< فهرست دروس

درس کلام و فلسفه استاد سیدجعفر سیدان

89/01/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث اراده

اراده غیر از مراد است

من مناظرة للإمام علی بن موسى الرضا صلوات الله‌ وسلامه عليه «قَالَ سُلَيْمَانُ الْإِرَادَةُ هِی الْإِنْشَاءُ قَالَ يَا سُلَيْمَانُ هَذَا الَّذِی ادَّعَيْتُمُوهُ عَلَى ضَرَارٍ وَ أَصْحَابِهِ»[1] .

در ارتباط با بحث اراده محور بحث و تمام بحث در اين است كه اراده صفت فعل است در ارتباط با حضرت حق نه صفت ذات. سليمان مروزى در جهت اثبات اين است كه اراده از صفات ذات است. حضرت هم در جهت نفى و توضيح اين كه اراده از صفات فعل است. و به مناقضه گوئى و تناقض گويى و مطلبى را گفتن و از آن مطلب برگشتن و مجدد باز به همان مطلب عود كردن و در حقيقت رسواى در موضع‌گيرى‌هاى علمى مشخص بود كه سليمان مروزى تاب و توان اين بحث را ندارد. و تا اين قسمت كه خوانديم مكرر در مكرر محكوميت او مشخّص شد.

باز حالا يك حرف ديگرى مى‌گويد. گفت كه من مى‌گويم كه اراده همان انشاء است. مقصودش از انشاء اين است كه يك جمعى هستند كه آنها مى‌گويند اراده خود آن منشأ خارجى آن مراد آن أشياء خارجى، زيد، عمرو، زمين، آسمان، اين اشياء خارجى، خود اينها اراده‌اند اراده اينهاست. و اينجا هم سليمان همين را گفت كه اراده همان انشاء است.

حضرت فرمودند كه تو و اصحاب تو به اين جمع كه ضرار است و أصحاب او -اسم كسى است ضرار- عيب مى‌گرفتيد و اشكال مى‌كرديد همين را كه اين چه حرفى است، و اگر خود اينها اراده خداست، تمام اين طبايع پليدى‌ها زشتى‌ها اينها همه مى‌شود ارادة الله‌، تو خودت اشكال مى‌كردى بر اينها و اعتراض داشتى بر اينها. حالا همان كه خودت اعتراض داشتى به ايشان در ارتباط با مسأله اراده، خودت دارى همان را مى‌گوئى. و اين كاملاً باز نشان دهنده ضعف تو و نادرستى موضع‌گيرى توست.

به اينجا كه رسيد باز برگشت گفت نه، من مى‌گويم اراده همان مثل سمع و بصر و علم است. همان كه اوّل مطرح شده بود.

باز حضرت فرمودند بنابراين تو برگشتى به همانى كه چند بار گفتى و بر اساس اعتراضى كه به تو شد از آن دست برداشتى، باز همان را دارى مى‌گويى. حالا عبارت را دقت بفرمائيد

«قَالَ الرِّضَا ع يَا سُلَيْمَانُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِرَادَةِ فِعْلٌ هِی أَمْ غَيْرُ فِعْلٍ» اين را ديروز خوانديم. اراده فعل است يا غير فعل؟ گفت فعل است. وقتى گفت فعل است، اراده‌اى كه برای خدا مى‌گوئيم فعل او است، خب فعل او كه شد حادث است. هر فعلى حادث است. يعنى اين فعل نبوده درست شده، پس مى‌شود حادث، پس اراده مى‌شود حادث. تو مى‌گوئى اراده صفت ذات است، غلط شد. چون صفت ذات كه باشد كه حادث نمى‌شود. كه اين ديروز گذشت. كه بعد هم اين بود كه حضرت فرمودند «قَالَ فَهِی مُحْدَثَةٌ لِأَنَّ الْفِعْلَ كُلَّهُ مُحْدَثٌ قَالَ لَيْسَتْ بِفِعْلٍ» برگشت گفت نه فعل نباشد. قبلاً هم گفته بود در عين اين كه غير ذات است. آنوقت حضرت مى‌فرمايند كه فعل نيست، غير ذات هم هست، پس با ذات چيزى بوده است و بوده است و بوده است. چون فعل نيست حادث نيست، ازلى است. غير ذات هم هست. پس با ذات يك چيزى بوده است. مى‌شود تعدد إله، تعدد قديم.

آنوقت به اينجا رسيديم كه «قَالَ سُلَيْمَانُ الْإِرَادَةُ هِی الْإِنْشَاءُ». گاهى از انشاء مقصود اين باشد كه يعنى فعل، كه بشود ارادته فعله. اين حرف درستى است كه ان شاء الله‌ بشود خدا عنايتى كند بتوانيم ادامه بدهيم بررسى خواهد شد بيشتر كه ارادته فعله. اگر انشاء بمعنى ارادته فعله باشد كه حرف درستى است. ولى توضيح داده مى‌شود در خود عبارت كه خير مقصود اين نيست. مقصود همانى است كه گفتيم يعنى منشئات خارجيّة اين موجودات خارجى. «قَالَ سُلَيْمَانُ الْإِرَادَةُ هِی الْإِنْشَاءُ».

حضرت فرمودند «يَا سُلَيْمَانُ هَذَا الَّذِی ادَّعَيْتُمُوهُ عَلَى ضَرَارٍ وَ أَصْحَابِهِ» اين مطلب را شما ادّعا داشتيد عليه ضرار، مى‌گفتيد بى خود گفته ضرار. ادعا داشتيد عليه ضرار. بعضى از نسخه‌ها هست كه عيب مى‌گرفتيد عليه ضرار. ولى اين نسخه ادعيتموه مقصود يكى است. حضرت فرمودند اين كه تو گفتى، حرف ضرار و أصحابش است. و تو بر ضرار و أصحابش خورده مى‌گرفتى اشكال مى‌كردى كه حرف غلطى است حرف ناردستى است كه چى مى‌گفتند آن‌ها؟

اين بيان حرف آنها است «مِنْ قَوْلِهِمْ إِنَّ كُلَّ مَا خَلَقَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ» كه همان طورى كه گفتيم مقصودشان از انشاء اين است كه همه موجودات، همه اين كائنات اين موجودات «إِنَّ كُلَّ مَا خَلَقَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَمَاءٍ أَوْ أَرْضٍ أَوْ بَحْرٍ أَوْ بَرٍّ مِنْ كَلْبٍ أَوْ خِنْزِيرٍ أَوْ قِرْدٍ أَوْ إِنْسَانٍ أَوْ دَابَّةٍ» اينها همه ارادة الله‌ است، همين نفس اينها ارادة الله‌ است، اصلاً اينها ارادة الله‌ است. پس توضيح داده شد انشاء يعنى چه يعنى اينها ارادة الله‌ است. «وَ إِنَّ إِرَادَةَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ تَحْيَا وَ تَمُوتُ وَ تَذْهَبُ وَ تَأْكُلُ وَ تَشْرَبُ وَ تَنْكِحُ وَ تَلِد وَ تَظْلِمُ وَ تَفْعَلُ الْفَوَاحِشَ وَ تَكْفُرُ وَ تُشْرِكُ».

و نتيجه اين كه ارادة الله‌ اين منشئات باشند. يعنى چه؟ يعنى تمام اينها ارادة الله‌ است. همچنان كه ايمان و كفرهم همين طور. همچنان كه غنم و خنزير هم همين طور. اينها همه ارادة الله هستند. اينها چنين حرفى را مى‌زدند كه تو بر ضرارى كه اين حرف را گفته و اصحابش اشكال مى‌كردی كه اين حرف غلط است. حالا خودت دارى مى‌گويى. خودت اين حرف را مى‌زنى. اينها چنين مى‌گفتند و تو در ارتباط با اينها «فَتَبْرَأُ مِنْهَا» تو بيزارى مى‌جستى از اينها. «وَ تُعَادِيهَا» با اينها عداوت مى‌كردى دشمنى مى‌كردى كه اين چه حرفى است زديد شما. «وَ هَذَا حَدُّهَا» و همين كه تو الآن گفتى همان حرف آنهاست. همين كه تو گفتى الارادة هى الانشاء حرف آنهاست. «وَ هَذَا حَدُّهَا» حدّ همين حرف ضرار و أصحاب ضرار است كه اينها گفتند كه ارادة الله‌ همين منشئات و مخلوقات و اينها است.

آنوقت سليمان باز گرفتار شد ماند. گفت آقا باز همان حرف اوّلمان.

1- تغایر اراده با سمع و بصر و علم به بیان دیگر

«قَالَ سُلَيْمَانُ إِنَّهَا كَالسَّمْعِ وَ الْبَصَر وَ الْعِلْمِ» مثل اين كه مرغ يك پا دارد. باز برگشت به همان حرف اولش كه من مى‌گويم كه كالسمع والبصر. يعنى از انشاء که گفت برگشت. «قَالَ سُلَيْمَانُ إِنَّهَا كَالسَّمْعِ وَ الْبَصَر» كه بحثش شد كه قبلاً هی دو دفعه به اين حرف برگشت كرد.

«قَالَ الرِّضَا ع قَدْ رَجَعْتَ إِلَى هَذَا ثَانِيَةً» باز دو مرتبه برگشتى به همين مطلب خوب نيست به سمع و بصر و علم كه تو اينها را مصنوع نمى‌دانى. آنوقت اراده هم مصنوع هست يا نيست حادث است يا نيست؟ آنوقت باز همان حرفهاى قبل مى‌آيد و گرفتار مى‌شود. «قَالَ الرِّضَا ع قَدْ رَجَعْتَ إِلَى هَذَا ثَانِيَةً فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ أَ مَصْنُوعٌ».

«قَالَ سُلَيْمَانُ لَا» گفت نه اينها مصنوع نيستند.

وقتى گفت مصنوع نيستند، حضرت فرمودند بسيار خوب حالا كه اينها مصنوع نيستند سمع و بصر و علم يعنى صفت ذات هستند. صفت ذات هستند اينها را نفى نمى‌كنى از خدا، نمى‌گوئى خدا لم يعلم نمى‌گويى خدا لم يسمع نمى‌گويى خداوند لم يبصر. امّا در ارتباط با اراده چه مى‌گويى؟ مى‌گويى اراد و لم يرد. پس اگر مثل سمع و علم و بصر باشند كه صفت ذات باشد، ديگر نفى از خدا جائز نيست. چون صفات ذات نفى آن از خدا جائز نيست. و حال آنكه اراده را چه كار مى‌كنى؟ اراده را نفى مى‌كنى. پس چه طور مى‌گويى كه اراده مثل سمع و بصر و كذاست.

وقتى گفت مثل سمع و بصر و علم، حضرت فرمودند برگشتى به حرف قبلى. حالا در عين حال كه برگشتى باز يك جور ديگر به تو مى‌گوئيم «قَالَ الرِّضَا ع قَدْ رَجَعْتَ إِلَى هَذَا ثَانِيَةً فَأَخْبِرْنِی عَنِ السَّمْعِ وَ الْبَصَرِ وَ الْعِلْمِ أَ مَصْنُوعٌ قَالَ سُلَيْمَانُ لَا» نه اينها حادث نيستند. علم حادث نيست، سمع و بصر هم كه گفتيم به علم بر مى‌گردد. يعنى عليم به مبصرات عليم به مسموعات. پس مصنوع نيست. درست است كه گفتى مصنوع نيست اينها مصنوع نيستند، آنوقت همان كه اينها مصنوع نيستند اراده را گفتى مثل اينها است. اگر اراده مثل اينها هست، پس اراده هم بايد مصنوع و حادث نباشد. پس اراده هم بايد نفى از خدا نشود، لم يرد بايد نداشته باشد. چه طور مى‌گويى؟ «قَالَ الرِّضَا ع فَكَيْفَ نَفَيْتُمُوه» چه طور پس نفى مى‌كنى اين اراده را.

ضمير مذكرّ برگشته به اعتبار تعبير مى‌شود معناى اراده كه وجه ديگرى كه هست كه با اين نسخه درست تطبيق نمى‌كند. با اين نسخه ضمير نفيتموه به اراده بر مى‌گردد كه پشت سرش دارد. «قَالَ الرِّضَا ع فَكَيْفَ نَفَيْتُمُوه فَمَرَّةً قُلْتُمْ لَمْ يُرِدْ وَ مَرَّةً قُلْتُمْ أَرَاد» چه طور تو و اصحاب تو با اراده گاهى مى‌گويى لم يرد گاهى مى‌گويى كه اراد. گاهى نفى مى‌كنى اگر مثل علم باشد علم هرگز نفى نمى‌شود. ‌«فَكَيْفَ نَفَيْتُمُوه فَمَرَّةً قُلْتُمْ لَمْ يُرِدْ وَ مَرَّةً قُلْتُمْ أَرَاد و لَيسَت بِمَفْعُولٍ لَه»[2] يعنى گاهى مى‌گوئيد كه اراده نكرده فعل از ناحيه او انجام نشده است.

خب تا اينجا حالا پس نتيجةً مطلب مشخص است.

 

اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد


 


[1] - التوحيد (للصدوق) ص448 باب66 ذكر مجلس الرضا ع مع سليمان المروزي متكلم خراسان عند المأمون في التوحيد.
[2] - التوحيد (للصدوق) ص448 باب66 ذكر مجلس الرضا ع مع سليمان المروزي متكلم خراسان عند المأمون في التوحيد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo