامّه و يك علت ناقصه مى‌شود. «ثمّ ان وجود كل موجود من الموجودات الخارجية له نسبة الى مجموع علته التامة التی يستحيل معها عدم الشي‌ء» آن علت تامّه كه تحقق پيدا كرد، ديگر محال است كه تحقق پيدا نكند معلول. «و عند ذلك يجب وجوده بالضرورة» علت تامه كه حاصل شد، معلول حاصل مى‌شود.

«و له -براى آن وجود- نسبة إلى مقتضيه» كه نه، تامّه نيست، مقتضى تحقق آن شيى‌ء است بشرط وجود شرط و بشرط عدم المانع. «الذی يحتاج الشي‌ء فی صدوره منه الى شرط و عدم مانع فإذا وجدت الشرائط و عدمت الموانع تمت العلة التامة و وجب وجود الشي‌ء و إذا لم يوجد الشرط أو وجد مانع لم يؤثر المقتضى أثره» روشن است. «وكان التأثير للمانع» مانع نگذاشته مقتضى اثر كند. «و كان التأثير للمانع و حينئذ يصدق البداء» اينجا هم گفته مى‌شود بدا شد. يعنى به نظر مى‌رسيد به خاطر توجّه به آن علت ناقصه كه كار به گونه‌اى انجام بشود، ولى چون شرط تحقق پيدا نكرد، يا مانع تحقق پيدا كرد، آن مقتضى كارش را نكرد. بلكه بگونه‌اى ديگر انجام مى‌شد.

«فان هذا الحادث إذا نسب وجوده إلى مقتضيه الذی كان يظهر بوجوده خلاف هذا الحادث كان موجودا ظهر من علته خلاف ما كان يظهر منها» اين موجودى كه به نظر مى‌رسيد با علت ناقصه‌اش بگونه‌اى تحقق پيدا كند، حال كه مانع موجود شد، يا شرطش مفقود شد، بگونه‌اى ظهور پيدا كرد كه غير چيزى بود كه ما فكر مى‌كرديم. علت تامّه نشد آن مقتضى، چيز ديگرى تحقق اين شيى‌ء را موجب شد، كه آن علت تامّه شد.

«و من المعلوم» حالا در ارتباط با بحث بدا و خداوند متعال «و من المعلوم ان علمه تعالى بالموجودات و الحوادث مطابق لما فی نفس الامر من وجودها» خداوند متعال به آن علت تامّه تحقق شيى‌ء علم دارد كه چگونه خواهد شد. اين كه مشخّص است. «و من المعلوم ان علمه تعالى بالموجودات و الحوادث مطابق لما فی نفس الامر من وجودها فله تعالى علم بالاشياء من جهة عللها التامة و هو العلم الذی لا بداء فيه أصلا» لذا به معناى واقعى بداء براى خدا معنا ندارد.

«و له علم بالاشياء من جهة مقتضياتها» آن علل ناقصه را هم خدا مى‌دانست، آن‌ها را هم كه آگاه بود. «التی موقوفة التأثير على وجود الشرائط و فقد الموانع» كه آن علت ناقصه توقف داشت بوجود شرائط و نبود موانع. «و هذا العلم يمكن أن يظهر خلاف ما كان ظاهرا منه فقد شرط أو وجود مانع». و چه بسا اين مقتضى كه علت ناقصه هست، اگر چنانچه شرطش تحقق پيدا نكرد يا مانعش تحقق پيدا كرد، تحقق پیدا نکند نتيجه‌اش. آنوقت گفته مى‌شود كه بدا. امّا آنوقتى كه خير، همان روش تداوم پيدا بكند، كه خدا هم همان را مى‌دانسته، آنجا ديگر تغييرى پيدا نمى‌شود.

«و هذا العلم يمكن أن يظهر خلاف ما كان ظاهرا منه فقد شرط أو وجود مانع و هو المراد بقوله تعالى: «يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ» الآية»[3] .

یمحو الله ما یشاء يعنى آن علل ناقصه را محو مى‌كند، و آن علل تامّه تحقق پيدا مى‌كند. اين است معنى آيه شريفه. و بالاخره معنى بداء اين شد كه در حقيقت براى خدا بدائى نيست. بلكه در حقيقت شد ابداء. اظهار مى‌كند براى ديگران آنچه را كه اگر چنانچه علل ناقصه‌اش را مى‌دانستند فكر مى‌كردند كار بگونه‌اى تحقق پيدا مى‌كند، يا علل ناقصه‌اش چنان اقتضايى داشت، معناى آيه شريفه اين است. (يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ).

تا اينجا را داشته باشيد. تا از الميزان ان شاء الله‌ فردا بخوانيم كه آنجا باز يك مطالبى دارند. بعدش هم مى‌فرمايند كه به نظر مى‌رسد كه نزاع نزاع لفظى است. بعد ببینيم نزاع لفظى است يا لفظى نيست.

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد

 


 


[1] ـ سوره رعد: 39.
[2] ـ الكافي (ط - الإسلامية) ج‌1/146 باب البداء.
[3] ـ الكافي (ط - الإسلامية) ج‌1/146 باب البداء (پاورقی).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo