< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

 

﴿يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[1]

در مسئله بداء بزرگان و مشاهير تقريرات مختلفى كردند. و همه در جهت دفع اين اشكال كوشيده‌اند كه در مسئله بداء كه به نظر مى‌رسد مستلزم تغيير در علم حضرت حق و جهل در ارتباط با ذات مقدس حضرت حق است، اين توّهم را دفع كرده باشند.

تقرير آخرى كه مورد صحبت بود، تقريرى است كه حدودا عرض شد شخصيت‌هاى علمى أخير در ارتباط با مسئله بداء فرمودند. و آنچه تاكنون گفتيم حدودا از كتاب تنبيهات حول المبداء و المعاد مرحوم آيت الله‌ مرواريد بود كه اصولى را براى تبيين مسئله بداء بيان كردند. كه گفته شد.

و با توجّه به آن اصول كه علم حضرت حق لايتناها است و حدّى در ارتباط با علم بارى تعالى نيست. و عالم به همه ممكنات و محالات و همه چيز هست ذات مقدس حضرت حق. و علم حضرت حق به اشياء قبل از خلق أشياء، كعلمه بعد الخلق. ولى علم تعيّن به معلومات نمى‌دهد، يعنى علم علت تحقق نيست. و آنچه كه علت تحقق است مشيّت واراده حضرت حق است. مشيّت واراده است كه معلومى از معلومات لايتناهاى حضرت حق را وقتى حضرت حق رأى مى‌دهد در ارتباط با آن معلوم، اراده مى‌فرمايد، تحقق پيدا مى‌كند. بنابراين تعيّين و تحقق در ارتباط با مشيّت است. مشيّت حضرت حق هم كه حادث است و فعل اوست.

آنوقت با توجّه به جهات ديگرى كه گفتيم تكرار هم شده در بياناتشان كه زمينه مطلب باشد، بعد حقيقت مسئله بداء و بحث بداء اين مى‌شود كه در آن مواردى كه مشيّت حضرت حق تعلّق گرفته و اعلام هم شده باشد كه بدائى در كار نيست، تغيير نمی‌دهد، كه تغييرى در كار نخواهد بود، بدائى نيست. و در آن مواردى كه رأى و مشيّتش مستلزم ظلم باشد، كه رأى مشيّت ندارد. چون ظلم نمى‌كند. و در آن مواردى كه وعده داده است، تخلّف در وعده‌اش نمى‌كند.

غير از اين مواردى كه اشاره شد، آنوقت هر جا كه مشيّت بر چيزى تعلق گرفته، عمر زيد 50 سال باشد، بين انحاء مختلفی كه معلوم حضرت حق بود، يعنى زيد 20 ساله باشد چه جور مى‌شد، خدا مى‌دانست. كمتر چه طور مى‌شد، خدا مى‌دانست. بيشتر چه مى‌شد، خدا مى‌دانست. انحاء مختلف و فراوان و تعبير كنيم لايتناها در ارتباط با تحقق يك شيى‌ء امكان دارد، همه آن‌ها را حضرت حق مى‌دانست. ولى مشيّت تعلق گرفت كه 50 سال باشد. اين مشيّت كه تعلق گرفت 50 سال باشد، باز هم له الرأي. يعنى اين مشيّت كه بر 50 سال تعلق گرفت، براى خداست كه تغييرش بدهد 60 سالش كند. كمترش كند. به خاطر اين كه صله رحمى كرده، صدقه‌اى داده، دعايى كرده، اضافه بشود. خلافى كرده كم بشود.

آنچه كه مشيّتش بر آن تعلق گرفته و اراده كرده، اين بگونه‌اى نيست كه دستش را بسته باشد. فعل خودش هست، مجدد بر خلاف آنچه كه مشيّت و اراده‌اش تعلق گرفته، اراده ديگرى كند. و به آنچه كه حالا اين بعد هم اراده مى‌فرمايد، به او هم بلا تعيّن علم داشته است. چون به انحاء مختلف كيفيّت زندگى زيد علم داشته است. 60 سال باشد چه جور می‌شود، 50 سال باشد چه جور مى‌شود، كمتر باشد بيشتر باشد، همه انحاء. ولى يكى را مشيتش تعلق گرفته است. ولى باز هم له الأمر، له الرأي، له المشيّة، عوض مى‌كند. به خاطر جهت يا فعلى از أفعال عبدش تغيير مى‌دهد. اين تغييرى كه مى‌دهد اين بداء است. اين تبديلى كه حاصل مى‌شود بداء است. در موردى نیست كه اعلام كرده بداء در اين مورد ندارم. در موردى نیست كه مسأله خلف وعد پيش بايد. از اين موارد استثنائى نیست كه تغيير و تبديل مشكلی داشته باشد. رأيش بر چيزى تعلق گرفته، باز همان را هم تغييرش می‌دهد به خاطر فعلى از افعال عبد، بداء اين است. اين است كه يقدم ما يشاء و يؤخّر ما يشاء. تصويرى كه از بداء كردند اين است.

1- عبارت تنبیهات

عبارتى كه در اين مورد دارند بعد از مقدماتى که جلسه قبل گفتيم. بعد از آنها عبارتشان اين است در كتاب تنبيهات

«و بالجملة: انَّ مجرّد مشيئته و ارادته و تقديره بل و قضائه بشيءٍ» مجرد اينكه خداوند در ارتباط با چيزى، مثلاً عمر زيد در مثال معمول، تقدير فرموده اراده فرموده 60 سال را، حكم هم كرده 60 سال را. امّا هنوز كارى انجام نشده، امضا نشده به معنايى كه كار تمام شده باشد. امّا حكم كرده است. با توجّه به همه اينها «لا يوجب عليه تنفيذه و إمضائه» لازم نيست كه حتما همان اجراء بشود. رأى داده، مشيّتش تعلق گرفته، تغييرش بدهد. «لا يوجب عليه تنفيذه و امضائه، بل له تغييره بأيسر الدعاء».

كه در حديث هم دارد كه بايسر دعاء خداوند متعال قضاء مبرم را تغيير مى‌دهد. «و أيسر الطاعة و ايسر المعصية، و بقول ما شاء الله،‌ وامثال ذلك» مثلاً جريانى مى‌خواسته تقدير شده، انسان در آن جريان گفته بالاخره توكّل به خدا هر چه خدا بخواهد، يك چنین حالت تسليمى، يك چنین توجهى به پروردگار پیدا کرده، مطلب عوض شده، مطلب تغيير پيدا كرده.

«و بقول ما شاء الله‌ و امثال ذلك من الافعال و الاذكار» با افعال و اذكار خوب، تغيير پيدا كند نعمتى بر آن اضافه بشود. يا افعال نادرست تغيير را كند نعمتى از او گرفته بشود. بعد از اين كه در آن مورد اراده هم تحقق پيدا كرده بوده، مشيّت هم در كار بوده نسبت به نوعى از تحقق آن جريان. چه اشكالى دارد كه خداوند متعال باز تغيير و تبديلى به اراده ثانى و مشيّت ثانيش انجام بدهد.

و در اين زمينه بعد آن حديث را نقل مى‌كنند كه در بنى اسرائيل پيامبرى بود و وعده نصرت به او داده شده بود تا 15 شب ديگر. خبر داد به قومش. قومش گفتند ما اگر موفق شديم پيروز شديم، چنين مى‌كنيم چنان مى‌كنيم. يك مثل اين كه مسائل تندى را تصميم گرفتند، كه شايسته نبود. نصرت تأخير افتاد به 15 سال. 15 شب شد 15 سال.

متقابلاً وعده نصرت به مورد ديگرى داده شده بود 15 سال، آنها گفتند ما شاءالله‌ ديگر هر چه خدا مى‌خواهد تسليم هستيم. 15 سال شد 15 شب. اين جور تغيير و تبديل به خاطر ذكر صحيحى، كار خوبى، یا كار خلافى. بعد اين حديث مربوطه را نقل مى‌كنند.

بعد هم اين نتيجه را مى‌گيرند «و عرفان العبد هذا الكمال له تعالى» وقتى بنده بداند كه اين كمال براى خداست كه وقتى اراده كرده، باز سؤال مى‌كنيم مى‌تواند باز اراده بكند يا نه ديگر دستش بسته شد؟ مى‌گوييد نه مى‌تواند اراده كند. خب پس ممكن است اراده كند. اراده كرده از موردى نيست كه گفته بدائى نيست. اراده كرده است، موردى نيست كه خلف وعده مى‌شود، آنوقت سؤال مى‌شود كه باز مى‌تواند اراده دیگری بكند يا نه؟ گفته مى‌شود بله. خب با توجّه به اين جهت، بخاطر فعل خيرى يا فعل شرىّ وكذا وكذا مجدد اراده ديگرى داشته باشد. اين اسمش بداء است.

تا ببینيم به مشكل بر مى‌خوريم يا خير. كه من به نظرم يك ان قلت قوی اينجا هست كه ان شاء الله‌ عرض خواهيم كرد.

«و عرفان العبد له تعالى يفتح عليه باب الرجاء و الخوف» وقتى عبد توجّه داشته باشد كه مسئله از اين قرار است خدا اراده كرده، باز تغيير مى‌دهد، باز اراده ديگر، اراده دوّم ممكن است همان را تغيير بدهد، اراده سوم، دستش بسته نيست. از مواردى هم نيست كه وعده داده كه بالنتيجه تغييرش خلف بشود. از مواردى نيست كه گفته نمى‌كنم بعد بكند. اين را كه عبد بداند، آن حالت خوف، آن حال رجاء به او دست بدهد كه هر چه بوده باز از خدا بخواهد. باز درخواست داشته باشد. و خداست و يفعل ما يشاء است.

«و عرفان العبد هذا الكمال له تعالى يفتح عليه باب الرجاء، و الخوف، و الدّعاء، والإنابة، والمواظبة على الطاعة، و ترك المعصية، و التوبة، و ابتغاء الوسيلة، و الاجتهاد فی العبادة، و التضرع إليه تعالى شأنه، و صلة الأرحام و الصدقة و غيرها»[2] .

اين معناست كه اين حالات را به خوبى ايجاد مى‌كند. مسئله لوح محو و اثباتی، مسئله لوح محفوظى در كار نيست. بلكه آنچه مطرح است، اين است كه علم حضرت حق است كه به همه چيز آگاه است. و علم او تعيّن آور نيست. علم او علت تحقق نيست. آنچه علت تعيّن است، اراده او و مشيّت اوست. مشيّت و اراده او هم كه در اختيار خود اوست، مختار است. مشيّت كرده، مشيّت ثانی، تغيير بدهد مى‌تواند. موارد استثناء را كه گفتيم استثناء است كه اعلام كرده بداء نخواهد داشت، تغيير نمى‌دهم، يا تغيير بدهد خلف وعد مى‌شود، آنها هيچ. غير آن موارد استثناء اراده كرده، ثم اراده ديگر، اراده دوّم ثم اراده ثالث، آزاد است. مختار است. لفعل من أفعال العبد من الحسنات او السيئات. پس چون چنين اختيارى و چنين حریّتى براى حضرت حق هست، حر است، هيچ چيزى مانع اراده نمى‌شود. يقدم ما يشاء و يؤخر ما يشاء، يثبت ما يشاء يمحو ما يشاء. همه اينها به جدّ معنا پيدا مى‌كند. به واقع معنا پيدا مى‌كند. تقدیر کرده عوض مى‌كند. و امثال ذلك. آنوقت زمينه تضرع و خوف و رجاء و اين حالات بوجود مى‌آيد. معناى بداء اين است.

بعد می‌فرمایند «تنبيه والادّلة الدالّة على الحثّ علی الخصال المذكورة آنفا و نحوها فی القرآن المجيد» مسائلی هست که همين معنايى كه ما گفتيم كمك مى‌كند كه بالاخره تغيير تبديل در ارتباط با حضرت حق است و هيچ مانعى بر آن نيست. جز مورد استثناء.

«ففی الکافی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع: ادْعُ وَ لَا تَقُلْ إِنَّ الْأَمْرَ قَدْ فُرِغَ‌ مِنْهُ‌» دعا كن نگو كه ديگر تمام شده دعاى من فائده‌اى ندارد. خير، دعا كار صورت مى‌دهد. «إِنَّ عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْزِلَةً لَا تُنَالُ‌ إِلَّا بِمَسْأَلَةٍ» در نزد خدا منزلتی است كه عبد نمى‌رسد به آن جا مگر به دعا كردن. پس دعا كار صورت مى‌دهد.

«و فيه عنه عليه السلام إِنَّ الدُّعَاءَ يَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً.» باز «و فيه عن ابی الحسن موسی عليه السلام عَلَيْكُمْ‌ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِی وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ- فَإِذَا دُعِی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُئِلَ صَرَفَ الْبَلَاءَ صَرْفَةً»[3] .

و رواياتى كه در اين زمينه هست.

نتيجه اين شد كه بدايى كه تصوير كردند، به اين صورتى است كه عرض شد.

حالا عبارت بعضى از بزرگان ديگر را هم در اين زمينه ان شاء الله‌ شنبه مى‌خوانيم. بعد يك اشكال اساسى به اين تقريرى كه اين بزرگان دارند در کتب مختلفه هست ان شاء الله‌ كم بكم مطرح خواهد شد.

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] ـ سوره رعد: 39.
[2] ـ تنبيهات حول المبدأ والمعاد ص272 توضیح الامر فی البداء.
[3] ـ تنبيهات حول المبدأ والمعاد ص273 توضیح الامر فی البداء ... تنبیه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo