< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/09/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

 

﴿يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب﴾[1]

در مسئله‌ی بداء‌كه به مناسبت بخش اوّل مناظره‌ی حضرت رضا عليه السلام با سليمان مروزی مطرح شد، قسمت اعظم از مطالب مربوطه قرائت آيات، روايات، نقل اشكال و شبهه‌ی مربوطه و تقريرهای مختلف از شخصيّت های حديثی و فلسفي، اين مسائل در جلسات گذشته مطرح شد. روز گذشته هم فشرده‌ای از مطالب مربوط به تقرير آخری كه مطرح شد و عرض شد جمعی از بزرگان از متأخرين فرموده‌اند روز گذشته خلاصه‌ای از آنچه گفته شد به عرض رسيد.

و حالا امروز عبارتی از عبارات بسياری كه در اين مورد می‌توان گفت از اوّلين مقرّر مسئله‌ی بداء به اين كيفيّت، مرحوم آيت الله آقا ميرزا مهدی اصفهاني، عبارتی از ايشان به عرضتان می‌رسد، ان شاء الله فردا اين تقرير را جمع می‌كنيم. يعنی بخشی از بحثهای ديگری كه بايستی در اين بحث گفته بشود جلسات بعد ولی ان شاء الله سعی می‌شود فردا با توجه به آنچه گفتيم از اين تقرير فراغت پيدا شود.

ايشان در اين مجموعه ای كه به نام معارف القرآن در اختيار دوستانشان بوده است و هست، و طبع نشده، چاپ نشده، جمع آوری شده حدوداً در پنج جلد مباحثی كه ايشان داشته‌اند مشخص است. در ارتباط با مسئله‌ی بداء از جلد دوّم از اين مجموعه‌ی معارف القرآن به عرضتان می‌رسد صفحه ي806 كه علی القاعدة‌ و لو به اين صورت نباشد مجموعه در آستان قدس هست و ممكن است به تدريج به دست فضلا به اين صورت برسد.

در هر حال بعد از آن اصولی كه عرض كرديم در ارتباط با اين مسئله،‌علم لايتناهای حضرت حقّ و عدم تعيّن در علم و عدم عليّت علم برای تعيّن، و تعيّن در ارتباط با رأی حضرت حقّ و با توجّه به مسئله‌ی إختيار نه در حدّی كه در فلسفه برای إختيار كافی می‌دانند كه علم به فعل و رضايت به فعل بلكه بإضافه‌ی علم و رضايت، سلطه‌ی بر فعل و ترك.

با توجه به اين حرفها نتيجه اين می‌شود كه آنوقت هر آنچه را حضرت حقّ به رأی و مشيّتش إراده بفرمايد از تحقّق كائنات و تعيّن بخشيدن به علم بی تعيّن و لايتناهي، و إعلامِ عدم تغيير هم بفرمايد و إبلاغ حتميّت، آنها كه هيچ نوع تغييری در آن تحقّق پيدا نمی‌كند. آنچه به اين صورت نباشد و تعيّن آنها به رأی و إراده‌ی حضرت حقّ‌ تقدير شده باشد ولی حتميّتی برای آن ابلاغ نشده باشد،‌ له الرأی كه تغيير بدهد ‌آنچه را كه تغيير داده است باز تغيير بدهد آنچه را كه تغيير داده باز تغيير بدهد.

ما اگر اين كار را بكنيم بيشتر از اوقات تغيير دادنهای ما به خاطر اين است كه قبلاً چيزی نمی‌دانستيم، ‌چيزی فهميدم تغيير داديم. می‌شود عن جهلٍ ‌عن ندامةٍ. ولی آنجا خير به همه چيز لا علی التعيّن آگاه و ندامتی جهلی در كار نيست. بخاطر مالكيّت مطلق و إختيار مطلق و حريّت مطلق (يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ)[2] و (يَحْكُمُ مَا يُرِيد)[3] هر چه را كه تعيين كرده باز تغيير می‌دهد غير مواردی كه إبلاغ حتميّتش شده باشد. بالنتيجه همه چيز در معرض تغيير و تغيّر به رأی پروردگار هست و مشكلی بوجود نمی‌آيد. و سؤالاتی كه مطرح شد به گونه ای كه ديروز صحبت شد پاسخش داده شده است.

1- عبارت معرف القرآن

حالا عبارتی كه در ارتباط با مطالبی كه گفتيم از خودشان خوانده باشيم اين عبارتی است كه داريم به عرضتان می‌رسانيم يكی‌اش اين است. اين مطلب را تكراركرده‌اند و نوعاً هم در اين مطالبشان تكرار در تكرار هست بخاطر تثبيت مطلب يا هر جهت ديگر. بعد از نقل روايات مربوطه می‌گويند: «أقول صريح هذه الروايات أنّ قول اليهود هو عين مقالة محقّقی البشر فی معارفهم من أنّ الله تعالی موجَب لذاته. و أنّ علمه فی مرتبة ذاته إنّما هو بالنظام الأتمّ لابدّ و أن يقع علی نهج و سنن واحد لأنّه من لوازم ذاته و يمتنع تخلّف العلة التامّة عن المعلول».

با توجّه به اين كه از نظر مكتب بشری اين چنين است كه علم حضرت حقّ علّت است. علم ذات و نفس ذات علّت چون نفس ذات علّت است و علّت هم علّتِ تامّة است و از نظر مباحث اصطلاحی هم مشخص است كه علّت تامّة تخلف از معلولش ندارد. بالنتيجه تمام كائنات كه معلول حضرت حقّ است تخلّف از حضرت حقّ‌ ندارد، تعاصر دارد و ازلی است.

نتيجه اين می‌شود: «فأثبتوا بذلك أزليّة العالم و أبديّته فی مرتبة المعلوليّة‌»‌ منتها تفاوت به رتبه است رتبه‌ی عليّت رتبه‌ی معلوليّت. تقدّم و تأخّر رتبی است. ‌«كتأخر حركة المفتاح فی يد المحرّك و يد المتحرّك» كه با هم حركت می‌كنند منتها حركت يد تقدّم رتبی دارد بر حركت مفتاح در يد. يا خاتمی كه در يد است. «فی مرتبة‌المعلولية».

«و هذا كما تري» با توجه به اين جهت هيچ نوع تغيير تغيّر معنا ندارد. بر اساس سلسله‌ی عليّت و معلوليّت همه چيز بدون هيچ گونه تخلّف بايستی كه انجام بگيرد. علّت تامّه است معلول بايد محقّق بشود. نتيجه اين می‌شود كه هيچ گونه تغيير و تبديل و بداء واقعی در كار نخواهد بود. «و هذا كما تری يقتضی إمتناع التغيير و التبديل فی وجه من الوجوه».

«و الآيات المباركات و الروايات كلّها تنادی بإبطال ذلك»‌ وقتی كسی به روايات مراجعه كند به آيات مراجعه كند، ‌حالا آنی كه همه مان در ذهنمان هست همين آيه را كه توجّه كنيم (يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب) اين كه محو می‌كند اثبات می‌كند يعنی تغييری در كار است تغيّری در كار است. «‌و الآيات المباركات و الروايات كلّها تنادی بإبطال ذلك».

‌حالا بيان حرف خودشان است «‌و أنّه تعالی لتقدّس علمه عن تعيّن شيء فيه» كه علم حضرت حقّ كه عين ذات حضرت حقّ هيچ حدّی برايش نيست نهايتی برايش نيست تعيّنی هم در كار نيست. «‌و أنّه تعالی لتقدّس علمه عن تعيّن شيء فيه و عدم تناهی علمه تعالی يكون له الرّأی و البداء عن هذا العلم» ‌آنوقت بداء همان رأی حضرت حقّ است در ارتباط با اين علم لايتناهي.

«فإذا كان المعيِّن رأيه المتعيّن بنفسه المخصّص بذاته»‌ آنوقت آنی كه از اين علم لايتناهای إلهی بر همه چيز موجب می‌شود كه تحقّق خارجی پيدا كند تعيّن خارجی پيدا كند، مشيّت اوست رأی اوست و اين رأی مخصّص است. «‌فإذا كان المعيّن رأيه المتعيّن بنفسه المخصّص بذاته لأن حيث ذاته المخصّصية» ‌اين رأی حيث ذاتش اين است كه تعيّن می‌دهد به هر يك از آن معلومات لايتناهی تعلّق بگيرد تخصّص بخش است.

«لأن حيث ذاته المخصّصية يكون تعيّن المتعيّنات به فی مرتبة العلم الذی علمّه حبيبه و خليفته».

آنوقت می‌گفتيم كه حديث داشت كه «إِنَّ لِلهِ عِلْمَيْن‌» علم مخزون همان علمی كه تعيّن در آن نيست و علمی كه تحميل شده به پيغمبر اكرم و به اولياء خودش تحميل كرده. آنوقت آنی كه تحميل شده كه تعيّن پيدا كرده بوسيله رأی حضرت حقّ آنها تعيّن پيدا كرده است.

سؤال: علم اگر عين ذات است دوئيّتش چه معنا می‌دهد؟

جواب: آن ديگر دوئيّتی ندارد علمی كه عين ذات است دوئيّتی هم ندارد لذا می‌گوييم كه علّت تامّة او نيست. علّت نيست. علم عين ذات است و ذات هم أزلی است اگر آن علّت تامّة باشد بايد جهان و عالم و همه چيز أزلی باشد. لذا گفته می‌شود آنچه علّت تعيّن است رأی اوست.

«وحيث أنّ تعيّنه عن رأيه و بدائه فيكون تعيّن كلّ شيء فی جميع مراتب التعيّنات قبل كون الأشياء ‌برأيه فيكون برأيه فيكون تعيّنها فی مرتبة ‌المشيئة ‌و تعيّنها» آنوقت مراتب تعيّن را بيان كردند. كه در حديث دارد شاء‌ أراد قدّر قضی أمضی به اين هم إشاره كرده‌اند.

«فيكون تعيّن كلّ شيء» حالا كه زيد می‌خواهد محقّق بشود حالا كه يك جريانی می‌خواهد بوجود بيايد، ‌حالا كه يك موجودی بخواهد تحقّق پيدا كند «‌فيكون تعيّن كلّ شيء فی جميع مراتب التعيّنات قبل كون الأشياء ‌برأيه فيكون برأيه فيكون تعيّنها فی مرتبة‌ المشيئة‌ و تعيّنها من حيث الاوصاف فی مرتبة الإرادة قبل كون المراد و فی مرتبة التقدير قبل كون المقدرات و تعيّنها فی كلّ سنة فی ليالی القدر كلّ واحد منها عن رأيه و برأيه يحكم و يأمر بكينونة الأشياء‌ فيعلّمه الملائكة و ينزّلونه إلی ولی الأمر صلوات الله عليه و جميع ذلك كما قلنا علم بلا معلوم لأنّه قبل كينونة ما حكم به».

كه البته اينها اشاره‌ای است كه به حرفهايی كه قبلاً گفتيم يعنی آن حرفهايی كه قبلاً گفتيم هر جمله ای اشاره ای به يكی از آن مسائل قبلی است.

امروز هم قرار شد يك كتابی هست تقدیم شود كه ان شاء‌الله كتاب خوبی باشد. اما هر كتابی كه دستتان می‌رسد از اين حديث يادتان باشد كه هميشه می‌گفتيم كه حضرت صادق عليه السلام می‌فرمايند «إِيَّاكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِی كُلِّ مَا قَالَ»[4] بپرهيز كه كسی را جای معصوم بگذاری و هر چه می‌گويد بگويی درست است. خير از عقل خودش انسان فراموش نكند و از معيار قرار دادن كتاب و عترت. فردا ان شاء الله با يك تذكری اين بحث را جمع می‌كنيم تا ببينيم بحثهای بعدی چه بايد باشد.

سائل: اين مرحله‌ی آخری كه پروردگار هنوز اراده نكرده است ولی عالم است. فرض بكنيد اگر اراده بكند نتيجه‌اش چه می‌شود؟ اما مسئله سر اين است كه تا قبل از اين كه اراده نكرده علم به اين ندارد كه چه می‌خواهد اراده بكند، علم ندارد در اين ده تا كدام را می‌خواهد اراده كند. حالا اين كه علم ندارد...

استاد: يعنی به تعيّن علم ندارد، به آن يكی كه يتعيّن به.

سائل: بين آن ده چيز به كدام يك رجحان می‌دهد؟ بين آن ده تا كدام را رجحان می‌ده؟‌ اين هنوز ثابت نشده است. بعد وقتی كه پروردگار اراده می‌كند برايش ثابت می‌شود. اينجا می‌شود كه ثبوت امر قطعی متوقف به إراده‌ی پروردگار است و اراده فعل پروردگار است، يعنی می‌شود علمی كه ذات پروردگار است متوقف بشود به فعل.

استاد: يعنی علم به تعيّن متوقّف می‌شود به فعل و الا تمام اينها كه لا تعيّن كه معلوم بود. مثال ساده بزنيم فرض كنيد در ارتباط با عمر زيد، عمر زيد را می‌داند كه هر جور كه عمر كند می‌داند لا علی التعيّن، يعنی اگر يك ساله بميرد چه می‌شود، اگر ده ساله بميرد چه می‌شود ووو. هر نوعی كه احتمالش هست كه در خارج رخ بدهد، لا علی التعيين همه را می‌داند. تعيين يكی از اينها به إراده‌ی خودش هست. اگر يكی را تعيين كرده است ولی اين يكی را كه تعيين كرده ابلاغ كرده كه تغييرش نمی‌دهد، ‌هيچ تغييرش نمی‌دهد.

اما اگر ابلاغ نكرده آن وقت زيد هم صله‌ی رحم چون می‌كند، صحبت اين است كه اراده كند كه عمرش بيشتر شود، ‌پنجاه سال بشود شصت سال، علم به صله‌ی رحم زيد هم دارد، حال كه علم دارد باز هم اراده هم كرده كه بيشتر كند؟ اگر اينجا بگوييم كه نخواسته اراده كند، ‌علم هم دارد و جهل به فعل زيد هم ندارد. اما حالا اگر بخواهد بيشتر شود و تغيير دهد كه بايد تغيير دهد؟ خودش بايد تغيير دهد خودش بايد رأيش تعلق بگيرد، بايد اراده كند. اگر نخواست اراده كند مانعی دارد؟ آن وقت زيد به همان صورت پنجاه سال می‌ميرد و بيشتر نمی‌شود.

اگر خواست كه اراده كند تغيير پيدا كند، ‌باز آنجا اين إراده‌ی ثانوی به دست كيست؟ آن هم به دست خودش هست.

شما سؤالتان اين است كه آن نهايت كار را، ‌آخرين اراده و آخرين تحقّق عمر برای زيد از اوّل می‌دانست يا نه؟ اگر بگوييد كه می‌دانست كه پس قبلی‌اش می‌شود صورت سازي. اگر نمی‌دانست جهل است. اين جان اشكال است.

آن وقت حرف اين بود كه اينجا اگر بگوييم كه سؤال غلط است كه می‌دانست يا نه؟ می‌دانست كه آخرين...

اگر ابلاغ كرده بود تغيير نمی‌دهم می‌گوييم درست هم هست چون ابلاغ كرده و معلوم هم هست. اما اگر چنانچه ابلاغ نكرده، اراده كرده، باز آيا می‌تواند إراده‌ی ديگری بكند؟‌ می‌تواند و باز هم دست خودش هست.

حالا سؤال از اين كه بالاخره آن آخرين چيزی كه می‌گوييد می‌تواند می‌تواند، ‌آن آخرين را اگر می‌داند باز برگشت اشكال كه بقيه شد صورت سازی است و اگر نمی‌داند جهل است.

می‌گوييم سؤال اين كه می‌داند يا نه غلط است. چون به يد خودش هست تعيّن او، كه خودش نخواسته. می‌شود عين تعلّق قدرت به محال ذاتي.

سائل: اين می‌شود علم حصولی يعنی بعد كه فعل تعلّق می‌گيرد علم پيدا می‌كند.

استاد: علم به لا تعيّنش كه بوده است. علم به آن آخرين تعيّن می‌گوييم در اختيار كيست؟ می‌تواند تعيين بكند و می‌تواند تعيين نكند. اگر تعيين نكرده باشد سؤال درست است؟

سائل: اينجا فرق می‌كند چون اينجا تعيين نكرده خدا...

استاد: می‌گويم سؤالش درست است؟ در خودمان می‌آوريم كه راحت‌تر بتوانيم حرف بزنيم. اگر چنانچه فرض شد يك حركتی كاری در اختيار خودتان است، ‌هنوز اراده نكرده‌ايد در ارتباط با آن كار، سؤال از اين كه آن چيزی كه آخرين كار شماست در اين مورد چه هست از شما، هنوز اراده نكرده‌ايد سؤال درست است؟

سائل: بله درست نيست.

استاد: ‌درست نيست و متعيّن هم كه نيست گيری ندارد. از خدا هم همينطور چه گيری دارد؟

سائل: علم خدا حضوری است. اشكال اينجاست پروردگار...

استاد: آنجا را كار ندارد، جاهای ديگر كه اراده كرده چه بوده؟ ‌اينجا هم مثل همان است. الان تعيّن پيدا نكرده با آنی كه تعيّن پيدا كرده است از اين جهت فرق نمی‌كند، از جهت علم به آن تفاوت نمی‌كند. آنهايی كه اراده كرده و تعيّن پيدا كرده و آنهايی كه اراده نكرده و تعيّن پيدا نكرده از نظر علمی كه فرق نمی‌كند.

سائل: علم به انتخاب يعنی به قول شما...

استاد: مشكل سر جهل شد، داريم آن را جواب می‌دهيم. كه سؤال می‌شود كه آخرين تعيّن را می‌داند يا نه؟

سائل: آخرين تعيّن به هر وجهی اراده كند می‌داند.

استاد: آنچه در نهايت كار به او تمام می‌شود، تعيّن آخری هم الآن سؤال می‌شود معلوم است يا نه؟

سائل: نه معلوم نيست. اين حرف به اين بر می‌گردد كه دو تا جهت علم را نگاه كرده‌ايد.

استاد: بله حرف همين است كه می‌خواهيم بگوييم متعيّن نيست.

سائل: يعنی نزد خودش هم گاهی اوقات خداوند تعيّن می‌دهد،‌ گاهی وقتها نه قبل از اين كه می‌داند چه می‌خواهد تعيّن بدهد، می‌داند مثلا بيست سال ديگر چه می‌خواهد اراده كند، به قطع می‌داند اما در اينجا...

استاد: آنهايی كه می‌داند می‌داند. چند جور گفتيم هست،‌ آنهايی كه اراده كرده است چگونه محقّق شود، ميلياردها لايتناهی چيزهايی كه اراده كرده و اراده هم كرده كه تغيير ندهد كه جای سؤال نيست. آنهايی كه اراده كرده ولی چنين اراده‌ای نكرده است كه تغيير دهد، آيا مالكيّت و حريّت و اختيارش ايجاب می‌كند كه بتواند تغيير بدهد يا نه؟

سائل: بله.

استاد: بتواند در همان قسم اوّلش می‌تواند يعنی آنجا كه گفته تغيير نمی‌دهم هم باز قدرت هست. پس می‌تواندش همه جا هست. آن قسم اوّل را می‌گوييم چون گفته تغيير نمی‌دهم خلف می‌شود لذا می‌گوييم تغيير نمی‌دهد. اين يكی اگر تغيير داد چه مشكلی درست می‌شود؟ گيرش چيست؟

سائل: ولی اين را قائل باشيم قبل از اين كه اراده بكند به آن امر آخر عالم است.

استاد: اگر به آن امر آخر عالم باشد يعنی به آنی كه به آن كار تمام می‌شود. و حالا همان جا سؤال می‌كنيم قابل تغيير بود يا نه؟ يعنی همانی كه نگفته است تغيير می‌دهم،‌ قابل تغيير بود يا نه؟

سائل: قابل تغيير هم فرضا باشد.

استاد: اگر تغيير بدهد مشكلش چيست؟ حالا كه قابل تغيير هست ولی هنوز هم تغيير نداده است، سؤال از اين كه آن آخريی كه حتماً تغيير نمی‌كند چيست، ‌سؤالش درست است يا نه؟

سائل: خودش كه عالم است.

استاد: مع عدم التعيّن عالم است. تعيّن او به يد كيست؟‌

سائل: به اراده و مشيّت خودش هست.

استاد:‌اراده كرده است يا نه؟

سائل: خير اراده نكرده است.

استاد: پس غلط است سؤال.

سائل:‌مشكل اصلی اينجاست كه اين علم را چه برداشت كرديم.

سائل: ما می‌گوييم خداوند علم به آينده دارد.

سائل: همين جا بايد تعيّن بدهد، اگر علم دارد تعيّن زا هم باشد.

استاد:‌شما مؤيد هستيد يا مستشكل؟

سائل: به ايشان اشكال می‌كنيم.

سائل: علم خدا عين ذات خداست، می‌خواهيم بگوييم اگر شما می‌گوييد علم قبل از تعيّن كاشفيّت دارد، مثلا علم دارد زيد موجود می‌شود. آن تعيّن زا نيست. شما مشكلت در اينجاست كه می‌گوييد بايد تعيّن پيدا كند. اگر علم جنبه‌ی كاشفيّت گرفت به خودش چه عيبی دارد يك چيزی تحقّق پيدا نكرده باشد ولی خداوند علم دارد؟

استاد: يعنی تعيين...

سائل: استاد می‌فرمايد آخرين اراده را هنوز اراده نكرده ولی از نگاه علمی كه غير تعيّن است علم دارد ولی تعيّن ندارد. شما می‌گوييد علم دارد حتماً بايد تعيّن داشته باشد.

استاد: می‌گوييم كه اين را قبول داريم كه ذات مقدس «علمٌ كلّه» و عالم است لايتناهی به كائنات و معلومات و به نقايض‌شان و هيچ جهلی نيست، همه چيز را هر چه فرض كنيد فوق آنها عالم است. علمش آيا موجب می‌شود كه حالا كه می‌داند اينها تحقّق پيدا كند؟ اين هم روشن است كه علم علّت نشد. حالا كه علم علّت نشد همه را لا علی التعيّن می‌داند. هر يك از اينها بخواهد تحقّق پيدا كند بايد رأی بدهد و اراده كند؟

سائل: آيا اين اراده‌ای كه می‌كند خارج از آن علم است؟ يا نه طبق همان علم اراده می‌كند؟ درست است با علم ....... است، ‌دعوا اين است كه آيا اين كار كه انجام داده است با توجه به علمش هست.

استاد: عن علمٍ هست.

سائل: با اراده و مشيّت است ولی منشأش علم است و لو با واسطه.

استاد: منشأش علم است يعنی علم علّت است. عن علمٍ اراده می‌كند يا علمش علّت است؟

سائل: علم علّت نيست.

استاد: ما هم قبول داريم كه علم علّت نيست و اراده علت شد. اراده هم كه حادث است چون فعلش هست.

سائل: علّت تحقّق اراده علم است؟

استاد: نه علّت تحقّق اختيارش هست نه نفس ذات. مهم اينجاست. علم همه جا كاشف است. عن علمٍ است امّا علم عليّت ندارد.

سائل: عليّت ندارد اما با توجه به اين كه تعيّن ندارد...

استاد: نخير. همه‌ی اراده‌هايی كه هست كه در آينده انجام شود بلا تعيّن می‌داند. با رأيش تعيّن می‌دهد. پس باز بر می‌گرديم برای اين كه قرص شود و برويم جلو. پس «علمٌ كلّه»‌و علمش تعيّن نمی‌دهد بلكه كاشف است. آنی كه آن معلومات لايتناهی را بخشی از آنها را هر چه از آنها را بگوييد تعيّن می‌دهد به آنها، رأی اوست مشيت اوست. رأيش هم حادث است و منشأ رأيش هم اختيار است، آن قدرت و سلطه بر فعل و ترك است.

سائل: قدرت اختيار بدون علم است؟

استاد: علم همه جا محفوظ است.

سائل: اختيار و علم يك حقيقت است.

استاد: آن بحث دوّمی است كه صفات يكی است آنجا. ولی آن مفاهيمی كه می‌گوييم متعدّد است قدرت علم حيات. عيب ندارد ما منشأ‌كار را كار داريم.

سائل: منشأ اختيار چيست؟

استاد: ‌منشأ اختيار خودش هست، نفس اختيار است. ديگر سؤال غلط است كه منشأ ‌اختيار چيست مثل اين كه منشأ‌علم چيست؟

سائل: اختيار صفت ذاتی است؟

استاد: بله مختار بودن عين ذات است.

پس اراده تعيّن می‌دهد. نخواسته است اراده بكند چون حادث است، حالا كه نخواسته اراده كند سؤال درست است كه متعيّن كدام است؟

سائل: متعيّنی نيست كه سؤال شود.

پس تعيّن به اراده مربوط شد، ‌اراده هم كه حادث است، اراده هم نكرده است. حالا كسی سؤال بكند كه متعيّن چيست.

سائل: می‌گوييم آيا خداوند عالم است به آن چيزی كه می‌خواهد تعيّن بدهد؟

استاد: ‌بلاتعيّن بله. می‌خواهيم بگوييم همين سؤال غلط است، ‌يعنی همين كه متعيّن بعدی را می‌داند يا نه؟ اين غلط است. چون متعيّن بعدی به چه مربوط است؟

سائل: به اراده.

استاد: اراده هم كه نكرده است. سؤال غلط است نه علم نيست و جهل است. عيناً مثل محال ذاتی كه متعلّق قدرت نمی‌شود. سؤال اين كه دو دو تا پنج تا می‌شود يا نه؟ سؤال غلط است چون متعلّق قدرت قرار نمی‌گيرد. چيزی كه تعيّنش وابسته به إراده‌ی اوست و او هم خودش نخواسته اراده كند،‌ لذا عجز هم نيست نقص هم نيست از حريّتش هست از كمالش هست، بخواهد تعيين كند تعيين می‌كند. تا ابد بخواهد تعيين كند می‌كند. آزاد است اما نكرده. حالا كه نكرده شما سؤال می‌كنيد آنی كه من خودم نخواستم چيست؟ می‌گويم خودم نخواستم سؤال كه چيست معنا ندارد.

سائل: نخواستم اراده كنم...

استاد: نخواستم إراده‌ی تعيّن بكنم هنوز. سؤال غلط است.

سائل: نسبت به اراده‌های قبلی لغويّت پيش نمی‌آيد؟

استاد: حالا ببينيم چه می‌شود.

سائل: مشكل اين است كه حالا نسبت بخدا عرض نمی‌كنم چون تعابير ناقص است. نسبت به خودم بنده می‌دانم مثلا الان اگر مسير سمت چپ حركت می‌كنم، خودم مسيرم را می‌دانم. اما يك مرتبه چند قدم می‌روم می‌گويم از راه ديگر می‌روم. در هر مسير كه می‌رويم چند بار می‌توانم بگويم راهم اين است... راه نهايی كه در نظر خودم بود از اين راه می‌روم، آيا اين سركار گذاشتن خلق نيست؟

استاد: اين تشبيهش درست نيست، بخاطر اين كه اينجا خودتان می‌دانسته‌ايد كجا می‌رويد ولی مسير را چرخانده‌ايد. ولی اين جور مثال بزنيد كه خودتان إراده‌ی نهايی نكرده‌ايد.

سائل: اراده نكرده‌ام اما می‌دانم از كجا...

استاد: انواعش را می‌دانيد، اگر بدانيد كه تعيين است. اينجا شما تا می‌گوييد از كجا دارم می‌روم شد تعيّن.

سائل: ما نسبت به خدا اين را نمی‌گوييم. ولی خداوند خودش می‌داند كه بالاخره امر نهايی چيست.

استاد: ‌حرف همين است. خداوند كاری را كه انجام می‌دهد تعيّن آن كار به نفس دانايی خداست يا به إراده‌ی خداست.

سائل: به إراده‌ی خداست.

استاد: حالا كه به إراده‌ی خداست، اگر موردی را اراده نخواسته بكند،‌اراده كه حادث است يعنی از قديم نبوده است. پس اراده حادث است و نخواسته است اراده بكند هنوز، سؤال اين كه آن تعيّن آخری چيست می‌خواهيم بگوييم سؤال چيست؟

سائل: تعبير آن آقايان پيش می‌آيد كه علّت ناقصه بوده و علّت تامّه محقّق نشده است؟

استاد: به علّت تامّه و ناقصه كار ندارد. حرف همين است اين حرف تازه‌ای است. ببينيد می‌خواهيم اين را بگوييم حضرت حق عالم به همه‌ی تعيّنات و همه چيز، حالا زيد چند جور عمر كند خداوند به همه‌اش آگاه است ولی بستگی دارد هر كدام به إراده‌ی خدا. حالا اگر چنانچه يكی را اراده كرده و انواع ديگرش را اراده نكرده است.

يك وقت اعلام می‌كند اين اراده‌ای كه كرده‌ام تغيير نمی‌دهم، ‌اين هيچ. اگر اين را نفرموده باشد آيا اين اراده‌ای كه كرده ثم می‌تواند إراده‌ی ديگر بكند يا نه؟ اما هنوز كه اراده نكرده سؤال از اين كه آن بعدی چه هست و چه تعيّنی دارد و حال آنكه هنوز اراده نكرده خودش، سؤال درست است؟

سائل:....

استاد: بله غير متعيّن كه تعيّن به آن نداده، تعيّنش به چيست معنا ندارد؟ چون تعيّنش به اراده هست. پس می‌گوييم نمی‌داند اما اين نمی‌داند نمی‌داندی كه جهل است و نقص است نيست. چون نمی‌داند اوّلا خودش تعيين نكرده است و ثانياً محال ذاتی است كه بگوييد می‌داند با توجه به اين كه تعيّن پيدا نكرده چه اين كه تعيّنش به إراده‌ی خودش هست و خودش هم اراده نكرده است. مثل محال ذاتی متعلّق قدرت.

نتيجتاً اگر كسی اين را منتقل بشود اينجاست كه به خوف و رجاء می‌افتد، بندِ ‌دل همه پاره می‌شود كه اوست كه «يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ» بايد خوف بيايد رجاء بيايد. من حالا در مقام تشريحش هستم نه اين كه بگويم صد در صد همين است.

سائل:....

استاد: رابطه‌ی ما اين است كه خداوند اختيار را به ما تفويض كرده كه إراده‌ی ما نشأت می‌گيرد از اختياری كه به ما داده شده است. اختيار ما به إراده‌ی خداست. جبر نيست چون إراده‌ی ما به إراده‌ی ما نيست. إراده‌ی ما به اختيار ماست كه به إراده‌ی اوست.

بالنتيجه هم او سلطه دارد چون اختيار ما به إراده‌ی اوست و هم فعل فعلِ ‌ماست بخاطر اين كه اراده و اختيار به ما داده است و جبر نيست.

سائل: اوّل علم است يا اوّل اراده؟

استاد: ‌علم كاشف است. می‌داند كه ما چه اختيار می‌كنيم. من الان اين را وِل كنم شما می‌گويد می‌خورد روی ميز، اما شما اين كار را نكرديد. می‌دانيد كه نتيجه‌ی كار من چيست.

سائل:....

استاد: ‌قضا و قدر به طور كلّی بر دو نوع است. يك قضا و قدر است كه ربطی به إراده‌ی ما ندارد، ‌خدا مريض می‌كند ما را كه امتحان كند ما را. قدر است و قضا. قدر اندازه گيری است يعنی چقدر من فقير بشوم تا چه حدّ. بعد حكم به آن بعد هم امضاء.

سائل: ايشان يك اشكالی كرده‌اند و فكر ما را مشغول كرده‌اند. می‌گويند بالاخره خدا می‌داند آخر زيد چند سالگی می‌ميرد يا آخر بهشتی و جهنّمی است؟

استاد: پاسخش همان بود كه گفتيم.

سائل: يعنی نمی‌داند.

استاد: ‌مشكل كار همين جاست. نمی‌داندی كه جهل و نقص است نه. لذا اگر بخواهيم بی ادبی حرف بزنيم همين را می‌گوييم. دو دو تا چهار تا را می‌تواند پنج تا كند خدا؟ چه می‌گوييم؟ می‌گوييم نمی‌تواند يا می‌گوييم سؤال غلط است؟

سائل: می‌گوييم سؤال غلط است.

استاد: اينجا هم همين را می‌گوييم.

سائل: اين تعبير درست است كه بگوييم چون متعيّن هنوز تعيّن نيافته،‌معدوم است.

استاد: هيچ نيست و تعيينش هم به إراده‌ی خودش هست و خودش هم اراده نكرده است لذا سؤال غلط است. علم بلا تعيّنش دارد.

سائل: اين محال نيست همان طور كه علم بلا معلوم، همانطور كه عالمی نبود خدا چطور علم داشت؟

استاد: محال بودن اشياء گاهی می‌شود به تناقض است. در قدرت چون مسئله‌ی تناقض پيش می‌آيد مسئله روشن است برايتان. گاهی محال بودن به خاطر نبود علّت است. علّتش نيست تا بخواهد تحقّق و تعيّن داشته باشد. نفس تعيّن بستگی به اراده‌اش دارد و اراده هم نكرده است.

سائل: علّت مراد إراده‌ی اوست ولی علم و معلوم...

استاد: بلاتعيّن؟

سائل:... در نهايت چه اراده خواهی كرد؟

استاد: اگر بگوييد در نهايت چه اراده خواهی كرد؟ بعد خودش هم بخواهد اراده بفرمايد و بگويد، لا مانع. اما اگر بگويد كه نمی‌خواهم اراده كنم چه می‌شود بعد؟

سائل:....

استاد:‌ می‌گويم نمی‌خواهم اراده كنم. بلا تعيّن منكشف است و تعيّن بستگی به اراده دارد. علم نسبت به آن شيء بلا تعيّن می‌گوييم هست.

سائل: به آن متعيّن علم كه دارد.

استاد: ‌اين چون هضمش مشكل است آن وقت منتقل شدن به آن سختتان است.

سائل: خداوند به آن متعيّن چگونه علم ندارد.

استاد: ‌چون توجّه به اين جهت داريم كه بگوييم خدا علم ندارد كار مشكل می‌شود.

سائل: علم يك محيطی بيش نيست، چرا در سلسله‌ی علل قرارش می‌دهيد؟

سائل: خدا به ما يكون و ما هو كائن الی يوم القيامه عالم هست يا نيست؟

سائل: ‌بلا تعيّن بله عالم است.

استاد: ‌همين جا از شما سؤال می‌كنيم اگر مبانی را قبول داشته باشيد. سؤال می‌كنيم در نفس علمش به معلومات كه تعيّنی نيست؟

سائل: علم تعيّن زا نيست اراده است كه تعيّن زاست.

سائل: تعيّن زا نيست يعنی علّتش ايجاد نشده امّا متعيّن در نزد خدا كه هست.

استاد: همين كه شما و ما در ذهنيّت‌مان اينجوری است وقتی می‌خواهد غيرش گفته شود سخت است. اينجا علم كه تعيّن آور نيست، تعيّن وابسته به چيست؟

سائل: به اراده.

استاد: اراده حادث است يا نه؟ امرش به يد الله است. يعنی تا اراده نكند تعيّنی پيدا نمی‌كند. حالا اگر نسبت به امری سؤال می‌كنيد آخرين متعيّن چيست؟ اگر بگويد فلان چيز است و اراده كرد كه هيچ. اما اگر گفت نمی‌خواهم اراده كنم، چه می‌شود؟

سائل:....

استاد:‌ همين اوّل كلام است.

سائل:....

استاد: كاشفيّت دارد.

سائل:....

استاد: سؤال اين است كه نهايت اراده بستگی دارد به إراده‌ی حق؟

سائل:‌ بله.

استاد: اراده كرده يا نه؟

سائل: نه.

استاد: ‌پس معنا ندارد. نهايت اراده بستگی دارد به إراده‌ی حقّ يا نه؟ حالا كه بستگی دارد به اراده اراده كرده يا نكرده؟

سائل: ‌فعلاً اراده نكرده.

استاد: پس سؤال غلط است.

سائل:....

استاد:‌ با توجه به اين مبانی چاره‌ای نداريد. نترسيد طبق مبنايتان برويد جلو. می‌گوييد علم كه تعيّن نمی‌دهد اراده تعيّن می‌دهد. اراده اگر نشد تعيّن در كار هست يا نيست؟ حالا كه تعيّن در كار نيست و اراده هم نكرده، سؤال بشود كه آن تعيّن چيست معنا دارد؟

سائل: اگر تعيّن باشد...

استاد: ‌همين را سؤال می‌كنيم...

سائل: علم به همان اراده دارد يا ندارد؟

سائل:....

استاد: ‌شما اگر چيزی را معلول چيزی دانستيد و آن علّت به يد شماست و آن علّتی كه به يد شماست شما آن علّت را تحقّق نداديد.

سائل: می‌دانيد كه تحقّق می‌دهيد يا نه؟

استاد:‌ به يد ماست يا نه؟

سائل:‌ حضرت عالی اين اراده را بر علم مقدّم می‌كنيد يا علم را بر اراده.

استاد:‌ علم مقدّم است. منتها علم علّت نيست.

شما اگر متوقف كرديد متعيّن را به اراده، اراده هم اصلاً تحقّق پيدا نكرده است، آن وقت سؤال از متعيّن بما هو متعيّن درست است؟

سائل:....

استاد:‌ می‌گوييم مبنا را قبول نكنيد. اگر مبنا را قبول بكنيد ديگر چاره‌ای نداريد. اگر قدرت را می‌آوريم از باب تمثيل می‌گوييم خدا به همه چيز قادر است محقّق يا غير محقّق. به دو دو تا پنج تا قادر است يا نه؟

سائل:....

استاد: در ارتباط با مثال قدرت يا می‌تواند اجتماع نقيضين بكند يا نه؟

سائل:....

استاد: پس قدرت بر اجتماع نقيضين كسی سؤال بكند كه دارد يا ندارد؟ ‌چه می‌كنيد؟

سائل: می‌گوييم سؤال غلط است.

استاد: می‌گوييد سؤال غلط است و سختتان اين است كه بگوييد نمی‌تواند. امّا واقع امر همين است. منتها درستش و دقيقش همان است كه متعلّق قابل قدرت نيست. پس در حقيقت همان عدم قدرت شد منتها اين عدم قدرت نقص نيست. اين عدم قدرت عجز نيست از باب اين كه او توانايی‌اش لايتناهی ولی طرف قدرت ندارد.

سائل: اينجا صريح بگوييد خداوند علم ندارد.

استاد: ‌احسنت همين است كه می‌خواهيم همين حرف را بگوييم ولی توجه داشته باشيم علم نداردِ‌ از آن قبيل. چون امرش به دست خودش هست. يعنی اگر بخواهد بداند می‌داند. اگر بخواهد تعيين كند تعيين می‌كند. اين نمی‌داندی كه بدست خودش هست هر وقت بخواهد تعيين كند تعيين می‌كند، ‌اين جهل مذموم نيست. اين عجز نيست.

سائل: اين كه روايات می‌گويد خدا دو تا علم دارد... بالاخره علم هست. در واقع...

استاد: نه، مثل قدرتی كه می‌گوييم. چطور آنجا می‌گوييد قدرت نيست. اينجا هم همين طور. آنجا يك جا داريد كه در حديث فرموده است قدرت ندارد؟ اين چنين تعبيری غلط است بكنيم. اينجا هم همينطور است. اينجا واقع امر وقتی چيزی تعيّنش به إراده‌ی شماست و شما هنوز اراده نكرده‌اي، سؤال صحيح است؟

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] ـ سوره رعد: 39.
[2] ـ سوره آل عمران: 40.
[3] ـ سوره مائده: 1.
[4] - الكافي (ط - الإسلامية) ج‌2/298 باب طلب الرئاسة.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo