< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/09/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

 

﴿يَمْحُوا اللهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ﴾[1]

آخرين تقريرى كه در مسئله بداء مطرح شده اين شد كه علم ذات مقدس حضرت حق كه لا يتناها است مسلم است كه علّت تحقق اشياء نيست. بلكه علت تحقق و تعيّين أشياء اراده حضرت حق است و مشيّت الهيه است. و اوست كه ذو المشيّه است. و هر چند در ارتباط با هر مشيتى اراده كند باز مى‌تواند اراده ديگرى بكند. مگر مواردى كه اعلام فرموده است كه در آنچه مشيّت كرده‌ام تغیيرى نمى‌دهم. در ارتباط با آنچه كه اعلام شده عدم تغيير در آن و از حتميّات متعلق مشيّت حضرت حق است مثل بسيارى از مسائل، مسئله قيامت، مسئله امام عصر ظهور حضرت مسئله امامت ائمه معصومين قبل از آن كه تحقق پيدا كرده باشد و خيلى چيزهاى ديگر. در غير مواردى كه اعلام حتميتش شده‌ است اراده كرده، ثم اراده مى‌كند، و باز اراده كرده مى‌تواند كه اراده ديگرى بكند، و همچنين. دست بسته نيست ذات مقدس حضرت حق مختار است. جز مواردى كه خلف وعد مى‌شود و يا ظلم است اراده كرده باز مى‌تواند اراده ديگرى كند. مى‌تواند آن اراده هم باز اراده ديگرى بكند.

در قبال آنكه علم حضرت حق علّت است و همه جريانها بر اساس علّى معلولى حركت مى‌كند و هيچ گونه جايى كه ذات مقدس حضرت حق بخواهد تغييرى بدهد تبديلى بدهد معنا ندارد ، جريان‌ها بالاجبار در حقيقت رخ خواهد داد. اين آخرين تقرير در ارتباط با مسئله بداء بود كه عرض شد.

تا بالنتيجه در ارتباط با كارهاى عباد افعال حسنه افعال مسيئه اراده‌اى كه فرموده است قبلاً آن اراده را تبديل به اراده ديگر تغيير مى‌دهد و خلاصه‌اش ﴿لِلهِ الأَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ﴾[2] هميشه اختيار دست خودش است امر امر اوست من قبل و من بعد اين حاصل مطلب بود.

گفتيم كه به يك اشكالى بر مى‌خوريم ان قلتى ديروز عرض شد كه بين اين نوشته‌هاى متأخرين از بزرگان در ارتباط با اين بحث تا آنجائى كه من حالا استقراء كامل نكردم استقراء كامل ان شاء الله‌ خواهم كرد از كسانى كه به اين اشكال متذكر شدند مرحوم استاد مرحوم حاج شيخ مجتبى قزوينى رضوان الله‌ تعالى عليه هستند كه اين سؤال را مطرح كردند. اين سؤالى كه روز گذشته من مطرح كردم مطرح كردند كه با توجّه به اين حرفها با توجّه به همه اين حرفها اين سؤال مى‌شود كه بالاخره كار نهايى كه مى‌خواهد انجام بشود و بر آن صورت كار تمام بشود مثلاً خدا مى‌تواند 50 سال تقديرى كرده بر آن مشيّتش تعلق بگيرد 60 سال بشود، 60 سال 100 بشود، و همچنين؛ بالاخره آن فعل نهايى و آن آخرين جريان كه كار به آن صورت تمام شود جناب زيد مى‌ميرد كار تمام مى‌شود اين را خدا مى‌داند يا نمى‌داند؟

اگر بگوئيد كه نمى‌داند كه جهل است. تمام حرفها اين بود كه جهل تو كار است و نمى‌داند مشيّت كرده باز ممكن است مشيّت ديگرى بكند آن مشيّت را باز عوض كند به چه تمام مى‌شود نمى‌داند اگر اين جور آزاد است مختار است مشيّت كرده اراده كرده باز اراده مى‌كند روى آن اراده اراده ديگر يكجا منتهى مى‌شود آن آخرين جريان چيست معلوم است براى خدا معلوم نيست؟ اين سؤال.

.......

علم خدا علت نيست. آخرين مشيّت را مى‌پرسيم. اين جورى تعبير مى‌كنيم كه آن سؤال شما پاسخش معلوم بشود؛ آخرين مشيتش را مى‌داند يا نه؟ نمى‌گوييم علم دارد يا نه؟ به آخرين مشيّت مى‌گوييم علم دارد يا نه؟ علم علت نيست. به آخرين مشيّت كه به آن صورت كار تمام مى‌شود علم به آخرين مشيتش دارد يا نه؟ علم ندارد كه جهل است. علم دارد، پس به آخرين مشیتش علم دارد. حالا كه علم دارد پس مى‌داند كه كار چه جور تمام مى‌شود و به آن صورت هم تمام مى‌شود. باز اين اراده‌هاى اوّلى چيست؟ مثل همان حرفهاى ديگران شد.

يعنى حرفهاى ديگران اشكالش اين بود كه اين اراده‌هاى قبلى جدّى نبود. چرا؟ چون مى‌دانست در لوح محفوظ آن آخرين جريان را توى لوح محو و اثبات يك صورت سازى شد. يعنى بالاخره نتيجهً مى‌داند كه آخرين جريان چه خواهد شد اين اراده‌هاى قبلى اراده‌هاى جدّى نيست ديگر. اراده قبلى جدّى است يا نه؟ اگر جدى است تضاد دارد با آخرى. اگر جدّى نيست همين سؤال پيش مى‌آيد كه پس جدّى نيست و نوعى صورت سازى كار مى‌شود. كه ديگران هم يكى از اشكالاتى كه به ايشان داشتيم يعنى آنى‌كه در ارتباط با آنچه مرحوم علاّمه مجلسى گفتند و ديگران همين را مى‌گفتيم. مى‌گفتيم كه يك نوع ظاهر كار اين است و إلاّ باطن كار هيچ جريان خاصى نخواهد بود.

على ای حال اين ان قلت بود مرحوم حاج شيخ اين را مطرح كردند.

1- جواب اشکال بر معاصرین

ايشان اشكال را مطرح مى‌كنند، مى‌گويند جواب اين است: ما با فلاسفه بحثمان اين است كه آنها روى جريان علّى معلولى اصلاً ديگر مشيّت‌هايى براى حضرت حق مطرح نيست. مشيّت معنا ندارد. علم علت است جريان تا آخر طبق جريان علّى و معلولى تحقق پيدا مى‌كند. ولى ما مى‌گوئيم مى‌تواند كه مشيّت‌هايى داشته باشد. از نظر واقع اختلاف با آنها نداريم. يعنى چه؟ يعنى مى‌گوئيم بله آن چيزى كه آخر كار واقع مى‌شود خدا مى‌داند و همان بايد واقع بشود. چون خدا هم مى‌داند از نظر وقوع مى‌گوييم بله. پس مى‌داند آخرين جريان را مى‌داند يا خير؟ بله مى‌گوييم مى‌داند. حالا كه مى‌داند پس چون آخرين جريان را مى‌داند مشيّت‌هاى قبلى چه شد؟ همين اشكالى كه كرديم. مى‌فرمايند ما در وقوعش با آنها اختلاف نداريم. آنها مى‌خواهند بگويند از ابتداء خدا دست بسته است. علم است كه علت است و كارها رديف مى‌شود. ما مى‌گوئيم نه خدا در هر جريانى را مى‌تواند عوض كند و لو نمى‌كند. و چون مى‌داند كه اين زيد صله رحم مى‌كند به پنجاه سال عمرش را تمام نمى‌كند بلكه 60 سالش مى‌كند. اين را مى‌داند ولى مى‌تواند اين مى‌تواندش منظور ماست.

اين بنابر اساس فلسفه مى‌تواند مخدوش بشود. چرا؟ به خاطر اين كه علم علت است، مشيّت معنا ندارد. ولى بنابرآنچه گفتيم مشيّت علّت، مشيّت هم حادث است و در اختيار اوست. مى‌تواند و لو چون مى‌داند آخرين مشيّت چيست، ما يقع فى الخارج فرق نمى‌كند؛ همان است كه مى‌داند چيست. ولى در اين بين مى‌توانسته است بر اثر فعل گناه عبدش با پنجاه سال عمرش را تمام كند ولى مى‌دانست كه بعد از اين صله رحم مى‌كند اين كار را نكرد و بالنتيجه عمرش را اضافه كرد.

از نظر ما يقع فی الخارج با آنها اختلاف نداريم. از اين جهت اختلاف داريم كه آنها مى‌گويند علم علت است. و بالنتيجه اختيارى ديگر در كار نيست. گويى از ذات مقدس حضرت حق سلب اختيار مى‌شود. چون آنچه مى‌داند كه تغيير نمى‌كند چيز ديگرى هم در بين نيست مشيتى كه در بين نيست. امّا ما مى‌گوئيم كه چون كارها بر اساس مشيّت است، اين مشيّت هر آنى با ارتباط حضرت حق ممكن است كه در ارتباط با هر چيزى تعلق بگيرد و تغيير بدهد. مى‌تواند و لو نمى‌كند.

حالا حرف ايشان را من عبارات را بخوانم كه نسبتمان درست باشد.

اين مجلدى كه اخيرا چاپ شده بيان الفرقان چاپ شده اخيرا و لو كه ان شاء الله‌ به همين زودى بعد از چند سال كه ما هى مسامحه مى‌كرديم يك تعليقه‌اى بنده در خدمت بعضى از دوستان بودم و تعليقه مفصلى زده شده كه همان جلد اين 5 جلد است آن جلد اوّل شايد به قدر بيشتر اين يك جلد بشود و آنوقت تعلقه‌هاى مفصلى به فضل پروردگار شده كه ان شاء الله‌ اخيرا چاپ خواهد شد و در اختيار گذاشته مى‌شود.

حالا فعلاً صفحه 240 از اين چاپى كه به اين صورت شده ايشان در اين بحث كه باز به نسبت آقايان متأخر ايشان مبسوط‌تر وارد شدند اين بحث را اين سؤال را مطرح كردند.

2- عبارت بیان الفرقان

خاتمه

اگر كسى بگويد خداوند متعال، به وقوع فعل و خصوصيات به طورى كه بالاخره صورت وقوع خارجى مى‌يابد عالم است يا نه؟ يعنى بالاخره اين كه شما علم علت نيست، مشيت واراده است كه در كار هست، و هر آنى هم مى‌تواند هر نوع مشيّتی داشته باشد، آخرش سؤال مى‌كنیم بالاخره آن آخرين مشيّت را كه كار به آن صورت تمام مى‌شود، مى‌داند يا نمى‌داند؟ اگر نمى‌داند كه جهل است. و اگر مى‌داند پس بايد آن انجام بشود . تغييرى تبديلى در كار نيست بمعناى واقعى كلمه. مشيّت هايى كه فرض مى‌شود ممكن بود آنها انجام بشود، صرف فرض اين كه بله مى‌توانست انجام بدهد، امّا كارى انجام نمى‌شود جز همان مشيّت آخرى كه مى‌داند.

اگر كسى بگويد خداوند متعال به وقوع اين فعل و خصوصيات بطوری که بالاخره صورت وقوع خارجى مى‌يابد عالم است يا نه ؟ اگر عالم نيست تعالى الله‌ عن ذلك جهل لازم مى‌آيد. و اگر عالم است پس بالاخره واقع شود و اگر نه علم خدا جهل بود. پس بالاخره همان بايد واقع شود. پس تغييرى تبديلى در كار نيست. همين اشكالى كه مطرح شد.

جواب اين است كه محلّ كلام و سخن با فلاسفه در وقوع و عدم وقوع نيست. بديهى است خدا عالم است و مطابق با علم خدا امور واقع خواهد شد. پس آن شق عالم بودن را مى‌گيرند. عالم است و همان واقع خواهد شد. بلكه مورد اختلاف و سخن اين است كه امور در عالم کلا و طرا به نحو اسباب و علل تكوينى غير قابل تخلّف و تغيير و تبديل و زوال و فناء است و خداوند متعال از كار مانده و دست بسته است -كه يهودى‌ها گفتند يد الله‌ مغلوله- يا تمام امور بر طبق مقتضيات است. آيا اين چنين است كه از فلسفه استفاده مى‌شود كه نتيجهً علم چون علت است بايستى جريانها يكى پس از ديگرى رخ بدهد و قابل تغيير نيست؟ بعد در جواب اين را مى‌خواهند بگويند و امّا ما مى‌گوئيم كه تغيير داده نمى‌شود و امّا قابل تغيير هست.

يعنى تمام فرق اينجاست تو اين كلمه است بر اساس فلسفه قابل تغيير نيست. بر اين اساس قابل تغيير است و لو تغيير نمى‌دهد. امّا قابل تغيير است. آن آزاد است هر آنى فعال است فعال لما يشاء كلّ يوم هو فی شأن. و يا اين جورى است كه فلسفه است. يا تمام امور بر طبق مقتضيات خلق شده است. نه علل تامه‌اى در جريان نيست مقتضياتى است براى جريانها كه بالاخره تو هر مقتضى تا مشيّت خدا نيايد كار صورت نمى‌گيرد. تا اراده خدا نيايد كار صورت نمى‌گيرد. كار با مشيّت صورت مى‌گیرد نه به نفس علم كه تمام حرف اينجاست. يا تمام امور بر طبق مقتضيات خلق شده و در هر آنى براى ذات مقدس ربوبى قدرت تامّه كامله در ايجاد و افناء و خراب و تغيير و تبديل مى‌باشد. قدرتش از او گرفته نشده است. چنان كه بدء براى افعال ذات مقدس بوده يعنى چنانچه ابتداء اصلاً وقتى ايجاد كرده چطور آنجا مختار بوده ايجاد كرده؟ حالا هم كه ايجاد كرده آن اختيار محفوظ است، مى‌تواند تغيير بدهد. و لو كه تغيير ندهد امّا مى‌تواند كه تغيير بدهد. تمام فرق اين مى‌شود بر اساس فلسفه نمى‌تواند تغيير بدهد، بر اين اساس مى‌تواند و تغيير نمى‌دهد.

چنانچه بدء براى افعال ذات مقدس بوده بداء هم هست -بداء كه درارتباط با غير از ابتداء خلقت می‌شود. بدء در ارتباط با اوّل خلقت، بداء تغييرات بعد از خلقت.- لايشغله شأنٌ عن شأن و هو على كلّ شيءٍ قدير. خدا مى‌داند افعالی از بندگان به قدرت و اختيار از معصيت و اطاعت و ظلم و احسان در عالم واقع مى‌شود، و مى‌داند بموجب عدل جزاى معصيت و اطاعت و بلا و سلامت و قحط و رخا ايجاد و نازل مى‌كند يا به موجب فضل رفع بلا مى‌فرمايد اين است مدعاى قرآن. اين كجا یا اين كه خدا عالم است که البتّه و لابد امور چنان که مقدر بود مى‌شود و تغيير و تبديل و فنا و زوال محال است. و خدا قدرت بر تغيير و تبديل و ايجاد و خلقت تازه‌اى ندارد و استناد بداء حتى شرور به واسطه انتهاى علل است به خدا و امر و نهى و فعل و ايجاد و اظهار قدرتى نيست.

بعد يك حديث بعد يك حديث نقل مى‌كند كه حديث را فردا مى‌خوانيم.

پس جان مطلب اين شد جوابى كه دادند اين است كه ما یقع فرق نمى‌كند، فقط در اين بين آيا خدا قدرت بر تغيير و تبديل دارد يا ندارد و لو تغيير نمى‌دهد بر اساس فلسفه اين چنين است كه تغيير نمى‌تواند بدهد. بر اساس آنچه ما مى‌گوئيم مى‌تواند و تغيير نمی‌دهد.

حالا ما اينجا حرف داريم حالا ببنيم مطلب چيست؟

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] ـ سوره رعد: 39.
[2] ـ سوره روم: 4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo