< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

88/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احتجاج امام رضا / با سليمان مروزى (بداء)/

 

﴿يَمْحُو اللهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَاب﴾[1]

اجل مسمی و اجل مطلق

بعضی از متمّمات بحث بداء ‌صحبت می‌شد و از جمله‌ی آنها اين است كه در ارتباط با همين بحث مسئله‌ی اجل مسمّی و مطلق أجل مناسب هست در حدّ ضروری مورد صحبت باشد. در ارتباط با اين مسئله أجل و أجل مسمّی آياتی در قرآن كريم داريم از جمله آيات اوّل سوره‌ی مباركه‌ی انعام. كه فرموده است:

﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَه﴾[2] ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ﴾ مشخص است با معانی مختلفی كه برايش هست، آنچه مورد نظر هست ﴿ثُمَّ قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَه﴾‌ سپس أجلی برای اين انسان خلق شده از طين خداوند قرار داد ﴿قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَه‌﴾ امّا أجل مسمّی نزد خداوند است.

به خوبی از اين آيه مشخص می‌شود كه يك مسئله‌ی أجل مطرح است و يك مسئله‌ی أجل مسّمي.

حالا در يك حدّی كه ضروری باشد اين مسئله امروز صحبت می‌شود.

در ارتباط با اين قسمت روايات متعدّدی داريم كه أجل مسمّی همان أجلی است كه قطعی است و عند الله است. چه اين كه اين انسان بالاخره در چه وقتی فوت می‌شود و مرگ او كی خواهد بود با همه‌ی فراز و نشيب‌های مسئله‌ی بداء و يقدّم و يؤخر و يمحو و يثبت، با همه‌ی اين حرفها بالاخره آن نهايت امر نزد پروردگار مشخص است طبق اكثر تقريراتی كه گفتيم و نزديك به تمام. و مخصوصاً خود اين مسئله را در بسياری از تقريرها مطرح نكرده بودند ولی در بيان الفرقان مرحوم علامه‌ی بزرگوار حاج شيخ مجتبای قزوينی آنجا اين را هم مطرح كردند.

و آن نهايت كار نزد پروردگار مشخص است و همان أجل مسمّی عنده است و آن أجلی كه مطلق گفته شده است آن أجلی است كه در ارتباط با مقتضيات مختلف از طول و قصر عمر و كم و زيادی عمر مختلف می‌شود. به واقع بخاطر اين كه اين عبد صله‌ی رحم كرد و قبلش قطع رحم كرده بود قبل كه قطع رحم كرده بود مقتضی ‌نقص در عمر و بعد كه صله رحم كرد مقتضی طول عمر. و در ارتباط با اين افعال مربوط به فعل عبد از قبيل هم قطع و صله‌ی رحم و دعا و صدقه و امثال اينها، به حقيقت اين أجلی كه مسمّی نيست تغيير و تبديل در آن تحقّق پيدا می‌كند. به راستی به جهت فعل خلاف عبد عمر عبد كم شده است. و براستی به خاطر فعل خير او عمرش طولانی شده است.

اين مطلبی است كه بايد بيشتر بررسی كنيم كه مسئله‌ی جديّت در طول عمر و نقص عمر چه جوری است كه تطبيق پيدا می‌كند.

ولی فعلاً در اين مقاميم كه أجل مطلق و أجل مسمّی را گفته باشيم چيست. روايات متعدّد داريم كه أجل مسمّی همان است كه عند الله است كه لايستأخر و لايستقدم. و أجل مطلق آن أجلی است كه به حسب إقتضائات مختلف زمينه‌ی كم و زيادش هست.

تا اصل سؤالات و اشكالاتی كه مكرر صحبت كرده‌ايم و جوابش را داده‌ايم، با ترسيمی كه ان شاء الله خواهيم گفت آن وقت همين قسمتی كه الآن داريم اشاره می‌كنم بايد باز بشود و تبيين بشود.

يك روايت هم داريم كه بر خلاف اين است. آن روايت را به گونه‌ی خاصّی بايد توجيه كنيم و يا طبق آنچه كه بعضی احتمال داده‌اند راوی يك اشتباهی كرده است. و إلا روايات چون متعدّد و فراوان و نصّ در اين معنايی است كه الآن عرض كردم. يك روايت كه عكس اين است يا بايد با يك توجيهات خاصّی توجيه بشود كه در اين تفسير كنز الدقائق يك توجيهی كرده‌اند ولی خيلی توجيه وجيه و كامل به نظر نمی‌رسد. بهترش همان حرفی است كه بعضی گفته‌اند كه در الميزان هست كه گفته شود راوی يك اشتباهی كرده است و إلا مطلب همان است كه در روايات ديگر است.

حالا آيه‌ی شريفه‌ای كه مربوط به اين قسمت هست و آيات ديگری كه در قرآن هست در ارتباط با أجل كه در سوره‌ی رعد هست (لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ يَمْحُوا اللهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ) و در سوره‌ی انعام آيه 60، همه‌ی اينها را كه كنار هم بگذاريم مطلبی می‌شود كه به عرضتان رسيد. اين آيه‌ای كه الآن می‌خوانديم در ذيلش رواياتی كه هست. ‌پس آيه اين شد (ثُمَّ قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَه‌) كه در تفسير كنز دارد كه «لَا يَتَقَدَّمُ وَ لَا يَتَأَخَّرِ ُوَ هُو الْمَحْتُوم و الْأَوَّل (كه أجل غير مسمّی است) يُسَمِّی مَوْقُوفاً» به آن أجل موقوف و غير محتوم گفته می‌شود و مطلق أجل هم إطلاق می‌شود. «و قد أطلق‌ فی بعض الأخبار «المسمی» فی مقابل «المحتوم» عليه‌».

همان حديثی كه الآن اشاره كردم كه يك حديثی بر خلاف است كه بايستی يا توجيه شود يا اين كه روای اشتباهی كرده است.

حالا رواياتی كه در ذيل اين مسئله هست:

یک: «فی تفسير العياشی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع فِی قَوْلِهِ ثُمَّ قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ قَالَ الْأَجَلُ الَّذِی غَيْرُ مُسَمًّى مَوْقُوفٌ يُقَدِّمُ (خداوند) مِنْهُ مَا شَاءَ وَ يُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا شَاءَ وَ أَمَّا الْأَجَلُ الْمُسَمَّى فَهُوَ الَّذِی يُنْزَلُ مِمَّا يُرِيدُ أَنْ يَكُونَ مِنْ لَيْلَةِ الْقَدْرِ إِلَى مِثْلِهَا مِنْ قَابِلٍ فَذَلِكَ قَوْلُ اللهِ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ‌».

اين جور شد كه أجل مسمّی يعنی آن أجل حتمی و محتوم عندالله كه لابداء ‌فيه لا تغيير فيه و مطلق أجل أجلی كه «يُقَدِّمُ (خداوند) مِنْهُ مَا شَاءَ وَ يُؤَخِّرُ مِنْهُ».

حديث دوّمی هم هست كه:‌ «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ ثُمَّ قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ قَالَ الْمُسَمَّى مَا سُمِّی لِمَلَكِ الْمَوْتِ» يعنی تمام است كار و حتمی است. «مَا سُمِّی لِمَلَكِ الْمَوْتِ فِی تِلْكَ اللَّيْلَةِ وَ هُوَ الَّذِی قَالَ اللهُ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ وَ هُوَ الَّذِی سُمِّی لِمَلَكِ الْمَوْتِ فِی لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ الْآخَرُ لَهُ فِيهِ الْمَشِيئَةُ إِنْ شَاءَ قَدَّمَهُ وَ إِنْ شَاءَ أَخَّرَهُ». آنی كه مسمّی نيست مطلق است.

روايت سوّم هم باز همين مضمون است: «وَ فِی رِوَايَةِ حُمْرَانَ عَنْهُ أَمَّا الْأَجَلُ الَّذِی غَيْرُ مُسَمًّى عِنْدَهُ فَهُوَ أَجَلٌ مَوْقُوفٌ يُقَدِّمُ (خداوند متعال) فِيهِ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ فِيهِ مَا يَشَاءُ وَ أَمَّا الْأَجَلُ الْمُسَمَّى هُوَ الَّذِی يُسَمَّى فِی لَيْلَةِ الْقَدْر» كه يعنی محتوم است.

روايت ديگر هم باز با يك خصوصيّت ديگری در همين مورد: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع فِی قَوْلِهِ ثُمَّ قَضى‌ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ ع الْأَجَلُ الْأَوَّلُ (كه غير مسّماست) هُوَ مَا نَبَذَهُ إِلَى الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّسُلِ وَ الْأَنْبِيَاءِ» كه طبق بعضی از روايت در اين بداء ‌هست. آنوقت جمع بين اين كه در اينها بداء‌باشد و نباشد رواياتی كه مقابلش بود مفصّل قبلاً گفته ايم «وَ الْأَجَلُ الْمُسَمَّى عِنْدَهُ هُوَ الَّذِی سَتَرَهُ اللهُ عَنِ الْخَلَائِق‌»[3] .

پس نتيجه اين شد كه خيلی مشخص از اين روايات به دست می‌آيد اجلی كه گفته شد أجل مسّمی آن أجل محتوم عندالله است كه بدائی در آن نيست. و أجلی كه مطلق گفته شده است أجلی است كه فيه البداء. «يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ اللهُ وَ يُؤَخِّرُ».

آن روايتی كه بر خلاف اين است آن روايت بايستی كه تأويل بشود. كه آن روايت را هم نقلش می‌كند كه اين است كه دو جور توجيه برايش عرض شد.

«و اما ما رواه علی ابن إبراهيم فی تفسيره قال حَدَّثَنِی أَبِی عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْحَلَبِی عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ ع قَالَ‌ الْأَجَلُ الْمَقْضِی هُوَ الْمَحْتُومُ‌ الَّذِی قَضَاهُ اللهُ وَ حَتَمَهُ وَ الْمُسَمَّى هُوَ الَّذِی فِيهِ الْبَدَاءُ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُمَا يَشَاءُ، وَالْمَحْتُومُ لَيْسَ فِيهِ تَقْدِيمٌ وَ لَا تَأْخِيرٌ»[4] .

اين روايتی است كه روشنِ روشن مقابل آن روايات است معارض است با آن روايات. اين روايت بهترين توجيهش همان است كه در الميزان هم هست كه در ارتباط با اين حديث گفته شود كه راوی اشتباه نقل كرده است. و روايات ديگر صريح است و متعدّد است و اين يكی است. يا توجيهی كه در كنز می‌كنند كه فرصت می‌خواهد كه بيان شود و خيلی هم ضرورت ندارد.

حالا ان شاء الله آنچه كه خيلی اهتمام داريم بر آن و تكرار می‌كنيم كه غفلت نشود، ترسيم مختار در مسئله‌ی بداء كه ان شاء الله «مَا عُظِّمَ اللهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ» «‌مَا عُبِدَ اللهُ بِشَیءٍ مِثْل الْبَدَاء»[5] و مسائل ديگری كه در روايات در ارتباط با بداء هست تطبيق كند با آن ترسيم ان شاء الله روز شنبه.

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد

 


 


[1] ـ سوره رعد: 39.
[2] - سوره انعام: 2.
[3] - تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب ج‌4/291 [سورة الأنعام(6): الآيات 2 الى 12].
[4] - تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب ج‌4/292 [سورة الأنعام(6): الآيات 2 الى 12].
[5] - الكافي (ط - الإسلامية) ج‌1/146 باب البداء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo